ایرینا Star'Shenbaum: "من نازک و زخمی هستم، اما من می توانم دفاع کنم"

Anonim

روشن، به عنوان یک جرقه، ملایم، مانند یک گل، قوی، با اعتماد به نفس و در عین حال نازک، زخمی - IRA Starshenbaum، مخلوطی خطرناک و جذاب از همه این ویژگی ها. زن، که عبور نمی کند. این خیلی سرد است که در سینمای ما ظاهر شد و در حال حاضر توجه دایرکتوری های مبهم را جلب کرده است. و همکاران - بازیگران. کسی برای او نه تنها یک شریک در منطقه تیراندازی تبدیل شده است ...

- ایرینا، دوستان و آشنایان شما در مورد شما به عنوان یک فرد شاد پاسخ می دهند. آیا این درست است، شما خوش بین هستید؟

- خوش بین؟ شاید. من هستم ما همیشه در سایت نشسته ایم بسیاری از درون انرژی های مختلف. مزایا و معایب وجود دارد. گاهی اوقات این انرژی از بین می رود. اما همیشه احساس می شود که در پایان همه چیز خوب خواهد بود.

- سعی کنید خود را در لحظات مخرب کنترل کنید؟

- من سعی می کنم. اما این یک جرقه است - و این است! من تغییر می کنم دشوار است. من در تمام تظاهرات من بسیار صادق هستم. اگر من خوشحالم و دوست دارم، پس همه چیز به شدت اتفاق می افتد. (لبخند می زند.) و اگر من عصبانی و غمگین باشم، پس من در این حالت حل می شود. مردم همه متفاوت هستند من هم همینطور. اما من این ارواح من را دوست دارم و Melancholy خوب است - تحت موسیقی مناسب.

- آیا محیط نزدیک به شما تاثیر می گذارد؟ آیا شما احساس می کنید که ارتباط برقرار کردن با یک فرد خاص، شبیه به او می شود؟

- آره. من یک آینه انرژی هستم و مهم نیست - با دوستان یا ناآشنا. من دقیقا دقیقا منعکس خواهم شد. در واقع، من فکر نمی کنم این خوب است. شما گاهی اوقات باید عاقلانه باشید. من همچنین انعکاس منفی را نشان می دهم، اما باید سعی کنیم از همه چیز جدا شویم. اما من احساس انرژی می کنم و شروع به انطباق با آن می کنم.

- شما از دوره "روانشناسی توسط تئاتر" فارغ التحصیل شد. چطور به او رسیدید؟

- پدربزرگ من، Gennady Vladimirovich Starshenbaum، - روانپزشک روانپزشک از بالاترین رده، نامزد علوم پزشکی، یک فرد بسیار با استعداد. ما ارتباط ژنتیکی با او داریم عشق به روانشناسی یک فرد، به آگاهی، به ناخودآگاه - این همه با کمک یک پدربزرگ من را جذاب کرد. او بخش روانشناسی خود را دارد. فکر کردم به او آمده ام. او پرسید: "آیا می خواهید به یک روانشناس تبدیل شوید؟" من جواب دادم: "من نمی دانم ..." او: "شما می دانید - بیا." (لبخند می زند.) و من به دوره "روانشناسی ابزارهای تئاتر" رفتم - اگر می خواهم یک روانشناس باشد. معلوم شد که وجود ندارد اما دوره من تحت تاثیر قرار گرفتم.

لباس، درد؛ ژاکت، Arut MSCV

لباس، درد؛ ژاکت، Arut MSCV

عکس: آلنا کبوتر

- چی به آن آموزش دادی؟

- این یک بررسی کارآگاهی از وضعیت ذهنی، داخلی یک فرد، قهرمان شما است. شخصیت را بردارید فرض کنید من یک قاتل سریال را بازی می کنم. چرا اینطور بود؟ بیایید آن را درک کنیم که در دوران کودکی این زن بود؟ ولی! مامان و پد لباس، بسیار ضرب و شتم، او از آنها متنفر بود، و غیره. به این ترتیب، این یک قربانی بالقوه است، برای کشتن آن - این مانند پیاده سازی ترس کودکان آن است. من آموختم که شخص را درک کنم شما هرگز نمیتوانید شخصیت خود را محکوم کنید، باید یک راه کارآگاه را به حقیقت ببرید. در طول دوره، من چنین مفاهیم را به عنوان یک بازتاب دیدم، احساس همدلی ... من این کلمات را به یاد می آورم، همه چیز در آنجا متولد شد. معلم به ما توضیح داد که او فرد یا شخصیت را مجبور می کند تا در این وضعیت در وضعیت عمل کند.

- احتمالا، به شما کمک کرد که یاد بگیرید که تحمل پذیر باشید، دیگران را محکوم نکنید.

- بله، البته، دشوار است، محکوم نکنید. اما شما به این موضوع آمده اید، و عالی است. آسان تر زندگی می کند آسان تر است. حرفه من روانپزشک شخصی من است. به نظر من این است که برای آن دو سال که من از بین می رود، من خیلی تغییر کرده ام. من به طور آگاهانه به عنوان یک فرد رفتار کردم. من هر چیز دیگری را درک می کنم. اگر به سینما پاسخ دهید مسئولانه، به شخصیت خود، پس از آن شما اقدامات خود را تجزیه و تحلیل، سعی کنید در وضعیت و فکر می کنم: "چگونه من خود را قرض می دهم؟"

- شخصیت های شما بر شما تاثیر می گذارد؟

- بسیار شما به یک سینما می روید، یکی دیگر را ترک کنید. همیشه.

- آیا شما نقش منفی دارید؟

- ما خلبان را فیلم برداری کردیم، متاسفانه فیلم بیرون آمد. شریک من آرتور اسمولیانینوف بود. در این فیلم، من تصویری از سربارهای لوتسکی را تجویز کردم. و سپس ما هنوز نمونه ای با نقش مشابهی داشتیم. و این خیلی خنده دار است: ما زمانی که من با توجه به اسکریپت بسیار بد می شوم، می گذرانیم، و تلاش می کند تا من را بهتر کند. آرتور می گوید: "به Starshenbaum نگاه کنید، او شخصیت فوق العاده ای دارد! چه روح یک فرد است چرا شما تمام وقت از نقش چنین بابا مناسب است؟ " (خنده حضار) در سری "Shakal" در سناریو، قهرمان من Kalina یک شخصیت بسیار منفی است. اما من نمی خواستم او را به صراحت وارد کنم. شما نمیتوانید یک موجود را تصویر کنید. برای چی؟ چه کسی جالب است؟ در اینجا موجودی است. خوب است که او در پایان فوت کرد. نه، لازم بود که تماشاچیان از آن پشیمان شوند، آنها برنامه ریزی شده اند. چنین کاری انجام شد.

کت، گوشواره و بسته بندی، همه - مارن؛ چکمه های مچ پا، Bottega Veneta

کت، گوشواره و بسته بندی، همه - مارن؛ چکمه های مچ پا، Bottega Veneta

عکس: آلنا کبوتر

- آیا از دوران کودکی رویای شما برای تبدیل شدن به یک بازیگر؟

- فکر می کنم بله. اما من نمی توانم خودم را در این اعتراف کنم.

- چرا؟

- این طبیعی است شما داستان های مختلف در زندگی را می شنوید - در مورد شانس و شکست. من نمی دانستم که من چنین شخصیتی دارم که می گویم: "بله، پروردگار! حالا ما همه چیز را انجام خواهیم داد. ما سعی خواهیم کرد که کار کنیم، بیایید چیزی بدست آوریم. " در این حرفه، نکته اصلی نتیجه نهایی نیست، بلکه فرایند است. من نمی دانستم که دوست دارم خیلی بازی کنم، به ساقه. من هر روز - به عنوان کشف خودم، و بسیار جالب است. خیلی جلوتر، احساس می کنم درست ...

- و در سال های تحصیل، آیا شما در اجرای بازی ها بازی کردید؟

- من سناریوها را نوشتم و اجرای آنها را گذاشتم و خودم را بازی کردم. من با هر کس بحث کردم، نقش های توزیع شده ... همه این کار مراحل من را دستگیر کرد. معلمان من پس از یکی از اجرای، گفتند: "ایرا، شما بازیگر را خواهد کرد." من خندیدم: "خب، بله، البته."

"و چرا تصمیم گرفتید در تئاتر عمل کنید؟"

- من یک سن انتقالی در آن لحظه احساس کردم قوی ترین. این احساس بود که من کاملا درک نکردم. من می خواستم همه چیز را بگیرم من می دانستم که در نهایت باید به چیزی بروم، اما اکنون زمان نیست.

- اخیرا یک برتر با صدای بلند - فیلم "جاذبه" Bondarchuk برگزار شد. چگونه فدور سرگئیویچ را دیدم؟

- این در نمونه ها اتفاق افتاد. ریخته گری بر روی شخصیت من یک سال و نیم، یک و نیم ماه من ادامه داشت. این یک داستان عادی برای افرادی است که مسئول فیلم هستند. به طور کلی، Kinomyr بسیار کوچک است که همیشه فرصتی برای دیدار با کسی و قبل از آزمایش وجود دارد. اما من هرگز حتی فدور سرگئیچ را ندیدم. احساس قابل توجهی از او: هنگامی که این فرد به اتاق می آید، همه چیز تغییر می کند. به یاد داشته باشید، ما روز تولد همکارانمان را جشن گرفتیم. بسیاری از مردم - جوانان، پر سر و صدا، سرگرم کننده بود. و سپس Bondarchuk بیرون رفت ... و من درک می کنم که من فقط ایستاده بودم، غیرممکن بود که یکدیگر را بشنویم، و اینجا - سکوت. و همه به فدور سرگئیچ نگاه می کنند. این اتفاق می افتد بر روی مجموعه. هر کس یک زمزمه می گوید نه به خاطر اینکه او فریاد می زند من هرگز او را شنیدم که صدای من را به کسی برساند. فقط می آید، و هر کس شروع به کار می کند. این یک هدیه از بالا، استعداد است.

- آنها می گویند او یک مدیر بسیار مراقب است. و در سایت به شما حتی یک دکتر شخصی را قرار داده است ...

- بله، من با تیراندازی در دو پروژه همخوانی داشتم. معلوم شد که من سه روز چند بار در ماه خواب ندیدم. چنین بلوک ها. سپس در داخل چیزی اتفاق افتاد، احساسات عجیب و غریب: من فقط از لذت من را خراب کردم. من چنین احساسی را تجربه نکردم حتی اگر زمان خواب وجود داشته باشد، احتمالا نمی خوابم. بعد از ظهر من به زمین بازی به فدرال سرگئیویچ آمدم، و در شب به دیگری رفتم. و در روز، من به نظر می رسید در اسپا - چنین آرامش، چنین نگرشی توجه به خودم احساس کردم. من گفتم: "من با من خوبم، بیایید هر چیز دیگری را حذف کنیم." و من: "نه، نه، برو حالا چای داغ را می سازیم. " Fyodor Sergeevich قبل از تیراندازی "جذابیت"، گفت: "IRA، و ناگهان شما موفق نخواهید شد؟ این غیر طبیعی است - نه چند شب خواب. البته، من درک می کنم که شما یک دختر دیوانه هستید و همه چیز را در جهان می خواهید. اما من مسئول شما هستم. " و در واقع، من همه کمک کردم، و همه چیز خوب پیش رفت. و این واقعیت که من در چنین ریتم کار کردم، هیجان را قبل از پروژه بزرگ و نقش اصلی برداشتم. هنگامی که شما در حالت خستگی هستید، غلبه بر آن، هر چیز دیگری به پس زمینه می رود. شما فقط کار خود را انجام می دهید.

کت و شلوار، فروشگاه متنوع؛ صندل، استوارت ویتزمن

کت و شلوار، فروشگاه متنوع؛ صندل، استوارت ویتزمن

عکس: آلنا کبوتر

- این داستان درباره بیگانگان خود را مجذوب کرد؟

- من طرفدار چنین ژانر مانند داستان نیستم. اما هنگامی که شما در داستان شرکت می کنید، نمی توانید آن را در آن باور کنید؟ درست؟ شما خود را در آن غوطه ور می کنید، و نگرش به طور اساسی تغییر می کند. مغز انسان یک چیز بسیار جالب است. اگر به او فرصت بدهید، فکر کنید، فکر کنید، کشف کنید ... سپس این فیلم ها به دست آمده است. قهرمان من در "جاذبه" یک دختر خاص است و من به دنبال آن هستم. من همیشه به فضا، ستاره ها آسیب می رسانم، و به طور کلی این بندر آرام من است که من خیلی الهام بخش است. من به این گروه اعتراف می کنم، این پروژه بسیار سخت بود. من به "کلاه" رفتم و گریه کردم، مثل اینکه من پنج ساله بودم. من اشک هایی را ریختم و نمیتوانستم کاری انجام دهم تا کاری انجام دهم.

- آیا شما یک فرد حساس هستید؟

- بله، دیوانه بسیار حساس و زخمی شده است. در عین حال من می توانم به شدت از دفاع دفاع کنم. اسپین در خارج می تواند در داخل بسیار لمس کند.

- چه چیزی آماده برای قربانی کردن موفقیت در حرفه شما آماده است؟

"این چنین حرفه ای است که در آن شما باید این مصالحه را انجام ندهید، فقط بعد از او می روید." و این است. به طور کلی، من بازیگر را به عنوان کار نمی کنم.

- مقصد زندگی؟

- نمی دانم. من قضاوت نمی کنم اما دقیقا درک می کنم که این چنین زندگی در زندگی است. من در محل من هستم، بنابراین احساس می کنم.

- و شما Workaholic؟

- آره! من دو افراطی دارم: من می توانم مانند دیوانه کار کنم. اما گاهی اوقات من نیاز به خزیدن به خانه، همانطور که در یک ماسک، و مدت زمان طولانی برای نشستن در آنجا، نه خزیدن در هر نقطه، برای جمع آوری چیزی در خود، خواندن، تماشای. اما واقعا استراحت، بهتر است به سفر بروید. من واقعا هند، آسیا را دوست دارم. خلق و خوی کاملا متفاوت وجود دارد. به نظر می رسد به تنهایی با شما باشد اگر ما در مورد استراحت در مسکو صحبت کنیم، من عاشق صرف وقت در خانه با یک کتاب هستم. خوب، و دوستان، البته مقدس.

- چه چیزی شما را الهام می دهد؟

- تاریخچه مردم من عاشق ادبیات بیوگرافی، خاطرات بازیگران، مدیران ... اما داستان برای من آسان نیست. "استاد و مارگارتا" من دوست داشتم، دوست داستوفسکی عشق، Poetya ... من خودم اشعار را در حالی که روی میز می نویسم. گاهی اوقات من برخی از quatrain کمیک را به دوستان خود ارسال می کنم. اگر ما در مورد شعر صحبت کنیم، در این رابطه، ساشا پتروف انقلاب را آغاز کرد. او اشعار خواندن را به خیابان بازگرداند و به یک روند مد تبدیل شد. من می خواهم کاری را انجام دهم چنین جدیدی، انقلابی!

"شما کتاب Marina Vladimir را بخوانید یا پرواز را قطع کنید." تصورات شما چیست؟

- سخت بود که آن را سخت بخوانم. این چنین وحی است. و مارینا داستان خود را در یک نفس می گوید. یک احساس وجود دارد که او نشست و او را در یک شب نوشت. کتاب مقدس دیوانه لحظات خنده دار و خنده دار وجود دارد. اما به طور کلی، این کار با عشق، نوستالژی نفوذ می کند. جلسه آنها سرنوشت بود. افرادی هستند که به نحوی بیرون می آیند، روابط ایجاد می کنند، و کسانی هستند که به یکدیگر طراحی شده اند. آن را بسیار دشوار بود. اما چنین داستان هایی برای همیشه در قلب باقی می ماند، در حافظه.

Trench، Makhmudov Djemal؛ چکمه های مچ پا، استوارت ویتزمن

Trench، Makhmudov Djemal؛ چکمه های مچ پا، استوارت ویتزمن

عکس: آلنا کبوتر

- عشق باید خوشحال باشد؟

- هر روز متفاوت است عشق شاد چیست؟ این بی معنی است. عشق خود را در هر روز در بر میگیرد. این اتفاق می افتد که این فقط ترسناک است. اما فردی که در کنار شما قرار دارد، به شما حمایت شما می دهد. و شما درک می کنید که در اوه در مورد چنین فاصله ای بین شما غلبه می شود. این عشقه.

- عاشق شدی؟

- من عاشق مردم هستم در زنان، در مردان - مهم نیست. من اینجا بر روی ماشین رفتم، یک زن را دیدم از گذشت گذشت و ... در عشق افتادم. او خیلی جادویی بود، به درستی نگاه کرد و برخی از مایعات از او رفتند. به نظر من این امر بسیار مهم است که مردم را تحریک کنیم. هر روز. و اگر این اتفاق نمی افتد، هیچ چیز مورد نیاز نیست. و شما نیازی به زندگی ندارید

- اخیرا، در میان دختران، یک نظرسنجی جامعه شناختی در موضوع برگزار شد "چه باید یک مرد واقعی باید باشد؟"

- اینجا! جالبه!

- هشتاد و سه درصد از پاسخ دهندگان گفتند که مسئول، هشتاد و یک مراقب، هفتاد و وفادار، و غیره. چه فکری در این باره دارید؟

- صادقانه

- تعیین کننده؟

- و این همه چیز فراگیر است. در اینجا اولین کلمه "افتخار" است - و این است.

- چگونه فکر می کنید یک مرد باید در روابط غلبه کند یا برای مشارکت شما؟

- هر فرد به شیوه خود شکل می گیرد. بنابراین من اکنون آرام باز می شود. من درک می کنم که چه چیزی نیاز دارم، و چه چیزی نیست. من نزدیک خواهم بود اگر کسی سعی خواهد کرد که من را سرکوب کند یا برعکس، در مورد من بسیار مهم است که از من مراقبت کنم. من به فضا نیاز دارم و به مانند یک جعبه با ادویه جات ترشی جات - عشق، آزادی، توجه و مراقبت از آن قرار گرفت. و گاهی اوقات لازم است که کسی باعث می شود که مغز من را بسازد: من می توانم چیزی را به خودم بگویم. (می خندد.) بنابراین، سلطه سمیتایا در یک مرد ضروری است. باید یک طلا و جواهر را انتخاب کنید تا یک شریک را انتخاب کنید، احساس کنید. و خودتان را نمی گیرید، اگر متوجه شدید که چیزی اشتباه است.

- هنگامی که شما فرد خود را ملاقات می کنید، بلافاصله احساس می کنید که او است؟

- فکر می کنم بله. این یک احساس آرام و قابل فهم است. اما شخصیت از طریق تعداد مشخصی از سال ها به روز می شود. و هیچ کس نمی تواند پیش بینی کند، آیا شما همیشه با هم یا در یک سال پراکنده خواهید شد. این همه به تمایل مردم به تغییر و گرفتن یکدیگر بستگی دارد. به طور کلی، به نظر من، شما فقط نیاز به زندگی، عشق و نه با یک سوال اضافی آشفته. برای لذت بردن از آنچه اتفاق می افتد گاهی اوقات رنج می برند گاهی اوقات اتفاق می افتد این طبیعی است.

- آیا می توانید بدون فکر کردن در مورد آینده با عزیزان خود زندگی کنید؟

- من حتی با چنین دسته هایی فکر می کنم، صادقانه. نمیخوام.

- حالا خوب است ...

- بله، من الان خوب هستم! (خنده حضار)

- Mikhail Bulgakov به ما آموخت ما هرگز از چیزی بپرسید. و اکنون روانشناسان به مخالف توصیه می کنند: شما می خواهید - به من بگویید. چه اردوگاه شما هستی؟

- من نمی خواهم انرژی زن من به درستی کار می کند: من دوست دارم به مردان، زنان، کودکان بدهم. من عاشق هدایا هستم تا چیزی را تعجب کنم، و همیشه آن را نیز باز می گرداند. ارزش فکر کردن است - آن را قبلا می آید من نمی دانم چرا - من هر کسی را از هیچ کس نمی خواهم. من می توانم بخواهم آب را در امتداد خانه خریداری کنم. (خنده حضار)

- بسیاری معتقدند که موسسه ازدواج منسوخ شده است. چه فکری در این باره دارید؟

- وقتی سعی می کنم درک خواهم کرد. آشنا می گویند زمانی که تمبر در پاسپورت ظاهر می شود، برخی از احساس مسئولیت متولد شده است. و بنابراین من باید احساس مسئولیت مسئولیت مردم را احساس کنم. برخی از جفت ها به طور کامل رنگ نمی کنند. آنها می گویند: "ما با هم هستیم، و ما همه چیز را به خوبی داریم." این حقیقت خود را نیز دارد. یک سوال جالب در واقع است. فکر.

- تو رمانتیک هستی؟ دوره بیسکویت نامزدی برای شما مهم است؟

- آره. این لحظه جادویی است. مانند فیلم ها یادگیری نحوه ایجاد سحر و جادو در بعضی صحنه ها غیرممکن است. همه چیز خود به خودی حل شده است. خوب، این درست است! این شعار من است من من را در زمین بازی کردم دوست دختر من. من به او آمدم و به گل دادم، زیرا او اولین شات داشت. چنین معجزات کوچکی خوب است و زندگی را جالب تر می کند.

- جنس زن برای شما چیست؟

- این انرژی است: یا این است، یا آن نیست. و اگر نه، شما نمی توانید آن را در خودتان باز کنید.

- چگونه در مورد صحنه های فرانک در سینما احساس می کنید؟

- چگونه به عنوان بخشی از داستان کار می کنند. من این را ندارم: به زودی یک صحنه تختخواب هستم! در اینجا من به زودی با لباس های پاول دارم، به عنوان مثال. و من می گویم: "در نهایت، ما یک صحنه تخت داریم! زندگی می کرد! " (خنده حضار)

- آیا شما در مقابل دوربین راحت هستید؟ به طور کلی، سخت تر به: برهنه در مقابل دوربین از لحاظ جسمی یا احساسی؟

- بستگی به اسکریپت، از کارگردان دارد. فرض کنید ما یک صحنه نسبتا صمیمی را در "جاذبه" حذف کردیم. و فودور سرگئویچ به عنوان یک مرد عاقل است، به درستی احساس می کند فکر می کند: "این IRA StarShenbaum است - چه کاری باید انجام دهم تا راحت باشم؟" و ما دوربین را گرفتیم و با هم به این اتاق رفتیم. اپراتور و اتاق پانسمان، هیچ کس دیگر وجود نداشت. ما این صحنه را شبیه شلیک کردیم. نگرش واقعا همه چیز را تغییر می دهد، همیشه. من - برای هر جملات سناریو، اگر آنها توسط طرح توجیه می شوند، بر روی برخی از آشکارا آماده شوند. من فکر می کنم این چگونگی غلبه بر خود است. این ارتفاع شما بر روی دوربین قرار دارد.

جلیقه و یورتنوک، همه - هشتم

جلیقه و یورتنوک، همه - هشتم

عکس: آلنا کبوتر

- آیا همیشه اعتماد به نفس دارید؟

- من به باز بودن نزدیک تر هستم، بگذار بگویم. من سعی می کنم آن را از مردم بیرون بکشم.

- آنها می نویسند که مادر شما یک سبک آرایشگری است. در دوران کودکی، آیا شما با مدل موهای آزمایش کرده اید؟

- آه آره! خوب، به عنوان مثال، من یک کودک بسیار با استعداد هستم، و زمانی که من یک مدل موهای جدید را ساختم، یک کوزه داشتم، در اینجا کمی کاهش یافت. من به مدت طولانی فکر کردم چه باید بکنم ... و در نهایت آن را قطع کردم تا او چسبیده شود. بنابراین ارزش شروع خوبی در حرفه ای از آرایشگری بود. (خنده حضار)

- آماده آزمایش با ظاهر به خاطر نقش؟

- مطمئن. اگر کارگردان می گوید: فردا شما را به خواب و زیبایی در سالاد - به آرامی.

- به راحتی در مورد تغییر ظاهر احساس کنید؟

- خب بله! چی؟ تمام زندگی با یک مدل موم رفتن؟ ..

- برای شلیک سری تلویزیون "سقف جهان" شما مجبور به صعود به تابوت. من احساس می کنم که برای شما آسان بود ...

- خنده دار است که ایلیوشا Mlinniki گاهی اوقات من را فراموش کرده ام. کارگردان شکست خورد، شروع به توضیح این کار کرد، و در اینجا من صدایی را می دهم: "ایلیوشنکا، من همه چیز را درک می کنم، اما شما می توانید تابوت را باز کنید! من خیلی احساس می کنم. " (می خندد.) تقریبا همه هنرمندان یک بار به این مکان می رسند ... به نوعی به نظر می رسید.

- چگونه شما فکر می کنید توانایی ها، استعدادها می توانند در خود توسعه یابند؟

- شما ممکن است استعداد در برخورد با مردم، در آشپزی، موسیقی، در هر نقطه داشته باشید. اما اگر اینطور نیست، از کجا آمده است؟ در اصل بسیاری از افراد بسیار پرطرفدار وجود دارد که می توانند مقدار زیادی داشته باشند: فیلم های بازی، آواز خواندن، رقص، قرعه کشی ... آنها حتی لزوما برای این نگیرند. بسیاری از دایرکتوری ها، اپراتورها، بازیگران که هیچ چیز را مطالعه نکرده اند و در عین حال باور نکردنی با استعداد بودند. گاهی اوقات خنده می دهیم که ما یک باشگاه از مردم بدون تحصیل داریم. احتمالا شما فقط باید رویای و انجام دهید، انجام دهید، انجام دهید.

- آیا لیستی از آنچه شما می خواهید در زندگی به دست آورید؟

- سه فرزند، دو اسکار. (می خندد.) این مهمترین چیز است. خط را در جایی در نود و یک سیگار بکشید، سیگار کشیدن، به دنبال آن، و چیز دیگری. نتیجه باید پدیده ای خیره کننده باشد. اما اصلی ترین چیز - در مسیر Kaiphew به عنوان آن را باید!

ادامه مطلب