جوا andreey: "وقتی عشق به پایان می رسد، همیشه غمگین"

Anonim

در سینمای خانگی عاشق بازیگران از کشورهای بالتیک. در اینجا و جوا آندریف، قبلا با ما محبوب شده اند. پشت شانه های دختر، چنین پروژه های جالبی به عنوان "پسر خوب"، "جوانان"، "fitter"، "farca" هستند. در حال حاضر انتظار می رود که پیش بینی جدید قابل توجه باشد - یک درام خانوادگی با عناصر عرفان "پری دریایی"، که در آن جوا نقش اصلی دارد. درباره زندگی در روسیه، ویژگی های ملی و فاصله عشق، مانع - در مصاحبه ای با مجله جو است.

- جوا، شما در یک خانواده بین المللی متولد شدید: پدر روسی، مامان Litovka. بیشتر خود را احساس دختر پدر و مادر؟

- من نمی دانم، احتمالا، بیشتر به طبیعت بستگی دارد. در دوران کودکی و جوانان، من بیشتر شبیه پدر بودم: دختر بسیار فعال، پر انرژی، خدایان، که معتقد بود که او می تواند همه باشد. (می خندد.)، اما در حال رشد، در حال رشد، من تغییر می کنم و شباهت های بیشتر و بیشتر با مادر من، حتی به طور بیرونی.

- آیا این درست است که روس ها و تقسیم ها با خلق و خوی متمایز هستند؟ ما عادت داریم که آنها را حذف کنیم، محدود می شود. البته، شما به طور کامل نیستید.

- خوب، به این معنی است که من این باز بودن را از پاپ بردم. (لبخند می زند.) اما به نظر می رسد که این موضوع از ویژگی های ملی نیست، بلکه در فردیتی است. من اغلب به لیتوانی می آیم: من خانواده های مورد علاقه و گربه های من وجود دارد، و من می توانم بگویم که لیتوانی ها بسیار استقبال، خنده دار و ساده هستند. در ابتدا به نظر می رسید که مردم در مسکو حتی سردتر و بسته هستند. شاید این به سادگی با ویژگی های زندگی در یک کلانپیلیس ارتباط برقرار کند: اگر من به برخی روستای روسی آمد، من به شدت با من ملاقات کردم، فدرال رزرو کردم. در اینجا همه در حال تلاش برای زنده ماندن هستند، توسط امور خود اشغال می شوند. ریتم ریتمیک، رقابت بزرگ - این همه بر ارتباطات تاثیر می گذارد. در مورد تنهایی در یک شهر بزرگ صحبت کنید. و من برای دوستان اینجا آسان نبودم: قبل از اینکه شرکت من ظاهر شد، مجبور شدم تقریبا شش سال با خروج کمی به لندن و لیتوانی زندگی کنم. من خودم را کمی از دست دادم و تنها در مسکو احساس تنهایی کردم، اما من را ناراحت نکردم، به راحتی انطباق دادم، به علاوه تمرکز بر روی کار، من می خواستم به سرعت زبان را یاد بگیرم.

لباس، Beloe zoloto؛ ساعت و گوشواره، همه - chopard

لباس، Beloe zoloto؛ ساعت و گوشواره، همه - chopard

عکس: آلنا کبوتر

- قبل از روسیه چه چیزی را می شناسید؟ پدر به چیزی گفت؟

- اول، من بستگان در حومه ها، ما قبلا به اینجا آمده ایم. تابستان من مادربزرگم را سپری کردم، ما یک خانواده بزرگ داریم، من پسرعموس و خواهر دارم. کودک برای برقراری ارتباط به یک واژگان بزرگ نیاز ندارد. من چند کلمه را در روسیه می دانستم و همه مرا درک کردند. در مسکو، ما رانندگی کردیم - ما در اطراف میدان قرمز راه می رفتیم، به تئاتر بلشوی رفتیم و برگشتیم. و تنها زمانی که من در حال حاضر بیست و دو ساله بودم، من به تنهایی اینجا آمدم. همه چیز غیر معمول بود. قبل از آن، من در لندن زندگی کردم، این یک شهر کاملا متفاوت است. در آنجا، مردم همیشه لبخند می زنند، عذرخواهی می کنند، اگر شما از طریق Lacaround خرد شده اید، و من در ابتدا مزاحم شدم، به نظر می رسید جعلی، مجسمه سازی شد. اما پس از آن من احساساتم را با تصورات روسیه مقایسه کردم، جایی که خدا کسی را مجبور به لمس کرد - بلافاصله تسلیم می شود و متوجه شدم که لبخند بهتر است، فضای کمتری را ایجاد می کند. اما در طول زمان من پذیرفتم و دوست داشتم مسکو.

- احتمالا همچنین به دلیل این واقعیت است که همه چیز با کار در اینجا ادامه دارد.

- بله، البته، خوب است. این همه به سرعت شروع به کار کرد، اولین فیلم روسی من "راه اندازی" نامیده شد، من فیلمبرداری شدم، واقعا نمی دانستم که زبان. و سپس نمونه ها وجود داشت، اما من برای مدت طولانی نگفتم، و تقریبا دو سال بدون کار نشسته ام. حتی به این فکر گفت: یا شاید شما نباید اینجا بمانید؟ با این حال، من رویای بازی در لندن، به زبان انگلیسی کار می کردم. اما اکنون، بسیاری از پیشنهادات جالب در روسیه ظاهر شد، کشور به من اجازه نمی دهد.

- چه فکر میکنی، چرا به لندن رفتی؟ شما گفتید در یکی از مصاحبه ها، آنها هنرمندان خود را دوست دارند.

- نه این رفت فقط باید در یک مکان قرار داشته باشید، به ریخته گری بروید تا مردم شما را تشخیص دهند. و من یک هفته می روم، نمونه ها را انجام می دهم و بلافاصله برگشتم. چرا خودشان را دوست دارند - به دلیل زبان، در آنجا شما بریتانیا را بازی نخواهید کرد اگر یک لهجه کمی وجود دارد. و طیف وسیعی از نقش ها کوچک است، که به روسیه یا مردم از شرق اروپا می دهد. در اینجا هیچ کس نمی تواند هرگز با یک لهجه صحبت کند. اما رویای کار در لندن هنوز زنده است.

ترانشه، استودیو ساشا؛ شلوار، بوودور توسط Alina Ilina؛ کفش، استوارت ویتزمن؛ حلقه، جیوه

ترانشه، استودیو ساشا؛ شلوار، بوودور توسط Alina Ilina؛ کفش، استوارت ویتزمن؛ حلقه، جیوه

عکس: آلنا کبوتر

- اگر من اشتباه نکنم، شما نیز یک پروژه هالیوود داشتید.

- بله، من اخیرا فارغ التحصیل شدم تا برداشته شود، فیلم تلویزیونی "Romanov" نامیده می شود - درباره فرزندان سلسله تزار روسیه. این یک داستان خوب و کارگردان معروف متی Wiper است که سری "جنون" را شلیک کرد. تیراندازی در یک شهر کوچک در رومانی در دریا برگزار شد. تجربه ی شگفت انگیزی بود.

- مادر شما یک موسیقیدان است و دوران کودکی با موسیقی همراه بود. برخی از افراد معروف شما را از شما دارند؟

"مادر من از یک کنسرت موسیقی فارغ التحصیل شد، در یک موسیقی جوان بسیار مشهور Chorean در لیتوانی، آنها را با تور پرت کردند. بسیاری از معروف و پیانیست ها و هادی ها وجود داشت. من زمان زیادی را در فیلارمونیک، در تئاتر گذراندم. و خودش مطالعه گیتار و پیانو را مطالعه کرد. هرچند که در هشت سال به اندازه کافی دیر شد، اما رتبه اول را در تمام مسابقات رتبه بندی کرد. من سه سال تحصیل کردم و سپس تصمیم گرفتم همه چیز را ترک کنم، خسته ام. والدین من مردم دموکراتیک هستند، اصرار ندارند. اما مامان گفت: "جوا، چگونه می خواهید، با این حال، آن روز زمانی خواهد آمد که شما از این تصمیم پشیمان شوید." و من او را به خوبی به یاد دارم. من قبلا هجده ساله بوده ام، من به خانه برگشتم و مادرم را شنیده ام. در آن زمان او قبلا آن را به ندرت انجام داده بود. این یک ملودی باور نکردنی، دست زدن، پر سر و صدا بود که من از بین رفتم، و اشک هایی که در چشم احساس می کردم. مامان به من نگاه کرد و پرسید: "این خیلی روز است؟ .. خوب، اینجا بروید، بنشینید، بازی کنید، بازی کنید." من در بسیاری از زمینه ها پایه ای دارم: من در ورزش های مختلف مشغول به کار بودم، رقص، درو، اما من تبدیل به یک حرفه ای در هر نقطه. اما زمانی که من یک حرفه ای را انتخاب کردم، متوجه شدم که در اینجا تمام مهارت های من مفید خواهد بود.

کت و شلوار، استودیو ساشا؛ گردنبند و حلقه، همه - جیوه

کت و شلوار، استودیو ساشا؛ گردنبند و حلقه، همه - جیوه

عکس: آلنا کبوتر

- و دقیقا چه چیزی شما را به یک بازیگر تبدیل کردید؟

"من نمی دانم، من همیشه به خوبی مطالعه کردم، امتحانات نهایی به" عالی "منتقل شد. افکار و روزنامه نگاری برای جریان یا برای برخی از اعضای هیئت علمی مربوط به فرهنگ، سازمان رویدادها بود. نشسته در دفتر من قطعا نمی توانستم. اما در حال حاضر به پایان رساندن مدرسه، من شرکت بازیگران را ملاقات کردم، و آنها پرسیدند: "چرا شما نمی خواهید به تئاتر بروید؟ فقط به دست آوردن دوره استاد ما، Jonas Waitus، مدیر معروف. " و تصمیم گرفتم امتحان کنم گوش دادن به راحتی، نشان داد برخی از éddes - به دلایلی من مطمئن بودم که من انجام می دهم. اما یادگیری آسان نبود. من تعجب کردم که علاوه بر من، چنین دختر با استعداد و پر انرژی، یکی دیگر از بیست و یک. رقابت جدی بود، و من در ابتدا نبودم. هنگامی که او از یک دانشگاه فارغ التحصیل شد، من چندین اجرای در تئاتر داشتم، اما نمی دانستم که از لحاظ حرفه ای چه باید بکنم. صنعت فیلم در لیتوانی کوچک است. و هنگامی که من صبح بیدار شدم، یک چمدان کوچک جمع آوری کردم و به لندن پرواز کردم - واقعا می خواستم یک فیلم بگیرم. والدین حتی شگفت زده نشدند - آنها عادت کردند تا از من شگفت زده شوند. اما، خوشبختانه، من همیشه به اندازه کافی ذهن داشتم تا به برخی از داستان های خطرناک بروم.

"من نمی دانم که چگونه در لیتوانی، و ما دانشجویان دانشگاه های تئاتری زندگی می کنند."

- و دانش آموز سال اول ما سرگرم کننده بود، ما می خواستیم جهان را تغییر دهیم، تمام خطاها را اصلاح کنیم. من در آن زمان با پدر و مادرم زندگی کردم، اما من در خوابگاه دوست داشتم، و من اغلب به آنها مراجعه کردم. و پنجره ها تنبل بودند و از سرپرست مخفی شدند و بطری های خود را به ارمغان آوردند - همه چیز مانند دانش آموزان عادی است.

- و عشق دانشجویی بود؟

- مطمئن. مرد جوان با قبرس بود، اما در لندن زندگی کرد و من به او پرواز کردم.

- این نقش شما را در حرکت شما ایفا کرده است؟

"بله، برای اولین بار من به لندن به تشکر از این شخص."

- شما فکر می کنید عشق در حرفه کمک می کند؟

- البته، تمام بازیگران دارای سینه های خود احساسات و تجربیات خود هستند - و زیبا و وحشتناک. همه چیز در این بانک Piggy وجود دارد. این چیزی است که مردم عادی تلاش می کنند تا گنجینه های ما را سریعتر فراموش کنند. در لحظه مناسب شما "باز کردن" این قفسه سینه و "بیرون کشیدن" تجربه احساسات است. حرفه ای عجیب و غریب، دشوار روانشناسی. جای تعجب نیست که آنها می گویند: اگر شما می توانید کاری انجام دهید، انجام دهید. اگر نه، یک بازیگر باشید

کت، استودیو ساشا؛ گوشواره و حلقه، همه - chopard؛ گردنبند، جیوه

کت، استودیو ساشا؛ گوشواره و حلقه، همه - chopard؛ گردنبند، جیوه

عکس: آلنا کبوتر

- احساسات منفی مربوط به چیست؟

- خیانت از دوستان، تجارب عشق، ناامیدی. هنگامی که داستان به پایان می رسد، همیشه غمگین، از دست دادن چیزی، و گاهی اوقات ترسناک است برای شروع یک زندگی جدید. اشتباهات شما را نیز به یاد می آورم تجهیزات خاصی وجود دارد. به عنوان مثال، ما صحنه را حذف می کنیم، جایی که من از طریق جنگل ها اجرا می شود و شما باید ترس را به تصویر بکشید، اما من ترسناک نیستم. من احساس می کنم یک جنگل جنگل، من تمام این صداهای شب را دوست دارم. و سپس از تکنیک جایگزینی استفاده می کنم، من بعضی از تجربیات وحشتناکی من را به یاد می آورم، شروع به گریه کردم. SAD، این ردیابی با شما برای مدتی باقی می ماند. چرا بازیگران مشکلات زیادی دارند - و افسرده و الکل، زیرا فورا قادر به اجازه دادن به شخصیت شما نیست. با گذشت زمان، من آموختم که این کار را انجام دهم.

- "پری دریایی" که در آن نقش مهمی را ایفا کرد، با احساسات یک پروژه قوی؟

- بله بسیار. این یک داستان دراماتیک است و بسیاری از رویدادهای فوق العاده ای در امتداد طرح قرار می گیرند. بدن یک زن را پیدا کنید با توجه به DNA، آن را به عنوان یک خواهر از قهرمان قهرمان من، که، به عنوان فکر، با یک دختر پانزده سال پیش غرق شد شناسایی شده است. و معلوم شد که او در هر سال زندگی می کرد، تحقیقات آغاز می شود. این یک درام خانوادگی با عناصر عرفانی است. در شانه های ریتا مسئولیت بسیار بزرگی است: او باید همه را نیز نجات دهد. یک تغییر شخصیت آن وجود دارد: آن را کمتر خودخواه، مناقصه، دوست داشتنی، دوست داشتن، درک. این یک نقش دشوار است، اما من بسیار سپاسگزارم که به من سپرده شد، جالب بود.

- به ویژه به یاد می آید؟

- احتمالا صحنه های زیر آب. فیزیکی آن را سخت بازی کنید تیراندازی در استخر، در عمق هگزا متر، در شب، در لباس، که در پایین می کشد. در عین حال، ما هنوز هم باید متعهد به بوسیدن زیر آب به بوسه، تصور کنید. Sycronist Bashchikhi ما را به بسیاری از ترفندها آموزش داد، و من اصرار داشتم که بسیاری از صحنه های زیر آب بدون گله فیلم برداری شوند. آب من عنصر من است، من از دوران کودکی او را تحسین می کنم. من همیشه می توانم در رودخانه یافتم، دریا، من را آرام می کند. من خیلی خوب شنا کردم، شیرجه رفتن. ما تیراندازی و در دریا داشتیم، و ما به طوفان رسیدیم. کل خدمه فیلم در هدر ها و جوجه های گرم ایستاده بود، و من در لباس تابستان بودم. تمام چتر ها در ساحل شکسته شدند و شاخه های شاخه ای از درختان، و ما به دریا رفتیم. من اعتراف کردم، این آسان نبود، اما من امیدوارم که یک صحنه زیبا معلوم شود.

کت و شلوار، استودیو ساشا؛ حلقه و گوشواره، همه - جیوه؛ کفش، جیمی چو

کت و شلوار، استودیو ساشا؛ حلقه و گوشواره، همه - جیوه؛ کفش، جیمی چو

عکس: آلنا کبوتر

- آیا برای شما مهم است که شما شریک هستید؟

- بله حتما. از یک طرف، شما باید ببینید که چگونه این مرد در نقش های قبلی خود نگاه کرد. اما از سوی دیگر، مهم است که یک لحظه، اینجا و در حال حاضر زندگی کنیم. من می خواهم با یک ورق خالی شروع کنم. و من همیشه برای عناصر بدبختی هستم، اگر به مدیر اجازه دهد. به خصوص من تماشای کار هدایت می کنم. این، به نظر من، حتی مهمتر از آن است که شریک زندگی شما است. مدیر - کاپیتان کشتی. بنابراین، من می خواهم کار، تکنیک، بارکد خود را بدانم، درک آنچه که شما نگران هستید.

- خب، در حالی که شما در مدیران و همکاران خوش شانس هستید. ستاره های واقعی سینمای روسی با شما فیلمبرداری شده اند: و کنستانتین خنابسکی، و الکسی Serebryakov، و Kirill Safonov و میخائیل Efremov، و پیتر فدروف. چه تصوری از ارتباطات شما در حال تلاش برای حفظ فاصله هستید؟

- متوجه شدم: فرد موفق تر و معناست، ساده تر آن در ارتباط است. شاید کسانی هستند که ستاره خود را در نظر می گیرند و به من اجازه نمی دهند. تمام شرکای من فوق العاده بود: ما دوستان را ساختیم و به یکدیگر کمک کردیم. آنها چیزی برای یادگیری دارند - فقط وقت خود را برای اطلاع و توجه داشته باشید. در حال حاضر من همچنین یک پروژه جالب با ولادیمیر Vdovichenkov - یک متر کامل. و دوباره از ارتباط با یک بازیگر فوق العاده و خیره کننده لذت می برم. من همیشه به طور جدی برای نقش آماده می شوم. من شگفتی هایم را به یاد می آورم وقتی که از اولین نمونه های من خواسته شد: "متاسفم، آیا شما متن را ببینید؟" - "منظور شما چیست - ببین؟ من این اسکریپت را سه بار خواندم، و من پیشنهادات را برای نقش پیشنهاد می کنم. " به نظر من این باید لازم باشد که شرکای خود را احترام بگذارد. این اتفاق افتاد، بازیگر به نمونه ها می آید، نه دانستن متن، و شروع به بدبختی می کند. و من، به عنوان مثال، من به روسیه صحبت کردم برای سال اول و من نمی توانم در پاسخ به simpovyize، من کل کلمه را به کلمه یاد گرفتم. از این، شانس من به پروژه کاهش می یابد.

- روسی شما خودم را آموختید یا دوره ها رفتید؟

- نه، من هیچ جا به هیچ وجه رفتم، اما من خواندن زیادی کردم و فیلم ها را در زبان اصلی تماشا کردم. او اشعار را آموزش داد. من برای من آسان تر هستم: من قبلا پایه داشتم. و هنوز هم مهم است که دادرسی موسیقی داشته باشیم. متشکرم ژن های مامان، زبان ها برای من آسان هستند. من همچنین انگلیسی و آلمانی صحبت می کنم. اما حتی در حال حاضر، شش سال بعد در روسیه، دریافت یک سناریو، من دو یا سه کلمه جدید را در آنجا پیدا کردم.

- پدر، احتمالا بسیار خوشحال است. آیا او فیلم های شما را می بیند؟

"بله، او شاد و افتخار می کند، او طرفدار بزرگ من است." اما والدین همیشه گفتند: "ما در کنار شما هستیم، مهم نیست که چه اتفاقی می افتد. گوش دادن به قلب خود و راه خود را انتخاب کنید. " بنابراین، اگر من در کشور دیگری فیلمبرداری شدم، او فقط برای من خوشحال خواهد شد. من با چیز دیگری برخورد خواهم کرد - من مطمئن هستم که او از من حمایت خواهد کرد. اگر چه پدر ادعا می کند که او همیشه می دانست که من یک هنرمند هستم. به عنوان یک کودک، من حتی به پچ دهان خود دستگیر شدم تا بتوانم خیلی صحبت کنم. (می خندد.) خیلی زود صحبت کردم. دوستان والدین آمدند تا از ما دیدن کنند، من می خواستم توجه کنم، و من، یک کودک سه ساله، صندلی صعود کرد و اشعار را به دست آورد. آنها خندیدند و به طرز شگفت انگیزی دهان من را چند بار عجله کردند. اما من را متوقف نکردم (خنده حضار)

- حالا شما می گویید که بیشتر محدود شده است.

- این با سن آمد. اما آرامتر - یک کلمه اشتباه کمی. (می خندد.) من انرژی زیادی دارم، من سعی می کنم آن را در جهت درست هدایت کنم. قبلا، من می خواستم با همه ارتباط برقرار کنم، به دوستانم. در حال حاضر من توجه بیشتری به افراد دوست داشتنی، کار و توسعه معنوی خودمان خواهم داشت. من به اشتراک بگذارید: دوستان وجود دارند و دوستان، واقعی، آزمایش شده اند.

لباس، Beloe zoloto؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه؛ صندل، استوارت ویتزمن

لباس، Beloe zoloto؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه؛ صندل، استوارت ویتزمن

عکس: آلنا کبوتر

- چه چیزی می تواند مردم را ببخشد؟

- من می توانم همه چیز را ببخشم. متوجه شدم که زمانی که شما عصبانی و متهم هستید، برنامه های انتقام را پوشید، خودتان را سرگردانید. شما افکار بد، انرژی منفی را نگه دارید و خودتان را بخورید. من همه چیز را فراموش کرده ام، امیدوارم آنها هم باشند. پس از همه، من در زندگی ام اشتباهات را مرتکب شدم، کسی را متهم کرد، وعده ها را انجام نمی داد. و آنها نیز من را محکوم کردند. من می دانم که چقدر سخت است. اما تنها زمانی که اجازه دهید از جرم بپردازیم، می توانید آزادانه زندگی کنید.

- آیا حرفه شما بر جنس مخالف تاثیر می گذارد؟

- ویژگی های حرفه ای، البته، یک اثر بر روی رابطه را اعمال می کند: شما در حال ترک در حال سفر هستید، برای مدت طولانی هیچ خانه ای ندارید. برخی از همکاران من می گویند که مردانشان به دلیل صحنه های فرانک عصبی هستند. در هر رابطه من، این سوال مطرح شد، اما من همیشه می دانستم چگونه همه چیز را به طور صحیح توضیح دهیم، جوانان هوشمندانه و مناسب بود. البته، هیچ کس شادی نخواهد کرد: "اوه، چقدر سرد، او صحنه تخت را با یک مرد دیگر!" اما بدن فقط یک ابزار است، یک مورد، در دنیای درونی، روح بسیار مهمتر است.

- به سادگی، زمانی که یک مرد از حوزه خلاقانه؟

- به نظر من این موضوع مهم نیست. این همه بستگی به سطح هوش، آگاهی دارد. یک فرد می تواند کار شما را درک کند و احترام بگذارد. برعکس، بازیگران، مانند دو نفر عاطفی، به اندازه کافی سخت تر می شوند. من گاهی اوقات مثل یک فلاش - و عاشقانه و خوابیده ام، چیزی را افزایش می دهم. من به کسی نیاز دارم دقیق تر، آگاه، متعادل دستم را برداشتم، روی زمین گذاشتم و گفتم: "همه چیز خوب است، من با تو هستم".

- آیا اکنون یک مرد جوان دارید؟

- نه، ما خیلی زود شکست خوردیم. اما یک تجربه وجود دارد - چه روابط گذشته به من آموخت. آزادی برای من بسیار مهم است، این معادل کلمات "اعتماد" برای من است. هیچ کس به هیچ کس تعلق ندارد و نباید. اما شما، آنچه که نامیده می شود، به یک جهت نگاه کنید، بنابراین شما و با هم خوب هستید. شریک اموال شما نیست، او شما نیست، او با شما است. و به نظر من مهم نیست که بیشتر به دست آوردن بیشتر، ورزش و یا دقیق تر. شما باید در یک مورد دوستانه یکدیگر را درمان کنید، احترام و پذیرش است. این چیزی است که من به دنبال یک رابطه هستم، و من خودم می خواهم یاد بگیرم که چگونه زندگی کنم. من فکر می کنم که شما لازم نیست به طور خاص جستجو برای هر زمان. عشق می آید زمانی که شما برای او آماده هستید.

- به من بگویید، و تاریخ مادران و پدر یک استاندارد برای شما است؟

- همانطور که در هر خانواده، آنها لحظات مختلفی داشتند، اما آنها همیشه یکدیگر را دوست داشتند. و آنها یک داستان بسیار زیبا و عاشقانه از دوستیابی دارند. هنگامی که پدرم در ارتش خدمت کرده بود، او دوست لیتوانیایی داشت، و این خواهر، و آنها با این دختر ارتباط داشتند. سپس آنها به نحوی به آنها اجازه دادند که یک روز به اخراج در ویلنیوس بروند. لازم بود جایی را صرف جایی بود. آنها می خواستند یک هتل پیدا کنند، اما دختر گفت که شما می توانید در دوست دخترش بمانید. مادر من مادر من بود و، به عنوان پاپ گفت، او در عشق اول به عشق افتاد. در حال حاضر صبح روز بعد، در جاده، او شروع به نوشتن نامه به او کرد. او در احساسات خود اعتراف کرد و پیشنهاد کرد که همسرش شود. مامان پاسخ داد: "شما یک مرد بسیار خوب هستید، اما بیایید بهتر یکدیگر را بشناسیم." و به همین ترتیب آنها شروع به هماهنگی کردند، به یکدیگر پرواز کردند. اما در برخی موارد، مامان تصمیم گرفت تا رابطه را تکمیل کند. او را در مورد آن نوشت. با این حال، پدر هرگز موفق به خواندن نامه شد - او پیش از او پیش رفت، به مسکو پرواز کرد. و خنده دار ترین، او فقط می خواست آن را بخواند، اما تماس را در درب شنیده بود. باز می شود - مامان بر روی آستانه ایستاده است. می پرسد: "آیا نامه ای را دریافت کردید؟ خواندن؟ " - "نه هنوز". - "لازم نیست. دادن! " و همه چیز تصمیم گرفت. و هنگامی که این سوال در مورد ایجاد یک خانواده مطرح شد، پدر برای مادرش به کشور دیگری رفت. او و سایه شک نداشتند.

- آیا شما قادر به این هستید؟

- فکر می کنم بله. متوقف کردن اعتقاد به عشق ... در زندگی و بسیار نیهیلیسم و ​​بدبینی، من نمی خواهم با همه کنار بیایم. علاوه بر این، در حال حاضر فاصله عشق یک مانع نیست. هواپیما پرواز می کند، و اینترنت وجود دارد.

- کجا می خواهید خانه خود باشید؟

- من به راحتی انطباق می کنم، و شما می توانید آزادانه در سراسر جهان حرکت کنید. برای من هیچ تابو وجود ندارد، من خودم یک مرد جهان را در نظر می گیرم. مردم برای من اهمیت بیشتری دارند، نه یک مکان. محل سطحی است مهمترین چیز این است که ما در زندگی ما شخص دیگری است.

ادامه مطلب