Zhanna Badoeva: "شوهر به طوری که قادر به صاف کردن شرایطی است که به من فرصتی برای فریاد نمی دهد"

Anonim

جین بدوف از آن دخترانی که دشوار است. و این کاملا منطقی است، زیرا این برنامه سفر را هدایت می کند و از فیلمبرداری ترجیح می دهد در ایتالیا ترجیح می دهد، جایی که چندین سال با شوهر و فرزندانش زندگی می کند. با این وجود، من توانستم به یک جلسه شخصی دست یابم.

- جین، شما دوباره Telepestrian هستید، و این بار در روسیه. از آنچه که موافقت کردید به "عقاب و مخروطی" بازگردید پشیمان نکنید؟

- اصلا. من نمی خواستم چنین شانس را از دست بدهم، زیرا من فرصتی دیگر برای تماس در Yakutia دارم، به عنوان مثال، نه (لبخند). اگر چه بدون کنجکاوی، البته، این کار را انجام نمی دهد. به عنوان مثال، با تمام عشق من به ICRE سیاه، تصمیم گرفتم این موضوع را برای خودم ببرم. حداقل برای آینده نزدیک، زیرا در چنین مقادیر من هنوز آن را خورده ام! من هرگز فکر نکردم که این را بگویم. اما این اتفاق افتاد: در مجموعه ای در آستاراخان، من به خانه آوردم. من، البته خریدم، بسیار ارزان تر از هر جای دیگر، بنابراین من می توانم مقدار زیادی خرید. در ایتالیا، خاویار سیاه حتی در رستوران های غذای دریایی نیست. و همانطور که معلوم شد، ایتالیایی ها و خانه ها آن را نمی خورند.

و به طوری که خاویار بدتر نمی شود، من مجبور شدم آن را در معنای حقیقی برای خوردن ببینم، زیرا در خانواده ما آن را نمی خوریم.

- من شنیدم که آشنایی با vladivostok برای شما نیز بسیار به یاد ماندنی بود ...

- بله، من یک تاکسی رانش وجود داشت. این زمانی است که شما در کنار راننده نشسته اید، و او رانندگی می کند، به سرعت بزرگ تبدیل می شود. چشمانم را از ترس بسته کردم، تمام دستگیره ها را در ماشین فشرده کردم - به طوری که دست های من خرد شده بود. و چشم تنها زمانی که ما متوقف شد افتتاح شد. من صادقانه، Buzz را نمی گیرم، بسیار ترسناک است!

- مسافرت اغلب باید غذای محلی را امتحان کنید. و همیشه رژیم غذایی نیست. چگونه این مشکل را کنار بگذارید؟

- گردشگری گشت و گذار من است. من واقعا دوست دارم غذاهای مختلفی از کشورها را امتحان کنم، مقایسه کنم، برای خودتان چیزی جدید پیدا کنید. من غذای چرب را نمی خورم، اما دوست دارم دسرها را دوست دارم. و وحشت من شروع می شود، اگر من بهبود پیدا کنم. من نگران هستم که من نمی توانم به لباس مورد علاقه من بروم - فقط می توانم من را شام بخرم.

Polan Spitza، که در خانواده Zhanna زندگی می کنند، قبلا فرزندان خود را به نمایش گذاشته اند، و در نتیجه سه سگ در خانه تلویزیونی تلویزیونی تبدیل شده اند

Polan Spitza، که در خانواده Zhanna زندگی می کنند، قبلا فرزندان خود را به نمایش گذاشته اند، و در نتیجه سه سگ در خانه تلویزیونی تلویزیونی تبدیل شده اند

- ما بارها و بارها عذاب های رهبران را که مجبور به داشتن "ظرافت های خاص" بودند، مشاهده کردیم. چه می توانید سعی کنید سعی کنید؟

- من هنوز فراموش نشده ام که چگونه آن را لازم به خوردن خوک پخته شده گینه در پرو: با پاها، چشم ها، گوش ها و دندان ها. و در آن لحظه پسر من فقط خواسته بود که یک خوک گینه را بخرد. و من، به نظر من، نمی توانستم او را بخورم. و در ویتنام من مجبور شدم مار را امتحان کنم. اما در یک شکل پخته شده، او وحشتناک نیست، اما این واقعیت که او در چشم من کشته شد، قلب را گرفت، خون را در یک لیوان گرفت، و من مجبور شدم او را بنوشم و قلب او را بگیرم، این، البته، این بود جهنم جهنم من تقریبا دیوانه شدم، اما قلب نمی تواند بخورد. و مار من، به هر حال، واقعا آن را دوست نداشت. او مانند یک مرغ لاستیکی بود. من می توانم در مورد قورباغه های قورباغه بگویم. آنها دو بار آنها را خوردند و هر دو بار با من تحت تاثیر قرار نگرفتند. و من crocodile خوردم - و همچنین مانند یک مرغ سفت و سخت بود.

- و حشرات باید سعی کنند؟

- صادقانه بگویم، نمی توانستم آنها را امتحان کنم. آنها در کول ها فروخته می شوند، مانند کسانی که مادربزرگ ها قبل از دانه ها خجالت زده بودند. ما نگاه می کنیم - و آنها با پاها هستند، سبیل ... اگر چه شما درک می کنید که آن را برای قاب عالی خواهد بود. اما در ایتالیا رستوران مورد علاقه من وجود دارد، جایی که ظرف شرکتی کوچکتر از آسیاب های کوچک با پوسته در روغن است. و شما آنها را به طور کامل می خورید، آنها نرم هستند. تندرای من سعی نکردم بله، و سنگ زنی کوچک به نظر می رسد زیبایی شناختی.

- شما همچنین در برنامه "نبرد سالن" رهبری شدید. احتمالا در مورد صنعت زیبایی خیلی زیاد آموخته اید؟

- من ابتدا شنیده ام که یک روش به نام "حمام آبجو" وجود دارد. و اکنون، زمانی که من در Kaliningrad در مجموعه ای از "Eagle و Dishki" بودم، توانستم به سالن بروم، جایی که من سعی کردم به شما یک حمام آبجو. روش فوق العاده - پوست واقعا نرم، مخملی بود. و سپس من نیز از کیک آبجو بسته شد. مخمرها پوست را بسیار تغذیه می کنند.

Zhanna Badoeva:

در طی فیلمبرداری از قسمت "عقاب و دیسکی" در کازان، ژانا لذت بردن از شیرینی های محلی را از دست داد. با توجه به میزبان تلویزیون، کیلوگرم اضافی باعث ناراحتی او نمی شود

- آیا برنامه دشوار شما، احتمالا خانوارهای مزاحم است؟

- کودکان عادت کرده اند، هرچند زمانی که آنها کوچک بودند، سنگین تر از اتصالات من تحمل می کنند. و شوهر می دانست، که او ازدواج می کند. او یک مرد باهوش است، درک می کند که غیر ممکن است که آن را ممنوع کند، این زندگی من است، ریتم من، از این من خوشحال هستم. اما ما تمام وقت بازنویسی می کنیم. چند بار شوهر من به تیراندازی با من رفت، اما پس از آن گفت: اجازه دهید خودش ... اما اگر من او را صدا کنم و بگویم که من به آن نیاز دارم، و سپس در هر لحظه به حمایت از من می رسد. اما من هنوز ساحل هستم

- کار او، همانطور که من آن را درک می کنم، هیچ ارتباطی با شما ندارد؟

- نه او مشغول به کار است، آنها کفش ها را می سازند.

- احتمالا همسر برای شما در حال آماده سازی شگفتی های عاشقانه در هنگام بازگشت به خانه است؟

- همه انواع شگفتی ها با گل های رز و شامپاین برای او نیست. او بسیار عاشقانه نیست، اما به شدت مراقب، و مراقبت از او همیشه به خودم احساس می کنم. به عنوان مثال، هرگز وجود نداشت، به طوری که او را در فرودگاه ملاقات نکرد. هر پنج سال او را دنبال می کند و از فیلمبرداری ملاقات می کند.

- چگونه با همسر آینده ملاقات کردید؟

- در شرکت دوستان سپس من ازدواج کردم، و چند سال وازیا به سادگی به من یک اس ام اس تبریک، سپس کریسمس مبارک، و سپس سال نو مبارک. من به او پاسخ دادم "متشکرم." این یک آشنایی عادی بود که چیزی را یاد گرفت. در طول این مدت من توانستم طلاق بگیرم من به یاد داشته باشید به نحوی از یک سفر تجاری به خانه آمد، ممکن بود تعطیلات، زمانی که همه چیز از شهر ترک، و در خانه بود. صعود به اینترنت، و یک پیام از او وجود دارد: "سلام، چطور؟" و مکاتبات آغاز شد، که سه روز ادامه یافت. پس از آن، او را به ونیز دعوت کرد. آنچه که من توانستم موافق باشم، نمی دانم. این تنها زمان در زندگی من بود که من بلند شدم، یک کیسه گرفتم و به فرودگاه رفتم تا به طور ناآشنا، در اصل، مرد. سه ماه بعد ازدواج کردیم

- آیا شما احتمالا عروسی سرگرم کننده دارید؟

- جذاب! ما بر روی او، فرزندان، پدر و مادرش بودیم. و سگ ها یک ناهار شیک در یک رستوران وجود داشت، پس از آن همه ما به فیلم رفتیم. من حتی نام کارتون را به یاد می آورم - "پنگوئن های ماداگاسکار".

بازرگان Vasily Melnichin - سومین همسر Zhanna. از ازدواج های قبلی از تلویزیون ارائه دهنده دو فرزند: پسر بوریس و دختر لولیتا (در عکس)

بازرگان Vasily Melnichin - سومین همسر Zhanna. از ازدواج های قبلی از تلویزیون ارائه دهنده دو فرزند: پسر بوریس و دختر لولیتا (در عکس)

- شما مادر مبارک دو فرزند هستید. و اگر پسر در حال حاضر بزرگسالان و مستقل است، پس دختر لولیتا، احتمالا نیاز به توجه دائمی دارد. او علاقه مند است؟

- پتانسیل آن را می بینم. لولیتا به خوبی ترسیم می شود، به مدرسه هنر رفت. در حال حاضر او در استودیوی تئاتر تغییر کرده است، مشغول رقص است. او دوست دارد به آواز خواندن، مانند تمام کودکان مدرن، کاملا جدا شده در ابزارها، باعث می شود برخی از ویدئو شگفت انگیز: با موسیقی، اعمال، اثرات. من این کار را انجام خواهم داد در حالی که من دیوانه خواهم شد. در مدرسه ارشد خود، ما احتمالا آن را به تعصب خلاقانه می دهیم.

- ایتالیا - فقط این محل که در آن شما می توانید sopaholism را دریافت کنید ...

"من خریدم خرید، من می توانم زمان زیادی را صرف او، و آن را به من لذت زیادی می دهد."

- آیا هنوز کمبود دارید؟

- بله حتما. من تنبل، سریع تر هستم، من از همه چیز می ترسم و یک بار دیگر ریسک نمی کنم. من نمی توانم بگویم که من می خواهم از کمبودهای من خلاص شوم، اما گاهی اوقات پشیمانم که من بیش از حد تنبل یا ناپدید شدم.

"بنابراین می توانید از شوهرم سقوط کرد؟"

"شوهر بسیار قادر به صاف کردن شرایطی است که به من فرصتی برای فریاد نمی دهد." من فقط شروع به درگیری خواهم کرد - و او موافق است. فقط پاسخ ها: "بله، عروسک، خوب". و گاهی اوقات شما می خواهید به خوبی، رسوایی را ترتیب دهید. البته، گاهی اوقات ما می توانیم به هم متصل شویم، اما بیش از پنج دقیقه طول می کشد. نزاع وحشتناک ترین در زندگی ما ناشی از آن بود که من به یاد نمی آورم. اما به یاد داشته باشید که شوهرش به پیتزا فروشی رفت. و من فکر کردم: من تماس نمی گیرم اما بعد من تماس گرفتم، او به من جواب داد. من به او رفتم، ما پیتزا داریم و در مورد این درگیری فراموش کرده ایم. (خنده حضار)

- خب، چه چیزی را به رده مزایای خود حساب می کنید؟

- می توانم بگویم که من قابل اعتماد هستم، مردمم را به ارمغان نمی آورم. من شایسته نیستم، اگرچه دهان من فقط زمانی که من خواب میبینم، بسته می شود. و من با من سرگرم هستم

ادامه مطلب