پیتر رومانوف: "ازدواج مسئولیت است، و گاهی اوقات به نظر من، من برای او آماده نیستم"

Anonim

بازیگر، مدل، ارائه دهنده تلویزیون همه چیز در مورد پیتر Romanova است. این مرد توانست در چنین پروژه هایی مانند "عقاب و عجله"، نوار فانتزی "او - اژدها"، سری جوانان "خیابان"، و در حال حاضر در فیلم تلویزیونی جدید "من مربی" هستم. جای تعجب نیست که آنها می گویند که مردان جذاب هستند، زمانی که چیزی در آنها بوشید. آیا شما داستان پری در مورد پیتر پان را به یاد می آورید، که هرگز بالغ نشده است؟ پیتر رومانوف اذعان می کند که این داستان کمی درباره او است. اگر چه قهرمان و خانواده ما، خانواده، هنوز جدی و مسئول او هستند. با این حال، شاید در این جذابیت؟ جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

"پیتر، بینندگان تلویزیون شما را به لطف پروژه" Eagle and Rushka "یاد گرفتند. سراسر دنیا. برای بسیاری، این یک رویا است - در سراسر جهان بروید. و چه احساساتی را تجربه کردید؟

- برای من بزرگترین آداکتول بود. قبل از آن، "عقاب و عجله" را نمی بینم، اما زمانی که من تصویب شدم، چند قسمت را دیدم. و، مانند، احتمالا اکثر مردم فکر کردند که این کار یک رویا بود. بچه ها در سراسر جهان سفر می کنند، افق های جدید را باز می کنند و همچنین حقوق و دستمزد را دریافت می کنند. درست است، در مورد من این یک سفر بسیار دور در جهان نبود، من به خدمه فیلم در وسط پروژه پیوستم، اما کل قاره از کانادا تا آمریکای لاتین گذشت. این سفر عاطفی و هیجان انگیز من بود. پس از همه، من هرگز از خانه خارج نمی شوم. وقتی که در مدرسه تحصیل کردم، تصمیم گرفتم با دوستان خود به یک اردوگاه ورزشی بروم، اما در چند روز از آنجا فرار کردم.

- بار را به دست نیاورد؟

- نه، این یک اردوگاه ورزشی معمولی بود. من نمی توانم تنهایی را تحمل کنم ما یک رابطه کاملا خاص و ذهنی با مادرم داریم و از لحاظ روانشناسی از خانه به سختی سخت بود. و سپس من تقریبا سه و نیم ماه رفتم! اگر چه من با تیم بسیار خوش شانس بودم: در حال حاضر پس از دو شهر، ما با هم، دوستان را ساخته ایم، و واقعا عالی بود. اکنون ارتباط برقرار میکنیم همه بچه ها، به استثنای Regina Todorenko، عمدتا از کیف، به طوری که آنها بازنویسی می شوند، تماس می گیرند. اگر معلوم شود، مطمئن شوید که در تابستان به کیف تبدیل شوید.

قبل از ازدواج، پیتر و آنا پنج سال ملاقات کردند

قبل از ازدواج، پیتر و آنا پنج سال ملاقات کردند

عکس: بایگانی شخصی پیتر رومانوا

- چیزی از سفر علاوه بر احساسات آورده شده است؟

- افسوس، من معلوم شدم کاملا آماده نشده است. به نظر من به نظر می رسید که من یک چمدان بزرگ را با او گرفتم، و در واقع او خیلی کوچک بود تا تمام چیزهای جالب را که من به آن رسیدم، جای دهم. جایی در شهر سوم چهارم، متوجه شدم که من لباس هایم را ندیده بودم. من Poncho از اکوادور را از مراکش Jelub آورده ام (چیزی شبیه به لباس مردانه، که در لباس زیر پوشیده شده است، خوب، داغ نیست) و سوغاتی های کوچک عجیب و غریب از کشورهای آمریکای لاتین.

- و سپس داستان با برنامه کار نمی کرد؟

- من در تیراندازی "عقاب و راشکا" شرکت کردم. سال نو "- بلافاصله پس از سفر تازه دایره به پایان رسید. و سپس Lesya Nikitchuk بازگشت، و من شروع به ستاره در سریال تلویزیون "خیابان".

- بهترین سفر به سفر - با یک نقشه طلا یا از صد دلار؟ اگر چه، احتمالا، این یک سوال کمی عجیب است ...

- سوال مطلقا موضوع است، یک بار در زمان شما مجبور نیستید. هنگامی که ما به Jungle Amazonia وارد شدیم، بسیار پشیمان شدم که با یک نقشه طلا خوش شانس بودم. من مکان های وحشی را ترساندنم، و من واقعا نمی خواستم آنجا باشم. به نظر من این بود که بدترین نسخه من بود، من برای همه او سوگند خوردم. اما چه باید بکنم - این است، من واقعا دوست ندارم در اطراف جنگل در شب راه بروم. من یک مرد دو طرفه هستم هر کس در آنجا ترسناک بود، آزار دهنده بود، من از همه نفرت داشتم و لعنت کردم. (خنده حضار)

پیتر رومانوف:

پس از پیادهروی در دفتر رجیستری، با توجه به قهرمان ما، همه چیز "آسان تر، ساده تر و بهتر" شد. گرچه همسران دارای فعالیت های کاملا متفاوت هستند

عکس: بایگانی شخصی پیتر رومانوا

- برخی از شکارچیان را ملاقات کرد؟

"تنها کسی که ملاقات کرد، یک تارنتول بزرگ است." هنوز شروع به پرسیدن از من از عکس گرفتن با او. نه، اخراج! من می ترسم و من Tarantulas، عنکبوت و دیگر چیزهای مشابه زندگی را دوست ندارم. و منطقه همسایه من توسط این واقعیت جدا شد که او فقط در اطراف شهر با صدها دلار خود راه می رفت. بنابراین نمی دانید که چه کسی خوش شانس است.

- چقدر راحت است، چیزهای گران قیمت با کیفیت بالا برای شما در زندگی عادی مهم هستند؟

- من ترجیحا درمان می کنم که چگونه نگاه می کنم و چه چیزی را پوشانده ام، اما لازم نیست که چیزهای مارکدار باشیم. همه چیز گران است که با حس اعتماد به نفس پوشیده شده است - پس شما شیک نگاه کنید. به عنوان مثال، چیزی از اقلام کمد لباس من به نظر می رسد به تشکر از سفر بابا به روستای سر تحت سوچی - او در تابستان استراحت می کند. این جلیقه ها در صد و دوصد روبل ایستاده اند، اما من از آنها خارج نمی شوم. من در آنها راحت هستم هیچ رئیس هوگو مقایسه نمی کند. گاهی اوقات نقطه مارک های گران قیمت را نمی بینم. اگر شما می توانید چیزی با کیفیت بالا از بازار انبوه بخرید، چرا نام آن را اضافه کنید؟ اگر چه، البته، چیزهایی که من دوست دارم وجود دارد. و برای راحتی در خانه، مادر با همسرش مسئول است. من فقط از سفارش پشتیبانی می کنم، زیرا من یک جارو برقی بسیار جالب دارم. و بنابراین - یخچال و فریزر همیشه پر است، شام پخته شده است، تخت پر شده است، و من احساس خوبی دارم. ما هنوز یک کلبه داریم، صد بیست کیلومتر از مسکو. در اینجا من چیزی برای افتخار دارم. این پدربزرگ قدیمی "مانور" بود، یک خانه تابستانی، کاملا مناسب برای مسکن نیست. هیچ چیز از دهه هفتاد تعمیر نشد. دوست من و من کاملا آن را بازسازی کردم. همه داخلی ها از خانه خارج شدند، کفپوش خود را تشکیل دادند، کف را نقاشی کردند، سقف ها - چنین کاری انجام شد! تابستان گذشته به پایان رسید تعمیر اتاق زیر شیروانی: قبل از او به دفن زباله های چیزهای غیر ضروری یادآوری کرد، و در حال حاضر اتاق زیر شیروانی کامل وجود دارد. و همه این کار شما است! من واقعا عاشق کلبه من هستم، معمولا تعطیلات ماه مه را صرف می کنیم.

پیتر رومانوف:

"اغلب از همسر من می شنوم، چه چیزی مانند یک کودک رفتار می کند"

عکس: بایگانی شخصی پیتر رومانوا

"این است که شما مردی هستید که می تواند با دستان خود کاری کند،" نادر بودن در زمان فعلی.

- به طور جدی؟ به طور کلی، من اعتراف می کنم، برای من آسان تر است که کارگران را پرداخت کنم، اما کلبه ای است که می خواهم این کار را انجام دهم. من قصد دارم یک حمام را به آنجا برسانم، بین درختان کشش. مامان با پدربزرگ در تابستان در آنجا زندگی می کند. در کشور هیچ باغ، اقتصاد وجود ندارد، اما برای قرار دادن چمن، با یک سگ به راه رفتن - این لذت است. وجود دارد، طبیعت فوق العاده است - زیبایی!

"چرا من هنوز در مورد زندگی مادی زندگی خواسته ام - ابتدا شما را به یادگیری اقتصادی یاد می گیرید. بنابراین شما ثبات را می خواهید؟

- من - نه، این مادر پیشنهاد کرد. دکتر پدر من، اقتصاددان مادر، و من نمی خواستم نه دیگر. من به دانشگاه ملی شهر مسکو مسکو رسیدم (من این کار را کردم، من هیچ چیز در مورد او را نمی دانستم، من به آنجا نرفتم) از طریق تصادف شرایط، خلاصه های به خوبی نوشته شده، مشارکت در مسابقات مختلف، المپیادات. به مدت پنج سال تحصیل کرده ام، متوجه شدم که بهتر است که دانشگاه را از لحاظ همراهی ببیند. این یک ساختمان کوچک پنج طبقه است، بسیار شیک، مدرن است. و کل دانشگاه فقط پنج صد نفر است. من آنجا بودم، فضای را دوست داشتم. اما در طول زمان، متوجه شدم که اقتصاد من نیست، بی علاقه است. من فقط به دانشگاه رفتم، زیرا خوشحال شدم که در این ساختمان باشم. (خنده حضار) در واقع، من همیشه به بازیگر کشیده شدم، اما جاه طلبی های کافی نداشتم تا در تئاتر عمل کنم. بعد از همه، این مسابقه خلاقانه ... Bassni Read. صادقانه بگویم، من فردی هستم که دوست ندارد یاد بگیرد. این طرف منفی من است. من درک می کنم که از طبیعت به من داده شده است، اما من دروغ می گویم.

- مهمترین چیز برای بازیگر چیست، چه فکر میکنید؟

- به نظر من این استعداد است. او هم هست یا نه. من در سر من متناسب نیستم، چرا مردم کاملا چوبی به تئاتری وارد می شوند، چگونه می توانند آزاد شوند؟ وقتی که من به دوره های بازیگری در تئاتر رومی ویکوتوک رفتم، می توانیم آزادانه در صحنه تقسیم کنیم. بنابراین آزادی وجود داشت، خلاص شدن از شر مجتمع ها. و برای دیگر بچه ها این یک مشکل واقعی بود. سپس من شروع به کار در آژانس مدل Zaitsev، موازی با تبلیغات. من متوجه شدم Rube Hygineyshvili، دعوت "شایعات" را در سری من دعوت کرد، که به دلایلی به صفحه نمایش نمی رفت. سپس من در نقاشی "او - اژدها" ستاره دار شدم، و رفتم.

- آژانس مدل یک گام نسبتا پرماجرا است. آیا شما تعصب دارید؟ شایعات بد در مورد این حوزه می رود.

- نه. من چنین فردی هستم: نه بدون مجتمع، بلکه فورا گرفتن. اگر چیزی چیزی را دوست ندارد، دشوار نخواهد بود. اگر می گویید: "کار شما خواهد بود، اما برای این کار باید با سه مرد بخوابیم"، من فقط می گویم. هیچ مشکلی نیست در عین حال، من تابو را برای تبلیغ لباس زیر مردان ندارم، به عنوان مثال. برو ذوب شدن بر روی پدیوم؟ مطمئنا، یک مشکل نیست

- یک مرد خوش تیپ در زندگی سخت است؟

- نمی دانم. (خنده حضار)

پیتر رومانوف:

در نقش ایگور در فیلم فوق العاده "او - اژدها"

- افزایش توجه، احتمالا، به طور دائم احساس می شود.

- من آن را متوجه نمی شوم اگر چه من تصویری را دوست دارم که خودم را ایجاد کردم. اما من نمی توانم قضاوت کنم، من ازدواج کردم. (می خندد نه ساله، و در برخی مواقع من شروع به ناراحتی موضوع سن در برخی موارد، توجه بیشتری به مراقبت از خود را. زیبایی یک چیز است، اما برای ظهور لازم است پیروی کنید، این برای اطمینان است.

- آیا برای شما به عنوان یک بازیگر یا به عنوان یک مرد مهم است؟

- به عنوان یک مرد اول. اما همچنین به عنوان یک بازیگر نیز حرفه ای است که در آن ظاهر یک ابزار است. اگر من خود را در فرم حفظ نخواهم کرد، مراقب خودم باشم، چه کسی نیاز دارم؟ از سوی دیگر، گاهی اوقات می گویم که من بیش از حد روان کننده و آرام هستم، Metrosexual - ما چنین در سینمای روسیه نداریم. بنابراین، شاید بهتر، اگر من یک مرد با یک شکم آبجو بودم و به نظر می رسید یک نود درصد از جمعیت ما بود. اما من خودم را در این تصویر دوست دارم و نمی خواهم خودم را راه اندازی کنم.

- آیا شما نیز به طور فعال در حال راه رفتن در اطراف ریخته گری؟

- قبلا بیشتر هنگامی که من در یک آژانس مدل سازی کار می کردم، این دو یا سه ریخته گری در روز بود، زیرا تبلیغات بسیار برداشته می شود، انواع مورد نیاز متفاوت است. حالا من قبلا یک نام خاص دارم، وضعیت. در جریان کل، ریخته گری دیگر نمی رود. یک عامل وجود دارد که مرا به نمونه هایی در فیلم دعوت می کند.

- و چگونه به سریال فوتبال رسیدید "من مربی هستم!" در STS؟

- در تابستان سال 2017، من در یک پروژه آزمایشی دعوت شدم، من فقط یک صحنه داشتم، کاملا ساده بودم. قهرمان من پارکینگ را بر روی "Gelendvagen" خود برگرداند و جمعیت او از طرفدارانش، که شروع به صحبت می کنند، چگونه تیم ما را ضعیف می کند. وظیفه من این بود که تشک های سه طبقه خود را به طوری که برای کل زندگی به یاد داشته باشید. لازم بود که من به خشم عادلانه خود اهمیت ندهم: من پولم را گرفتم، بازی کردم، اما قبل از احساسات خود هیچ چیز دیگری ندارم. و، به نظر من، من آن را کاملا به دست آوردم، زیرا من تصویب شدم.

- این هافبک قهرمان Shakhov شما - ستاره فوتبال است؟

- نه واقعا. ستاره فوتبال نسبتا اسمولین، مهاجم ما است.

- و در نقش مربی شما یک آشپز دارید. شما فکر می کنید، این داستان طرفداران را ناراحت نمی کند، که در مورد اشتباهات بازیکنان فوتبال ما نگران هستند؟ همه چیز همان چیزی است که بر روی ذرت بیمار گام بردارید.

- خب، این هنوز فیلم، کمدی است، چه چیزی را در اینجا ناراحت کنید. به نظر من، با این درد، هر کس قبلا تکمیل شده است - و هیچ کس نمی تواند چیزی را تغییر دهد. بیایید سری را به عنوان داستان به عنوان داستان درمان کنیم، جایی که تیم ما می تواند برزیل ها را شکست دهد. من فکر می کنم این یک پروژه جالب است، نگاه خواهد کرد.

پیتر رومانوف:

در سریال تلویزیونی "من مربی هستم!" پیتر یک ستاره فوتبال، هافبک شاخف را بازی می کند

- اما شما خودتان یک طرفدار نیستید؟

- من حتی در مدرسه کار می کردم. به طور مداوم توپ را در حیاط با بچه ها تعقیب کرد. و پس از آن، زمانی که او قبلا در این موسسه تحصیل کرده است، زانو را به شدت آسیب رسانده ام، من Meniska را از دست دادم. من مجبور شدم عملیات را انجام دهم. پدرم یک دکتر است - هشدار داد که شما باید مراقب باشید، بنابراین در حال حاضر من فوتبال را در یک رژیم بسیار ملایم، از جمله تیراندازی بازی می کنم. پس از همه، لحظه ای از شانس - آنها را با پا زدن بر روی پای خود را، و اگر، خدا ممنوع، زمانی که برخورد برخوردار است زانو ...

- برخی از ورزش ها در زندگی شما در حال حاضر حضور دارند؟

- Crossfit، من آن را برای خودم دو و نیم سال پیش باز کردم. شاید این تنها جایی است که من می توانم برای این ایده بمیرم، و روز بعد دوباره متولد شد تا به آموزش بروم. (لبخند می زند.)

- همسرش آشنا؟

- بله، او تمام وقت من پشت سر من است به عنوان دم اجرا می شود. اگر چه Anya ورزش را در اصل دوست ندارد. ما برای نه سال با هم بوده ایم، و تمام این مدت آن را می کشم. من یک اسنوبرد گذاشتم - این برای او از طریق اشک بود، از طریق درد. من در اصل هر ورزش آسان است. پدر و پرواز با من، و سوار شدن، و اسکی سوار، بنابراین من به خوبی از لحاظ جسمی آماده بودم. Ani داستان دیگری داشت، بنابراین اکنون باید آن را بکشم. خب، ظاهرا این صلیب من است. (خنده حضار)

- چرا او؟ میخواهید با نیمی از شما کار کنید؟

- اما اسنوبرد عالی است، سرگرم کننده! کل شرکت ما سوار می شود، و من هر من نیست. هنگامی که ما به کوه می رویم، او خسته شده است. و من می خواهم سوار شوم، من آن را دوست دارم. در برابر این زمینه، ما درگیری ها، نزاع ها داریم. بنابراین، من سعی می کنم آن را نیز اضافه کنم، به طوری که آن را مانند یک کلاغ سفید احساس نمی کند.

"Anya در نوعی سرگرمی خود را درگیر کرد؟"

- من کتاب ها را نمی خوانم هنوز شروع به گلدوزی نکرده است. دروغ گفتن بر روی مبل و تماشای سری در اصل من عاشق. (می خندد.) ما دوست داریم آن را با هم انجام دهیم. Anya نیز چنین شخصی منحصر به فرد، دنج، اکولایزر بزرگ من است. او طرف تیره من را آرام می کند: بی اختیاری، خلق سریع، بیان بیش از حد. او همه تلاش می کند تا به نحوی صاف شود، و من اعتراف می کنم، من نیز گاهی اوقات من را تحریک می کنم. (خنده حضار)

- آیا عادت های Ani وجود داشت، که فقط شما را تولید می کرد؟

- نه، قبل از شروع به زندگی با هم، ما برای پنج سال ملاقات کردیم. بنابراین من یکدیگر را به خوبی آموختم. و پس از ازدواج، آن را به نحوی حتی ساده تر، آسان تر، بهتر شد. صادقانه بگویم، من کمی آزار دهنده نیستم. من یک فرد غیر متضاد هستم و در آن، من گاهی اوقات آرامش بیش از حد خود را، آمورفیک. بنابراین من می خواهم آن را لرزش: "بله، انجام کاری!" (خنده حضار)

- آیا او در تخصص کار می کند؟ شما در موسسه آشنا شدید، درست است؟

- نه، ما در پایین تولد یک دوست مشترک ملاقات کردیم - آنها با یکدیگر تحصیل کردند. در حال حاضر Anya در آداب و رسوم کار می کند. بسیاری از دوستان من در موسسه در مقامات مالیاتی مشغول به کار هستند، کسی که در اتاق کنترل و حساب ها است. من به شدت به داستان های خود گوش می دهم، خود را در جای خود قرار می دهم. (خنده حضار)

- به نظر می رسد، شما دنیای کاملا متفاوت با هر کسی ...

- بله، و دشوار است. همسر من مشخصه های محیطی را که من هستم را درک نمی کنم. او یک مرد حسادت است. بسیاری از چیزها باعث رد شدن او می شود. برخی از نمایش ها وجود دارد، حوادثی که یکی از آنها را دعوت می کند، او در مورد این تجربه می کند و به بی اعتمادی مربوط می شود.

- آیا شما حسود نیستید؟

- نه، کاملا. به نظر من دشوار است که یک Pofigista بزرگتر از من پیدا شود. هنگامی که برخی از داستان های ناخوشایند بوجود می آیند، من فکر می کنم: خوب، خوب، به نحوی همه چیز شکسته خواهد شد. (می خندد.) اضطراب احساس ناشناخته من. چگونه من آن را در خودم توسعه دادم، نمی دانم. این اتفاق می افتد، هر گزارش می دهد: "من به باشگاه رفتم." "خب، خوب، از آن لذت ببرید." سپس او شروع به ارسال ESEMACE از آنجا می کند: "شما به همه اهمیت می دهید، با آنها و کجا هستم". خوب، در اصل، بله، من نگران نباش، زنده و خوب. (خنده.) دیر یا زود به خانه می آیند

- و برای شما مهم است که از شما خواسته شده است: روز چطور بود، خلق و خوی چطور بود؟

- بله، مهم است، اما نه جهانی. صادقانه بگویم، من نمی دانم که وقتی مصاحبه را بخوانم، یک زن به این امر می رسد، اما برای من، مادر من مهمترین شنونده باقی مانده است. هیچ دوست بهتر و یک فرد نزدیک تر برای من وجود ندارد. این زمانی است که او چیزی برای من می نویسد، من به او پاسخ می دهم. من آن را میشنوم شاید من به کسی نیازی ندارم که علاقه مند به نحوه رفتن روزم باشم. او به مادرش گفت - و همه چیز، او به جهان گزارش داد. (می خندد.) اگر هر زمان برای اولین بار از اول، خوب است.

- برای نه سال، آیا هنوز مطمئن هستید که بعدا همان شخص است؟

- فکر می کنم بله. (لبخند می زند.)

پیتر رومانوف:

با برنامه میزبان "Eagle and Rusk" Regina Todorenko پس از سفر جهان

- در حال حاضر به اندازه کافی نگرش شکاکانه به ازدواج وجود دارد، برخی معتقدند که این فرم قبلا خود را از دست داده است.

- ازدواج مسئولیتی است که بر روی شانه های هر دو همسر قرار می گیرد و گاهی اوقات به نظر من، من برای او آماده نیستم. سرنوشت سرنوشت خود را با سرنوشت فرد دیگری یک تصمیم آگاهانه است، و برای این لازم است که کاملا بزرگسال باشد. و من اغلب از همسر من می شنوم، آنچه که او مانند یک کودک رفتار می کند. شاید او درست است، اما اعتراف می کند: من نمی خواهم رشد کنم. به هر دلیلی به نظر می رسد که من رشد کنم، من به طور غیرمستقیم تبدیل خواهم شد. در حالی که من به عنوان یک کودک در روح احساس می کنم، طعم واقعی زندگی را احساس می کنم.

- پدر شما چه زمانی متولد شد؟

- بیست و نه سال، همکار من. اما من نمی خواهم این نقش را امتحان کنم. در حالی که من مطمئن نیستم که پسرم متولد خواهد شد، من هیچ گام ای را در این جهت نمی گیرم. (می خندد.) شاید در آینده نوعی روش شناسی فوق العاده ای را ایجاد کند که طبقه جنس را پیش بینی کند. حداقل با پسرش، من می دانم چه باید بکنم - همان چیزی که پدرم با من انجام داد: اجرای، پرش، بازی بسکتبال، در بازی های کامپیوتری، شنا در استخر.

- پدر برای شما بت بود؟

- بله، آن بود و باقی مانده است. بهترین مثال برای تقلید. او یک مرد بسیار روحانی، حساس، مهربان است - درست مثل یک راهب. در همان زمان، قوی، ورشکسته، جنگنده واقعی. او در سفر به Kon-Tika-2 شرکت کرد، تکرار مسیر تور افسانه ای Heyerdal. آنها از اقیانوس آرام بر روی پناهگاه ها عبور کردند، یک ماه و نیمی از آن، شنا کردند، سخت بود. پدر وظایف دکتر کشتی را انجام داد. او همچنین در ماراتن قطب شمال شرکت کرد - صد و هشتاد کیلومتر بر روی اسکی. به طور کلی، تمام موانع قابل تصور و غیر قابل تصور را شکست داد. من واقعا دوست دارم مثل او باشم. در چیزی، من شباهت را می بینم، اما با خلق و خوی، من فکر می کنم فکر می کنم، من هنوز در مامان هستم.

- شما در مورد عدم تمایل خود به رشد خود صحبت کردید، مسئولیت را بر عهده بگیرید. اما آیا این ویژگی اصلی یک مرد نیست؟

- شاید، اما نه من (می خندد تا کنون من در این تصویر خوب هستم این آلی است و برای من مناسب است، از جمله در یک برنامه حرفه ای. من این بی دقتی را دوست دارم و سهولت دارم که فرآیند تیراندازی را به ارمغان می آورم.

ادامه مطلب