آناتولی سفید: "من به لطف Marina Blue"

Anonim

با آناتولی ما بیش از ده سال آشنا هستیم. در این مصاحبه، او پس از یک روز مشغول با جلسات چند و یک فیلم جدی، او دیر شد. خسته شدم او گفت که می خواهد در یک ساعت و نیم در خانه بماند، با کودکان چت کند. یک بار دیگر در مورد موضوع مصاحبه پرسید و بلافاصله اضافه کرد که او قبلا در مورد همه چیز گفته بود، هیچ چیز جدیدی نبود ... اما او به سوال بسیار علاقه مند بود. من متوجه شدم که او از این فرصت برای خوردن در خودش، مراحل زندگی خود را، و مهمتر از همه، تغییرات داخلی خود را از بین می برد. ما بیش از دو ساعت صحبت کردیم. این وام مسکن به عنوان یک وحی برای هر دو ما تبدیل شده است.

Tolya، به نظر من، به نظر می رسد که در افراد نا آشنا، اگر به تمام دکمه ها متصل نیست، بسیار بسته نشده است، بنابراین بسیار بسته شده است. آیا اینطور است و شما فکر می کنید؟

آناتولی سفید: "بله، این یک احساس درست است. من کاملا پیراهن نیستم پدرم کاملا یک مرد بسته است. و من نیز از دوران کودکی خیلی خجالتی بود. علاوه بر این، مدرسه، جایی که من تحصیل کردم، - در togliatti، جوان، یک شهر تهاجمی، پیشنهاد برخی از نزدیک شدن به طوری که آنها به روح دست نیافته اند. "

و این کمک کرد، یا تجربه منفی به هر حال؟

آناتولی: "البته، حتی قبل از DRAK بود. Odnoklassniki معتقد بود که من افتخار می کنم، قدردانی کردم و خودم را بالای آنها قرار دادم. اما من هیچ غرور نداشتم، هنوز کلمات را نمی دانستم. و در نوعی از سطح حیوانی، آنها احساس کردند که من نمی خواهم با آنها دوست باشم، بنابراین صعود کردم. از مدرسه، من تنها یک دوست کوتیا داشتم، و پس از آنکه آنها شروع به فکر کردن بیشتر کردند، در دبیرستان بودند. و قبل از آن، آنها تقریبا ارتباط برقرار نکردند، هر دو آموزش دائمی داشتند، تنها من Acrobat، و او یک سمبست است. "

ورزشکاران می توانند احترام بگذارند، اگر چه، احتمالا، آکروباتیک - نه نوع ورزش ...

آناتولی: "بله، این بوکس نیست و نه مبارزه، بلکه ورزشکاران محترم بودند که جنگجویان بودند. و من طبیعت به معنای طبیعت در معنای فیزیکی کلمه نیستم، در اینجا در اخلاق - بله. من شنیدم و جوک ها، و در مورد ملیت شما نامعتبر است. من هنوز به یاد داشته باشید که پرونده NVP (آموزش نظامی اولیه)، معلم ضد یهودی بود. من در آن زمان نشسته بودم. موضوع درس "درگیری عرب و اسرائیل" بود. او نوعی مقدمه ای را انجام داد و سپس گفت: "و اکنون به یهودیان تبدیل می شود،" و کل کلاس به من تبدیل شد. این همه من این است که چرا رشد کرده است. "

قهرمان ما با MOM MARGARITA MIKHAILEVNA. Braclav، 1978. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

قهرمان ما با MOM MARGARITA MIKHAILEVNA. Braclav، 1978. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

در خانه شما به آن گفتید؟

آناتولی:

"نه، چرا پدر و مادر آسیب دیده؟" من به طور کلی سعی می کنم به آنها نگویم که چیزهای منفی را نادیده نگیرید، زیرا مادر من در مورد هر فرصتی بسیار نگران است، یک مادر واقعی یهودی. و پدر خیلی کار کرد، خسته، چرا؟ خانه ها با والدین، مادربزرگها، پدربزرگ من کاملا متفاوت بود، چنین دلقک. هر کس به من خندید، دوست داشتم تشویق کنم. و با پسر عموی، زمانی که ما به روستا آمدیم، ما خوشحالیم که ارتباط برقرار کنیم. درست است، برای آنها من یک Malyavka بودم، و آنها را با من در موتور سیکلت ها به سوار شدن و یا گرفتن ماهی در قایق موتور، اما آنها آموزش دوچرخه سواری. " (خنده حضار)

و در ورزش دوست داری؟

آناتولی: "نه، همچنین به نوعی اتفاق نمی افتد. و در اولین موسسه، حمل و نقل هوایی، در سامرا، حتی بدتر بود. در خوابگاه ما چهار نفر در اتاق بودیم، و یکی از آنها یاد گرفتم، بقیه از روستاها "کوزلی" از ارتش. و آنها هر روز Booins را مرتب کرده اند، رهبری کسانی که مستعد ابتلا به دختران را به خطر انداختند. (می خندد.) و همه چیز با یک میوه به پایان رسید. اگر چه، در اصل، این همه بی معنی است - دانشگاه های طبیعی طبیعی. در حال حاضر در بزرگسالی، من شروع به درک کردم که بسته شدن من من را ناراحت می کند. "

احتمالا در "برش" و چهارشنبه به شما کمک کرد تا تغییر دهید؟

آناتولی: "البته. ما یک بچه های آموزشی هوشمند در این دوره داشتیم، با هدف نوشیدن و پیاده روی، اما یادگیری. و، البته، من آرام شدم Dosshchka مسکو ما به سادگی به بهشت ​​پس از Samara به نظر می رسید. در ابتدا، ما چهار ساله بودیم، پس از دو سال، و در سال گذشته من در حال حاضر تنها در اتاق زندگی می کردم. من آن را مبله کردم، پوسترها را قرار دادم ... اما به طور کلی، اولین دوره برای من فقط عذاب بود. به عنوان یک بازیگر، من فقط به اندازه کافی برای آنچه که من نزدیک بودم به اندازه کافی داشتم، و این یک موضوع غم انگیز غم انگیز بود: یک مرد در اشتیاق، در سوراخ. چنین لحظات عمیق روانشناختی نزدیک به من بود، زیرا من همه چیز را دوست نداشتم. "

حیرت آور! در موسسه؟

آناتولی: "همه در مدرسه آغاز شد. من یک دختر را دوست داشتم. اما من خیلی خجالتی بودم و نمیتوانستم خودم را نشان دهم. سال در سال های 1986-1987 رقص بسیار شیک بود و یک بار در دیسکو من شروع به استخراج پایین شکستن با تمام این قطعات آکروباتیک کردم. روز بعد من یک قهرمان روز بودم. "

در باره! و او؟

آناتولی: "و او. اما من نمی دانستم چه باید بکنم. چه باید بکنید؟ در همه من نمی فهمم که چگونه با آن باشم و هرگز در مدرسه نبودم. "

در سال های دانشجویی، آناتولی تمام وقت در عشق نابود شد. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

در سال های دانشجویی، آناتولی تمام وقت در عشق نابود شد. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

و در موسسه حمل و نقل هوایی؟

آناتولی:

"من نیز یک عشق غیرقانونی داشتم. در سال دوم، من به شدت عاشق دختر از گروه بعدی (زیبایی بود). من در طبقه پنجم نشسته بودم و فکر کردم: "حالا من کاهش خواهم داد."

خوب، و تلاش برای تسخیر او؟

آناتولی: "آنها بسیار خنده دار بودند. در هشتم ماه مارس من زیر درب او ایستاده بود با یک گل رز. من شجاع شدم و از دست دادم، کل من زد، دست من مرطوب بود. من حتی نمی دانم که چگونه نگاه کردم، همه چیز تکان خورد. من توسط مردی که با او در یک گروه تحصیل کرده بودم باز کردم، چنین زمین، نام او Misha بود. به هر حال، ما حتی به دوستانم تبدیل شد، او معلوم شد هوشمندانه، او فقط "آهن" را دوست داشت، و سپس آن را تنها مد روز بود. و اکنون او به خوبی گفت: "بزرگ، Tolody! آیا من هستم؟ "من احساس وحشتناکی خجالت زده بودم، اما دیدم که او در اتاق نشسته بود و گفت:" نه، ناتاشا ". خرس او را صدا زد، او بیرون آمد. او همه چیز را کاملا درک کرد، گل رز را گرفت، من را به گونه بوسیدند، و این آن است. پس از آن، من یک جی کامل داشتم، به طور کلی مست شدم، به طور کلی، همه چیز باید باشد. "

در "خرج کردن" آیا شما CONFRRETE؟

آناتولی: "در سال اول من نیز عاشق عشق در دختر زیبا ترین دختر بودم. و در سوم، من عاشق شدم با یک روش وحشتناک. دختر خیلی زیبایی نبود، اما من قبلا شروع به توجه نه تنها به آن کردم. او بسیار حیله گری بود، با افسون، می دانست فرانسه، برای برخی از زمان در فرانسه زندگی می کردند، با حس خوبی از طنز. و دوباره بدون اتصال به آن بود. "

و اولین پاسخ عشق مارینا آبی بود؟

آناتولی: "بله، با مارینا".

پس از ازدواج با مارینا شما شما را در فساد در محیط خود سرزنش نکردید؟

آناتولی: "البته این بود. من آن را در خودم احساس کردم. اما من خودم می دانستم که این درست نیست و از دست رفته است. خوب، آنها به افرادی می گویند که با زبان ها خراشیده شده اند، از این رضایت حاصل می کنند، اجازه دهید. به طور طبیعی، ناخوشایند بود. اما این یکی از نوع صفراوی ریخته می شود - نه. "

آیا پس از پایان موسسه، ترس از انتقال به زندگی مستقل دارید؟

آناتولی: "شاید، به نظر می رسد که به نظر می رسد بسته بندی شده است، اما فقط ترس نیست. هیجان وجود داشت، من بعضی از آزمایشات را می خواستم. در موسسه حمل و نقل هوایی، من توسط راک شگفت زده شدم: "Nautilus Pompilius"، DDT، "ماشین زمان"، Tsoi، Grebenchikov. همه این ها به روح نفوذ کردند و به نگرش من به زندگی منجر شد. من می خواستم بی رحم باشم، من می خواستم بر برخی از داروهای ضد قهرمانانه به جهان باشم. دوباره، چه کسی بت است؟ Tsoi - Kochegar، Grebenshchikov - Janitor، Shevchuk حذف شده در یک کافه و یک رستوران در Ufa. من همچنین می خواستم این راک و رول عاشقانه: برای کار به عنوان نگهبان، روشن نیست که در آن زندگی و ایجاد. و، به هر حال، وقتی که من در سال سوم موسسه تحصیل کردم، به عنوان نگهبان کار می کردم. بیش از سال در فرودگاه Leningradka مشغول به کار بود! برای من فقط یک مومیایی بود. (می خندد.) و در تخیل چنین تصویری شاعرانه وجود داشت: یک اتاق زیر شیروانی یا زیرزمین، به طور کلی، زندگی آسکی. هیچ جرقه ای وجود ندارد، مهمترین چیز معنوی است. اما این توهمات بود. "

آناتولی سفید:

"در سال دوم، من به شدت با دختر از گروه همسایه عاشق شدم. من در طبقه پنجم نشسته بودم و فکر کردم: "حالا من کاهش خواهم داد." عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

توهمات چه؟

آناتولی:

"این واقعیت که من برای مدت طولانی ایستاده ام. در ابتدا، من "عاشقانه" را رها کردم، و سپس شروع به درک کرد که حرفه من شامل تبلیغات، شناخت، موفقیت است. و من شورش نیستم، نه یک محرمانه، من راحت و ذهنی، نه در زیرزمین. صادقانه، من هرگز به برخی از مزایای مواد بزرگ تلاش نمی کنم. برخی از راحتی به زندگی من آمد، اما یک اولویت نبود. در همان زمان، من گریه کردم، این شرایط را بهبود بخشید. "

شما این کار را انجام دادید، از جمله آنجا که یکی نیست، مردم نزدیک می خواستند زندگی کنند ...

آناتولی: "بله، من خودم می خواستم راحت باشم و به آنها و من. اما هنوز هیجان اصلی در رابطه من با زندگی - من را به این شهر و حرفه، سخت، خوشمزه، و یا من برنده خواهد شد. ظاهرا این ورزش را ترک کرد. حتی یک سال پیش، زمانی که من فقط مراحل اول تئاتر را انجام دادم، مقاله ای منتشر شد، به نظر می رسد، "گلادیاتور مبارزه". من بودم که من خودم درمان کردم. "

من همگی را دوست نداشتم، اگرچه همه چیز برای شما آسان نبود ...

آناتولی: "بله ... من متوجه شدم که همسالان من قبلا در سینما فیلمبرداری شده اند، به تئاترهای خوب و بلند، و من هنوز هم نیستم. اما به خاطر ناامیدی ناامید شد، اما به خوبی، خشم ورزشی. اولین پروژه تئاتری با نقش بزرگی تنها در بیست و نه سال انجام شد، این "عکس های لهستانی" Cyril Serebrennikov و "Oboroff" میخائیل Ugarova بود. آنها تقریبا به طور همزمان بوجود آمدند. پس از "شکسته" ما به "MK" حق بیمه، "ناخن فصل" داده شد. و برای "polaroid" من "seagull" کردم. و این یک نقطه عطفی بود. احساس دیگر ظاهر شد، من احساس اعتماد به نفس از موفقیت. به همین دلیل است که بازیگر خم شده است. "

به نظر من به نظر می رسد که آن را توسط محافظه کاری خاص، و به طور ناگهانی ... "تصاویر Polaroid" با موضوع جنسیت غیر سنتی مشخص شده است. سپس بسیار پررنگ بود.

آناتولی: "من خودم و قهرمانان را به اشتراک میگذارم. این نقش استانداردهای اخلاقی من را نداشت. علاوه بر این، در اولین تمرین، Kirill گفت: "ما در مورد عدم پذیرش جهانی، ناتوانی در ارتباط برقرار می کنیم." و من بلافاصله اخراج شدم اگرچه متوجه شدم که همکلاسی ها با من به نحوی عجیب و غریب به صحبت کردن تبدیل شدند. (خنده حضار) سپس، در یک نوشیدنی، کسی پرسید: "Tolya، آیا شما طبیعی بود؟" - من پاسخ دادم: "بله، اسپوکو، پتروچ، همه چیز خوب است." (می خندد.) اما پس از این اجرای، آرامش بلند آمد، من هنوز فیلم را ساختم. من محاکمه شدم، اما من هیچوقت ادعا نکردم. من از این واقعیت بیرون رفتم که هیچ اتفاقی نمی افتد. "

اما در طول افسردگی، شما در هیچ جا سوار نیستید ...

آناتولی: "با تشکر از مارینا. برای صحبت کردن وجود دارد؟ من هرگز از این ندیدم و او همیشه سپاسگزار، و باقی می ماند، مهم نیست که چه. فقط مارینا من را نجات داد. "

با بزرگ آناتولی Muscovic خوشحال در ازدواج برای نه سال خوشحال است. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

با بزرگ آناتولی Muscovic خوشحال در ازدواج برای نه سال خوشحال است. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

آنها می گویند خود را به دانستن غرور مرد، آنها می گویند، همسر کمک می کند، و حتی مالی؟

آناتولی:

البته، البته. اما من همیشه در جایی تلاش کردم تا کار کنم و حداقل چیزی را به خانه برسانم. و نه تنها با حرفه خود، به روش های مختلف. "

در عین حال، شما از طریق استودیوهای فیلم نرفتید، هر چند ارائه نشد، شاید این تحقیر نیست ...

آناتولی: "من واقعا نمی توانستم. شما همیشه می توانید به راهروهای خود Mosfilm بروید با عکس های خود، هیچ کس این را مجبور نمی کند. اما نوعی غرور در من نشسته بود، و من نمی توانستم از خودم عبور کنم. اما به آرامی پرونده از نقطه مرده تغییر کرده است. اولین نقش در تلویزیون در سریال تلویزیونی "ضرب غم انگیز" در سال 2003 بود. پس از آن، شروع به ارائه بازرگانان در مقدار زیادی از مقادیر، برای چیزی که من توافق کردم، زیرا در اصل، جالب بود. اما به طور کامل در درجه پایین سعی کرد شرکت کند. به همین دلیل، مکث های طولانی مدت وجود داشت ... و سیریل پس از "snaps polaroid" دعوت شد تا "تروریسم" را در MHT تولید کند و او گفت: "من می خواهم با من تومانا را بگیرم". من برای یک دوره آزمایشی پذیرفته شدم. یک چیز در تولید آوانگارد برای بازی، و دیگری در تئاتر کلاسیک. من متوجه شدم که این نوار لازم بود. بنابراین من یک بازیگر MHT شدم. "لیتر" با سوزوکی، "دوئل"، "استاد و مارگاریتا" ... اما هنوز هم منتظر همان و از فیلم بود. "

اخیرا سریال "Orlova و Alexandrov" بود که به یک پدیده قابل توجه تبدیل شد، هرچند مبهم پذیرفته شد. آیا شما در این کار احساس کردید؟

آناتولی: "هنگامی که من سناریو" Orlova "را دیدم، متوجه شدم که این نقش منافع است و در نظر گرفته شده است که این احمقانه بود. من در حال حاضر با یک چمدان سینما به او نزدیک شدم و احساس کردم که قدرت و تمایل به انجام همه چیز را داشتم تا به خودم شرمنده نبودم. برای من، اگر ما به طور کلی صحبت کنیم، فیلم کاملا به دست نیامده بود. اما برای مدت طولانی همه چیز را به عنوان درس درک می کنم. نمی تواند توسط شکست ها خسته شود من آن را پیدا نمی کنم، زیرا من جایی را تصویب نکردم که می خواهم از این کارگردان فیلم برداری کنم، و او مرا دعوت نمی کند. خواسته ها و هیجان ها ناپدید شد، درست قبل از اینکه احساس شربت شود. ظاهرا این مورد من نیست - از خواب بیدار شوید. و به طور کلی، در چهل و دو بیدار شدن از اواخر معروف، در حال حاضر لازم است شناور معروف. (می خندد.) من شوخی می کنم، البته، اما داستان من مراحل چند ساله، مارپیچی است. "

تقریبا هشت سال پیش، ابتدا به یک پدر تبدیل شد. آیا آن را تغییر داد؟

آناتولی: "بله، یک احساس جدید به من آمد، مسکن ناشناخته، عشق مطلق، بدون محدودیت. شما می فهمید که این قطعات شما هستند که شما را دوست دارند، زیرا شما هستند. و شما کاملا احساس می کنید. "

آیا شما در زایمان بوده اید؟

آناتولی: "هر دو با من متولد شدند. دستم را نگه داشتم، اما با این حال، احساس پدرانه بلافاصله نبود. من نوعی از مسیر طولانی در احساسات دارم. " (خنده حضار)

آیا شما در حال تلاش برای تکرار تجربه والدین در بالا بردن کودکان یا بالعکس هستید؟

آناتولی: "من در این گورو نیستم. والدین من فوق العاده هستند! اما آنها مردم شوروی هستند و با توجه به نمونه های آن زمان، من را مطرح کردند. سپس به آگاهی از شخصیت خود، آزادی داخلی توجه نکرد. حتی برخی از چیزهای مناسب هنوز آموزه های اقتدارگرا بود. من از آن اجتناب می کنم. تنها قاعده من، مانند یک دکتر: دخالت نکن. من پرچم های اخلاقی را هدایت می کنم، بدون آنها غیرممکن است، اما هرگز نمی گویم که شما باید این کار را انجام دهید، اما به هیچ وجه. "

و برای برخی اقدامات

آناتولی: "شما باید سرزنش کنید. به طور کلی، من به تابع Strogach اعتماد دارم. (می خندد.) گاهی اوقات خودم را متوقف می کنم، زیرا ناگهان شروع به اقدام به اقتدارگرا می کنم. و این موضوع در این معنا، مرد قرن XXI است. او حداکثر به اتاق بعدی می رسد، می گوید: "احساسات ما را به ترتیب به ارمغان بیاورید و به ما برگردید." من باید نفوذ یک کلمه، منطق، توانایی به دست آوردن سطح فرزند را مطالعه کنم، و نه بالا. حتی در آن لحظه زمانی که همه چیز در داخل جوش است. و من درک می کنم که این مدرسه دیگری برای من است. حداکثر هشت ساله خواهد بود. دیروز من در حال رفتن به ماشین هستم، او را در حیاط می بینم، ما با یکدیگر "سلام" صحبت می کنیم، و ناگهان او را با یک نگاه بزرگسالان به من نگاه می کنیم و صدای کاملا آرام را می پرسد: "پدر، چطوری چیزی را انجام می دهید؟ "و من احساس می کنم که این فرد یک فرد کاملا فردی است و شما هیچ حقوق خود را برای او ندارید."

زن و شوهر دو فرزند دارند - ویکتوریا و ماکسیم. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

زن و شوهر دو فرزند دارند - ویکتوریا و ماکسیم. عکس: آرشیو شخصی از آناتولی سفید.

و ستایش؟

آناتولی:

"مطمئن باش! من فکر می کنم شما نیاز دارید و ستایش کنید و عشق را با فرزندان، به خصوص با یک پسر آشکار کنید. مادر من به شدت به ارمغان آورد و از دوران کودکی آموخت که من باید بتوانم همه چیز را انجام دهم. او یک معلم آلمانی است - به طور کلی کمال گرا. برای ستایش من به ستایش، چیزی از یک ردیف باید اتفاق بیفتد ... برای تمام سال های مدرسه، پنج بار اتفاق افتاد. اولین بار به عنوان بازیگر مادر، وقتی که من قبلا از موسسه فارغ التحصیل شدم و "غم و اندوه" را بازی کردم، ستایش کردم. او گفت: "پلاستیکی خوب، نه در آکروباتیک بیهوده." و سپس من به ندرت از آن خواسته ام. متأسفانه، او همه چیز را نمی بیند، زیرا والدین در اسرائیل زندگی می کنند. آخرین بار که من الکساندروف و برنامه شعر من را "گوش دادن" در کانال Culp ذکر کردم.

چه چیزی غیر از عشق اتحادیه شما با دیگری است؟

آناتولی: "عشق، عشق، عشق، من نمی توانم یک کلمه دیگر را انتخاب کنم. و یک جزء بسیار مهم احترام به یک فرد، یک فرد است، هرچند این یک کلمه مورد ضرب و شتم است. ما نه سال با هم بوده ایم. من نمی فهمم وقتی مردم می گویند: "او دست من، پای من است." شاید من هنوز به این کار نرسیده ام. اما به نظر من به نظر می رسد که در این احساس "دست ها و پاها" چیزی آشنا وجود دارد، که من واقعا دوست ندارم. ما احساسات مشابهی با شبانه داریم: ما مردم بومی را احساس می کنیم، اما ما راحت هستیم که یک اتحاد از شخصیت های فردی باشیم که به شدت با انرژی ارتباط برقرار می کنند. "

و چه چیزی در زندگی شما به ارمغان آورد، آنچه آزاد است یا به طور غیرمستقیم تدریس می شود؟

آناتولی: "خیلی، اما این یک فرآیند متقابل است، و او به طور خاص تدریس نمی کرد. راه او زندگی می کند، فکر می کند، برای من نمونه ای از عقل زن، حساسیت به من احساس می کند. او به من آموخت، شاید تحمل و صبر. من نمی دانم که چگونه در کلمات توضیح دهید، Inna به زندگی به سمت جریان اشاره می کند، اما به گفته او شنا نمی کند، اما لحظه ای را که او سرنوشت خود را می دهد، یاد گرفت. و با آرامش خود "شفا" و من. و من برخی از جت شاد را در زندگی خود گذاشتم. او می خندد، و عالی و دلپذیر است. "

آیا شما درگیری دارید؟ آیا سخت است که نزاع کنی؟

آناتولی: "شما می توانید. اما چرا؟ بله، او کاملا غیرممکن است. اما، البته، همه چیز خیلی احمق نیست. گاهی اوقات در چیزی استراحت می کنم، او به طور کلی خسته کننده است، زیرا تاروس. اما من تمایل به نزاع با او ندارم، رابطه را پیدا کنم، زیرا هرگز در تجاوز، تحریک نیست. اما او یک فرد غیر متفاوتی است، بعضی چیزها به طور قطعی عمل نمی کنند: مواد مخدر در هر شکل، مستی. وقتی نوشیدم، او را ببخشید. (لبخند می زند.) اما به طور کلی، توسط رد او به شدت مست مست می شود. "

و همان ممنوعیت در کاتا، دختر INESSA از اولین ازدواج، توزیع شده است؟ او نوجوان است، شاید بخواهد خالکوبی را بسازد، موهای خود را به آبی رنگ، تونل های پانچ در گوش ها رنگ کنید؟

آناتولی: "خدا را شکر، من چنین تمایل ندارم. اگر او بعضی از خود را به نظر می رسد، نه کاملا صحیح نتیجه گیری، گفتگو با آن برگزار می شود. در حال حاضر بزرگترین سوال این است که جایی که او پای خود را حرکت می دهد. در حالی که او می خواهد به دانشکده تولید جریان یابد. "

و جوانتر، به عنوان شما فکر می کنید، با سپرده های عمل؟

آناتولی: "بله، آنها هستند. و حداکثر، و ویکا هر دو عاطفی. "

Inu، خیلی عاقلانه، و در عین حال به نظر می رسد یک دختر ...

آناتولی: "او یک روح جوان است. او به یک عمه تبدیل نشد، یک مرد بالغ که به شدت به آن اشاره کرد. و او طبیعت عاشقانه، شاعرانه است. ININA، یک هنرمند و از کار خود، از رنگ های زیبا، از ترکیبی از رنگ ها و اشکال لذت می برد. من آن را می بینم، و من واقعا آن را دوست دارم. او بلافاصله به حرفه اش آمد. او کارشناسی ارشد ورزش در ژیمناستیک ریتمیک است و مربی بود. ما خیلی شبیه سرنوشت هستیم. روانشناس به او توصیه کرد که رویای فرزندان خود را به یاد داشته باشد. و او به یاد می آورد که دوست داشت در خانه جلب کند، به طراحی مدرسه رفت. او دفتر طراحی خود را "خانه جدید" دارد.

یک شخص خلاق است، اما نه یک بازیگر، مهم نیست یا به خوبی؟

آناتولی: "این یک جزء نیست و نه منهای. این همه به یک فرد بستگی دارد، و ININA ماهیت دقیق تر است. برای من، این مهمترین چیز است. "

مارینا Zeltser

ادامه مطلب