لینا میریمسکایا: "من نمی فهمم که رابطه ما چیست، اگرچه ما در مورد ازدواج فکر کرده ایم"

Anonim

Lina Mirimskaya هنوز یک دانش آموز شروع به رفتن به مرحله "Tabakcoque"، که در آن مادر او اولگا بلوک Mirimskaya درخشان است. در نگاه اول، بازیگر نقش مکمل زن به هیچ وجه به او مربوط نیست، اما، همانطور که معلوم شد، در داخل هر گونه احساسات دیگر، و زندگی شبیه به Tragicomedia است. شراب و شرایط شگفت انگیز از شرایط، و این واقعیت است که خود لینا ناامید و غیر قابل پیش بینی است، ادامه در این سنت خانواده. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- لینا، با دسترسی به سری Teleecran "Ivanko"، به نظر من، شما یک مرحله جدید در زندگی دارید. من خودم لذت فوق العاده ای گرفتم و یک تن از کلمات خوب و فیلم را شنیدم، و در مورد شما. پس از نمایش، پس از شکستن، چه چیزی را تجربه کردید؟

"البته، من آن را دوست داشتم، اما در عین حال من فکر کردم:" آنها، احمق ها، نمی فهمید که چگونه به بازی شما واقعا نیاز دارید؟! " "و پس از آن ناراحت بود:" نه، همه چیز درست است، ما یک سری زیبا را معلوم کردیم، به این معنی که من سهم خود را انجام دادم. " من برای مدت طولانی چنین کاری را انجام نداده ام، چنین مسئولیتی. و چیزی در من پس از تولد کودکان تغییر کرده است، من قبلا در انرژی های دیگر بازی کردم. من واقعا سخت بودم به نظر می رسید که متن را آموختم، می دانم که سناریو، من یک تصویر تقریبی داشتم، من به سایت آمدم و ... متوجه شدم که من آماده نبودم. احساس که شما چیزی را مطالعه نکردید، من هیچوقت کار نکردم، اما به شما گفته شد: "بیایید بازی کنیم". بدترین چیز، این به من تمام زندگی من را دنبال می کند، به این دلیل که من نباید خوشحال باشم که خوشحال باشم - به نظر من به نظر می رسد که همه چیز من درست نیست.

- اما پس از همه، شادی و لذت در سایت نیز دریافت کرد؟

- مطمئن! ما ملاقات کردیم و بلافاصله دوست داشتیم، مثل اینکه یکدیگر را در انتظار تمام زندگی بودند. اگر چه، من تکرار می کنم، بسیاری از سنگین وجود داشت، حداقل در دامن و یک توالی نازک در یک پاییز بسیار سرد، حتی در باران با یک تانک، عکسبرداری کنید. اما برای من، این همه مهم نیست اگر من در مورد کار پرشور هستم. برای مدت زمان بسیار طولانی، من Katyusha Maslov را در بازی یوری Butusov "قیامت بازی کردم. سوپر »در" Tabakerque ". به منظور تقویت تغییراتی که به قهرمان من اتفاق افتاد، من به اتاق پانسمان وارد شدم، یک فرد سیگار را گرفتم و به یک گنجه باز کردم تا کسی را نترسید. من صدای خود را شکست دادم و در اقدام دوم من به بازی کتیوشا دین رفتم. من همیشه اختصاص داده شده است: در صورت لزوم، شکستن تراشه ها، اما من آن را انجام خواهم داد.

- و مادر شما همچنین می تواند خود را قربانی کند، سلامت او را برای نقش؟ در "Tabakcoque" او در تمام نقش ها بسیار روشن بود ...

"من نمی دانم، شاید زمانی که او به فداکاری های فیزیولوژیکی راه می رفت، اما اگر این کار را نکردم. بر خلاف من، من مهارت (لبخند) را گرفتم، اگرچه او بیست و هشت اجرای در هر ماه داشت. به نحوی گرما وحشتناک در کراسنودار، گرمای بدی در بازی "شور و شوق به Bumbarash" بود، او بد شد، به نام "آمبولانس"، قرار دادن قطره قطره. اما بدن شما یک ابزار است، شما باید آن را درک کنید.

- آیا ویژگی های موفقیت را دوست دارید؟

- من به سمت آن آرام هستم تشخیص را تحریک نکنید تا زمانی که Ivanko یک زندگی شگفت انگیز آرام زندگی کرد - و من خیلی خوب بودم. (خنده حضار)

لینا میریمسکایا:

"من پیشنهاد گرفتم که دختر بروس ویلیس را در ستیزه جویان بازی کنم. این نقش کوچک بود، اما نه یک قسمت، بلکه در نهایی نیز با بوسه های پرشور"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- خوب، یک زندگی آرام، غیر قابل تشخیص در اصل، اگر موفقیت در این حرفه غیر ممکن است. و مادر شما، به نظر من، توجه، ارتباط با مردم را دوست دارد ...

"او درست مثل من است، آرامش و سکوت را دوست دارد." به این معنا، او یک گرگ واحد است. من و پدع یکسان بودم، اگرچه او یک معمار مشهور انجام داد و برای مسکو بسیار زیاد بود. و اکنون مادر من فقط اسمیر ندارد. او به طور دوره ای از تئاتر و سناریو می آید، او به نظر می رسد و از آن رد می شود. او دیگر نمیخواهد مبادله کند، او می گوید که تمام نقش های جهان را برای تمام زندگی اش ضرب و شتم می کند. با این حال در کریمه ستاره شبه جزیره شد، پس در مسکو، به نظر می رسد که قبلا Gestalt بسته به عنوان یک بازیگر، در حال حاضر تنها اگر شما بالای سر خود را پرش.

- چگونه با چنین عشق برای حرفه ده سال پیش، تئاتر را ترک کردید و تقریبا شلیک نکردید؟

- این همه زمانی آغاز شد که من بیست و پنج ساله بودم. من ناگهان به آن رسید، همه چیز داده شد: پول، نقش ها. اما با وجود این، هیچ چیز مهم در داخل وجود نداشت، احتمالا ما را به خالق، از جهان، برخی رادار، و هر چیز دیگری متصل می کند: هواپیما، قایق های بخار، هالیوود - همه چیز، آنچه را که می خواهید انتخاب کنید! اما من از دست دادن شادی و لذت بردن از کار متوقف شدم. و من برای آنچه که انجام دادم بسیار حیاتی بودم: "مارک آناتولیویچ زاخاروف به من آموخت؟" (می خندد.) یک تخته فوق العاده بالا تنظیم شد. پس از یک سال من تئاتر را ترک کردم

- شما هالیوود را ذکر کرده اید. چی میگی تو؟

- آه، این یک داستان خنده دار است. من رویایم، به طوری که من به برخی از عموی غنی ظاهر شدم. (می خندد.) این زمان طول می کشد و ناگهان یک دوست را می خواند و می خواهد به فرزند خود کمک کند تا به یک آکادمی هنری بسیار محترم احترام بگذارد. او می خواست یک بازیگر باشد و نیاز به یک توصیه نامه داشته باشد. و چنین اقتدار توسط Evgeny Knyazev، Rector of Schukinsky مدرسه دیده شد. من می توانم کمک کنم، و برای همه خیلی خوب آمد، زیرا مدرسه Schukin به عنوان نشانه ای از قدردانی، تعمیرات، تجهیزات، تجهیزات دریافت کرد. و این شخص فقط با تولید در هالیوود انجام شد. آنها یک پروژه داشتند و من پیشنهاد دادم که دختر بروس ویلیس را در ستیزه جویان بازی کنم. من مجبور شدم ویزا را بسازم تا بلافاصله پرواز کنم. این نقش کوچک بود، اما نه یک قسمت، بلکه در نهایی نیز با بوسه پرشور. من قبلا از بروس رویایم، فکر کردم خوش شانس بودم. (می خندد.) اما ... من آمده ام تا یک ویزا را با ناخن های رنگارنگ و یک نگاه اعتماد به نفس بگیرم، و در مقابل من پنجره را با کلمات بسته ام: "متاسفم، به نظر می رسد ما، شما یک فرد غیر قابل اعتماد هستید." و همه ... من زمین را از زیر پا و همراه با بروس ویلیس پرواز کردم. (می خندد.) سپس من یک دوره روابط با یک نفر داشتم (او موقعیت جدی را برگزار کرد)، و او به من کمک کرد تا از افسردگی ظاهر شود.

- چطور؟ عشق؟

- نه نه. در حال حاضر زمانی که ما شکست خوردیم، او کتاب Transserter واقعیت را به من داد. و این کتاب، و او فقط آموزش برای زندگی است، من را کشیده است. بخش اول من توصیه می کنم همه را به خواندن، آن را در مورد چگونگی گوش دادن به همه چیز که برای شما اتفاق می افتد، می گوید. دومین مذاکرات در مورد چگونگی دستیابی به خواسته های خود.

لینا میریمسکایا:

"دوست من، رنج هایم را دیدم، من را دوست داشتم و از من حمایت کرد. اما من متوجه شدم که من نیازی به بازگشت به من ندارم: من دیوانه هستم و به شدت رفتار می کنم"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- و من عزیزان خود را امتحان نکردم تا عزیزان خود را بدست آوریم؟

"دوست زیبا من، رنج هایم را دیدم و خیلی دوستش داشتم و نگران بودم، اما متوجه شدم که من مجبور نیستم که به من بازگردم، چون من دیوانه بودم، بسیار مهم به سمت همه چیز و به شدت رفتار می کنم.

- و کجا و چگونه او را دیدید؟

"او من را در بازی دیدم، جایی که او با دوست دخترش آمد، که با او رمانش را آغاز کرد. او به او گفت: "بیایید به" ازدواج Belugin "برویم، من می خواهم شما این عملکرد را ببینید و این بازیگر، این فقط باور نکردنی است." و ... او دید. (می خندد.) برای مدت طولانی من می ترسم به من نزدیک شوم، از طریق دیگران عمل کرد. در آن زمان او در سی سال بود، مرد خوش تیپ و شگفت آور کار کرد. ما حدود دو سال با هم بودیم.

- اما چرا رادار روشن نشد؟ یا دوست نداشت؟

- بله، متوجه شدم که این نبود که ما فقط می توانیم با او دوست باشیم. اما من خودم نمی توانم با من زندگی کنم و دقیقا به پایان روابط ما، متوجه شدم که نمی دانم چه اتفاقی برای من رخ می دهد. من این احساس را به یاد می آورم، من ایستاده بودم و فکر کردم: "چه نوع از مردم اطراف من، چرا این مرد نزدیک است؟" و او در آمریکا دوست داشت، یکی از آنها، تولید کننده، مجبور به برخورد با حرفه ای من در آنجا بود. او به ویژه به خاطر من آمده است. اما یک ماه دیگر گذشت، و متوجه شدم که هیچ چیز خوشحالم، از جمله برنامه های هالیوود. من نمی فهمم رابطه ما با مردی که ما داشتیم، هرچند ما در مورد ازدواج فکر کردیم. من تا زمانی که ازدواج کردم و در هالیوود ترک نکردم و همه را از همه در خانه ترک نکردم: از خانه، از تئاتر، از همه رابطه، حتی دوستانه. من دستیاران را در بازیگران نامگذاری کردم، به نمونه ها دعوت شدم، و من گفتم: "متاسفم، نه، من کار دیگری را انجام نمی دهم." من خودم یک آپارتمان گرفتم، و آنجا بودم که یک مرکز توانبخشی داشتم، جایی که یک تخت سفید و یک گنجه سفید وجود داشت. من به یک شیوه زندگی کاملا آسکی رفتم

- و طولانی "مرکز" به بیمار خدمت کرده است؟

- سال به طور کلی، این فرآیندها بسیار کند است. تا بهبودی کامل، تقریبا ده سال طول کشید.

- با خواندن کتاب چه مراحل عملی انجام دادید؟ پس از همه، به زودی شما آینده شوهر اول را ملاقات کردید.

- بله، این کتاب واقعا شروع به نفوذ همه چیز کرد. (می خندد.) ما او را ملاقات کردیم، و در همان شب پیشنهاد پیشنهاد کرد. و من بلافاصله موافقت کردم من هنوز در این راه بودم، سال به حواس من افتادم و به آرامی به مردم رفتم.

"این به من یادآوری کرد که به من یادآوری می کند:" بیایید بیرون برویم، دختر، برای اوست، که برای اولین بار ملاقات خواهد کرد، او می خورد. "

"شما از ریشه (خنده) بازدید می کنید، زیرا پس از آن من قبلا به یاد می آورم که چگونه دوست دختر من در سن هشت ساله در سیمفروپل برای سال نو به بیرون رفت، فلک ها برف افتاد، و ما تصمیم گرفتیم از اولین passerby بپرسیم نام او. من به یک مرد رفتم و سرگئی بود. بنابراین همه چیز درست شد. ما در حزب با دوستان ملاقات کردیم، یک دسته از بازیگران، دایرکتوری ها وجود داشت. من در پنجره ها نشستم و هر کس پرسید: "عشق در جهان وجود دارد یا نه؟"، - من پس از آن مرحله سوالات آمد. هر کس در این موضوع هوشمندانه بود. Serezha آمد، به من نگاه کرد و گفت: "بله، البته. اگر آن را در داخل شما، پس از آن است. " و این بسیار آسان بود که من شگفت زده شدم. در همان شب ما یک جلسه را منصوب کردیم، اما من نمی آمد، درست نیست، من هنوز یک دختر نجیب هستم. (می خندد.) اگرچه واقعا آن را دوست داشتم، دیوانه شدم. من همیشه در مورد او فکر کردم، در مورد این واقعیت که ما تا به حال ملاقات، اما من نمی خواستم به دنبال او. و در یک ماه ما به طور تصادفی در یک کافه دیدیم. او شام کسب و کار داشت، او متوجه شد که ما به یکدیگر دیوانه شدیم. او چیزی را با کسی صحبت کرد، و سپس به او رفتم، برای یک دقیقه به یاد می آوردم و گفت: "من می خواهم شما را از اینجا انتخاب کنم." (می خندد.) او پرسید: "برای مدت زمان طولانی؟" - من پاسخ دادم: "برای همیشه" این شب ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم و در یک ماه امضا کنیم. اما پس از آن چیزی اشتباه رفت.

لینا میریمسکایا:

"ما ازدواج کردیم، خوشحال شدم، من به سرعت باردار شدم، اما یک روز به طور ناگهانی متوجه نشد که چرا من اینجا بودم که ما گره خورده بود"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- چرا و چه زمانی؟

- تقریبا فوری. ما ازدواج کردیم، خوشحال شدم، فکر کردم عشق واقعی بود. من به سرعت باردار شده ام، اما یک روز به طور ناگهانی، به نظر می رسد، من نمی فهمم چرا من در اینجا بود که ما در آن گره خورده بود، بین ما مشترک. من شک دارم شک دارم، من چیزها را جمع آوری کردم و رفته بودم.

- و شما شما را ترساند، چه چیزی برای یک کودک انتظار دارید؟

- نه. من این چیزها را ناراحت نمی کنم.

- چه احساسی دارید که باردار شوید؟

- Smella بلغارستان: "خدای من، چه باید بکنید؟" (می خندد) چون من درک کردم: زندگی من کاملا تغییر خواهد کرد. اما افکار من از کودک خلاص نشد. چند روز بعد من آرام شدم، وضعیت را گرفتم، و بارداری برای من شادی شد.

- و مادر من متقاعد نشد که با شوهرش بماند؟

- نه، او تمام زندگی خود را در کنار من است. ظاهرا، به دلیل او، همه چیز خوب است با من. من به مادرم نقل مکان کردم و جایی در ماه پنجم بارداری، جایی در نزدیکی خانه بود و من در خیابان بد شدم. من ایستاده و درک می کنم که سر من چرخاندن، در گوش، زنگ، همه چیز شناور ... همچنین آب و هوا منزجر کننده بود: برای سرکه، سرد، من فکر کردم که من به سمت راست بر روی حلقه باغ رها، و مردم بلافاصله درک نمی کنند من بد بودم، معده هنوز تقریبا نامرئی بود، تصمیم گرفتم که مست شود. دستم را برای جلوگیری از ماشین به خانه پنج صد متر می بردم. ماشین کاهش می یابد، و ... Yura، شوهر فعلی من.

- در آن لحظه، آیا شما احتمالا او را نمی بینید؟

- نه نه. یورا، ظاهرا سرنوشت من، زیرا اولین جلسه ما نبود. ما قبلا آشنا بودیم، ما یک رمان داشتیم، بسیار پرشور بود. (می خندد.) حتی قبل از مرد جوان جدی جدی بود که زندگی من را تغییر داده است. و بنابراین من ماشین خود را متوقف می کنم.

- جلسه باور نکردنی ...

- ظاهرا تمام وقت او. من به او نشستم ... و من در مورد همه چیز فراموش کرده ام، دیگر بد نبودم، سر من چرخش نبود. من احساس کردم چیزی روشن، مهربان، او به طوری که به موقع رفت و خیلی زیبا بود. (می خندد.) و بلافاصله به رستوران رفتیم. اما متوجه شدم که بعد از تولد آلشنکا او را دوست دارم. و در آن روز ما در آغوش رستوران نشسته بودیم، خوردیم و چهار ساعت در مورد زندگی خود به یکدیگر گفتند.

- یورا چه کار می کند؟

- او خود را "مدیر خانواده ما" می نامد. او آموزش اقتصادی دارد، عمدتا در املاک و مستغلات مشغول به کار است. او همچنین پیانو و گیتار را بازی می کند، او شایعه ای کامل دارد.

- آیا تا به حال از او حسادت کرده اید؟

- چی هستی ما اعتماد کامل داریم اگر از چیزی ترسیدم، نمی توانستم کنار من باشم. توجه زن یورا از مدرسه خراب شد. و اگر چه او کمی جوانتر از من است، او دارای رمان های بسیاری بود که او قبلا کشته شد. برای ما هر دو مهمترین به جز عشق - نزدیکی معنوی.

- ماما هر دو شوهر شما دوست داشت؟

- آره! و ما یک رابطه عالی داریم ما همه می رویم، دوستان با خانواده ها. Seryozha و Yura به طور دوره ای به جایی بدون من نوشیدن. (می خندد.) ما واقعا توانستیم تمام گوشه های احمقانه را بگیریم.

لینا میریمسکایا:

"یورا، ظاهرا سرنوشت من. ما قبلا آشنا بودیم، ما یک رمان داشتیم، بسیار پرشور بود. و در اینجا من ماشین خود را متوقف می کنم"

عکس: ولادیمیر Myshkin

"شما قبلا در مورد نام های غیر معمول فرزندان خود خواسته اید: Alesha-Caprin و North. والدین چگونه به این واکنش نشان دادند؟

- بابا شگفت انگیز من، زمانی که من یک شهادت تولد را به ارمغان آورد، جایی که آلشا کاپرین نوشته شد، از یک اتاق به دیگری فرار کرد، درها را از بین برد و گفت: "چگونه می توان آن را؟! بله، چی هست؟! در حال حاضر چگونه به پلانگر می آیم، هر کس با نوه خود به من تبریک می گوید، و کارشناسی ارشد می پرسد که چگونه او نامیده می شود، و من به آنها می گویم که او لک است؟ " او شوکه شد مامان، صادقانه نیز شوکه شد، اما سعی کرد آتش را با کلمات برساند: "خب، هیچ چیز، نگاه، هنوز یک کاپرین وجود دارد". و او فریاد زد: "من اهمیتی نمی دهم، اولین آلشا است". پسر در ایتالیا متولد شد، زیرا ما می خواستیم در یک کشور اروپایی گرم تشویق کنیم. و هنگامی که شوهر مادرش را صدا زد و گفت که کودک به نام شمال، تلفن را پرتاب کرد. من با یک دست لرزان رویایم، گفتم که پسرم متولد شده و در مورد این نام، داشتن یک تجربه قبلی، تقریبا یک زمزمه گفت: "شمال". و او خیلی عصبی فریاد زد: "چطور، چطور؟" "من تکرار کردم و شنیده ام:" چه نام زیبا! " من پدر و مادر غیر قابل پیش بینی دارم، بنابراین من تمام اقدامات در زندگی غیر قابل پیش بینی است.

- دو بار تبدیل شدن به مادر، آیا شما احساس خوشحالی و بدون حرفه؟

"بله، من کاملا در یک وضعیت جدید زندگی کردم، اما اعتراف کردم، در عمق روح هنوز هم می دانستم که روزی قطعا به حرفه بازگشت، با این حال، من بیشتر در مورد تئاتر فکر کردم، از آنجایی که او را دوست داشت بیشتر. من به معنای واقعی کلمه از دولت من با پیشنهاد نقش در خلبان سری "مردم فقیر" بیرون کشیدم. و پس از آن نقش ایمان به "بهشت کوشچی" از Pokhin ...

- و اخیرا شما به صحنه برگشتید ...

- ورود من به بازی "بتمن علیه برازونوا" در تئاتر در یک زره کوچک، پیچیده و شاد بود. من با کارگردان Sasha Denisova کار کردم. و ناگهان کنستانتین یوریویچ بوگومولوف من را دعوت می کند تا در عملکرد او شرکت کند! چنین هدیه! من در غیر اینصورت به این حرفه نگاه می کنم، برای همه چیز کار می کنم ... همه چیز باید در قانون جهان باشد، زیرا اگر چیزی "غیرقانونی" ایجاد کنید، زیرا باید پرداخت شود.

ادامه مطلب