سرگئی Pustopalis: "من همیشه به خودم توجه می کنم"

Anonim

بازیگر و کارگردان سرگئی Pustopalis نباید یک نفر جدید را شروع کنند و از ساراتوف به مسکو بروند و از مسکو به Magnitogorsk ... بنابراین بیش از یک بار بود. پس از همه، چیز اصلی در زندگی، به گفته وی، هنوز ایستاده نیست. بله، او زندگی می کند، که تعجب آور است، نه در مسکو، بلکه در Zheleznovodsk. او می گوید، سه ساعت تابستان بهتر از سه ساعت ایستاده در ترافیک مسکو است. در زندگی خود، یک نقش ویژه ای بود. یکی از آنها یک جلسه با پیتر Fomenko است، که از آن او خیلی آموخت و مهمتر از همه، در کار غیرممکن است که خود را از دست بدهد و خود را خستگی کند. و همچنین، سرگئی را در مصاحبه ای با "جو" مجله می گوید، زندگی بزرگترین هدیه است و بنابراین غیرممکن است که آن را در دلسوزی، ترس و اشک صرف کنید.

"سرگئی، که بارها شنیده بود شنیده بود که شما عبارت را دوست دارید" آزادی من به پایان می رسد که در آن آزادی فرد دیگری آغاز می شود ". برای حفظ آن چه کاری انجام نخواهید داد؟

- گاهی اوقات ما به قلمرو شخص دیگری می رویم، از یکدیگر بازدید کنید. و ما حتی در یک مهمانی می توانیم چیزی را مشخص کنیم اگر ما یک فرد را دوست داریم و می خواهیم زندگی خود را بهبود ببخشیم. موقعیت "کلبه من با لبه" به من ناز نیست، اما اگر شما واقعا می خواهید برای کمک، لازم است که آن را به طرز حساس، به طرز وحشیانه انجام شود. فقط مانند یک دیوانه و تماس در پاسخ به دلخواه احمقانه استدلال کنید. همانطور که پیتر گفت: Naumovich Fomenko، "اختلافات به حقیقت منجر نمی شود، بلکه تنها حملات قلبی است." به عنوان یک قاعده، حقیقت در زمان اختلاف متولد نمی شود، می تواند نتیجه آن شود. یک فرد توانایی تحقق رویدادها را دارد، نتیجه گیری ها را به دست آورد، اما همیشه یک نفر با خودش اتفاق می افتد. فقط تعداد کمی از افراد با حس عظیمی از شرافت داخلی می توانند به سرعت اشتباه خود را تشخیص دهند و بگویند: "بله، من اشتباه کردم". البته، من موقعیت خودم، احساساتم را دارم. و اگر ما در اصلی اصلی همخوانی داشته باشیم، برخی از مصالحه ممکن است، و ما در حال حاضر دست در دست. و پس از آن من هیچ کس اجازه نخواهم داد و به یاد نمی آورم که کسی به من قرض دهد.

- آیا شما همیشه چنین یا در دوران کودکی بوده اید و جوانان شما شخصیت دیگری داشتید، بیشتر تکان دهنده هستید؟

"به نظر می رسد که من حتی یک فرد حساس بودم." اما من می توانم شکستن و محو شدن! چه چیزی همیشه تلخ پشیمان است. دانستن این ویژگی، من سعی می کنم خودم را در دستم نگه دارم، احساسات را کنترل می کنم.

با همسرش، النا و پسر Gleb در تعطیلات

با همسرش، النا و پسر Gleb در تعطیلات

عکس: آرشیو شخصی از سرگئی Pustapalis

- مدیر - رهبری حرفه ای، آیا شما این کیفیت را در مدرسه داشته اید؟

- من یک آرام آرام بودم، گاهی اوقات، این فعالیت نشان داد - به عنوان مثال، فرمانده تیم در بازی "Zarnitsa" بود. اما به طور کلی، او همیشه توجه زیادی را به خود جلب کرد، دوست داشت که آنها آشفته نبود، این خیلی مستقل بود.

- و با معلمان، چگونه رابطه را دیدید؟

- صاف با همه بود، به جز معلم کلاس، معلم زبان روسی ایرینا Petrovna. او مرا دوست داشت هر سه ماهه از همکلاسی هایم امتحان کردم. این بسیار مسئول بود، من نمی خواستم ایرینا پترونا را بگذارم. او عشق ما را به زبان روسی و خواندن به ارمغان آورد. درست است، من و پدر یک کتاب بود. علاوه بر این، هیچ تلویزیون در خانه وجود ندارد، اما کتاب ها، برعکس، بیش از حد. و بنابراین من Kotal طولانی زمستان Chukotka روز در شب قطبی. من معلم داستان را به یاد می آورم، در حال حاضر در Zheleznovodsk، Michal Mikhalych. هنگامی که او نام خانوادگی من را با نام خانوادگی عمومی آلمان، که به جهان برتر با روسیه وارد شد، اشتباه کرد و قرارداد را با پیمان Pastapalis خواست. کلاس ثابت شد، بلافاصله علاقه مند به این واقعیت تاریخی بود. (می خندد.)، اما پس از آن او بهبود یافت که شمارش کرتالیس بود. اما به لطف Michal Mikhalych، من علاقه مند به تاریخ بودم.

- خانه شما با آزادی چطور بود؟

- از آزادی لذت بردم پدر و مادر برای صبح کار کردند و در شب آمدند. پدربزرگ و مادربزرگ نبود، من خودم را اعطا کردم. من کلاس های خودم را پیدا کردم تا از دست ندهید: بازی ها، کتاب ها، با دو و سه نفر صحبت کردند، اما بیشتر در یک دایره بزرگسالان، همکاران پدرم در فرودگاه بودند.

سرگئی Pustopalis:

"مسکو بلافاصله من را قبول نکرد، من با این احساس که من در اینجا کمی در حقوق پرنده بودم، زندگی کردم. ظاهرا، من بسیار عصبی بودم، و من یک زخم از زخم داشتم"

عکس: آرشیو شخصی از سرگئی Pustapalis

- خانواده شما چگونه در Chukotka بود؟

- پدر و مادر به آنجا رفتند تا آنجا کار کنند. این معتبر بود، آنها به خوبی پرداخت می شد و مزایای بسیار جدی را به دست آوردند. آنها آنجا را به عنوان فضا (خنده) - تنها متخصصان بسیار خوب بود. مامان یک گچ طبقاتی بود - از آنها یک نیروگاه هسته ای را ساختند، اولین بار برای دایره قطبی، - بیلیبینو. و پدر در حزب اکتشاف مشغول به کار بود و پس از دریافت ناتوانی، در فرودگاه برای کار در سوخت و روان کننده ها (مسائل سوخت و روان کننده) باقی ماند.

- والدین می خواستند شما را به کدام حرفه حرفه ای بروید؟

- در هواپیمایی مدنی خلبانان در فرودگاه نخبگان، استخوان سفید، آنها همیشه راه می رفتند ... (می خندد.) من به هر دو در ریگا، یا به دانشکده هواپیمایی مدنی Armavir مراجعه کردم. و من آن را می خواستم اما در کلاس هشتم، من به طور تصادفی برای شرکت با بچه ها برای ورود به مدرسه تئاتر ساراتوف رفتم. این یک تمرین یک زندگی مستقل بود، ماجراجویی، اما ببینید که چگونه همه آنها به طور جدی تبدیل شده است.

- به طوری که شما در استودیو تئاتر مشغول به کار بوده اید ...

- بله، اما تنها شش ماه در درام Zheleznovodsk، در Kasyanov Galina Nikolaevna. آنچه من پشیمان نیست، مهارت های ادبی من در آنجا مفید بود. من آنها را در مدرسه پنهان کردم، و سپس من نگران بودم. (لبخند می زند.) من وارد یک شخص برجسته - یوری پتروویچ کییزلوف.

- آیا یک زندگی مستقل را دوست دارید؟

"من دو ماه اول را دوست داشتم، و سپس یک جهنم جوجه شروع شد، زیرا عاشقانه به پایان رسید، مشکلات بوجود آمد. خوابگاه ها به ما داده نشدند، ما بچه ها را از بین بردیم و در آپارتمان های خصوصی زندگی می کردیم. زندگی مرتب نشده بود، و من مجبور شدم از صبح تا شب یاد بگیرم. به طور کلی، تشکیل پایه بود، اما آنچه من انجام می دهم، من فقط در مسیر سوم را درک کردم. پس از فارغ التحصیلی، من به دفاع از مرزهای سرزمین ما رفتم. و او به ساراتوف Tyuz بازگشت.

پدر سرگئی، Vitautas Pastapalis، در یک مهمانی اکتشافی کار می کرد

پدر سرگئی، Vitautas Pastapalis، در یک مهمانی اکتشافی کار می کرد

عکس: آرشیو شخصی از سرگئی Pustapalis

- چطور متوجه شدید که چه چیزی در ناوگان افتاد - همان سه سال زندگی، زمانی که دیگران دو نفر را خدمت کردند ...

- ابتدا فکر کرد که یک کابوس بود! البته، من امیدوار بودم که امیدوار باشد که آنها به پیاده نظام دریایی یا هواپیمایی، که در آن دو سال خدمت کرده اند، یا به تئاتر دریای سیاه و یا ناوگان شمالی بروند. اما نه، همه چیز از طریق کامل رفت ... اما حالا من از هیچ قطره پشیمان نیست، اما من احساس می کنم نوعی از غرور دریا. (لبخند می زند.) و مهم نیست که چقدر به نظر می رسد به نظر می رسد، پس از زمان شما می فهمید که این تبدیل شدن به آن است. در واقع، هنگامی که این مرد خود را در دایره مردان قرار می دهد، زمانی که یک سلاح در دستان خود دارید، همه شما را یک مرد می سازد.

- شما روح خود را در ارتش اشغال کردید؟

- خواندن بود من کتابخانه کشتی را هدایت کردم او در یک دولت راه اندازی شد، اما کتاب های بسیار خوبی بود و من آن را به ترتیب قرار دادم. من کوررین را کشف کردم، ما مجموعه ای جامع از نویسنده را داشتیم. و به طور کلی، آن را به خصوص استراحت نبود.

- پدربزرگ نرفته بود؟

- به خصوص نیست من فقط یک سرویس مربوط به محرمانه داشتم. بنابراین، من مرحله ابتدایی را تصویب کردم، در پست من پنهان شدم.

- چگونه به بخش با محرمانه رسیدید؟ معمولا پس از Baumanki، به عنوان مثال ...

- من نمی دانم، شاید به خاطر نام خانوادگی لیتوانی. لیتوانیایی ها ارزشمند بودند، سایت های بسیار مسئول را در ناوگان مورد اعتماد قرار دادند، با توجه به آنها در دگرگونی، قابل اعتماد.

سرگئی Pustopalis:

Gleb همچنین حرفه ای را انتخاب کرد. از فیلم مجموعه "koktebel"

عکس: آرشیو شخصی از سرگئی Pustapalis

- اگر یک ماشین زمان وجود داشته باشد که در آن شما منتقل شده اید؟

"من حتی نمی دانم، احتمالا در ساراتوف، در زمانی که پسر متولد شد." دشوار بود: دهه نود، هیچ چیز، مشکل نبود، اما در عین حال شاد، فعال، جالب بود.

- هنگامی که آنها پذیرفته شدند برای تحصیل برای پیتر Naumovich Fomenko به مسکو منتقل شدند. چه نوع او به نظر می رسید؟

- مسکو بلافاصله من را قبول نکرد. ظاهرا، من بسیار عصبی بودم، و من یک قریب الوقوع داشتم. اما پس از آن به نوعی اجازه دهید، من فکر کردم: "چگونه خواهد بود، و آن خواهد شد!". و همه چیز شروع به خرید کرد. و قبل از آن او با یک احساس زندگی کرد که من در اینجا کمی در مورد حقوق پرنده با تمام راه های پترا Naumovich و اکثر همکلاسی ها بودم. بله، و دوستان اینجا ظاهر شدند. اما هنوز، من کمی بیشتر بودم، همانطور که در تمام طول زمان با دست کشیده شده ایستاده بود. آنها اعتماد به نفس را تصویب کردند، و من بلافاصله به چنین دوره معتبر و حتی برای سال دوم تحصیل کردم. اگر چه هر کس متوجه شد که پیتر Naumovich نمی تواند در پیتر Naumovich باشد، و چه بلافاصله می تواند با یک پنی و هیچ ارتباطی برای روح داشته باشد.

- آیا شما برای ورود به Fomenko آمده اید؟

"نه، این Fomenko به ما در ساراتوف آمد تا" ارزان "Fonvizin را تماشا کند، من Brigadier را در آنجا بازی کردم. کارگردان فوق العاده، پادشاهی بهشت، لئونید دانیلوویچ عیدلین، می توان گفت که پدرخوانده من، من را به پیتر ناومویچ معرفی کرد. علاوه بر این، من در حال حاضر اجرای فارغ التحصیل، یک معلم در دوره و در آزمایشگاه های مدیریتی بود. و پس از یوریا پتروویچ کیسالووا تبدیل نشد، من درخواست کردم به پیتر Naumovich. او تعدادی از وظایف خاصی را به من داد - امتحان من بود، به من اعتقاد داشت، نه ساده ترین، و پس از تحقق، من توانستم Saratov Tyuz را با وجدان تمیز ترک کنم.

- شما با پیتر Naumovich صحبت کردید، چه چیزی برای زندگی نامیده می شود؟

- شما می دانید، با پیتر Naumovich همه چیز در برخی از سطح مولکولی بود. من هیچ دیافراگم غیر مجاز را به یاد نمی آورم از بخش من خواندن بود، و در عین حال من او را به عنوان یک پدر درمان کردم. و او در احترام به من لبخند زد. (می خندد.) آیا من متاسفانه به نظر نمی رسید، یا ... من نمی دانم چرا.

سرگئی Pustopalis:

در سریال تلویزیونی "ذرات جهان"، Puskapalis فرمانده خدمه فضاپیما را بازی کرد

"شما به سرگئی ZEP آموخته اید، و پسرش Gleb در دوره خود تحصیل کرده و در حال حاضر او در" استودیوی هنر تئاتر "کار کرده است.

"بله، پسر با لذت زیادی مطالعه کرده است." من فکر می کنم این بهترین معلم و مدیر در حال حاضر است. و اکنون، هنگامی که سرگئی Vasilyevich توسط مدیر هنری MHT منصوب شد، من فقط نیروهای و سلامت را آرزو داشتم، و او هر چیز دیگری را برای این موضوع داشت، و انرژی ها Neuroran هستند.

- اما شما هنوز هم به طور کامل به مسکو اضافه نکردید، تصمیم گرفتیم که آنها به ساکن دائمی خود تبدیل نشوند ...

- شما می بینید، احتمالا به دلیل این واقعیت است که من سعی می کنم مستقل باشم. من شهود پیشنهاد می کنم که این موضوع من نیست - برای تبدیل شدن به یک مسکووییت. من دوستان زیادی را در اینجا دارم، من این شهر را خیلی دوست دارم و البته، همه چیز به او موظف است، هرچند گاهی اوقات برای چیزی مورد انتقاد قرار می گیرد. اما Gleb در حال حاضر یک مسکووی است، احتمالا. من درک می کنم که متاسفانه، یا خوشبختانه، همه چیز مرتبط با رشد حرفه ای هر فرد متمرکز است، این چنین گره ای است، پودر خورشیدی. اما در روابط با مسکو، لازم است بسیار ظریف، شسته و رفته و هوشیار باشد.

- این دقت و صحت باید این دقت و صحت باشد؟

- مسکو گاهی اوقات چارچوب را در انسان شکست می دهد، مرزهای مجاز را پاک می کند. من در بسیاری از شهرها کار کردم و، تقریبا صحبت کردن، علامت چک را مطرح کرد که این آزمون گذشت تا بتوانم به اینجا بروم که من در اینجا خوشحال شدم، و من به بسیاری از مردم خوشحالم، اما مسکو هدف زندگی من نیست. من در Zheleznovodsk بسیار خوب هستم. من بهترین مکان را انتخاب کردم - رفت و آمد مکرر و سالیانه. این یک لینک مانند Lermontov نیست. (خنده حضار)

- حالا شما در Zheleznovodsk جشنواره Pechorin جشن ایجاد؟

- کاملا درست است در سال 2019، اولین جشنواره بین المللی برگزار خواهد شد. این فیلم برای مردم، مردم به معنای بسیار خوب و نه به اصطلاح جشنواره خواهد بود. در این ممکن است جشنواره را ارائه دهیم، فصل رفت و آمد مکرر را در شهر باز خواهد کرد. چه کسی قبلا آنجا نبود - کل نخبگان تزاریست روسیه به طور مداوم بر روی آب اجرا شد. من بارها و بارها در Karlovy متفاوت بوده ام، و در اینجا از آنجا بودم و من رفتم تا تمایل به انجام کاری مانند آن انجام دهم، اگر نه بهتر، ما داریم. همه ما همه چیز را برای این موضوع داریم: یک فرودگاه بین المللی فوق العاده، جاده های عالی، چیزی برای نشان دادن مهمان های خارجی و آشپزخانه خیره کننده وجود دارد.

سرگئی Pustopalis:

با استفاده از زره پوش لئونید، بازیگر فیلمبرداری از فیلم "چیزهای ساده" را دید. در حافظه جلسه، این عکس با autograph شخصی باقی مانده است

عکس: آرشیو شخصی از سرگئی Pustapalis

- در اصل، اولین فیلم شما "چیزهای ساده" Alexey Popogrebsky بود. و بلافاصله در نزدیکی چنین شریک، مانند لئونید سرگئیچ برونووری ...

- فیلم من حتی از فیلم شروع نشد، اما با یک فرد، آلکسی Popogrebsky. من آن را یک کشتی مردی می دانم. "چیزهای ساده" تبدیل به یک مدرسه فیلم خوب برای من شده است، و PopoGrebsky - مربی در سینما، اگر چه من در حال حاضر حدود چهل سال بود. او و بوریس خلیبیوف - دو دستورالعمل من در فیلم. و کار با لئونید سرگئیویچ، البته، شادی! ما صحنه هایم را با او ده روز شلیک کردیم. و در این فیلمبرداری اوگار، من هنوز هم هنوز آگاه نیستم که چه اتفاقی می افتد. لئونید سرگویچ همه چیز را انجام داد تا هیچ کس احساس کرد که این یک مورد خاص بود. اگر چه این درست بود. و برای او، و برای همه. مطمئنا، او یک بولدر است! ما به طرز باور نکردنی از لحاظ ذهنی تمام این مدت ارتباط برقرار کردیم. خانه من در خانه آویزان است، که من بسیار عجله دارم، علیه پس زمینه تصاویر فرزندانش، که توسط او بسیار روحانی امضا شده است. البته این حافظه برای زندگی باقی خواهد ماند.

- و شما دوست دارید زمانی که شما در شرایط بسیار دشوار فیلمبرداری، به عنوان مثال، به عنوان مثال، همانطور که در تصویر "چگونه من این تابستان را صرف کردم"؟

- و من نیازی به من ندارم، من به چهارده سال فرو ریختم. (لبخند می زند.) احتمالا، لسا و به من توجه کرد، زیرا محیط طبیعی من است. به طور طبیعی، من می خواستم از ناسازگاری از زندگی ایستگاه قطبی جلوگیری کنم، اما چه کاری می توانم انجام دهم. برای کسی، این عجیب بود، اما من در هفته اول علاقه مند بودم. پدرم را به یاد می آورم، به طوری که او به دوران کودکی بازگشته و او را در یک پنجره تورم دیدم ... پس پدر ده سال نبود. و البته وجود دارد، من یک لحظه از غم و اندوه روشن، اما افسرده نیست. مادران دیگر هم نیستند، او در سال 2006 ترک کرد.

- پس از آن، آیا شما احساس می کنید متفاوت از بزرگسالان بیشتر و یا تا حدی تنها؟

"شما می دانید، من از پانزده سال در خانه زندگی نکرده ام، بنابراین شاید هم اکنون کمک کند." من به گورستان می روم، به گورهای خود نگاه می کنم، اما هنوز احساس می کنم که من در نوعی تعطیلات هستم، برای من اتفاق نمی افتد. و با پیتر Naumovich، من نیز احساس می کنم که او همیشه در جایی نزدیک است، و به نظر می رسد که اکنون آن را برآورده می کنیم، و او دوباره به من می گوید، و من رنج می برم، و من رنج می برم که ما به خوبی فریب خواهیم داد. من احساس نمی کنم که او برای همیشه در گورستان Vagankovsky در محله با ادوارد ولدارهسکی و Ruphin Nifionic قرار دارد. من به طور مداوم به آنجا می روم

- در فیلمبرداری شما، بسیاری از شخصیت های حرفه های قهرمانانه و مردم به یک وضعیت شدید می افتد. و زیبا ترین اخیرا در کانال یکی از "ذرات جهان" برگزار شد، جایی که شما فرمانده خدمه فضاپیما را بازی کردید، از جمله ...

- بله، و این فقط موفق باشید که من به چنین پروژه ای رسیدم. و مدیر النا Zvantsova، و الکساندر برکش، و کل گروه: Vova Yaglych، Lesha Makarov، Anya Nikitichna (Anna Mikhalkov)، Vika (ویکتوریا Isakov) - همه خیره کننده. و شرکت Valery Todorovsky بسیار با کیفیت بالا است. و من می توانم حداقل خودم را به عنوان یک فضانورد تصور کنم. (لبخند می زند.)

- قهرمان شما را قلاب کرد؟

- او مبهم است البته، او طرفدار ایده ها است، اما در عین حال نمی تواند انسان را قطع کند ... و این عالی است! در تصویر شرایطی وجود دارد که در آن او این کار را انجام داد و برای آن مجازات خاصی را متحمل شد. به طور کلی، او یک مرد سرد است. (لبخند می زند.)

- شما یک فرد مدرن هستید، اما در همان زمان ... شوروی در یک حس خوب ...

- بله، من محافظه کار هستم در دوران شوروی، به استثنای کمونیسم، خیلی خوب بود.

سرگئی Pustopalis:

در تیراندازی Thriller Alexei Popogrebsky "چگونه من این تابستان را صرف" در Opolyar، سرگئی مانند بازگشت در زمان دوران کودکی خود را

عکس: قاب از فیلم

- از آن زمان صحبت می کنید؟ آیا شما فکر نمی کنید که چیزی در رابطه بین افراد تغییر شکل یافته است؟

- این یک پدیده عادی است. چیزی بیرون می رود، چیزی می آید و اگر شما به طور جدی صحبت کنید، ما یک جهت کلی در زندگی عمومی داریم، در اینجا باید برای حرکت تند و سریع بسیج شود، اما ما در جنگل هایی که در هیزم هستند، داریم. ما یک واحد اندازه گیری داریم؟ پول، موفقیت، حرفه، مهارت؟ پیش از این، آنها از فضانوردان، Feat Feat، Stakhanov قدردانی کردند، برخی از موارد برجسته، وفادار به عموم مردم. دانش عمیق کابینت، اصطلاحات، این واقعیت است که شما خیلی بخوانید - آن را به زنان در مردان دوست داشت. حالا چه چیزی دوست داری؟ او تنبل یا می تواند بیشتر سرقت کند، می تواند از مالیات دور شود؟ ما مجبور به غلبه بر نیهیلیسم هستیم، مسئولیت شخصی فرد از بین می رود و وحشتناک است.

- به هر حال، من تعجب می کنم که شما یک حجاب توسعه یافته و کسب و کار دارید، یک فروشگاه کتاب را در دهه 1990 برای زنده ماندن در کار سازماندهی کردید ...

- مردم خوب کمک کردند، چنین بازرگانان الکسی گورزریوف، کتاب های ما را با دوستان برای پیاده سازی به ما داد. و مدیر مجاز به ترتیب یک کتاب فروشی در داخل تئاتر، و هنرپیشه ها در لباس های تئاتری، کتاب های کودکان و نوشیدنی ها را به فروش می رساند، آنها Boyko را راه می انداختند. (می خندد فروشگاه برای یک سال و نیم وجود داشت. سپس ما به یک کسب و کار جدی تر تبدیل کردیم، به یک کسب و کار دیگر رفتیم، تصمیم گرفتیم حدس زد (خنده)، اما بلافاصله سوزانده شد. و در حال مطالعه در Gitis، من به عنوان یک مدیر در یک آژانس مدل سازی کار کردم. این پول واقعا به من اجازه داد تا خانواده را در سال سوم حمل کند.

"ما دوست دختر نبرد خود را از دست دادیم، همسر لنا." همانطور که مارک آناتولیویچ زاخاروف می گوید، برای تشکیل یک مرد بسیار مهم است، چه زن در کنار او.

- لنا، البته، عقب به طور قابل اعتماد، تمام اقتصاد بر روی آن است. من برای آنها آرام هستم و او در همه جا با من رفت - و جایی که من فقط کار نکردم، در چه لبه ها ...

- لنا چه کاری انجام می دهد؟

- این یک هیدروژئولوژیست بود، اما پس از آن کار کرد، در ارتباط با حرکت های مکرر ما، در زمینه های مختلف. و اکنون او فقط رئیس خانه است. اما او دیگر خسته کننده نیست. من چنین کاری دارم: اتصالات، سفر، و من اغلب لنا را با خودم و عکسبرداری می گیرم، و در جشنواره ها، ما به فیلم ها نگاه می کنیم، در مکان های جالب شرکت می کنیم. اما محل معمول تعطیلات ما در خانه، در Zheleznovodsk است. ما خیلی خوب هستیم

- کجا زمین شناس را پیدا کردید؟

- بنابراین ما هر دو از Zheleznovodsk هستند. در ابتدا آنها به استودیوی کودکان رفتند، تنها لنا من را شرم آور. و با خواهرش من در همان کلاس تحصیل کردم. بنابراین مدت ها به یکدیگر شناخته شده است. من در این زندگی خوش شانس بودم (لبخند می زند.)

- آیا شما یک خانه مهمان نواز دارید؟

- مطمئن! من واقعا دوست دارم جشن روحی زمانی که همه چیز به محل، در یک شرکت خوب است. تماس با مهمانان، آشپزی چیزی خوشمزه، نوشیدن شراب خوب تحت یک مکالمه گرم جالب ... این خیلی عالی است! شما باید بتوانید شادی کنید و از زندگی لذت ببرید!

ادامه مطلب