چگونه زندگی می کنند وقتی بچه ها رشد کرده اند؟

Anonim

کوچکترین آسیب و کوچکترین رنج، او این بزرگسالانی را که نه تنها برای کودکان زندگی می کردند، ارائه می دهد. چنین افرادی در توسعه آنها سرمایه گذاری شدند، یک ارتباط متاهل را تقویت کردند، نه والدینش، سفر کردند، علاقه مند به نوعی از امور، حمایت از اتصالات دوستانه در خارج از خانواده بودند. البته، مراقبت از یک کودک در حال حاضر بالغ شده از خانه باقی نخواهد ماند، اما خالی و دردناک نیست. علاوه بر این، دوره زمانی که کودکان خانه پدر را ترک می کنند، برای یک زن و شوهر از مردان و زنان بالغ به نام طلایی گاهی ازدواج کردند. آنها از مراقبت روزانه کودکان آزاد هستند و در نهایت دوباره به خود و یکدیگر اعطا می شوند. این اتفاق می افتد که آنها متوجه می شوند که عشق و نزدیکی آنها به شدت تقویت شده است. و آنها دوباره زمان شیرین وحدت را با یکدیگر تجربه می کنند: آنها به سفر می روند، ارتباط برقرار می کنند، با لذت بردن از آنها مراقبت می کنند و از زمان مشترک لذت می برند.

مخالف اتفاق می افتد اغلب. پدر و مادر بزرگسال از این واقعیت که آنها نیز شرکای در زندگی هستند، دور بودند. برای چندین سال، معنای وجود آنها، کودکان و شکل گیری آنها بود. از آنجا که زمانی که کودکان به سختی (در چنین خانواده هایی که دردناک هستند، دردناک هستند)، آنها از والدین خود حذف می شوند، همه اعضای خانواده گرسنگی عاطفی وحشتناک و فروپاشی قوی ترین معانی تنها زندگی را تجربه می کنند.

کودکان با احساس بدهی های غیرقانونی به والدین خود باقی می مانند، تمام وقت مشغول بازگشت است: پول، مراقبت، نشان دادن زندگی موفق خود، تولد کودکان در اسرع وقت برای خوشحالی پدربزرگ و مادربزرگ. والدین از طریق اشتیاق برای زندگی "کامل" خود را عذاب می کنند. پشیمانی برای فرصت های از دست رفته و ناراحتی که زندگی خالی و یکنواخت است.

به هر حال، تمام والدین برای دوره لانه خالی مناسب هستند، که گاهی اوقات رویاهای خود را شهادت می دهند.

این رویا توسط یک زن به اشتراک گذاشته شد، مادر در حال حاضر یک مرد جوان بالغ شده بود. او زندگی خود را دارد، آنها به طور جداگانه زندگی می کنند، و هر کس به طور مستقل از دیگران زندگی می کند.

اما گاهی اوقات درد رو به رشد و جدایی هنوز از طریق رویاها عصبانی است: "من رویایم که پسرم، هنوز یک نوجوان، خزندگان نوعی از پستان ها در دریا است. و من آن را اجرا می کنم تا خودم را نجات دهم. ترسناک، من می بینم که من وقت ندارم فرار کرد، همه را پراکنده کرد، و او در حال حاضر نفس نمی کشد. من سرم را بر روی زانوهایم انداختم سرم را پایین انداختم، فشرده شدم، از آن آبیاری شد، و او سکوت کرد. من از وحشت بیدار شدم، با قلب قورباغه و نمی توانستم خوابید. "

در حال حاضر پسرش در حال افزایش فرزند خود است، او به کمک مادران نیاز ندارد. اما قهرمان ما هنوز به یاد می آورد، این چیست؟ این به طور کامل مسئول زندگی چاد شما، نگهبان و هر دقیقه به دنبال سلامت او است.

و چه رویایی از شما؟

ماریا Dyachkova، روانشناس، درمانگر خانواده و آموزش های پیشرو از مرکز آموزش شخصی Marika Khazin

ادامه مطلب