الکساندر Feklish: "دورتر از اصرار بر ودکا در جهنم، من نمی رفتم"

Anonim

- الکساندر Vasilyevich، شما چه چیزی علاقه مند به پروژه "آخرین جادوگر"؟

"من به یاد داشته باشید، ده سال پیش من مصاحبه دادم، و در نتیجه او، خبرنگار پرسید:" لطفا خوانندگان ما را در سال جدید بخواهید. " من به خوبی به یاد می آورم که من پاسخ دادم: "به نظر می رسد که ما وقت داریم که در مورد تحمل فکر کنیم." سپس این کلمه تحمل است - هیچ کس نمی دانست. و اکنون همه چیز به او شناخته شده است، اما هیچ تحمل وجود ندارد. علاوه بر این، مهم است که این مشکل را نه تنها از لحاظ نوارهای خبری، بلکه همچنین با کمدی و Lyrical نگاه کنید. در سری "آخرین جادوگر" فقط وجود دارد.

- آیا تا به حال به ارمنستان، از کجا، در طرح، رئیس خانواده Karen Magikian؟

- خلاصه. من می توانم یک داستان عالی در این موضوع ارائه دهم. هنگامی که ما در Yerevan در تور بودیم - بازی شکسپیر. برای صبحانه در هتل، ما لباس کدو تنبل را خیلی دوست داشتیم که از ما خواسته شد که آن را یک دستورالعمل بدهیم. پیشخدمت به سر می برد، به آشپزخانه رفت، بازگشت و متاسف گفت که آشپز قبلا روز تولد خواهرزاده را ترک کرده بود، اما فردا دستور غذا لازم است. روز بعد معلوم شد که آشپز دندان داشت و از دست رفته بود. در نهایت، در آخرین روز در ایروان، ده دقیقه قبل از خروج از هتل، معلوم شد که آشپز زنده است و قبلا دستور را برای ما آماده کرده است. پیشخدمت به آشپزخانه فرار می کند، ما را ورق A4 به ارمغان می آورد، به طور کامل نوشته شده توسط ارمنی بافندگی. به زیبایی، شسته و رفته. (خنده حضار) من مجبور شدم به پذیرش بروم و از ترجمه کمک کنم. پس از آن، همسر ایگور یاسولوویچ، ناتاشا (به هر حال، او نیمی ارمنی) یک مربا خیره کننده در این دستور غذا پخته شده است. داستان دیگری در مورد ارمنستان وجود دارد. هنگامی که ما یک برنامه گشت و گذار داشتیم. ما در یک صومعه شروع کردیم، سپس به دیگری، پس از آن اعلام کردیم که ما سفر به ماشین کابل داشتیم، پس از آن - بازدید از معبد قدیمی. پس از با دقت گوش دادن به راهنمای، من همکار من Yura Makeev اشاره کرد: "صبر کنید، ما زمان برای گناه نداریم!"

- آیا شما دوست دارید - ارامنه خالص؟

- من بسیاری از دوستان ارمنی "نیمه" دارم. با Armen Dzhigarkhanyan، ما روابط خوبی داریم، چند بار ستاره دار کردم.

- و چه چیزی می تواند در مورد ارمنی ها بگوید؟ آیا افزایش شدید و خلق و خوی گرم در کارن ماکاریان وجود دارد؟

- من هرگز متوجه نشدم که ارمنی ها به نحوی به خصوص گرم یا داغ گرم شده اند. من نمی خواهم برای همه صحبت کنم، اما این ارامنه، که من ملاقات کردم، مردم تاکتیکی، آرام، تحمل و عاقل بودند. شخصا، من با این ملت بسیار راحت هستم. با این حال، مانند همه دیگران. احمقانه است که فکر کنیم که نوعی ملت بهتر است و نوعی بدتر است.

- رابطه شما با همکارانتان در مجموعه چیست؟

- چنین چیزی بهتر است. تیراندازی به پایان رسید، و ما واقعا از دست می دهیم، به سمت یکدیگر حرکت می کنیم. روز دیگر من مطلع شدم که من در بازی جدید با آن اردوا بازی کردم، و من خوشحال شدم. Grant Takhatan یک بازیگر فوق العاده است، یک شخص فوق العاده است - و این در نگرش او نسبت به کودکان بسیار قابل مشاهده است. کمک هزینه فوق العاده لمس و به آرامی متعلق به "دختران" خود را در سایت. دختران به هر حال، فوق العاده هستند. و به طور کلی، ما یک تیم عالی داریم.

- به من بگویید شخصیت شما چیست؟ او - پدر اوگور؟

- نیکولای Arsenyevich Shcherbakov - مردی که به مردان پیر پایبند است. او به سنت های روسی احترام می گذارد و سعی دارد آنها را در زندگی بسازد، اما تا حدودی چوبی. البته، در طول زمان، زندگی شخصیت من در حال تغییر است، و نیکولای آرسنیویچ نرم تر، تحمل و تحمل می شود. به طور خاص، این مربوط به انتخاب پسرش است، که در حال رفتن به یک دختر از خانواده ارمنی است.

الکساندر Feklists نقش نیکولای شچرباکوف را ایفا کرد - پدر، پدرش که در حال آماده شدن برای ازدواج با ارمنی است. .

الکساندر Feklists نقش نیکولای شچرباکوف را ایفا کرد - پدر، پدرش که در حال آماده شدن برای ازدواج با ارمنی است. .

- و اگر ما در مورد شما صحبت می کنیم: چقدر مدرن هستید؟

- من سعی می کنم تا زمان ها را حفظ کنم، اما همیشه کار نمی کنم. شرکت تابعه طبیعی به من می گوید که لازم است این کار را انجام دهیم. به عنوان مثال، در موارد افزایش کودکان. اما زندگی گاهی اوقات راه حل های کاملا متفاوت از این جدول کلمات متقاطع را پرتاب می کند. بد، به طور کلی، از من یک معلم. (لبخند).

- DomoStroy - آیا در مورد شما؟

- نه، من نسبت به شیوه زندگی غربی پایبند هستم. هیچ چیز در خانواده ما وجود ندارد که همسر باید ظرف ها را بشوید، و شوهر باید تمام انواع خرابی ها را از بین ببرد. ما گاهی اوقات همه چیز را به طرف مقابل داریم.

- Karen Magikyan، در حال حاضر و پس از آن مشاوره به اجداد خود را، که پرتره ها بر روی دیوار آویزان، در محل مشهور است. آیا داستان نوعی را می دانید؟

- از آغاز قرن XVII - بسیار از راه دور، و در جزئیات بیشتر - از وسط Xix. خدا را شکر، عمه من نوت بوک چپ، که در آن همه چیز به طور دقیق نوشته شده است. یکی از ساکنان روستا، جایی که مادر من متولد شد، یک روحانی، برای مدت طولانی در آرشیو ها و به شادی ما، یک کتاب کامل در مورد این روستا در منطقه ولادیمیر نوشت و، به این ترتیب، ساکنان او. بنابراین سرنوشت خود را با یک درخت زمین شناسی، تقریبا بدون مشارکت ما ارائه داد.

- اجداد شما چیست؟

- عمدتا - دهقانان یکی از پدربزرگ بزرگ، سنتی در ساخت معبد بود که هنوز هم ایستاده است. جنگل ها بودند، Melniks همه در خط مادر هستند. سپس قرن بیستم قرن بیستم آغاز شد، سرکوب هایی که خانواده ما را لمس کرد. پس از آن، نظامی، پزشکان، معلمان در خانواده، روشنفکران شوروی ظاهر شدند.

- و نه یک بازیگر تک؟

- به نظر می رسد اولین بار در خانواده هستم (لبخند می زند.) اینجا عمه من خیلی خوب خوانده شده، اما نه حرفه ای در خانواده ما در خانواده ما.

- درباره معماری چه می گویید، زیرا شخصیت شما یک معمار است؟ آیا به این موضوع علاقه مند هستید؟

- بله، بسیار جالب است. من باید با تورها در جهان رانندگی کنم، و ما دوست هستیم - ایگور یاسولوف و میخائیل ژیگلوف - من دوست دارم با تاریخ شهر و معماری او آشنا شوم، به موزه ها بروم، فقط از طریق خیابان ها پیاده شوم. من دوست دارم - معماران حرفه ای. بله، و من اخیرا خانه را ساختم. البته خودش، البته، بلکه به طور فعال در بازسازی پروژه شرکت کرد، بر پارتیشن ها تأکید کرد، پنجره ها را نقاشی کرد، گسترش یافته و غیره. بگذارید فقط بگویم، خودمئوم صحبت کرد. (خنده حضار)

- پس شما در خارج از شهر زندگی می کنید؟

- بله، و تقریبا هر روز، اگر وقت آزاد وجود داشته باشد، من برای پیاده روی با سگ ها در جنگل می روم.

- چند سگ دارید؟

- پنج

- و همه - اسکله ها ذخیره شده و انتخاب شده توسط همسر شما؟

- بله، لنا همچنان جمع آوری این مجموعه زیبا است. گاهی اوقات من سعی می کنم پایم را بسازم، بنابراین آخرین سگ در خیابان زندگی می کند. بقیه بر روی سر من هستند (خنده حضار)

- قهرمان شما نیکولای شچرباکوف همچنین حیوانات را دوست دارد. و در طرح در یکی از صحنه ها سوار سوار می شود.

- بله، به لطف پدر دیمیتری پوتسوا، که در یک زمان به من چند درس سواری داد. آناتولی ایوانویچ یک مربی فوق العاده سختگیرانه بود که به پدرم یادآوری کرد. او به طور قاطعانه برای حدود ده کلاس به من زین رفت. من نمی توانم بگویم که من به طور مدرن سوار می شوم، اما این مثل دوچرخه سواری است: پس از آموختن، دیگر تحریک نشد.

- آنها می گویند شما هنوز هم نظارت با رام زنده داشتید ...

- Karen Magikyan اصرار دارد که کباب واقعی باید از بره آماده شود، و سپس - اجازه دهید مخاطبان خود را ببینند. در والدین من، به هر حال، یک روز داستان بسیار لمس با RAM اتفاق افتاده است. در یک زمان آنها یک خانه را در روستا خریداری کردند، جایی که آنها مستقر شدند. آنها در یک زندگی کامل دهقانی گنجانده شده اند و مزرعه جمعی بره خود را بر گوشت اختصاص داده است. و بره ها تبدیل به کروم بودند، و به جای کشتار، او شروع به درمان کرد. در آشپزخانه، اغلب امکان مشاهده تصویر زیر را مشاهده کرد: مامان در اسلب قرار دارد، و بره ها، یک گربه و یک سگ در این نزدیکی قرار می گیرند، لاک خجالت می کشند. به طور کلی، کباب ها اتفاق نمی افتد.

- و قهرمان شما دوست دارد به انجام خانه های مختلف. آیا این درس را می دانید؟

- بیشتر از اصرار بر ودکا بر جهنم، من رفتم. گاهی اوقات همسر من را می سازد من به نحوی سعی کردم یک قمار را رانندگی کنم، اما نوازنت ها معلوم شد. و از آنجایی که با یکی از دوستان من خوب است، ما از آن با خدمات استفاده می کنیم.

- شخصیت شما یک پدر شاد و چشم انداز - پدربزرگ است. به ما در مورد فرزندان خود بگویید

- دختر مسن تر بر روی تلویزیون کارگردان کار می کند، جوانترین مدیران را به پایان رساند و هنوز هم به دنبال خودش است، و پسر یک قورباغه است. او مدت ها پیش تمرین کرد، اما مجبور شد که این حرفه را ترک کند و در امور دیگر شرکت کند.

- چند نوه شما دارید؟

- سه: نوه - او سیزده ساله است، و دو نارس دو و نیم و یک سال و نیم دیگر است. بنابراین من قبلا یک پدربزرگ با تجربه هستم. (می خندد)

- آیا "آخرین جادوگر" را در هوا تماشا می کنید؟

- بله، برای من در درجه اول از نقطه نظر حرفه ای جالب است. این کنجکاو است که آنچه را که انجام دادیم ببینیم

ادامه مطلب