گزینه

Anonim

گزینه 47441_1

آنا آواز در Mariinsky.

هنگامی که او دستگیره درب را لمس کرد - چوبی، عظیم، حک شده و شامل خنک شدن ساختمان با صداهای مشخصه تئاتر، ویولون ها، آریاس، روح شد و خوب بود. او در خانه بود، همه او را می شناخت، او همه را می دانست.

معمولا، ورود به اینجا، آنا همه چیز را فراموش کرده و در موسیقی حل شده است. اما امروز نمی توانستم تمرکز کنم از سر من مکالمه صبح را با شوهرش نگذاشت.

ایگور در یک قهوه پخته شده بود. او دوست داشت به درستی پخته شده، با کرک های نمک، با کلاه رو به افزایش فوم قهوه، و این مراسم هدیگر بهتر بود که نقض شود. با این حال، امروز او خود را نقض کرد، به سختی مراحل نور خود را لگد زدن و بوسیدن گونه او را بوسید، شروع به صحبت در مورد دورا رئیس، که او را به او قدردانی نمی کند، حقوق خود را افزایش نمی دهد، و او امروز به او می گوید همه چیز او در مورد حق او امروز فکر می کند!

آنا کیواا، یک چای قاشق چایخوری را تکان داد و فکر کرد که در آن او این جوراب های رنگی چلکی را برداشت. برخی از Gray-Raver-Rasperry، همانطور که اولگا سرگئیوینا بیان کرد، مامان او. پسرش طعم جذب نشد، آنا به طرز چشمگیری فکر کرد. من قطعا نیروها را نمی گیرم پرواز حرفه ای ایگور ایگور و نمیداند چقدر قبل و خدمت به خودم و اخیرا من پشت سر گذاشتم، من یک بسته ی جشن گرفتم، من در برخی از هاوایی های مضحک لباس پوشیدم - اسپاچکی ... آنا تا کمد لباس مرد نبود: اول، یک کنسرت بر روی بینی وجود دارد، و در مرحله دوم، آثار و پخت و پز بیشتر وجود دارد. می خواهد به دنبال خنده دار - اجازه دهید آن را به نظر می رسد.

"و من ترک خواهم کرد،" ایگور به شوخی رفت. - اجازه دهید آن را هنوز هم به دنبال چنین احمق برای چنین حقوق و دستمزد!

- کجا ترک خواهد کرد؟ - سرش را از چای آنا بالا برد. - و چه چیزی ما در چه چیزی زندگی می کنیم؟

"من قبلا همه چیز را اختراع کرده ام،" ایگور امروز در شوک بود. - من برنامه های سفر را ایجاد خواهم کرد. به عنوان مثال، یک مرد می رود، از Kaluga به مسکو، دیسک را قرار می دهد - و هر کس به او می گوید: چه اتفاقی در این مکان ها در روزهای گذشته رخ داده است، که زندگی می کرد، کدام آهنگ ها در روزهای گذشته نوشته شده بود ...

- چه کسی مسکو را سوار می کند؟ - Nefple از آنا پرسید. - کامیوندر؟

- چرا یک کامیون گیرنده؟ به عنوان مثال گردشگری. یا فقط یک فرد در امور می رود ...

"AAA،" آنا گسترش یافته و تصمیم گرفت. - ما باید صحبت کنیم، ایگور.

آنها برای پانزده سال ازدواج کردند. دوست داشتنی یکدیگر، اما چه چیزی در مورد آن. هنگامی که من آشنا شدم، آنا، مشتاق، علاقه مند، دوست داشتنی، شبیه به هروئین النا Nightingale بود - قبل از چنین بازیگر بازیگر با چهره متناوب وجود داشت. ایگور به نظر می رسید مانند یک جوان Kostoloshevsky. زن و شوهر - شاعر! و برنامه های مشترک برای زندگی چیست؟

برای پانزده سال، برنامه ها برنامه ها را حفظ کردند. مهم نیست که مهم ترین چیز در هر برنامه خانوادگی بود - کودکان. آنها فرزندان ندارند، روشن نیست که چرا. پزشکان مشکلات خاصی را پیدا نکردند، اما هیچ فرزندی وجود نداشت. در نهایت، آنها حتی بر روی ECO تصمیم گرفتند - اما آن را بیرون نرفت.

آخرین فرصت باقی مانده است.

"من می خواهم یک کودک را اتخاذ کنم، ایگور."

ایگور دستش را برداشت، قهوه را ریخت.

- به لحاظ؟

- به طور مستقیم من می خواهم یک کودک را اتخاذ کنم در حالی که ما جوان هستیم، در حالی که قدرت وجود دارد.

- نه، صبر کن، خوب، چطور باید اتخاذ کنیم؟ ما خودمان را داریم، شما فقط باید صبر کنید ...

- چقدر صبر کنید؟ پانزده سال ما منتظر هستیم، شما نمی توانید صبر کنید. به طور کلی، من تصمیم گرفتم.

- آیا تصمیم گرفتید؟ و من، پس هیچ کس؟ و من، به این معنی است که شما فقط باید قبل از این واقعیت قرار دهید، اما برای هر چیزی مشورت کنید؟

سپس صحنه زشت را دنبال کرد که در آن ایگور همسرش را با رئیس خود مقایسه کرد، گفت که هیچ کس او را نمی فهمد و با او در نظر گرفته نشده و کار نمی کند، به کار خود ادامه داد.

پروردگار، و صندل ها این هستند که جایی که او گرفت، متاسفانه به دنبال او آنا بود.

چه باید بکنید، آن را غیر قابل درک بود. یک کودک نمی کشد، اما یکی، به نظر می رسد، و نمی دهد. ایگور استراحت کرد در چنین مواردی، آن را بی فایده بود تا او را متقاعد سازد، او همچنین می دانست.

پس از تمرین، آنا دوست خود را نام برد - تنها کسی که توسط همه به اشتراک گذاشته شد. خوب، یا تقریبا به همه. ما موافقت کردیم که در وینسنت شام بخوریم.

نور در چغندر Carpaccio، ماشا گوش دادن به داستان آنا در مورد رویدادهای صبح و گفت: با دهان او پر شده است:

- گزینه دیگری وجود دارد. شما همه چیز را امتحان نکرده اید

آنا حتی از خشم خسته شده است.

- نه همه؟ بله، شما می دانید: همه پزشکان در اطراف رفتند، همه مادربزرگها ...

"نه همه،" ماشا تکرار کرد، لذت بردن از شراب قاتل. "شما می گویند صادقانه، یک دوست دختر، علاوه بر ایگور، هر کسی تا به حال بوده است؟"

- نه، - آنا سرخ شده.

"مقدس"، ماشا نگاه کرد. - شهرت شما بسیار بی عیب و نقص است، که گناه نیست و گناه، متاسفم برای tautology! شما ناسازگاری جنسی با ایگور دارید، من در مورد آن خوانده ام. نمیخواهد صعود از اسپرماتوزو او. و دیگران ممکن است بخواهند. شما باید سعی کنید!

- ایگور به من پیشنهاد می دهید؟ - آنا به شدت به ماشا نگاه کرد.

"نه، من پیشنهاد می کنم باردار شوید،" ماشا عصبانی شد. - و برای این، همه چیز خوب است!

- خوب، پس از همه، ممکن است با دیگری کار نکند؟

- شاید. اما شما حداقل وجدان زمانی که شما تمام تلاش ها را تمیز می کنید پاک می شود.

آنا تعجب کرد. او برای گنج ازدواج آماده نبود، نمیتوانست مرد دیگری را در آغوش بگیرد.

- به طور کلی، فکر می کنم، - ماشا قبلا پرداخت کرده است. - تفکر - تماس، من به شما کمک خواهم کرد، این یک مشکل نیست!

یک هفته بعد، آنا نامیده شد.

- من آماده ام. کمک به گزینه

"گزینه" معلوم شد که یک مرد کوچک خوب با ریش یک گونه هوشمند به نام Misha است. همه چیز در یک رویا رفت - آنا حتی به سختی به یاد می آورد که و همانطور که بود، زیرا او فقط در مورد یک چیز فکر کرد: "من ترجیح می دهم پایان یابد." میشا توجه و مفید بود، من می خواستم آن را به خانه صرف کنم، اما او تحت یک بهانه وفادار رد شد و فرار کرد.

هر روز او به خود گوش داد، تلاش کرد تا درک کند: یک زندگی جدید در آن ایجاد شده یا نه. او این کودک را می خواست و او را نمی خواست. شرمنده بود، ترسناک بود، او خوابید، به نظر می رسید. ایگور نمی دانست چه اتفاقی برای او اتفاق افتاده است، او پرسید، بیمار نبود، به طور غیرمعمول نگاه نکرد. او متوقف صحبت کردن در مورد دورا رئیس، حتی همسر خود را به فیلم، که برای صد سال اتفاق نمی افتد، نامیده می شود.

روزی که من به ماهانه رفتم، آنا خوشحال بود. او متوجه شد که او نمی تواند شوهرش را دروغ بگوید که نمی تواند خیانت او را ببخشد و زندگی می تواند به خاطر این اقدام بثوراتش به تارتاررا پرواز کند. پرواز در اطراف آپارتمان، او یک میز جشن را پوشش داد، کمی یک بطری گرامی از Barolo را خنک کرد، از ایتالیا یک بار ...

- توسط چه اتفاقی یک ضیافت است؟ - ایگور شگفت زده شد

- به مناسبت یک کنسرت موفق، - آنا واقع شده است. او می دانست که چگونه بر روی بی نظیر دروغ بگوید. - به طور کلی، به طور کلی، ما برای مدت طولانی نشسته ایم، با یک بطری ...

-aaa ... و چه کنسرت تماس نگرفت؟ من امروز نمی دانستم ...

هنگامی که آنها قبلا بطری را به پایان رسانده اند، ایگور، احشام آنا، به گوش او گفت:

- و شما می دانید، من فکر کردم فکر کردم، من فکر کردم ... بیایید واقعا خوابیم. پسر. ما از امتناع می خواهیم که فقط متولد شد ... ما یک خرس عروسکی تماس می گیریم ...

"خب، نه،" آنا flinched. - بیایید با ایگور تماس بگیریم ایگور Igorevich. به نظر من، بسیار زیبا است. و آنها، بوسیدن بر روی بروید، به اتاق خواب منتقل شد.

در نه ماه، پسر در آنا و ایگور متولد شد. به نام ایگور، همانطور که آنها جمع شدند. ایگور Igorevich - به زیبایی برای تلفن های موبایل!

ادامه مطلب