هانس مسیحی اندرسن و عشق او به "ملکه برفی" جنی لیند

Anonim

تساوی سفید بزرگ، زیبا، اما زیبایی سرد و یک پسر کوچک است که کلمه "ابدیت" را از قطعات یخ جمع آوری می کند، ما از دوران کودکی یک افسانه و عشق را به یاد می آوریم. این کنجکاو است که در زندگی هانس مسیحی اندرسن، که او را تشکیل داد، این داستان با عشق بزرگ خود را به خواننده سوئدی جنی لیند متصل است. عشق و باقی مانده باقی مانده است. "سوزاندن برای فردی که قلب آن با یخ پوشیده شده است! در دستیابی به هدف صبور باشید آندرسن نوشت: از زمان و تلاش برای بالا بردن بشریت، پاسخگویی و مهربانی در خودتان پشیمان نکنید. " داستان امروز - در مورد چگونگی داستان سرایی دانمارک سعی کرد قلب زیبایی غیر قابل قبول را ذوب کند.

جنی لیند یکی از گرانترین اپرا خوانندگان قرن نوزدهم در نظر گرفته شد، او به نام "سوئدی" سوئدی و غرور ملت نامیده می شد، ورود او به تور به کشورهای دیگر برکت خداوند نامیده شد. دختر تنها هجده ساله بود، زمانی که او اولین بار در زندگی خود در سرزمین خود در زندگی خود جمع کرد - در استکهلم، به عنوان آگاتا در "عروس شکارچی" عمل کرد. صدای او دارای دامنه پدیده ای است. "برای تمام قرن، آن را مانند شخصیت او متولد نشده بود، گفت:" آهنگساز مندلسون در مورد او. او توسط Henor de Balzac و Heinrich Heine، الکساندر دوما و چارلز دیکنز تحسین شد، متخصصان سلطنتی او را تشویق کردند. با این همه، Priaudonna شگفت انگیز شگفت انگیز و ویژگی های معنوی نادر بود. او میلیون ها نفر را به دست آورد، اما چیزی را به خودش نگرفت، سخاوتمندانه به خاطر خیریه و فرهنگ قربانی شد. و استعداد او به شدت به عنوان رحمت پذیرفته شد، به بهشت ​​فرستاده شد و خواست خود را به منظور از دست دادن آنها به نفع دیگران دید.

واضح است که یادداشت آرمانگرایانه عمیقا تحت تاثیر قرار گرفت. آنها در سال 1843 در کپنهاگ، در اولین نگهبانان تور خارجی آشنا شدند. "این توسط نوعی از بکارت و خلوص معنوی احاطه شده بود، و به نظر می رسید صحنه را پوشش می دهد ... در تئاتر به نظر می رسد که من یک ورودی مشتاق قوی تر را نمی بینم، من یک لذت طوفانی را نمی بینم ..." او نوشت. عشق در نگاه اول بود. خاطرات پاییز او سال 1843 به معنای واقعی کلمه به نام Lind ساخته شد و یکی از سوابق 20 سپتامبر به پایان رسید: "من دوست دارم".

اما نویسنده موضوع اشتیاق را در احساسات خود حل نمی کند. تمام عمر او، اندرسن خود را جوجه اردک تند و زننده خود را در نظر گرفت. چهره بلند، ناخوشایند، بلند "اسب"، یک بینی بزرگ. از دوران کودکی، او از همتایان خجالت زده و از همتایان رنج می برد و از موفقیت جنس مخالف برخوردار نیست. اولین عشق او، یک دختر به نام Riborg Voit، ازدواج شخص دیگری. و این مدت زمان طولانی بود که نویسنده را از گمراه های عاشقانه نادیده گرفت. بعدا، معروف شدن، او، البته، توجه خانم ها را با استعداد خود جلب کرد. اما از آنها فرار کرد. با این وجود، شور و شوق به جذاب جنی بسیار قوی بود که پس از خروج او، آندرسن او را نامه عشق به او فرستاد. این یک روز، یک هفته، ماه، سال بود، اما پاسخ را دنبال نکرد. و سپس در ناامیدی او دوباره قلم را گرفت. و او یک داستان در مورد ترول بد و منحنی آینه نوشت، که قطعات آن قلب انسان را به یخ تبدیل می کند و او را به زیباترین زشت و منزجران می بیند.

اردک زشت

جنی لیند به نام سوئدی Nightingale

جنی لیند به نام سوئدی Nightingale

عکس: ru.wikipedia.org.

به نحوی عشق به جنی لیند، هانس را به خاطرات دوران کودکی بازگرداند، به طوری که او دوباره سعی کرد تا جایی که از او بیرون آمد و محروم شد. داستانپرداز آینده در شهر کوچک دانمارکی از اودنس متولد شد، در خانواده یک کفش کارگر و چمدان، و اوایل آموخته است که نیاز چیست. اما در این Camork، جایی که خانواده خود را به قتل رساندند، جایی برای تخیل وجود داشت. پدربزرگش، یک کارور بر روی یک درخت، فرزندان را تحسین کرد، و بزرگسالان اعتقاد داشتند یا دیوانه یا جادوگر. در زمان آزاد خود، او برای کودکان گاوهای متفکر با بال و افراد مبتلا به پرندگان بریده شد. پدر، جانباز جنگ های ناپلئونی، همچنین ماجراجویی و فانتزی غنی را متمایز کرد. پسر او "تئاتر عروسکی" را ساخت، که شامل یک جعبه برای ارائه و عروسک دستبند چوبی بود. هانس کوچک خود را دوخت به آنها مناسب است. او همچنین اولین داستان پری خود را از پدرش شنید، با بیش از تاریخ خواندن از "هزار و یک شب".

... جعبه "باغ" در اتاق زیر شیروانی، که در آن گل رز زرق و برق دار شکوفه، کلاه نقاش Cardboard، یک سکه مس مسطح متصل به شیشه تزریق شده، و نوارهای بلندی یک همسایه کوچک Lisbeth، که، نگه داشتن نفس خود را، گوش دادن به داستان های خود را ، - به تدریج، مانند گوه برفی، صحنه ها و قهرمانان آینده از افسانه های پریش: Smart Kai، که تمام چهار اقدام حسابرسی را می دانست و همچنین می دانست که چگونه به طور کامل مردم، ملایم و شجاع GER، چیزی شبیه به Lisbet، و در نهایت او ، زیبایی برف، که وقتی بله، او پدر عزیزش را به او برد. هنگامی که او درگذشت، آنها این کلمات را گفتند: "اینجا یک وکره یخ است، و او به من آمد." هانس گریه کرد و شروع به تماس با او کرد، اما مادر گفت، ایستاده بر روی سر خود: "این بی فایده است، او درگذشت، Ice Virgo او را برد." آندرسن در زندگینامه خود نوشت: "یک داستان غریبه به عنوان آن باید در گوشت و خون من باشد، من آن را دوباره ایجاد کردم و سپس تنها آزاد شدم."

اگر دایره نزدیک مردم به هانس کوچولو مهربان بود، پس جهان، ستارگان و بی رحمانه بود. معلمان پسر پسر یک کفش کارگر را برای بی توجهی، بیسوادی و تمایل به "ایده های مهر و موم" دوست نداشتند. Odnoklassniki، که او به داستان های فوق العاده ای درباره خودش گفت و مناظر اشعار اشرافی، بی رحمانه او را خنثی کرد و زمانی که حقیقت باز شد، پاک کرد. تنها یک دختر تنها سارا به نحوی یک گل رز سفید را در یک پسر ناخوشایند ارائه کرد. و اگر چه پس از آن او همچنین به شرکت به اشتراک گذاشته شده از خجالت پیوست، او این معجزه کمی را به یاد می آورد تمام زندگی خود را. و اغلب گل رز را در پاتوژن خود را از دست داد.

پس از مرگ پدر، خانواده به سختی به پایان رسید و به پایان رسید، بنابراین هانس به اولین کارآموزان در کارخانه پارچه، و سپس به تنباکو داده شد. اما رویاهای او کاملا دور از ماشین ها بود. او رویایی بود که روزی به یک سووان شگفت انگیز تبدیل شد و قادر به فرار از یک حیاط پرنده پرشور خواهد بود.

بنابراین به عنوان یک نتیجه، این اتفاق افتاد. در کپنهاگ، جایی که او در سال 1819 رفت، شادی را لبخند زد. اجازه دهید اندرسن و تبدیل به یک بازیگر به عنوان او خواب، اما مردم از هدیه برجسته ادبی خود قدردانی کردند. پیش بینی Fair Fortunekali درست شد: "روز خواهد آمد، و ODENS روشنایی را در افتخار خود روشن می کند."

افکار ملکه برف

هانس مسیحی اندرسن و عشق او به

کارتون شوروی "ملکه برف"

عکس: youtube.com

قلب یخ زده کای موفق به ذوب عشق به "خواهر کوچک" Gerda. Andersen دوباره با جنی لیند دو سال بعد، در اکتبر 1845 ملاقات کرد. او بسیار خوشحال به پذیرش گرم بود، که ساکنان کپنهاگ بود. و پس از این کنسرت یک جشنواره در هتل برای دوستان برگزار شد. در این شب، او پیشنهاد داستان داستان را انجام داد. "آیا می خواهید اندرسن، تبدیل به برادر من؟" - به طرز شگفت انگیزی از شامپاین نقاشی شده بالینی پرسید. این اشتباه بود اما برادر هنوز بیش از هیچ کس نیست ... و آنها در Bruderchaft نوشیدند. موقعیت جدید به Andersen فرصت داد تا با او بعدی، گوش دادن به صدای او، تحسین ویژگی های زیبا از صورت. او، با توجه به شهادت معاصران، متمایز توسط یک انبار غیر قابل تغییر، نوراستنیک شخصیت، آرام، صلح آمیز بود. همراه با جنی، آنها از طریق خیابان های کپنهاگ سرگردان شدند و صحبت کردند، به نظر می رسید که همه چیز در جهان است. هنگامی که او به تور به آلمان رفت، او قادر به مقاومت در برابر تنهایی بود که بر او سقوط کرد و پا رفت.

برای رسیدن به اتاق هتل خود به یک مشکل تبدیل شد. با مشکل، او توانست دروازه بان را متقاعد کند که ستاره ای را که برادرش آمد، متقاعد کند. سرانجام جنی بیرون آمد. حدود نیم ساعت آنها پر جنب و جوش صحبت کردند. او به اپرا وعده داده بود و او را به شب کریسمس دعوت کرد. و اندرسن در رویاهای خود تصور می کرد که آنها کریسمس را با هم ملاقات خواهند کرد. اما بیهوده در انتظار او در هتل تا شب، و سپس به بازدید از دوستان برلین خود رفت.

روز بعد، یک نویسنده با برخی از اندیشه ها به جنی گفت، به عنوان کریسمس بدون او. او خندید: "من به ذهن نرسیده بودم، اما ما یک درخت کریسمس دیگر را ترتیب می دهیم، و کودک درخت کریسمس خود را در شب سال نو دریافت خواهد کرد!" پس بیرون آمد جدید، 1846 آنها ملاقات کردند، و در مورد این جلسه عاشقانه بسیاری از GLED و گفتگو. اما به دلایلی، آن شب هانس متوجه شد: جنی، هرگز او را دوست ندارد.

آخرین بار او را در وین در سال 1854 دیدم، زمانی که او قبلا با پیانیست آلمانی اتو گلشمتت ازدواج کرد. اندرسن جدید را با تعارف و هدایا به ارمغان آورد و ... برای همیشه گفت: خداحافظی به عزیزانش. تمام عمر او باکره زندگی کرد و هرگز موفق به لذت بردن از میوه عشق عاطفی نشد. به عنوان یکی از بیوگرافی نویسندگان نویسندگان نوشت: "نیاز او برای زنان عالی بود، اما ترس از آنها حتی قوی تر است." در پایان سال، داستانپرداز معروف دوست داشت به مراقبت از پاریسی بی حوصله و ... با روسپیان در مورد زندگی صحبت کنید. او پس از یک بیماری طولانی، در تنهایی افتخار می کرد. "من یک داستان بزرگ برای افسانه های من، یک قیمت غول پیکر پرداخت کردم. او از شادی شخصی خودداری کرد و زمان را از دست داد زمانی که تخیل این بود که راه را به واقعیت برساند ... "- نوشتار در دفتر خاطراتش نوشت.

اما قهرمانان داستان های او همچنان زندگی می کنند و روح را با رویاهای عشق، پر از شادی و رنج شیرین تحریک می کنند: پری دریایی کوچک کوچک، که جهان خود را به خاطر شاهزاده، الیزا رها کرد، تحمل طلسم وحشتناک و قلع مقاوم سرباز با رقاص زیبای خود در شعله سوزانده شد ...

ادامه مطلب