اولگا Mednich: "نیمه شما بهترین دوست است که با جنس خیره کننده"

Anonim

خوشحال باشید انتخاب مرد، نه سرنوشت. این مطمئنا اولگا مدنیچ است. خوب است که، بر خلاف بیشتر "دلقک های غم انگیز"، بازیگر، که ما در ژانر کمدی دیدن کردیم و در زندگی مثبت بود. اولگا همچنین یک دوره دشواری داشت، رکود، زمانی که او نمی دانست کجا حرکت کرد. اما، پس از اتخاذ یک تصمیم ناامید برای خروج از همه چیز و حرکت از سنت پترزبورگ بومی خود به مسکو، از دست نداد. در اینجا او نه تنها یک کار جدید، بلکه یکی از عزیزان یافت.

- اولگا، شما گفتید که در نزدیکی زندگی می کنید، در Kutuzovsky. یعنی، به آرامی از سنت پترزبورگ به مسکو حرکت می کند؟

- خدا را شکر، آن را دو سال پیش اتفاق افتاد. این ممکن است قبل از آن، اما من در Telefilm "Great" نقش دادم، جایی که من الیزابت وروونتسوف، لیوبول پیتر را بازی کردم، به اصطلاح عمدی. و من شش ماه را در سنت پترزبورگ گذراندم، مثل هنرمند مسکو. من حتی آپارتمان را در آنجا برداشتم. و آپارتمان من در مسکو منتظر من بود، کلیدها در دست بودند.

"چرا این منطقه را انتخاب کردید - این محل را دوست داشت یا نقش مهمی را در نظر گرفتید؟

- انتخابی وجود دارد: خرید محل اقامت بیشتر مربع در حومه مسکو و یا یک آپارتمان کوچک در مرکز. من یک کودک کوچک دارم و افراد مبتلا به کودکان به من هشدار دادند که اگر جایی در خارج از شهر راه اندازی کنم، نزدیکتر نخواهم شد، زیرا ما مهد کودک ها، مدارس، پزشکان را گسترش خواهیم داد. و من رویای: اگر شما در مسکو زندگی می کنید، فقط در مرکز. من عاشق پیاده روی هستم، دوست دارم شهر را کشف کنم. درست در سراسر پل - اربات، تئاتر به نام ویختنگوف، کارگاه پیتر فومنکو. و از لحاظ زیرساخت، راحت است: بسیاری از مغازه ها، مدارس خوب در اطراف، و یک مهد کودک، جایی که پسر من راه می رود، درست در حیاط ما.

"شما با عشق هستید، بسیار صلح آمیز در مورد شهر صحبت می کنید." معمولا، پترزبورگ ها اینجا را دوست ندارند.

- من برخی از سنت پترزبورگ عجیب و غریب هستم. من در آنجا متولد شدم، رشد کرده، از مدرسه و مؤسسه فارغ التحصیل شدم، هفت سال در تئاتر کار کردم. اما به دلایلی همیشه مسکو را دوست داشت. برای من، مسکو مانند یک گنج بد MILF است، و پیتر یک عمو سخت است. در اینجا چنین ارتباطی وجود دارد. بله، یک ریتم دیوانه وجود دارد، اما با ریتم درونی من همخوانی دارد. من فعال هستم، و من بیست و چهار ساعت در روز از دست می دهم. چه کسی با ریتم همخوانی ندارد، هرگز به مسکو حرکت نکنید. برخی از آشنایان من می گویند: چگونه می توانید در این Madhouse زندگی کنید، و همچنین در خیابان Kutuzovsky زندگی می کنید؟ اما من در اینجا احساس راحتی می کنم.

- و چقدر راحت به پسر شما؟

- من معتقدم که کودکان باید با قانون گله ها زندگی کنند. مامان بد توصیه نمی شود (می خندد.) او یک مهد کودک در اینجا دارد، که در آن او خوشحال است که اجرا شود. علاوه بر این، باغ آزاد است، دولت، که در آن معلمان خیره کننده کار می کنند، یک سر بسیار زیبا از سر. من ترسیدم که در باغ در مسکو بسیار دشوار است. ما با سهولت مصرف شدیم، زیرا کودکان بسیار کم در مرکز وجود دارد. در اطراف خانه های وزارت امور خارجه در اطراف، بنابراین در باغ، همراه با پسرم، کودکان بچه ها از نژادها و ملیت های مختلف بازی می کنند، آمریکایی های آفریقایی آفریقایی، هندوها، به طور کامل در روسیه ارتباط برقرار می کنند. دیما واقعا آنجا را دوست دارد او دوست داشت به نام ابو. (لبخند می زند.) کودکان باید رشد کنند، کاملا به طور معمول شخص دیگری از ملیت دیگر، رنگ پوست را درک می کنند.

OLGA یک فرد بسیار فعال است، اما استراحت آرامش را ترجیح می دهد

OLGA یک فرد بسیار فعال است، اما استراحت آرامش را ترجیح می دهد

عکس: بایگانی شخصی Olga Medianich

- و برای شما تعیین کننده زمانی که تغییر محل اقامت حضور کار، پروژه های جالب تر در اینجا؟

"شما می دانید، در آن لحظه من احساس کردم که من فقط" آویزان ". من یک کودک را به دنیا آوردم، من سی ساله هستم، و من نمی دانستم کجا حرکت کنم: هیچ اتفاقی افتاد - نه در داخل من و نه در اطراف. برای من خیلی ناراحت شدم که تصمیم گرفتم همه چیز را کاملا تغییر دهم. با زیباترین تئاتر، زادگاه، گذشته، ملاقات کرد. آنچه که نامیده می شود، خونریزی می کند. این بود که چگونه بیماری های غیر قابل درک درمان شدند. و تصور کنید - به دست آوردن هماهنگی درونی.

- در یکی از مصاحبه ها شما در مورد چه فیلمهایی و سریال تلویزیونی مشاهده کردید. و شما پاسخ داد که نسل دیگر منافع دیگر سی ساله. به نظر می رسد، شما در پروژه هایی مشغول هستید که شما بیننده را دوست ندارید؟

- این در مورد این نیست، فقط بینندگان یک مخاطب کاملا متفاوت هستند. سی ساله هیچ وقت برای تماشای تلویزیون وجود ندارد، ما خیلی کار می کنیم. این یک کانال لوکس بزرگ است و به برخی از سری ها آویزان می شود. وقت طلاست. اگر می خواهم چیزی را ببینم، آن را در اینترنت دانلود کردم. اما مخاطبان سن دیگر - کودکان، بازنشستگان، زنان خانه دار وجود دارد. ما برای آنها کار می کنیم.

- چقدر راضی هستید که حرفه ای راضی هستید؟

- حرفه بستگی به آنچه که وانمود می کند بستگی دارد. راضی نیست، رضایت بخش نیست - مشخص شده است. من خوش بین هستم و دوست ندارم از زندگی شکایت کنم. پروژه هایی وجود دارد که می خواهم دریافت کنم، اما می گویم: "آه، من از من قدردانی نکردم،" نه در شخصیت من. لازم است از سرنوشت برای آنچه که به شما داده شده تشکر کنم، و نه چیزی که اتفاق افتاده است. مسکو به اشک اعتقاد ندارد، درست است. نه اینکه دستانم را پایین بیاوریم و رویای نقش های جدی دراماتیک را متوقف کنم، اما اگر مدیران و تولید کنندگان هنوز در ژانر کمدی من را ببینند، سعی خواهم کرد این کار را به خوبی انجام دهم. سالها تا سی سال، من در مورد این موضوع بسیار نگران بودم. مجرم نه برای کسی، بلکه در شرایط داخلی. و یک بار یک بار در یک بنر تئاتر، بازیگر را متوجه شد - همانطور که می گویند، چهره آشنا است و جایی که او شلیک می شود، به یاد نمی آورم. او با چنین مینا متهم به من نشسته بود، که مینا متهم بود که ناخوشایند بود به تماشای او. سپس او چیزی را دوست نداشت، او رفته بود. و روشن بود که ناراحتی او - از سوء تفاهم، غیرقانونی است. در اینجا من قطعا نمی خواهم تبدیل شود! من از آنچه که دارم لذت می برم پس از همه، جای تعجب نیست که ناامیدی یکی از گناهان ترین گناهان محسوب می شود.

اولگا Mednich:

"لیگ زنان" Olga Mednich محبوب ساخته شده است

عکس: بایگانی شخصی Olga Medianich

- احتمالا شما متوجه شدید که در مسکو بسیاری از افراد بد و تحریک شده است. شاید این فقط این است که آنها با جاه طلبی های خاصی می روند و آنچه را که می خواهند دریافت نمی کنند؟

- شاید. اما مردم در مورد مهمترین چیز را فراموش کرده اند - شما باید خوشحال باشید. زندگی در حالی که ما در او مجازات می شویم. او درباره ادعاهای ما مراقبت می کند، او فقط می رود. من مطمئن هستم: Fortuna فقط چهره را به افراد سپاسگزار تبدیل می کند. و من خیلی زندگی می کنم

- آیا شما همیشه خوش بین هستید؟

- آره. من یک آرچر در نشانه زودیاک هستم، و به عنوان یک ستاره شناس آشنا به من گفت: "شما پای خود را کاهش می دهید، و شما به مرحله دوم بروید و فریاد بزنید:" چقدر سرد است که من یک پا دارم! " نه اینکه من دولت های افسردگی ندارم، اما من خودم را برای هر دو گوش از آنجا بیرون می کنم. هنگامی که هیچ کاری وجود ندارد، من از خودم می خواهم که خوب است. پس از همه، من می توانم با خانواده ام بمانم و کتاب را بخوانم که من مدت ها را می خواهم. اگر یک تراژدی در زندگی وجود داشته باشد، من سعی می کنم آن را به عنوان یک مجازات، بلکه به عنوان یک درس درک کنم.

- شاید این تراژدی های وحشتناک نبود؟

- آیا من به من اعتقاد داشتم و با سلامت و مشکلات خانوادگی. هر کس هر کس دیگری را دوست دارد اما افرادی هستند که فورا به افسردگی می افتند. و من و خودم، و بستگان از آن خارج می شوند. و من معتقدم که کسی از طریق پشتیبانی از زندگی من را حفظ می کند. اگر به خودم بگویم که همه تغییرات را برای بهتر شدن تغییر می دهند، بنابراین من خواهم بود.

- در چه نقطه ای احساس کردید که ما موفقیت را به دست آورده ایم؟

- این نبود من تمام زندگی ام را در مبارزه دارم، من هرگز آسان نیستم. من بلافاصله در موسسه تئاتر وارد نشدم، من در کالج فرهنگ و هنر تحصیل کردم. من به دانشکده دراماتیک نرفتم، و من به بخش تئاتر عروسک رفتم. نگرش نسبت به ما، Puppeteers، فریبنده بود. من مجبور شدم ثابت کنم و دیگران، و خودم، من یک هنرمند هستم. شک و تردید و خستگی وجود داشت. قبل از هر عملکرد، مادرم را صدا زدم و گفتم، احتمالا، من حرفه را ترک می کنم. قبل از راه اندازی هر پروژه جدید، من شب را نمی خوابم، چون ترسیدم. پس از همه، این یک گروه جدید است، یک مدیر جدید. رابطه ما چگونه، آنها "نقش" را "بگیرند؟ اما این چگونگی حرکت حرکت به جلو است.

- سریال تلویزیونی "Lightfor" بسیار دوست مخاطبان است. و چه احساساتی این کار را دارید؟

- "چراغ راهنمایی" مانند یک زندگی کوچک است. و در ابتدا، زمانی که خلبان فیلمبرداری شد و من را به نقش اولزی دعوت کرد، من رد شدم. فقط پایان دادن به تیراندازی در "لیگ زنان"، و در اینجا من دوباره به من در پروژه کمدی تماس می گیرم! من تصمیم گرفتم منتظر احکام مناسب و معقول، به اصطلاح "تماس از اسپیلبرگ". (لبخند می زند.) و اکنون منتظر بودم، در خانواده ام، غم و اندوه بود - مشکلات جدی بهداشتی یکی از بستگان. ما به پول نیاز داریم، که در آن زمان کسی نبود. من فقط کسی را دعا کردم: "پول من، بسیار ضروری، بسیار ضروری است". و سپس آنها را از کانال تلویزیونی به دست آوردند: "ما هنوز پروژه را راه اندازی می کنیم. تو ذهن من را عوض نکردی؟ " "معلول!" - من به تلفن فریاد زدم و من هنوز از سرنوشت از این واقعیت تشکر می کنم که این سری در زندگی من اتفاق افتاده است. تیراندازی پنج ساله بود، در این زمان ما همه رفتیم، مانند یک خانواده گریه کردیم.

اولگا Mednich:

در سریال تلویزیونی "زندگی شیرین" اولگا همسر طلای معدنچی را بازی کرد

- نقش خود را پر کردید؟

"برای من، یک نقش برای مشاهده قهرمان، من سعی می کنم از شخصیت تا آنجا که ممکن است فاصله بگیرم. من حتی نمی گویم: من Oles را بازی می کنم، و فقط: Olesya. او است، و من دارم برای من، قهرمان من ترکیبی از همه مشکلات احمقانه "بلوند" است که در زندگی خانوادگی وجود دارد. ادعای بی پایان او برای شوهرش چیست؟ من تعجب نمی کنم: چه نوع احمق است، چگونه می توانید عزیزان خود را درمان کنید؟ اگر شخصی بگوید که او زیبا است، او همچنان به عنوان مثال خود را ثابت خواهد کرد. و اگر شما به طور قاطعانه: شما نه، آن را در طول زمان به هیچ چیز تبدیل خواهد شد. و این به خاطر مجازات او است: آه، شما مثل این عمل می کنید، پس من این را دوست دارم. آیا Olesya به طور جدی فکر می کنم که شما می توانید یک مرد چهل ساله را بازسازی کنید؟ این تنها می تواند گرفته شود و دوست داشته باشد. من قبلا این را درک می کنم، چون من مادر پسر هستم. هنگامی که من به DIMA تولد دادم، شروع به عظمت مردان کردم. من آن را تحمیل می کنم، من از همه طرف ها می روم - البته، او بعدا می خواهد زن عزیز را به همان اندازه که او را درمان کند، می خواهد.

- این یک غریزه مادر در رابطه با یک مرد است.

- این بهترین غریزه در جهان است!

- اما مردان آرام نیستند، از این نترسید؟

- با یک مرد به عنوان یک مرد، مضطرب نباشید. در سه سال گذشته، دیما به من کمک می کند تا کیف دستی را حمل، پایین تر از زنان در مترو. ما درباره کیفیت نر صحبت نمی کنیم، اما در مورد محبت. فرزند من از همه طرف ها بوسید. یک زن باید احساس مردی را که او زیبا است، به عنوان آن را در دوران کودکی خود، از مادر. و متوجه شدم که اغلب من شوهرم را می گویم، شگفت انگیز است، بهتر است آن را بهتر شود. (لبخند می زند.)

- اما هر فرد دارای نقایص است. ظاهرا، شما فقط آنها را متوجه نمی شوید.

- البته، من کمبودهای را می بینم، اما آنها را پدسی نمی کنم. من خودم ایده آل نیستم، من فقط وحشتناک هستم، در زندگی روزمره هرج و مرج هستم. من دائما چیزها را از دست می دهم، نور را خاموش نمی کنم، قبل از خروج، ده بار را چک کنید، فراموش نکنید، و هنوز فراموش نکنید. من این همه را می دانم، اما من نمی توانم کاری انجام دهم. و من آماده نیستم اگر من چنین همسر، مانند پدر و مادر من، که به شام ​​استفاده می شود، اولین، دوم و کمپوت، ما یک ماه پس از عروسی اجرا می شود. شوهر کمبودهای من را می بخشد و به من می دهد که درک کند که این چیزهای کمی در مقایسه با مزایای من است! به روز رسانی توجه من به این واقعیت است که من یک همکار زیبا، دوست داشتنی مادر، همسر مراقبت. او خود را با طبیعت سریع تر است، و اگر من می بینم که او امروز در خلق و خوی نیست، من بحث نمی کنم، من ترجیح می دهم به راه رفتن بروید. و بازگشت، من همان مرد دلپذیر را پیدا خواهم کرد که ازدواج کرده اند. ما یک تراشه داریم: وقتی چیزی اشتباه است، من می گویم: Evgeny Ivanovich وارد ما شد. این یک تصویر جمعی است - بنابراین من ویژگی های منفی یک فرد را دوست دارم. من آنها را با او ارتباط نمی دهم. همان و پسر هنگامی که او در اطراف آپارتمان اجرا می شود، Hysteriate، Yell، من می گویم: "مهمان ما یک پسر بد است، بیایید تماس Dima." و پسر گم شده است، به پنجره می رود، فریاد می زند: "دی ما!" و سپس باز می گردد، شروع به خنده می کند. او قبلا متوجه شده است که او بد نیست، هر کس چنین خلق و خوی زمانی که او آزار دهنده، عصبانی است.

- بیایید به "چراغ راهنمایی" بازگردیم. آنچه او معلوم شد خیلی شگفت انگیز است که آنها تصمیم به حذف ادامه، و حتی در یک کانال دیگر، در "چی"؟

- این یک داستان بسیار خنده دار است، ما سعی کردیم چندین بار بسته شود. ما سه بار ضیافت خداحافظی داشتیم! ما گریه کردیم، آغوش گرفتیم، سپس نامه های یکدیگر را نوشتیم ... و دوباره روی مجموعه ملاقات کردیم. فقط پروژه مسحور اجازه دهید او به عنوان "آشپزخانه" اخراج شود، اما او به طور مداوم رتبه بالا بود. این فصل بسیار تغییر کرده است، دو شخصیت اصلی جدید وجود دارد، و من واقعا امیدوارم که فضای "چراغ راهنمایی" سابق باقی بماند - زمانی که همه چیز آسان است، به راحتی، بدون شبه باقی مانده.

اولگا Mednich:

در فصل جدید سریال های تلویزیونی "Lightforward" قهرمانان اولگا Mednich و Jamal Tetroushvili Breed. در زندگی واقعی، خوشبختانه، مخالف است

- چیزی جالب در جفت شما اتفاق می افتد؟

- تمام فصل نهم ما طلاق می گیریم. بله، ما منتظر همه این توضیحات وحشتناک روابط، نمایندگی قلمرو، جستجو برای دیگران هستیم. گرم است، واضح است که Olesya و پاشا یکدیگر را دوست دارند، اما آنها قبلا این کلمه را گفته اند: طلاق، و هیچ راهی برای عقب نشینی وجود ندارد. بعضی چیزها نمی توانند صدا کنند به عنوان مثال، هرگز کسی را بگوئید که او در رختخواب بد است، او به یاد می آورد و ببخشد. حتی اگر این فرم را تشکیل می دهد که همه چیز به ترتیب است. و هرگز به شخص مورد علاقه خود بگویید که می خواهید با او بخورید. شما آن را گرم می کنید، و شریک می شنوید که دیگر او را دوست ندارید و موافقت می کنید: طلاق خیلی طلاق است. این در این جفت اتفاق افتاد. اما من هنوز هم امیدوارم برای پایان خوش بگذرم

- اولگا، شما خیلی شخص باز نیستید شوهر شما نیز یک شخصیت رسانه ای است، اما با این حال، مصاحبه های مشترک را نمی دهید ...

- بله، ما پنهان نمی کنیم که ما با هم هستیم، در رویدادهای سکولار ظاهر می شود، اما ما نمی خواهیم به هزینه های یکدیگر پیانو.

- با این وجود، شما تبدیل به یک Instagram واقعی ملکه شده اید، مشترکان زیادی دارید، و این یک پنجره در یک زندگی شخصی است.

- پنجره بسیار کوچک است. فقط دوستان نزدیک به خانه من می آیند، ما با شوهرتان در شاخه های عکس مشترک شرکت نمی کنیم. و من یک عکس از پسرم را در Instagram قرار نمی دهم. شاید بزرگتر شود، او می خواهد صفحه خود را شروع کند. اما اکنون چگونه می توانم برای او تصمیم بگیرم: ناگهان او چنین PR را نیاز ندارد؟

- و شما از او خواسته اید؟

- در سه سال؟!

- چرا که نه؟ در حال حاضر کودکان از لحاظ گجت ها بسیار پیشرفته هستند.

- بله، این است. Dimka گاهی اوقات می پرسد: مامان، به من نشان بده من در مصاحبه ای درباره او صحبت می کنم، من به آنها افتخار می کنم و تحسین می کنم. اما Instagram برای من است - این یک آگهی از بازیگر اولگا Mednich، پروژه های من - فیلم ها، اجرای، فیلم هایی است که من حذف می کنم. من خوشحالم که مردم می توانند از آن لذت ببرند. و تعداد مشترکین در حال رشد است. Instagram راهی برای کسب درآمد است. پس از همه، اگر مشترکان بسیاری داشته باشید، به تبلیغات می روید. اما من آنها را بسیار انتخابی درمان می کنم. من محصولات کم کیفیت را تبلیغ نمی کنم، برخی از تقلبی چینی تحت مارک های شناخته شده. من فکر می کنم پایین تر از شرافتم است.

- نگرش شما به مارک ها چیست؟

- من یک سپر تبلیغاتی نیستم، من دوست ندارم زمانی که برچسب ها بر روی من وجود دارد، دقیق تر، نه عجله آن. در کمد لباس من لباس های گران قیمت از مارک های معروف وجود دارد، اما همچنین چیزهایی از نمایشگاه ها وجود دارد، جایی که طراحان، دختران جوان، دوخت مدل های شگفت انگیز! به عنوان مثال، این یک کت تابستانی بافتنی است که من در یکی از این بوتیک های مدرن خریداری کردم، در یک قیمت بسیار جذاب. به چه کیفیت نگاه کن این چیز مورد علاقه من است، من فقط از آن خارج نمی شوم.

اولگا Mednich:

"جوانان و زیبایی به سرعت منتقل می شود. انسان نیاز به انسان "

- آیا مراقبت می کنید که چگونه نگاه می کنید؟

- من نمی خواهم حرفه ای و تبلیغات را بگیرم هنگامی که من به زمین بازی می روم، من اهمیتی نمی دهم که مردم من را در یک تی شرت کشیده و شلوار جین ببیند. و حتی اگر کسی از ماماش مرا یاد بگیرد. من پسر خود را بر روی تپه سوار می کنم، و باید راحت باشم. من از آن دسته از زنان نیستم که "خودمان را تحمل می کنند". چیز دیگری خروجی های سکولار است، "من می توانم از کمک های سبک در اینجا استفاده کنم. من این چیزها را به اشتراک می گذارم من نقطه قرار دادن پاشنه های هواپیما را نمی بینم، زیرا بعضی از خانم ها انجام می دهند. اما اگر آنها احساس آلی احساس کنند، پس به خاطر خدا. نکته اصلی این است که هماهنگی در داخل.

- سلاح اصلی زنان شما چیست؟

- جوانان و زیبایی به سرعت منتقل می شود. انسان نیاز به انسان دارد نیاز به چشم، مکالمات در شبها، دخالت در مشکلات خود را. به نظر من، فرمول ازدواج مدرن به شرح زیر است: نیمه شما بهترین دوست است که جنس خیره کننده است. در اینجا این بازی های جنسی است، پیدا کردن رابطه کاملا غیر ضروری با زندگی فعلی در حال حاضر عصبی. من یک دوست دارم، یک مرد برای چهل، که اخیرا ما فقط در این موضوع صحبت کردیم. او با یک دختر که دوستش دارد و خوش آمدید، ملاقات می کند، اما او نمی خواهد سرنوشت خود را با او متصل کند. این به این دلیل است که به طور مداوم برای تکان دادن عاطفی مناسب است. و او فقط می خواهد با او نزدیک شب نشسته، آغوش، تماشای تلویزیون. اگر هماهنگی بین مردم وجود نداشته باشد، غیرممکن است. با این حال، به نظر من، یک خطر بزرگ - به طور کامل از یکدیگر جدا می شود. لازم است یک فرد خودکفا باشد که در یک جفت با همان خودکفا قرار گیرد. اگر شوهر من می خواهد به جایی با دوستان، چگونه می توانم، یک مرد بزرگسال، این است که آن را ممنوع کنم؟ همان اگر من می خواهم با یک دوست دختر یا یک دوست ملاقات کنم، من این اجازه را نمی خواهم. شوهر و همسر ملک نیستند

- آیا طبیعتا به دست آورده اید؟

- شما بپرسید، من از دست دادن آنچه که من دارم نمی ترسم؟ البته، برای من بسیار ترسناک است. من عاشق خانواده ام هستم اما به منظور حفظ آن، من آماده هستم که چیزی را تحمل کنم، اجازه دهید از طریق گوش ها برویم و خیلی خوب کار کنیم. عشق یک فعل، عمل، نه احساسات است. "من عاشق، من نمی توانم بدون شما!" - من با یک پسر فریاد زدم ما هجده ساله بودیم. او دستم را نگه داشت و نمی خواست برود. در خیابان کلاوس منهای بیست و پنج، و من در جوراب شلواری کاپرون هستم ... این زباله است، نه عشق.

ادامه مطلب