Svetlana Foduodulova: "شوهر من ربودن کودک را برنامه ریزی کرد!"

Anonim

داستان، که در پراگ خیلی عاشقانه آغاز شد، جایی که سوتلانا فودوودلووا و سرگئی خمییتسکی ازدواج کرده بودند، با این واقعیت که شوهرش سعی کرد کودک را با سندرم داون در مقابل مادرش رنگ کند، به پایان رسید. در عین حال، مرد می دانست که به دلیل استرس، سکته مغزی می تواند رخ دهد. آدم ربایی ویدئو در حال حاضر در شبکه ظاهر شده است و سر و صدا زیادی ساخته شده است. من جزئیات مربوط به خود را پیدا کردم، صاحب بالاترین Coloratura Soprano در روسیه.

- سوتلانا، طرفداران شما هنگامی که آنها متوجه شدند که چه اتفاقی در خانواده شما رخ می دهد، شوکه شد. درگیری بین شما و شوهرم چیست؟

- شخصیت او ابتدا خود را در طول مشارکت من در پروژه "صدا" نشان داد - او به تیرانا تبدیل شد. من در خیابان به رسمیت شناخته شدم، آنها از autographs پرسیدند، شروع به آزار و اذیت او کرد، او شروع به خندیدن کرد. این همه احساسات، این داستان پری، که یک بار ما بود، کشته شد. و من یک فرد کاملا متفاوت را دیدم. من او را نمی شناسم به دلایلی، بازگشت از جمهوری چک، جایی که او کار می کرد، به روسیه، او شروع به نوشیدن الکل کرد. نه خیلی زیاد، اما نیمی از شراب برای تجاوز وجود داشت. او شروع به تقاضای من کرد تا حرفه ای را بگیرد و شروع به مقابله با آنها کرد. هنگامی که او برای اولین بار دست خود را بر من مطرح کرد، من برای طلاق فرستادم. اما به معنای واقعی کلمه در یک ماه معلوم شد که من باردار بودم، ما دوباره آمدیم. من فکر کردم که به لطف کودک تغییر خواهد کرد، ما یک خانواده واقعی خواهیم داشت. متأسفانه، افسانه ها کار نمی کردند.

- خب، چگونه این اتفاق افتاد که شوهر خود را تقریبا دختر خود را به سرقت برده است؟

- این داستان دو روز قبل از دادگاه رخ داد، زمانی که در اصل مجبور به تصمیم گیری و تعیین محل اقامت کودک بود. همسر می خواست کودک را با او در جمهوری چک زندگی کند، جایی که او اقامت دائم دارد. در پایان ماه آوریل، آنها به جلسه طلاق رفتند و در مورد آنچه که می خواهند یک کودک را انتخاب کنند، درخواست دادند. چه چیزی در جلسات خود در جلسات خود صدایی نداشت. به عنوان مثال، این در موارد من مواد مخدر را پیدا کرد. سر مناسب نیست! خوب، به طور طبیعی، دادگاه حتی در نظر نگرفت. و شوهر گفت که من مانع برقراری ارتباط با کودک هستم. اگر چه در سرپرستی من خواسته بودم پاسپورت خود را ببینم، جایی که دیده می شود که آن را به سادگی در کشور نبود - با چه کسی باید بدهد؟

هنگامی که Svetlana Foduodulova ازدواج کرد، او از یک خانواده قوی و شاد خواب بود. اما افسانه ها کار نمی کردند. در عکس با شوهر سابق سرگئی

هنگامی که Svetlana Foduodulova ازدواج کرد، او از یک خانواده قوی و شاد خواب بود. اما افسانه ها کار نمی کردند. در عکس با شوهر سابق سرگئی

- با این حال، شما هنوز هم او را به دیدار دختر من، و در نهایت او تقریبا او را به سرقت برده ...

"من حتی فکر نکردم که او بتواند آن را داشته باشد." او تاکتیک ها را تغییر داد، شروع به نوشتن من کرد، چگونه او را در سونا از دست داد، همانطور که او می خواهد او را ببیند. من فکر کردم: اگر او واقعا می خواهد، چرا نه! در نتیجه، ما یک جلسه در کافه کودکان را سازماندهی کردیم. و صادقانه، در اینجا من کمی هوشیاری را از دست دادم. من حتی از یک دوست پرسیدم که با من آمده است. اما من فکر نکردم که این کار را انجام دهد. سرگئی به این رسید نوشت، که تضمین می کند: آن را نمی گیرد و کودک را آسیب نمی زند. ساعت اول او واقعا با او بازی کرد. و سپس تمام این حوادث شروع به رخداد کردند. در اتاق ها روشن است که او ربودن را برنامه ریزی کرده است.

- چگونه آن را تعریف کردید؟

"جایی در میان شب هفتم در این کافه، دو مرد مشکوک در لباس های سیاه، یکی با اسکار. SELI، فقط قهوه را سفارش داد و شروع به تماشای فوتبال کرد. شوهر همچنین غذای خود را سفارش نمی داد، از من خواسته بود که این کار را انجام دهد، زیرا، همانطور که فرض می کردم، می دانستم که باید فرار کنم. همه آنها برنامه ریزی شده بودند، آنها برای این سرقت آماده بودند. در یک نقطه خاص، یک ماشین سیاه و سفید سیاه و سفید بدون شماره به کافه وارد شد. و سرگئی ناگهان به من گفت که او قصد دارد Sonya را در حال حاضر انتخاب کند. اما کودک نمی تواند از شرایط معمول خارج شود و به نوعی آپارتمان قابل جابجایی در Khimki رانندگی کند! او اکنون متخصص مغز و اعصاب دارو را تجویز می کند و آنها در خانه هستند. غیر ممکن است - ما یک کودک غیر معمول داریم. اما در آن لحظه این مردان به طور قابل ملاحظه ای به من چسبیده بودند و من را در انتهای سالن کشیدند، دستان خود را نگه داشتند. و او روی دستانش بر روی دستانش فرار کرد. دوست من بلافاصله پس از او عجله کرد، و من فریاد زدم: "کمک، من سعی می کنم کودک را سرقت کنم. این فرزند من است! " و افرادی که در کافه بودند پرش کردند، راه خود را به ماشین مسدود کردند. تقریبا 50 نفر گفتند: "شما هیچ جا نخواهید رفت." من از این افراد بسیار سپاسگزارم برای این واقعیت که آنها معلوم شد که خیلی بی تفاوت نیستند. آنها پلیس را به سرعت وارد کردند.

Svetlana Feodulova با یک دختر رویا.

Svetlana Feodulova با یک دختر رویا.

عکس: Instagram.com

- چگونه او در آن لحظه رفتار کرد؟

- او جنگید، با مردان جنگید و سعی کرد از طریق جمعیت با یک کودک در آغوش بگیرد. و من این جرم را در نظر می گیرم. خوب، آنها به من حمله کردند، اما چنین نگرشی نسبت به کودک! واقعیت این است که دختر هیجان انگیز بسیار آسان است. متخصصان مغز و اعصاب گفتند که او در معرض خطر بود - او می تواند سکته مغزی داشته باشد، اگر او حتی به طور ناگهانی به طور ناگهانی به طور ناگهانی کلاغ ذرت، به عنوان مثال. و او در مورد آن می دانست. و من به او اعتماد کردم، زیرا فکر کردم که او نمیتواند به کودک آسیب برساند، نمی توانست از بین برود و آسیب برساند. و او به آن رفت.

- و پس از تمام این داستان، چه اتفاقی افتاد؟

- شوهر در دادگاه ظاهر نشد، وکیل او از دادگاه فرار کرد، کودک با من زندگی می کرد. خوب، اکنون سرگئی سعی دارد خود را توجیه کند که گریه اجباری از روح بود که او در منافع فرزند عمل می کرد و دوباره - چه چیزی آن را در خاک حسادت کرد. من فکر می کنم، مهم نیست که چگونه او سعی کرد من را متقاعد کند، هیچ چیز چنین اقداماتی را توجیه نخواهد کرد - به یک کودک سه ساله آسیب برساند. در حال حاضر او تلاش می کند تا به من آسیب برساند. برخی از ماشین ها را در خانه عکس بردارید و می گوید که این ماشین عاشق من است.

- و اکنون از لحاظ مالی کمک می کند؟

- او توسط دو مرتبه تعیین شد، زیرا کودک با معلولیت. اما برای من در حال حاضر Alimony مهم نیست. به طور کلی، او هرگز پول را از ماه ژانویه ذکر نکرده است. فقط دو هفته قبل از محاکمه به طور ناگهانی 20 هزار روبل پرداخت. ما، زمانی که ما یک خانه خریدیم، زمین را برای او گذاشتیم. در حال حاضر همه چیز از sonchiki در این خانه بسته است. و ما با او در یک آپارتمان بزرگ با والدین در مسکو زندگی می کنیم، در لانه عمومی من. یک کودک دارای فضای زیادی است: دو اتاق، یک راهرو بزرگ، جایی که او دوست دارد با صندلی چرخدار راه برود. من اکنون او را می کشم، هرچند که دشوار بود. اما من به ...

ادامه مطلب