لئونید بختین: "من آرنج هایم را گریه کردم و فکر کردم چه نوع زیانال"

Anonim

لئونید Bichevin وارد تعداد روشن ترین بازیگران جوان برای ده سال پیش دیگر شد - با نقش اصلی در فیلم الکسی Balabanova "مورفی". از آن به بعد، او نوار را کاهش نمی دهد. اخیرا فصل اول مجموعه تلویزیونی Konstantin Bogomolov، و در 26 دسامبر، فیلم "اتحادیه نجات" در یک صفحه نمایش بزرگ منتشر شد، جایی که او نقش سرگئی موراویوف-رسول را بازی کرد. تغییر در زندگی شخصی بازیگر وجود دارد - دو ماه پیش او و همسرش، ماریا بردینسکی، پسر دوم، استپان و قدیمی تر، وانا، به مدت پنج سال متولد شد. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- لئونید، ما قبل از عملکرد صحبت می کنیم. آیا شما همیشه می خواهید در صحنه بیرون بروید یا اتفاق می افتد که یک ارگانیسم را تجاوز کند؟

- علاقه بپرسید بله، این اتفاق می افتد که شما خودتان را می سازید. من فکر کردم که من در سال جاری به تعطیلات رفتم و می خواهم به دریا بروم (می خندد)، و در اینجا شما باید به مرحله بروید ... ما زندگی می کنیم. اما، در اصل، من در تئاتر خیلی مشغول نیستم، من گناه می کنم که از خستگی یا عدم تمایل به بازی شکایت کنم.

- در حال حاضر، قضاوت توسط فیلمبرداری، شما تقریبا هیچ تقاطعی و در تیراندازی ندارید. و من توانستم در چندین پروژه در همان زمان یا بدون وقفه به حرکت از سایت به سایت، حذف کنم؟

"بنابراین من در سال 2009-2010، زمانی که چهار فیلم در یک ردیف فیلمبرداری شد:" مورفی "،" یک بار در یک زمان در استان "،" فضاهای بسته "و" سرقت ها-دزدان ". من در همان زمان تماس گرفتم، و من می خواستم همه جا کار کنم. اما، به نظر من، این یک وضعیت غیر طبیعی است، زمانی که شما از سایت به سایت سوار می شوید، وضعیت اشتباه است. در ابتدا می توانید سر من را دایره، به نظر می رسد که نیروهای شما بی پایان هستند، اما همه چیز محدودیتی دارد و مهمترین چیز این است که محدودیت روان انسان باشد.

لئونید بختین:

"Balabanov عملا اولتیماتوم را راه اندازی کرد، گفت که در این مورد مجبور خواهد شد من را رها کنم. من پاسخ دادم:" خب، نه سرنوشت "

عکس: ولادیمیر Myshkin

- و اکنون چه کاری انجام می دهید، در همان زمان، Spielberg و Mikhalkov تماس بگیرید؟

- من نمی توانم این را تصور کنم. (می خندد.) اگرچه همه چیز حل می شود، گاهی اوقات فکر می کنیم که زمانی که چنین افرادی ارائه می دهند، لازم است انتخاب جهنم، چیزی برای پایین آوردن، اما هیچ چیز مانند آن، این شرایط بارها بوده است. یک روز کمی بین سینما و تئاتر پشت سر گذاشت. من فقط در گروه پذیرفته شدم، به طور جدی مشغول بود - و من قبلا در مورفیا از Balabanova عمل کرده بودم. اما من می دانستم که هر روز در هر روز در سنت پترزبورگ، یاروسلاو، Uglich، عصبی در مورد این، تقریبا همه چیز حل و فصل شد، تقریبا همه چیز حل و فصل شد، فرمولاسیون دوم را معرفی کرد، یک بازی "Frederica، یا Boulevard جرم" باقی مانده بود واسلی Semenovich Lanovov در نقش اصلی. او به نظر من، دو بار در ماه، در رپرتوار ایستاد، اما فقط در روزهای تیراندازی افتاد. این تصویر گفت که این برنامه تغییر نخواهد کرد، آنها می گویند، غیر ممکن است، از بین بردن Balabanova، یکی از مدیران اصلی نسل. من گیج شدم: "اکنون چی هستم - از تئاتر به ترک، یا چه؟" - و خود را به نام Leshe. و او عملا من اولتیماتوم را تنظیم کرد، که در این مورد باید من را رها کند و سال آینده شروع به تیراندازی همه چیز دوباره. من پاسخ دادم: "خوب، این بدان معنی است که سرنوشت نیست." خدا را شکر، من به اندازه کافی ذهن داشتم تا همه چیز را حل کنم. مدیریت هدایت توصیه شد تا با Vasily Semenovich صحبت کند. او شگفت زده شد: "من تمام زندگی من را از بین می برم، و به دلیل دو اجرای، شما از فیلمبرداری اجازه ندادید؟ این چیزی غیر طبیعی است. اجازه دهید Balabanov شما را بدانم. " - "بیایید فقط از او بپرسیم". (می خندد.) الکسی بسیار شگفت زده شد: "Lanovova می خواهد از من در مورد چیزی بپرسد؟! بیا دیگه". Vasily Semenovich او را مجذوب، او می داند که چگونه به مردم با جذابیت مشخص خود را، و Balabanov حتی او را به او نقش یک نمودار را ارائه داد. درست است، او از آنچه که بسیار پشیمان شده بود رد کرد. در نتیجه، سرگئی Garmash این نقش را بازی کرد. (می خندد

- برای شما، فیلم واقعا با مورفیا آغاز شد؟

- نه، هنوز با "محموله 200". من بلافاصله احساس کردم که همه چیز در آنجا جدی بود، مردم درک می کنند که آنها فقط به این پروژه نمی رسند و با هم یک کار مهم و جالب را انجام می دهند.

- شما پذیرفتید که پس از "مورفین" منتظر همان پیشنهادات و شناخت بود، و این اتفاق نمی افتد، حداقل آن را بلافاصله نمی آمد، که حتی شما را به برخی از افسردگی فرو ریخت ...

- شاید من آن را اشتباه بگذارم، می توانم کسی را مجازات کنم؛ ساشا کووت و الکساندر Naumovich Mitta و Jos Staling، و نیکولای هومریکی و نیکولای هومریکی و نیکولای هومریکی به من پیشنهاد دادند. به سادگی، هنگامی که چنین موفقیتی را تجربه کرده اید، برای دوم Balabanova به عنوان دوم آینده صبر کنید. اما هیچ چیز، درمان می شود. (خنده حضار) زمان بهترین دکتر است، شما برای همه چیز مناسب تر هستید و درک می کنید که من نباید انتظارات دیگران یا خود را توجیه کنم. فقط کار کنید، اگر بخواهید، مبارزه کنید.

لئونید بختین:

"یک کتاب فوق العاده از ناتان ایانمن" رسول سرگئی "وجود دارد، من آن را از پوسته به پوسته خوانده ام. داستان من بسیار الهام بخش بود. منابع دیگر وجود داشت، اما برای یک پرتره روانشناختی من هنوز به Eidelman تجدید نظر کردم "

/ Malikova نور

- چگونه سرگئی موراویوف-رسول به شما در "اتحاد رستگاری" به شما می آید؟

- من یک اسکریپت فرستادم، بعضی از نمونه ها وجود داشت. پس از حدود یک سال، من دوباره تماس گرفتم و یک سناریوی داده شده را فرستادم. او به نظر من وحشتناک، Koryaty، ظاهرا، من از چیزی ترسیدم، من در مورد توانایی های من مطمئن نبودم و رد شدم. این امر توسط تولید کننده اصلی Anatoly Maximov بسیار شگفت زده شد، که او را به نام من، ما گفتگو های طولانی، متقاعد کردن، دوباره، بیشتر به دلیل عدم قطعیت من بود. در نتیجه، من نمونه را گذراندم، و من تصویب شدم. یک کتاب فوق العاده از ناتان ایانمن "رسول سرگئی" وجود دارد، من آن را از پوسته به پوسته خوانده ام. داستان من بسیار الهام بخش بود. منابع دیگر وجود داشت، اما برای یک پرتره روانشناختی من هنوز به ایلمن اعتراض کردم.

"ایوان Yankovsky،" اتحادیه نجات "شما، به تازگی گفته است که لباس نقش بسیار مهمی برای او ایفا کرد، حتی از کرست برای وضعیت مربوطه خواسته بود. چه چیزی به شما کمک کرد؟

- برای من، برای موقعیت دست در سنجش نظامی بسیار مهم بود. من با بازسازی ارتباط برقرار کردم که چگونه افسران یک صابر را نگه می دارند، غلاف، که در آن موقعیت یک قلم مو است. اما ما صحنه های زیادی داریم، جایی که آنها به طور غیر رسمی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. آنها زنده بودند، می توانست آرامش بخشد، و من می خواستم درک کنم که چگونه آنها در یک جامعه سکولار رفتار می کنند. من به یاد می آورم که ما یک بار بازی "آنا کارنینا" را در تئاتر وختنگوف با آنجلیکا هولنا انجام دادیم، و اصرار داشت که ما دست های خود را به درستی نگه داریم: برس ها نباید آویزان شوند، آن را به سختی، ظرافت می دهد. ما صحبت می کنیم، ما تمام وقت را تحت فشار قرار می دهیم، و پس از آن این نمی تواند باشد. من سعی کردم شلیک کنم تا حرکات اضافی را انجام ندهم و از این واقعیت که دستان شما در جلوی چهره قرار گرفته است، منحرف نشود. (می خندد.) چنین جزئیات اضافه شده به تصویر بسیار کمک کرد.

لئونید بختین:

"من سعی کردم شلیک کنم تا حرکات اضافی را انجام ندهم و از این واقعیت که دستان شما در مقابل چهره آویزان است، منحرف نشود"

- به یاد داشته باشید برخی از روز تیراندازی بسیار سنگین؟

- چند روز مربوط به آب و هوا وجود داشت. ما یخ زده، چند بار صدای زنگ زد، زیرا لازم بود ارتباط برقرار کنیم، با سیستم سربازان، من مجبور شدم در این محل فریاد بزنم. این آزمون، بسته های بسته بندی شده بر روی درزها. اما همه چیز به آنچه که بسیار جالب بود نگاه کرد: هر دو ماده و فرآیند، و محل فیلمبرداری - همه مشکلات در پس زمینه ادامه داشت.

- شما یک وکیل را در پروژه با صدای بلند "کنستانتین Bogomolov" بازی کردید. این کار به شما داده شد؟

- من هنوز نمونه هایی را دوست داشتم چون کستیا در مورد مرحله خاص و تعامل شخصیت ها استدلال می کند. بازیگران، به عنوان یک قاعده، Flair را شکست نمی دهند، شما متوجه خواهید شد که کارگردان شما را احساس می کند، همه چیز را می بیند. Bogomolov، به نظر من، از چنین نژاد به نظر می رسد. برای من، این بسیار مهم است، زیرا شما نیازی به توضیح چیزی برای مدت زمان طولانی نیستید، به قدم زدن، راه رفتن در اطراف و در مورد، ما می توانیم در مورد تیراندازی نیمه دیناموم، Halfframes ارتباط برقرار کنیم. او بلافاصله ابزار مورد نظر را به عنوان یک بازیگر انتخاب می کند.

- حالا شلیک میکنی؟

- تا کنون، من به نمونه ها رانندگی می کنم، سناریوها را بخوانم. در تابستان، یک فیلم چهار نفره "سکوت" از دیمیتری پترون، یک داستان شگفت انگیز در مورد وایبرگ پس از جنگ حذف شد. من یک روزنامه نگار را بازی می کنم که می آید تا مرگ مرموز پدرش را بررسی کند.

- و چگونه در چنین شرایطی از عدم اطمینان احساس می کنید؟

- در چنین لحظات، زندگی کمی افزایش می یابد، احساس زمان گمشده، برخی از نگرانی ها وجود دارد. این اتفاق افتاد و افسرده شد. من باتلاق می کنم، تلاش می کنم کاری انجام دهم. اما در حال حاضر من بسیاری از نگرانی های دیگر: دو ماه پیش، پسر استپان، بزرگترین، وانا، متولد شد، پنج ساله - چیزی برای انجام وجود دارد.

- شما دو پسر دارید برای دومین بار آنها در مورد دخترش فکر نکردند؟

- نه، من پسران را می خواستم که با آنها می توانید دوستان خود را بازی کنید، بازی های مردانه را بازی کنید. ارشد - در حال حاضر یک فرد آگاهانه، نامه ها، اشعار، به او بخواند.

لئونید بختین:

"من پسران را می خواستم که بتوانید بازی های مردانه را بازی کنید. پسر ارشد در حال حاضر یک فرد آگاه است، نامه ها، اشعار را می آموزد"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- زندگی شما پس از تولد کودکان از لحاظ سرگرمی، آزادی تغییر کرده است؟

- نه، آن را از هر چیزی جلوگیری نمی کرد، تنها سرگرم کننده تر بود. (می خندد.)، البته، البته، در حال حاضر آنها سقوط نمی کنند، که گاهی اوقات سخت است، اما این طبیعی است.

- آیا فرزندان خود را به چیزی آموزش می دهید و چیزی را از دوران کودکی خود به یاد می آورید؟

- کودکان چه می توانند والدین را آموزش دهند؟ خوشحالم احتمالا در این زندگی بهتر نیست. دقیق تر، برای من این است. خوشبختی یک فرآیند است، نه یک روشنگری در یک بار در بقیه زندگی شما. این کار، کار و کار است.

- در دوران کودکی، ما همه ناخودآگاه خوشحال هستیم، و سپس ما می توانیم با آن برخورد کنیم ...

- برقراری ارتباط با کودک، شما به دنبال شما در دوران کودکی ما، شما شروع به گرفتن این جریانها، احساساتی که در آن زمان تجربه کرده اند. به طور کلی، شما یک الیکسیر شفا دریافت می کنید. و فقط زمانی که می بینید که بچه ها سالم هستند، هر کس خوشحال است، خوشحال است، و شما خوب است، شما خوشحال هستید.

- شما به نحوی گفتم که در جوانان من در مورد حرفه روانپزشک یا معلم فکر می کنم ...

"بله، من آن را گفتم، اما من می توانم ناسازگار باشم، زیرا من اخیرا در یک عکس شرکت کردم، پس من در مورد کارگردان، درباره تسلط سناریو فکر کردم. من می توانم آن را تحت تاثیر قرار دهم - به عنوان مثال، من با یک دکتر فوق العاده آشنا شدم و فکر کردم، احتمالا، خوب بود که یک دکتر باشد. در حال حاضر من درک می کنم که، البته، آن را مجبور به تقویت مدت زمان طولانی در دفتر و یا در مدرسه، نه روانکاوری من.

- چگونه شما، دانش آموز کالج کشاورزی، به بازیگران رفتید؟ یا شما یک تئاتر مشتاق بود؟

"نه، نه، من هیچ استودیو تئاتر، محافل نداشتم، و سینما را نمی فهمم." چهار سال در مدرسه موسیقی در کلاس پیانو مشغول به کار بود، سپس خود را گیتار تسلط داد، اما این یک بازی حیاط بود. حرفه ای در موسیقی نمی رفت، من نمی توانم توضیح دهم چرا. به عنوان مثال، از "ناپلئون اول" در تئاتر Mayakovsky با میخائیل فیلیپوف، از "ناپلئون اول" در تئاتر مایکوفسکی با میخائیل فیلیپوف داشتم، اما هنوز هم به صورت خود به خود اتفاق افتاد، من تئاتر را رویایم، فقط فکر نکردم، چرا نه. در برخی موارد حتی در مورد آن فراموش شده، زیرا من یک شخص بی اثر هستم. و سپس مادر یادآور شد: "شما باید دوره ها داشته باشید، بیایید پیدا کنید." من به طور ناگهانی رفتم و وقتی ناگهان در این دوره ها در دیوارهای مدرسه تئاتر Schukinsky حضور داشتم، متوجه شدم که احتمالا من هیچ جا ترک نخواهم کرد. من احساس شگفت انگیزی از شادی و تعطیلات زندگی داشتم. از آموزگاران، اول از همه، و از جو، که در آنجا حکومت می کند. سپس او وارد دوره یوری شلیکوف شد.

- چگونه با ستاره های تئاتر Wahtang ارتباط برقرار کردید؟

- ما همه از هیجان در مقابل آنها، از یک نوبت از سر لیزرور و یا شکم از طریق زمین سقوط کرد. ولادیمیر آبراموویچ همیشه نگاه وحشتناکی را تماشا کرد. البته ما از او می ترسیم. بله، همه خدایان ما بودند. و هنگامی که ما شروع به صحبت در مورد Tolstoy در Colloquium در طول رسید در طول رسید، من چیزی را فریب دادم و فکر کردم، احتمالا من را نمی گیرم. و خودم را در لیست های ارسال شده دیده ام، فقط خوشحال شدم.

لئونید بختین:

"برقراری ارتباط با کودک، شما به دنبال شما در دوران کودکی ما، شما شروع به گرفتن این جریانها، احساساتی که در آن زمان تجربه کرده اید"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- در دوران کودکی، شما اعتماد به نفس دارید یا برعکس، ترسناک، فشرده شد؟ جایی که من خواندم که شما به بچه های Hooligan کشیدید ...

"من خیلی خوب نبودم، آرام بود، اگرچه دوست داشتم با همکلاسی ها ارتباط برقرار کنم، و من برخی از مشارکت در زندگی فرهنگی مدرسه را گرفتم. ما یک شرکت نسبتا آرام داشتیم، نه خیلی Hooligani، برخی از قطب ها اتفاق افتاد، اما بدون جرم.

- آیا دوستان نزدیک در مدرسه دارید؟

- مطمئن!

- امروز چه چیزی برای شما وارد می شود مفهوم "دوست"؟

- و پس از آن، و در حال حاضر با یک دوست باید فقط خوب است. جزء اصلی ارتباطات فوق العاده است. و من به یاد دارم که در دوران کودکی سعی نکردیم یکدیگر را خیانت کنیم. مردم می توانند کاملا از حوزه های مختلف باشند، اما باید برخی از منافع هماهنگ شوند، به نظر می رسد زندگی، موضوعات عمومی برای گفتگو و اوقات فراغت برای سرگرمی مشترک وجود دارد. اما آنچه که هر دوستی برطرف می شود، تقریبا همان رمز و راز به عنوان عشق است. و اگر این اتفاق افتاد که با کسی سرنوشت ما را گسترش داد و ما برقراری ارتباط را متوقف کردیم، هنوز گذشته را افزایش دادم و سعی می کنم خاطره ای از این دوستی را خیانت کنم. من از این افراد عبور نمی کنم و امیدوارم که آنها هم باشند. ارتباط درونی من با یک فرد شکست خورده است، و من فکر می کنم، اگر ما با او در ده سال یا بیست سال ملاقات کنیم، ما به اطراف می رویم، زمان و زمان زیادی را صرف می کنیم. من معتقدم که دوستی در هیچ جا ترک نکرد، با وجود این واقعیت که ما برقراری ارتباط را متوقف کردیم.

"آیا شما در سال های تحصیلی موفقیت آمیز بوده اید؟"

- من می خواستم دختران (خنده) را مانند همه پسران عادی دوست داشته باشم. اما به طور کلی من یک مرد مدرن بودم، نه یک قلب، اولین بوسه در کلاس هشتم اتفاق افتاد. ما یک رمان کوتاه مدت با این دختر داشتیم. او گفت که ما در راه نبودم و من را انداخت. (می خندد.) حالا من، البته، آن را با لبخند به یاد داشته باشید.

- و سپس او بسیار نگران بود؟

"من به یاد نمی آورم که من در مورد این بسیار نگران بودم، اما اعتراف کردم، توهین آمیز بودم." به نظر می رسید که در بخش او هیچ احساس خاصی وجود نداشت، فقط دوست داشت بوسه. به طور کلی، بعدا متوجه شدم که او با من بازی کرد و به او خسته شد، زیرا ما هیچ ارتباطی ذهنی نداشتیم، لذت بردن از سرگرمی، بوسیدن، بوسیدن، و سپس از آن خسته شدم.

- احتمالا، او زیبا بود، رهبر در میان دختران؟

- او زیبا بود، زیبایی نسبی است، طعم و رنگ رفیق نیست، اما به نظر می رسید زیبا ترین در نور، جذاب، جذاب بود. او غیر رسمی بود، ایستاده بود، نترسید که یک کلاغ سفید نبود، او به آزار و اذیت گوش فرا داد، در کت های اسید راه می رفت، زمان بندی را مانند هر کس دیگری و یک پر سر و صدا که می توانید انجام دهید. حتی گوش من سوراخ شد (خنده حضار)

لئونید بختین:

"من یک مرد مدرن بودم، نه یک بخش، اولین بوسه در کلاس هشتم اتفاق افتاد. با این دختر ما یک رمان کوتاه مدت داشتیم"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- این تجربه شما را به جنس زن در جوانان بی تفاوت نگذاشت؟

"نه، پس من هنوز سعی کردم به کسی بچسبم." (خنده حضار)

- و در "قله" شما به اندازه کافی برای عشق دارید؟

- مطمئن. ما رمانها را در این دوره شروع کردیم.

- همه چیز در اینجا موفق تر از مدرسه بود؟

- از چه نقطه نظر به دیدن: آنها با هیچ کس ازدواج نکردند، هیچ کس را به دنیا نمی آورد. (لبخند می زند.)

- آیا شما را پرتاب کرده اید؟

- بله، اما نه سریع. (می خندد.) و بخشی از آن این اتفاق افتاد.

- احساس آرامش نداشت؟

- آه، من بسیار وجدان بودم، همیشه آرد معنوی را تجربه کردم، زمانی که من به کسی صدمه دیده بودم، آرنج هایم را به طور مستقیم گریه کردم و فکر کردم که چه نوع زحمت و ضعف بود. من برخی از استانداردهای بسیار بیش از حد در رابطه داشتم. (لبخند می زند.)

- من می دانم که شما "دوستان خود را دوست دارید"، شما حتی می توانید تعمیرات را انجام دهید. معمولا از پدر یاد می گیرید، شما چنین تجربه ای ندارید ...

- چرا؟ بود. پدر همه چیز را با دستان خود انجام داد، و من، خدا را شکر، من وقت داشتم تا او تا سیزده سالگی چیزی را از او بگذارم. (پدر لئونید هنگامی که او یک نوجوان بود، زندگی خود را ترک کرد. - تقریبا. auth.). اما من یک تعمیرکار نیستم من فقط می توانم نوعی ابزار، تفکر و جستجو برای اطلاعات در اینترنت را درک کنم، درک نحوه کار با آن. اخیرا او قلعه را سقوط کرد. اما کارشناسی ارشد نیاز به نیم ساعت دارد، و من آن را به مدت چهار ساعت آغاز کردم. پنج بار به فروشگاه رفتند: من بعضی از پیچ ها را خریدم، سپس دیگر، سپس دیگر، پس از آن، یک نازل دیگر برای یک مته، تا زمانی که به یاد داشته باشید که من در خانه دروغ می گویم، همه چیز را برای قلعه حفاری کردم. هیچ تجربه ای وجود ندارد، اما اگر برش کار می کند، دیر یا زود به چیزی می آید.

- رابطه شما با پول چیست؟ آیا شما وام را ذخیره و یا خرید و خرید؟ و چه با سهولت هزینه آنها؟

- همه چیز نسبتا در اینجا است. گاهی اوقات به راحتی صرف می شود، گاهی اوقات قلب را محکم می کند. من فکر می کنم که من عاشق چیزی نیستم، اما در مورد آنچه لازم است، و این، اول از همه، کودکان تغذیه می شوند و دستگاه توسط بنزین پر شده است؛ و حداقل یک بار در هفته، من می خواهم در یک کافه، یک رستوران یا یک فیلم با دوستان بیرون بیایم. این اتفاق می افتد، با لذت و لباس خریداری شده است. کمی جذب شده توسط جمع آوری - جمع آوری سوابق وینیل؛ و من مجموعه کوچکی از دوربین های قدیمی داشتم - "دریاچه" 1953، 1954 و 1957 وجود دارد. و عکاس آنها؛ این چیزهای جمع آوری شده گران هستند، بنابراین شما قوی نخواهید بود، اما زمانی که فرصتی وجود دارد، من می توانم خود را با برخی از اهداف خود لطفا

- و تعداد دوربین های دیجیتال شما در حال حاضر در مجموعه هستید؟

- پنج قطعه و لنز.

لئونید بختین:

"من بسیار وجدان، آرد معنوی با تجربه بود، زمانی که من صدمه زدن به کسی درد، کاه های راست و فکر می کنم که چه نوع زحمت و ضعف"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- بنابراین، شما شور عکس را ترک نکردید؟

"اکنون بیشتر شادی های خانوادگی است: ما برای تعطیلات رفتیم - برای زنگ زدن بچه ها رفتیم. من آن را دوست دارم گاهی اوقات دوربین را دریافت می کنم، گرد و غبار را لرزاند و با شما با یک مکان جالب یا تور تئاتر شلیک کنید. من روی فیلم "آبیاری" می گیرم، هنوز "Hasseld Blad" وجود دارد. دوربین جیبی "آبیاری" همراه با سه لنز، آن را در کیف کوچک، تقریبا زنانه قرار داده است. من سعی می کنم به طور متوسط ​​و غیر قابل توجه باشم، هیچ کس چشمان شما را نمی نامد، زیرا هنرمند با یک دوربین شروع به گرفتن چیزی اغلب درک نادرست. به نظر می رسد عکاسی از آن است، و او خود را به لنز بر شما قرار می دهد، مردم از آن از دست داده اند. بنابراین شما باید بسیار ظریف باشید.

- شما فقط در فیلم بردارید چرا در شکل نیست؟

- در سرگرمی من طلسم بیشتری وجود دارد. ظاهرا، من دوست دارم همه چیز را پیچیده کنم. و من آگاهانه نمی خواهم یک دوربین دیجیتال بگیرم تا بلافاصله نتیجه را نشان دهم. اگر شما با چنین دوربین در سایت آمده اید، بلافاصله با درخواست ها صعود می کنید تا نشان دهید که معلوم شود. و بنابراین بپرسید: "و چه زمانی نشان می دهید؟" من جواب می دهم: "در یک ماه آن را آشکار خواهد کرد"؛ هر کس فراموش شده و دیگر چوب نیست. (خنده حضار)

- شگفت انگیز است که اشتیاق ما را با عکاس ما به اشتراک نگذاشتید ...

- من فشرده شدم این زمینه شخص دیگری است. اگر عکاس شروع به گفتن داشته باشد، او در تئاتر آماتور بازی می کند و یک هنرمند او نمیتواند زبان مشترک را با او پیدا کند.

- اما شما می توانید با او تماس بگیرید به عنوان یک استاد ...

- من فروتن هستم، اما نه خیلی زیاد.

ادامه مطلب