داستان های زنده: "دختر نگرش ما را به زندگی تغییر داد"

Anonim

"در حالی که من یک فرزند نداشتم، همه ما خوب بودیم، خوانندگان می توانستند این عبارت را از این نامه متمایز کنند. ایرینا K. یک مادر جوان معمولی بود که در کودک قهرمان نبود، اما او میترسید که بی توجهی به ظاهر خودش می تواند در نهایت روابط خود را با شوهرش نابود کند. قبل از آن را به ما بنویسید، ما توصیه می کنیم او را با یک روانشناس مقابله کنیم و شروع به قدردانی از خود به عنوان همیشه به عنوان توصیه شده در مواد، اما این مورد طولانی مدت قبل از شروع دختر شروع به خواندن خانم. در این ماده - نامه ایرینا، کمی برای راحتی خواندن توسط ویراستاران ما مختصر است.

"به نظر می رسید که زندگی بی معنی است"

ایرینا کاملا صادقانه در مورد آنچه که او در دوران بارداری و پس از زایمان تجربه کرده است صحبت می کند. در ابتدا رابطه او با شوهرش شبیه ماه عسل بی پایان بود، اما با تولد یک کودک همه چیز تغییر کرد: "من از یک کودک با سر من رویایم و کاملا فراموش کرده ام که شما نیاز به صرف وقت به همسر من دارید. اگر چه او نیز خوب بود - واقعا به من کمک نکرد و سعی کرد به حزب به دوستان، هر کجا که ما با هم سفر کردیم. به نظر من به نظر می رسید که زندگی بی معنی بود: من تماشا کردم که خوشحال بود او بازگشت، و او خودش را در شب در یک بالش گریه کرد، نه درک اینکه او بعدا تبدیل خواهد شد. " در کنار روانشناس ایرانینا، او علائم دختر افسردگی پس از زایمان را تعریف می کند - اختلالات بسیاری از زنان با آن روبرو هستند. "از بی پایان بی پایان چهره من احساس می کردم که من دوباره 15. هیچ وقت برای یک متخصص زیبایی وجود نداشت - او تمام وقت را با کودک صرف کرد، و والدین آنها در خارج از شهر زندگی می کردند و نمی خواستند آنها را تحمل کنند. با این رقم، یک بدبختی بود: پس از زایمان، پوست مشخص شده بود، به علاوه وزن اضافی هنوز در پاپ و بوکا قابل توجه بود و به دلیل دیاستاز اجازه نداد. من به عکس های قدیمی من از زمان ها نگاه کردم، زمانی که ما فقط شوهرم را دیدم، و ما دوباره گریه کردیم بدون توقف. "

تصویر ایده آل از خانواده، که توسط قهرمان نشان داده شد، در زندگی سقوط کرد

تصویر ایده آل از خانواده، که توسط قهرمان نشان داده شد، در زندگی سقوط کرد

عکس: unsplash.com

مشاوره ای که همه چیز را تغییر داد

"خوب است که حداقل گاهی اوقات یک دوست به من آمد - من نمی توانم از آنها شکایت کنم، من قطعا با دختران خوش شانس هستم. با این حال، یک جلسه ویژه بود و به معنای واقعی کلمه زندگی من را تغییر داد، چرا من بلافاصله به یاد او، خواندن داستان های دیگر مسابقه خود را. سپس دوست دختر من لنا که با آن ما در دانشگاه ملاقات کردیم، بعد از کار به گپ زدن با من رفتیم و دخترت را صرف کردیم - لنا، خدای او بود. " ایرینا به یاد می آورد که چگونه در یک مکالمه با یک دوست، کلاس های مادران جوان را ذکر کرد، که شروع به صرف یک وبلاگ نویس محبوب در شهر کردند - آنها می توانند با کودک راه بروند. خواننده ما صبر نکرد و بلافاصله این دختر را نوشت و هفته اول کلاس ها را پرداخت کرد. همراه با دخترش، او به استودیوی تناسب اندام رفت، که دختر برای آموزش اجاره کرد. "اولین بار بدن من در معنای حقیقی سوزانده شد - هر عضله از درد دفن شد، ارزش آن را شروع به چرخش مطبوعات و یا انجام squats. من حتی برای مشاوره به دکتر رفتم، اما او گفت که چنین واکنش طبیعی است و با کمبود آموزش طولانی توضیح داده شده است. "

اولین نتایج قابل مشاهده است

"ایرلندی، شما خیلی تغییر کرده اید!" - شوهر بعد از چند ماه از کلاس ها به من گفت. در آن زمان، رابطه ما به طور قابل توجهی بهبود یافته است، زیرا متوجه شدم که این مشکل همیشه در من دروغ می گوید. بله، او به اندازه کافی از من حمایت کرد، اما من خوب بودم: صدای من را بر او مطرح کردم، متهم به همه چیزهایی که می توانستم، و بی نهایت حسادت کنم، زیرا من از خودم ناراضی بودم و فکر کردم که او به اولین همکار در محل کار یا دوستش فرار می کند از دوستانش من حتی به یاد داشته باشید که او خودش شروع به بازی کرد - قبل از اینکه ما به حداکثر رساندن توانستیم تمام شب را در باشگاه دو برابر کنیم، این همه تناسب اندام است. دخترم همچنین کلاس های مشترک ما را دوست داشت - او همیشه خندید وقتی که او را بالا می بردم، دست ها را تکان دادم، در حالی که من در حال چرخش در فرش بود. "ایرینا به یاد می آورد که به غذای مناسب او کمک کرد - او متوقف شد کمبود زمان. و زمان آزاد، همانطور که معلوم شد، او بسیار زیاد بود - کل مشکل در روال اشتباه خود را از روز و زمان بی معنی از زمان در شبکه های اجتماعی و مکاتبات با دیگر مادران دروغ گفتن بود.

کودک انگیزه ایرینا را تغییر داد

کودک انگیزه ایرینا را تغییر داد

عکس: unsplash.com

اولین سال دخترش

"ما یک تعطیلات زرق و برق دار را در یک ساله ساخته ایم! من هنوز گریه می کنم وقتی به یاد می آورم چگونه کودک ما با برادران و خواهرانش سرگرم کننده بود، در حالی که ما از خویشاوندان و دوستان تبریک می گوییم. یک فرد واحد وجود نداشت که نمی گفت که شوهرم و من مجبور به انجام آن نبود. و ما شوخی گفتیم که این یک زندگی برای ما بسیار است که ما نگاه کردیم. در واقع ما متوجه شدیم که دختر نگرش ما را به زندگی تغییر داد - برای او، ما بهتر و نزدیکتر به یکدیگر شد. من توصیه می کنم که فرزندان را به زایمان بدهم، هرچند من خودم به اندازه کافی افتاده بودم که من به یک مادر نه قبل از 40 سالگی تبدیل شده ام. به هر حال، تا آن زمان، دوست دختر من لنا در حال حاضر باردار بود - برای او، شورا نیز معلوم شد تعیین کننده بنابراین اکنون مکالمات "آموزشی" را در پیش بینی ظهور پسرش در جهان صرف کردم و دوست دخترم را متقاعد کردم که همه چیز خوب خواهد بود اگر خودش قدرت خود را به کار خود برساند و شوهرش دچار مشکل نمی شود. "

گرچه ایرینا عکس ها و مراجع خود را به شبکه اجتماعی نگذاشت، اما ما معتقدیم که تغییرات دختر واقعی بود - داستان او ما را لمس کرد. ارسال "داستان های زنده" خود را به ایمیل ما ارسال کنید: [email protected]. ما داستان های جالب ترین در وب سایت ما را منتشر خواهیم کرد و یک هدیه انگیزشی دلپذیر را ارائه خواهیم داد.

ادامه مطلب