مال خودم

Anonim

مال خودم 45537_1

مال خودم

(ادامه کتاب ناتالیا سیاه "در قلب، یا داستان یک خانه")

شریف عماریویچ ساپاتایف دمار از روزگارمان درآورد همسرش، زمانی که رائسا در مورد نشانه های سرنوشت به او گفت. به تازگی، او توسط "Heromantia های مختلف" جذاب بود - به اصطلاح ادبیات تئاتری توسط مرد سالخورده. او به عرفان یا خدا اعتقاد نداشت. و او تحت شعار پدربزرگش زندگی کرد، در جنگ جهانی دوم، نه یک معدن. "شام یک بار در زندگی اشتباه است،" دوست داشت پدربزرگ ISA را تکرار کند. و فقط در کلاس های مدرسه ارشد، شریف متوجه شد که این گفته در مورد معادن نیست، بلکه در مورد آنچه که نبود. چیزهایی وجود دارد که در آن شما نمی توانید دروغ یا اشتباه کنید.

امروز، همسر از صبح او در مورد نوعی رویای نبوی گذاشت. مانند، او به گودال سیاه و سفید خود را در کنار یک خانه نابود نشده ناشناخته، قطعات ساختارهای بتنی، لباس پاره شده، صندل، شلوار، و گریه کودکان شنیده شد. یک گربه مرده در جاده دروغ گفت. و به هر دلیلی، پدربزرگ ISA بر روی یک صفحه نمایش خیره کننده با یک مرکز خالی با یک قیف و محتاطانه با یک منشور دستگیر شده است. آنها می گویند، به اینجا آمده، ما با هم نشسته ایم. از دو سال پیش، ISU Magomedovich دفن شد، همسر متوجه نشانه بدی در این شد - آنها می گویند، پدربزرگ نوه محبوب خود را به جهان خود می خوانند.

"شریف، مراقب باشید ..." - raisa raisa برای صبحانه. یک مرد عصبانی بود و در مورد خود فکر کرد: "خب، دوباره، من Scarmer را شروع کردم." به تازگی، چیزی بین آنها شکسته شد، همسر به تدریج آزار دهنده شد. به ویژه از آنجایی که آن را به طالع بینی نگاه کرد، فورچون می گوید، کتاب های مربوط به کارما. او می تواند به شوهرش تمام شب را که در زندگی گذشته چه کسی بود، بگوید. شریف خمیازها و به طور فزاینده ای خود را گرفتند که فکر می کردند که آنها و همسرش از یکدیگر دور می شوند. حتی آخر هفته مشترک با سه پسر و فعالانه در تمام مسائل مدرسه و تعطیلات خود شرکت می کنند.

"رویای روی حیله و تزویر نیز می گوید:" مرد گریه کرد، پشت سر چرخ نشسته بود. پس از صبحانه، او به حیاط فرود آمد و به کار رفت. این به وضوح هیچ چیز برای او اتفاق نمی افتد، حتی در تئوری. شریف عماروویچ در چهل خود با دم خود در ورزش های شدید مشغول به کار نبود و او به عنوان یک افسر پلیس کار نمی کرد، نه یک کاسکادر، بلکه یک استودیوی معمولی در یک شرکت ساختمانی بزرگ "اکسیژن" بود. تکنیک ایمنی در سایت آن به شدت مورد احترام بود، بنابراین حتی سقوط یک آجر تصادفی به طور کامل حذف شد. "به طور کلی، مزخرفات معمول زنان،" سرپرست مکالمه صبح را با همسرش خلاصه کرد و گاز را فشرده کرد.

او به شهر پوشکین، به جسم رفت، که شرکت "اکسیژن" را با خون بزرگ به دست آورد. این یک "دست دوم" بود - شرکت خانه، پس از توسعهدهنده سابق خود، مناقصه را به دست آورد. بنیاد در حال حاضر نامناسب بود، بدون توجه به ارتفاع چشم انداز ساخته شد. در حال حاضر طراحی باید جدا شود تا همه چیز را در محاسبات جدید انجام دهد، همانطور که باید باشد.

با این حال، افکار صنعتی به سرعت از سر شریف خارج شد، او به وضعیت خانواده بازگشت و از ناراحتی و ناتوانی به طور غیرمستقیم فرمان فرمان را غرق کرد. کجا سپر درونی او بود؟ کی شروع شد؟ با بثورات، آنها در عشق بزرگ ازدواج کردند، به سختی منتظر بزرگسالانش بودند. سپس او مطمئن بود که تنها با این زن قادر به زندگی تمام زندگی خود، برای بالا بردن کودکان با هم، برای تشکیل و مرگ یک روز است. والدین عروس به طور قطعی علیه این اتحاد بودند. هنوز هم می شود: خانواده هوشمند از طراح و منتقد ادبی، جوانترین دختر عزیز، به سختی وارد موسسه ادبی شدند ... و ناگهان از مردی که تازه از ارتش بدون یک قبیله بازگشته بود، باردار شد. StudyAgi، برهنه به عنوان Falcon. با این حال، عشق پس از آن به دست آورد.

علیرغم این واقعیت که کودکان پس از دیگری متولد شدند و همسرش با سه نوزاد آسان نبود، او از دانشگاه فارغ التحصیل شد. یک دختر خانه آرام تبدیل به یک مهره قوی شد. این کار تخصص نداشت. به جای تدریس ادبیات به دانش آموزان یا نوشتن مقالات بحرانی در مجلات، در یک مهد کودک حل و فصل شد. بنابراین آسان تر بود - و بچه ها تحت نظارت، و برخی از حقوق و دستمزد است. شریف متوجه شد که همسرش ممکن است یک آینده درخشان را قربانی کند، زیرا حتی در دانشگاه مقالات بحرانی آن در نشریات مرکزی چاپ شد. اما Raisa هرگز در مورد هر چیزی شکایت نکرد. حتی برای زندگی یک خانواده جوان، به طور کلی هیچ جایگاهی نداشت.

در ابتدا آنها را در آپارتمان جمعی پدربزرگ IZA. یک اتاق بزرگ در 22 متر بر روی تکه های پرده شکسته شد. پدربزرگ در شب سرفه کرد، زخم تکه تکه شدن توسط جنگ تحت تاثیر قرار گرفت. به منظور بیدار شدن از کودکان و نوه ها، او رفت تا بر روی آشپزخانه معمولی نشسته و سپس در طول روز خود را فشرده کرد. شریف متوجه شد که این موضوع نیست و مشکل مسکن باید به نحوی حل شود. برای شادی، یک روز در مترو، او به یک همکلاسی از "Putyagi" فرار کرد. او به Sapatayev درباره تعاونی مسکن جوانان گفت، با کمک آن شما نه تنها می توانید بر مشکلات خود را با آپارتمان، بلکه کسب درآمد.

بنابراین Omarovich برای اولین بار به محل ساخت و ساز ضربه زد. و اگر چه آنها و همسرش به مدت طولانی به "Treshka" در یک منطقه جدید نقل مکان کردند، شریف برای همیشه در Probakh باقی ماند. معلوم شد که این به عنوان یک حرفه مشترک یک تماس است. او می دانست که چگونه با مردم همراه شود: من رویکرد به مقامات را پیدا کردم، و از تیپ من زیرمجموعه. این پرونده موجب شد، مشتریان به طور موقت توافقنامه را امضا کردند، دانستن اینکه Sapatayev در تسهیلات دفع می کند.

فصل قبلی کتاب را اینجا بخوانید و یکی دیگر اینجاست.

ادامه مطلب