یولیا شیلاوا: "من هنوز به یک داستان پری اعتقاد دارم!"

Anonim

"سال نو تعطیلات مورد علاقه من در یک سال است. من دوست داشتم سر و صدا پیش از سال نو، احساس تغییر و انتظار این واقعیت است که در سال جدید در زندگی من همه چیز برای بهتر تغییر خواهد کرد. سال نو حجاب سحر و جادو و شادی را باز می کند، ایمان به آنچه که تمام خواسته های ما برآورده می شود.

پیش از این، سال نو همیشه با ماندارینها همراه بود. بله، این با ماندارینها است. در دوران شوروی، نارنگی ها کسری وحشتناک بودند، تنها در آستانه تعطیلات و همیشه در آشنایی فروخته شدند. پدر و مادر من به تعطیلات ماندارینها آورده بودند، آن را در اتاق ذخیره گذاشتند و به تدریج روی میز گذاشتند. به منظور بهبود ماندارینها، ما نیاز به صبر کردن برای سال جدید داشتیم. من به طور مداوم به اتاق ذخیره سازی رفتم، دستم را به یک جعبه کوچک راه اندازی کردم و نه تنها طعم ماندارین ها را نیز لذت بردم، بلکه بوی اشتهاي آنها نیز بود. به محض اینکه پدر و مادر به کار رفتند، من نارنگی جیب هایم را پر کردم، آنها را در هدر قرار دادم و برای درمان افراد همسایه فرار کردم. و یک بار، در زمان آماده سازی شام جشن، مادر یک گلدان کریستالی گرفت و به اتاق ذخیره سازی رفت تا آن را با نارنگی پر کند و آنها را در میز جشن قرار داد. دست خود را در جعبه قرار دهید، او شگفت زده شد تا به دنبال نارنگی ها، اما چیزی پیدا نشد، به جز کل قطب، که آنها پیچیده شده بود. پس از آموختن که من تمام کشو را به دوستانم زمزمه کردم، من به من نگفتم، چون شب سال نو شروع شد، و در شب سال نو آن را تنها در مورد خوب پذیرفته شد.

ماندارینها، شامپاین، سالاد اولیویر، کیک ناپلئون، پدر و مادر مبارک و بستگان متعدد - این دقیقا همان چیزی است که در سال های جدید خانواده ما سال های زیادی است. در مدرسه، من همیشه یک دختر برفی بودم و هر دو درخت مدرسه و شهری را هدایت می کردم. این یک زمان شگفت انگیز و شاد بود. من یک کت و شلوار آبی ملایم و یک کلاه گیس زیبا با نوارهای بلند سفید داشتم. بابا نوئل همکلاسی من بود، که با من، چندین درخت کریسمس را در روز، هدایای پیشرفته، رقصی و توزیع کرد. من هنوز هم چشم های شاد از کودکان دیگر، خنده آنها، تحسین و اعتقاد فرزندان آنها به این واقعیت است که ما واقعی هستیم. بچه ها من را برای دستمال مرطوب، خواندن شعرها، آهنگ های آواز خواند و خواسته های باور نکردنی را به دست آوردند. در اواخر شب، پس از اتمام درخت بعدی، من و من در جدول مدرسه به امید دریافت یک پایانه سیب زمینی سرخ شده، توسط سرآشپزهای ما پخته شده بود. این همان چیزی بود که برای ساعت ها اهدا شد، زیرا اساسا ما هنوز فرزندان خود بودیم. من اغلب به یاد می آورم که چگونه ما این کیک را به طور رسمی بریزیم، و با سعادت ما او را خوردیم. سپس به نظر می رسید که هیچ چیز در جهان ندیده بود. من نوارهایم را شلیک کردم، آنها را به صندلی بعدی انداختم، یک پای را خوردم و به یک زن با یک همسر تعجب نگاه کردم. و ما ناراحت شدیم که همه این تعطیلات باید در میدان شهر ایستاده باشند، مردم را سرزنش و سرگرم کنند، زیرا ما با هم بودیم و هر شب فرصتی برای خوردن چنین پای خوشمزه داشتیم! و در شب سال نو، بابا نوئل من پشت سر من در درخت کریسمس بود، به سختی روی پای خود ایستاده بود، و به سادگی به شدت مست بود. ریش از طرف او رفته بود، کلاه بر روی چشمانش خزنده شد و تنها در مورد تعادل رویای بود. من به خوبی به یاد می آورم، همانطور که من، چنین پسران برفی شکننده، به معنای واقعی کلمه، بابا نوئل مست مستقر را کشیدن و قرار دادن آن بر روی صندلی در کنار درخت اصلی کریسمس شهر ما، تلاش برای انجام این تعطیلات به تنهایی. بابا نوئل فقط برای پس زمینه نشسته است. من به یاد داشته باشید که چگونه رقابت آغاز شد، جمعیت از خنده سقوط کرد، و من فکر کردم که من اشتباه انجام دادم. و هنگامی که من نگاه کردم، یک سانتا کلاوس افتاده را دیدم، که پشت کیسه هدایا را پشت سر گذاشت و یک زبان شجاع سعی کرد برخی از آنها را بخواند. آن شب من توسط بابا نوئل بسیار متهم شدم. صبح من با یک پیاده روی خسته به خانه رفتم، و بابا نوئل برای من و عذرخواهی کرد. با دادن من به من، او به من یک قلب شکلاتی داد، که او خود را به کارخانه شیرینی فروشی دستور داد. این اولین قلب بود که یک مرد من را به من معرفی کرد و آن را شکلات بگذارد، زیرا مرد خود بابا نوئل بود. این خیلی لمس و غیر منتظره بود. اولین قلب، اولین شناخت در عشق و اولین بوسه های ترسناک ...

من هنوز معتقدم که شب سال نو ویژه است و هر چیزی می تواند به آن برسد. من به یک معجزه اعتقاد دارم که قطعا به زندگی من می آید و همه چیز تغییر خواهد کرد. من دخترم را با یک برف ریزه دوست داشتنی در توپ سال نو لباس می زنم و سعی می کنم او را متقاعد کنم که بابا نوئل مطمئن شوید که به ما می آید. دختر لبخند می زند و من را در این واقعیت به من زخمی می کند که هنوز به داستان های پری اعتقاد دارم، که هیچ انجماد وجود ندارد، این واحدهای عادی با بینی های اسباب بازی هستند که از طریق آپارتمان ها عبور می کنند و منتظر کسی هستند که آنها را نوشیدند. کودکان ما بسیار بالغ شده اند از آن زمان ما بودیم. و در سن او، همه چیز اعتقاد داشت و حتی نامه ای به بابا نوشتار نوشت. من حتی نامه های خود را نوشتم. از او می خواهم از قدرت بیشتری، تحقق خلاق، آرامش ذهن و صلح در خانواده بپرسم.

در این شب فوق العاده، معمول است برای بالا بردن عینک و خواسته هایی که مطمئنا درست خواهد شد. اجازه دهید آن را به طوری که شب! اجازه دهید این سال جدید سخاوتمندانه ترین باشد! و حتی در مسیر ما با شما تنها افراد خوب وجود دارد، زیرا در این دنیا مردم خوبی هستند بسیار بیشتر از بد، فقط بسیاری از آنها را پنهان می کنند. و اجازه دهید برخی از جلسات غیر منتظره این سال نو اتفاق می افتد. تحت نبرد زنگ ها، مطمئن شوید که آن را ملاقات کنید. اجازه دهید یک رویا از زندگی شما، شما در مورد مدت طولانی رویای، در یک رویا دیدم و در تخیل خود نقاشی کردم.

هنگامی که من یک درخت کریسمس سبز کرکی را انتخاب کردم، من با احترام و پشیمان شدم، زیرا من کاملا احساس تعطیلات سال نو را تجربه نکردم.

به طوری که در سال گذشته اتفاق افتاد، بگذارید به او بگویم "متشکرم" برای همه چیز خوب است که در این زمان چه اتفاقی افتاده است، و همه چیز بد است در سال خروجی، مانند غیر ضروری و بی فایده، ترک خواهد کرد.

اجازه دهید جدول شما شادی و خنده باشد! اجازه دهید سال جاری سال تغییر خوب، صلح و هماهنگی برای شما باشد. به نیروهای خدا، سلامت و رفاه به شما، خانواده و عزیزانتان بدهید!

خوشحال خواهم شد که شما را در سال جدید در کتاب هایم ببینم.

دوست داشتنی Yulia Shilova نویسنده شما. "

ادامه مطلب