الکساندر Ratnikov: "ما، به عنوان بسیاری از خانواده ها، از مشکلات اجتناب نکرد"

Anonim

الکساندر Ratnikov، عملا بدون تغییر در خارج، می تواند به طور کامل هر شخصیت بازی کند. اما او می تواند یک ورزشکار یا مهندس باشد، مانند والدینش، اگر آن را برای پرونده نبود. و سپس پرونده آن را در سایت با همسر آینده آنا Tarautkina به ارمغان آورد. امروز، پسرش نیکیتا هفت ساله است. همانطور که در هر خانواده، دوره های مختلفی در رابطه آنها وجود داشت، اما طبق گفته اسکندر، با اقدام عشایری، خانه و مردم نزدیک بزرگترین ارزش هستند. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- ساشا، ما در روز جام جهانی جام جهانی دیدار می کنیم. شما خودتان 9 ساله هستید. چگونه او در زندگی شما ظاهر شد؟

- من به یاد نمی آورم چگونه این انگیزه در والدین مطرح شد، اما من تمام دوران کودکی من را در حیاط تعقیب کردم. و بخش به هفت سال رسید. در ابتدا "ذخایر کار"، سپس دینامو بود. و در کل، من به فوتبال 9 ساله دادم. من به یاد داشته باشید که در اوایل صبح روز صبح من را به المپیک رفتم. آن را سرد بود (و ما در شورت و تی شرت آموزش دادیم)، و ما همیشه با ما بسیار سخت صحبت کردیم. ما در acrobatics مشغول به کار بودیم، و سپس با لذت زیادی به یک گودال پنج متر با یک لاستیک فوم پرید. و در یک انتشار دشوار، زمانی که روشن نیست که چه اتفاقی می افتد در سر، و با سیستم عصبی، من خودم را با خیال راحت از فوتبال اشک می کشم و به کاراته تغییر می کند. و پس از فیلمبرداری در فیلم "porifutball" توسط بوکس حمل می شود و در برخی موارد خود را گرفتار خود را که من از sparring با افراد آموزش دیده لذت می برند. آن را کاهش می دهد، و هر مزاحم بلافاصله از سر سقوط می کند.

- اما به نظر می رسد که شما نه تنها در ورزش مشغول به کار هستید، بلکه در آماتوری های مدرسه شرکت کردند؟

- "آماتور" بسیار اغراق آمیز است، برخی از سهام یک بار به رویدادها وجود دارد. در کلاس هشتم من در "سه تفنگدار" بازی کردم، و البته، D'Artagnan بود. (خنده حضار) مامان او کت و شلوار زیبا، کلاه و کیپ آبی را دوخت. اما من هنوز هم کاملا پسرها بودم، و من به من نگفتم که می توانم زندگی ام را با این کسب و کار متصل کنم.

الکساندر در همان زمان در کلاس یازدهم و در سال اول Gnesinka در بازیگر تئاتر موسیقی مورد مطالعه قرار گرفت

الکساندر در همان زمان در کلاس یازدهم و در سال اول Gnesinka در بازیگر تئاتر موسیقی مورد مطالعه قرار گرفت

عکس: ولادیمیر Myshkin

"و سپس کسی به شما توصیه کرد که به Gnesinka در دانشکده بازیگران تئاتر موسیقی بروید؟"

- در وسط درجه دهم، فرض کردم که من به MIIT (موسسه مهندسان حمل و نقل) می روم. تمام پسران در شبها در افق ها در حیاط قرار داشتند، هیچ باشگاه تناسب اندام وجود نداشت. و در برخی موارد یک مرد جوان اولگ به نظر می رسد وجود دارد (بسیار سپاسگزارم، دوست)، که به وضوح بزرگتر از ما بود. تلفن و فکری توسعه یافته - ما علاقه مند به صحبت با او بودیم. و به نحوی او پرسید که چه کسی در میان ما می رود و من در آن لحظه در مورد موسسه تئاتر فکر کردم، اما من حتی نام آنها را نمی دانم. او گریه کرد: "آه! و چی؟ " و گفت که او در Gitis تحصیل کرده است. من وانمود کردم که می دانم چه اتفاقی افتاده است، و او افزود: "ما پسران توسعه نیافته ایم." من دوباره تظاهر کردم که درک کنم و اگر شما تصور کنید FLASHBACK، صحنه بعدی مانند این بود: من با مادرم در مترو در امتحان در Gitis می روم تا ببینم چه چیزی است. اولگ من را به معلم معرفی کرد که در Gnesinka تدریس می شود. ما کمی صحبت کردیم و گفت: "ما باید یاد بگیریم." من کلاس دهم را تمام می کنم، و برای چند ماه آناتولی Borisovich Akheryev من را برای پذیرش آماده می کند. و سپس من به طور همزمان در کلاس یازدهم و در سال اول Gnesinka در بازیگر تئاتر موسیقی مورد مطالعه قرار گرفتم.

- آیا شما با وجود فقدان آموزش موسیقی گرفته اید؟

- بله، در امتحان، کنسرت فشار بر روی کلید ها فشار داده و پرسید: "چند یادداشت آن چیست؟" - و من، از پیانو دور می شوم، پاسخ داد. معلوم شد که من از طبیعت شایعه خوبی دارم. و آنها را مانند یک لرزش انفرادی بردند. اما برای این سال من، من اعتراف کردم، زمان کمی در Gnesinka صرف کردم. مدرسه گفت که من آنجا رفتم، و آنجا در مدرسه بودم. در واقع، ما با بچه ها رفتیم، هیچ کاری نکردیم. من فقط بر روی خواننده رفتم من امتحانات را بعد از سال اول به یاد می آورم. من آخرین بار انجام دادم من قبلا یک ماندال وحشی داشتم و وقتی به صحنه رفتم، به پیانو رفتم و دیدم که در سالن پر از مردم بود، من دیوانه نشدم. او شروع به آواز خواندن کرد، و از سادگی به خانواده های ذهنی برای پیروزی. من به دنبال حمایت بودم، چون پاها تکان خوردند. و من به همه Gagotali نیاز دارم: نوعی سبک شلاق در کت و شلوار گسترده ای با یک ژاکت سبز وجود دارد، روشن نیست که او آواز می خواند، لبخند می زند و چشمک می زند. اما من هنوز به دوره دوم منتقل شدم. کل زندگی من را تبدیل کرد. در طول این سه سال، هشت سال تحصیل و متوسط ​​و بالاتر و موسیقی را به دست آورده ام. من مجبور شدم کوه های کتاب را بخوانم، یاد بگیرم که چگونه می توان گفت، در حرفه مهم است. و این اولین عشق بود، عشق بزرگ.

- احساس متقابل بود؟

- مطمئن! این قوی ترین احساس در زندگی من بود. ما هنوز هم ارتباط برقرار می کنیم، بسیار به آرامی یکدیگر را درمان می کنیم.

- چرا شما شکسته شد؟

- نمی دانم. ناگهان چیزی اتفاق افتاد، و این فوق العاده دردناک بود. من سه ماهه هستم، احتمالا دیوانه شد. تابستان بود، تعطیلات. همه اینها در دسترسی بسیار آسان به MCAT School Studio Sublimated بود. من همچنین به مدرسه Schukinsky برای دوره Evgeny Knyazeva رفتم، اما من یک مدرسه استودیویی را انتخاب کردم، زیرا بعد از دیدم که بازی "روان" را دیدم. من بلافاصله یک زندگی دیوانه شروع کردم. اما ما محافظت کردیم، هالی و گرامی داشتیم. هنگامی که ما به Evgeny Kohlkovich وارد شدیم، سپس در اولین درس ما گفت: "به یاد داشته باشید، شما همه نبوغ هستید!" و این کلمات با ما پوشیده شده بود، ایمان داد. همه ما همیشه به ما گفتیم که ما بهترین بودیم، و اگر ما هنوز نمی دانیم که چگونه باید کاری انجام دهیم، هنوز هم می توانید آن را انجام دهید. در حال حاضر، من کاملا دوست داشتم با تئاتر اولگ طباطبایی عاشق شدم، به سادگی با او به عنوان یک زن، فانیکر، بلیط های جمع آوری شده بود.

- و گوه گوه از دست نرفته بود؟ من در مورد عشق ...

- از دست ندهید طولانی، به هر حال. و بنابراین استودیو استودیو MCAT برای من فقط در کار گذشت.

- و حتی سرگرمی های ریه نبود؟

- چیزی نیست. سپس، پس از مدرسه-استودیو، آن را شروع به پرتاب من در جهات مختلف به عنوان علاقه مند به طبیعت. و پس از آن ما حتی در شب تمرین کردیم، این به سادگی غیرممکن بود که رمانهای را فشار دهیم. مطالعات به پایان رسید، و من احساس فرسودگی عاطفی کردم.

پسر نیکیتا هفت ساله، او یک پسر فعال است: مشغول شنا، ژیمناستیک، شطرنج و نقاشی را دوست دارد

پسر نیکیتا هفت ساله، او یک پسر فعال است: مشغول شنا، ژیمناستیک، شطرنج و نقاشی را دوست دارد

عکس: ولادیمیر Myshkin

- و در ارتباط با چه چیزی، چه فکر می کنید؟

- اول، آن را با یک ترس بزرگ همراه بود، زیرا شما در Aviary با شیرهای جدی آزاد شده اید، و در مرحله دوم، احتمالا این دوره عزت نفس افتاده من بود، زیرا این یک چیز شناور است، گاهی اوقات ممکن است به آن افزایش یابد بهشت، و گاهی اوقات آن را زیر پایه اتفاق می افتد. متوجه شدم که پیشنهادات عشق من - تئاتر Tabakov - نه (لبخند)، بعضی از بچه ها در حال حاضر در MHT بازی می کردند، در جمعیت فرار کردند و هیچکس من را نگرفت. من فکر کردم که من به یک آژانس تبلیغاتی به برادرم کار می کنم. ترک کنید تا در کریمه بمانید و سپس یک تماس از Tabakcoque وجود داشت. یکی از بازیگران به طور غیر منتظره تئاتر را ترک کرد، و من دعوت شدم تا نقش خود را وارد کنم. سالهاست که من در تئاتر عملا زندگی کردم. پس از تمرینات شبانه که در پانسمان ها ظاهر شد، زیرا صبح زود تمرین بعدی داشتم. اعصاب به دست آورد، تنش افزایش یافت. در بعضی موارد، من اولگ پالیچا را در نزدیکی دستگاه خودپرداز دیدم، و او از من پرسید: "سان، خوب، چگونگی حقوق و دستمزد؟" - و سپس من در گروه نبودم. او به من نگاه کرد و گفت: "چیزی به دست می آید حقوق بزرگی که دریافت می کنید، به گروه بروید." (می خندد.) و در همان روز آنها قراردادی را با من امضا کردند - و نقش ها ظاهر شدند. اما تعداد زیادی از گذرگاه و کوچک وجود داشت، برای دو سال من تمام سوراخ ها گیر کرده بودم. و نه در مورد آن رویای. درست است، من بازی "آخرین" را با یک احساس خاص به یاد می آورم. او در آن زمان بازی نکرد، زیرا سیریوزا بزروکوف از نقش او رشد کرد و آنها می خواستند زندگی عملکرد را گسترش دهند. و انتخاب بر من افتاد. من خوشبختی من را درک نکردم، فقط آگاهی از آنچه که برای من بود، می آید. من به طور معمول به مدت نیمی از سال با اولگا یاولووا - افسانه تئاتر شوروی تمرین کردم. ما نزاع کردیم، او مرا بیرون کرد، سپس من را محکم کرد ... این یک آبشار از احساسات، روابط واقعی بود، هرچند بین ما در نیم قرن تفاوت وجود دارد. ما به تور رفتیم که در آن مجبور شدم اولین بازیم را بازی کنم. دندان دندان سقوط نکرد، زیرا تعداد زیادی از متن بسیار عاطفی وجود دارد، و در کنار بسیاری از افراد مانند Olga Mikhailovna Yakovleva و Oleg Pavlovich تنباکو وجود دارد. در نتیجه، همه چیز خوب پیش رفت، من بر روی صحنه هایی که اولگ پالیچ مخلوط شده بود، قسم خوردم، او دوست داشت این کار را انجام دهد. وقتی که من در مصاحبه ای درباره اولگ پالیچا پرسیدم، من فقط یک چیز را خواهم گفت - من به یاد می آورم چگونه پس از عملکردی که من را به من بسپارم و گفت: "یک پسر توانا". و سپس جایزه Tabakov را دریافت کردم. من خودم یک اسنوبرد داشتم که رویای آن را دوست داشتم. اولگ پالیچ یک بشریت و دوران است. او برای بسیاری از معلمان و پدر دوم است. بنابراین، هنرمندان - مردان بالغ گریه کردند وقتی که این مشکل اتفاق افتاد.

- تصمیم به ترک "Tabakcoque" چگونه بود؟

- همه چیز به خودی خود اتفاق افتاده است. من شروع به دعوت به فیلم کردم. اولین فیلم مهم احتمالا سری "ویکتوریا" با تانیا Arntgolts بود. و نقش Arkady Kirsanov در تصویر Avdoti Smirnova "پدران و کودکان" اولین نقش بسیار جدی بود. به طور کلی، این یک مدرسه فوق العاده برای من بود. من این کار را به عنوان یک تعطیلات به یاد می آورم. Dunya Smirnov باور نکردنی، Andrei Sergeyevich Smirnov، Sergey Teniakova، سرگئی Yursky، Sasha Ustyugov، هنوز هم Katya Vilkova را شروع می کند - ملایم، جوان، استعداد ظریف، تبدیل به یک بازیگر بزرگسال بزرگسال، الکساندر Artemovich Adabashyan ... ما در بهترین سنت ها فیلم برداری شده بودیم سینمای شوروی (لبخند می زند.) اغلب زمانی بود که همه چیز برای تیراندازی آماده شد، الکساندر Artemovich تخم مرغ را برای صبحانه مخلوط کرد. و همه اینها تحت رهبری والری تودوروفسکی به عنوان تولید کننده. پس از استودیو استودیو MCAT، این یک GAG بسیار جدی بود. پس از فیلمبرداری در "پدران و کودکان" احساس کردم که من تحت دوش گرم ایستاده بودم. من به یاد می آورم که چگونه ما با ساشا اوستیووف نشسته بودیم، او Bazarov را در اتاق هتل Mtsensk، خدای شهر فراموش شده - دیوارهای زرد شوروی، تختخواب، نوشیدیم، من رفتم، و صبح روز بعد من کاملا بد بودم از آنجا که من نمی توانم در همه اشتباه انجام دهم و بدن الکل را درک نمی کند. و بنابراین من درک می کنم که کاملا حرفه ای در هر لغو شده است. من به پد پائین، با قطرات عرق سرد آورده ام. در هر عکس دیگر رسوایی وجود خواهد داشت، و سپس به آن نیاز داشتم که همه چیز را خندیدم. Dunya Smirnova به من نزدیک شد، سر را با کلمات به سر می برد: "برو دروغ"، من به سرعت من را در یک شب نو، که در آن من باید فیلم برداری، و من خوابیدم. و در آن زمان، الکساندر Artemovich Adabashyan به طور خاص برای من بود، بوجندا پخته شد. این جاه طلبی بود و صحنه، جایی که بعد از خم شدن وحشی از خواب بیدار شدم و وارد فیلم شدم. (خنده حضار)

- و اولین تشخیص زمانی که آن را آمد؟

"ما با سرگئی Salianan در پیتر به نمایندگی از فیلم" Porifutball "، پس از نخستین بار به شهر رفتم، و من در همه جا به رسمیت شناخته شدم: در کافه، و در فروشگاه، و در خیابان. و تا کنون در ارتباط با این فیلم، آنها اغلب من را برای autograph یا عکس متوقف می کنند.

- چه این احساس را ایجاد کرد؟

- همچنین طیف احساسات وجود دارد. اول، یک ناراحتی دلپذیر، و در برخی موارد شروع به زحمت کمی شروع شد. اما من همیشه به مردم خوش شانس بودم، هیچ کس به من گفت: "هی، برادر، بیا اینجا ..." همه چیز بسیار ظریف بود، به درستی، و من در این رابطه پاسخگو بودم.

- امروز امروز در شهر چه خبر؟

- با ماشین. من واقعا ماشین را دوست دارم، این خانه دوم، یک آپارتمان کوچک است. من یک مرد در این رابطه به مغز استخوان هستم. من یک جیپ بزرگ دارم (می خندد.) ماشین من خیلی کامل است که بلافاصله به یاد داشته باشید که چگونه میکل آنژو پرسید: "چگونه شاهکارهای خود را ایجاد می کنید؟" "و او پاسخ داد:" قطعا بیش از حد است. "

الکساندر Ratnikov:

"کل خدمه فیلم سعی کرد ما را به یکدیگر نزدیکتر کند. در طول بوسه های قهرمانان ما، زمانی که زمان آن بود که" توقف "، آنها نگاه و سکوت"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما مدت ها در تئاتر بازی نکرده اید. طولانی در صحنه نیست؟

- جایی خیلی، خیلی دور، در عمق روح. من برخی از انواع قطعات یا گزارش های تلویزیونی را می بینم و گاهی اوقات چیزی در مورد چیزی است، اما نه در همه تئاتر، بلکه برای صحنه های کوچک. به هر حال، تصمیم به ترک تئاتر اولین تصمیم مستقل بزرگسال و صادقانه بود. اخیرا، من تحت شعار زندگی می کنم "همه چیز باید در یک وزوز انجام شود." من نمی توانم انجام دهم، نمی توانم کاری انجام دهم، اگر من به من عطا کنم، در تنظیم دوست ندارم. نه بدون انتقاد، اما با عشق.

- در سال 2007، شما در سریال تلویزیونی "اعتماد به نفس" ستاره دار، که معلوم شد که برای شما سرنوشت ساز است. چه اتفاقی افتاد: ملاقات در زمین بازی با جورج تاروتکینا یا آنا Tarautkina؟

- آن را در همان زمان اتفاق افتاد. در اولین روز تیراندازی من به اتوبوس رفتم - فروشگاه پانسمان، به یاد داشته باشید، او آبی بود، و آنا آنجا نشسته بود، و جورجدی جورجیاچ از دور رفت. و من چنین صحنه ای را تماشا کردم: او بلند شد و به سمت جایی رفت که جورج گرجیتیچ بود. من بلافاصله ذکر کردم: "وای، هنرمندان جوان رفتند!" "پرده در اینجا افتتاح شد، و من آنها را دیدم، و او به او می گوید:" شما دختر من است. " شگفت زده شدم. و تنها بعدا متوجه شد که هر دختر او است. (می خندد.) جورج جورجایچ یک شخص باور نکردنی بود. و چه خوش تیپ! Alain Delon عصبی در گوشه سیگار می کشد. او یک سیاره ناشناخته است. متأسفانه، اخیرا تولید کنندگان می توانند او را بیشتر بکشند، او به شکل خوبی بود و تقریبا تا پایان روز کار می کرد. برای او بسیار مهم بود. بنابراین با Anya، ما در حال حاضر روز تیراندازی بعدی را ملاقات کردیم، زمانی که مدیر النا نیکولایف ما را ارائه کرد. به هر حال، هر دختر کاملا بابا است. ژئور گرجیتیچ به معنای بیش از هر کسی و هر چیزی در این زندگی است. من در مورد ژئوری جورجیته به طور فوق العاده گرم به یاد می آورم. او بسیار خوشحال خواهد شد که او را بشنود. در یکی از بازدید کنندگان بعدی به کلبه در نوه، جایی که ما در تابستان با تمام خانواده زندگی کردیم، لوله ها را رانندگی کردیم. هیچ آب وجود نداشت، اما سیل وجود داشت. یک زیرزمین کوچک وجود دارد، جایی که در ارتفاع کامل، تنها در محوطه ها ایستاده نخواهد شد. ژئورژیر جورجایچ آب را مسدود کرد، اکنون لازم بود درک کنیم که در واقع جریان دارد. او دریچه را باز کرد، صعود کرد، من پشت سر او هستم. ما بر روی همه چهار نفر با یکدیگر فرو ریختیم، چهره من پشت سرش بود. و او پرسید: "سان، خوب، چگونه هنرمند مردم روسیه و جایزه جایزه دولتی ژئوری تاراهین" به جنگل بازگشت "؟" (خنده حضار) به هر حال، همه ما تعمیر کردیم. من هم فکر می کنم می توانم همه چیز را با دست های خودم انجام دهم. برای من، این بسیار مهم است برای یک مرد.

- آیا شما در نگاه اول در عشق بودید؟

- در نگاه اول وقت نداشت. کل گروه و النا Vyacheslavovna سعی کردند ما را به یکدیگر نزدیک تر کنند. در طول بوسه قهرمانان ما، زمانی که زمان آن بود که "توقف"، آنها نگاه و سکوت.

- اما بوسه هنوز کاملا عمل کرد؟

- بله، عمل، اما با تمایل. (می خندد پنیر این بسیار عاشقانه بود. و این است. احساسات من بلافاصله جدی شد. به یاد داشته باشید که چگونه Anya بیمار شد و برای اولین بار به خانه من زنگ زد. من با پرتقال آمد، به نظر من چیز دیگری، می تواند امداد رسانی را به ارمغان بیاورد. درب باز شد، آنا، پشت آن، جورج گرجستانچ و مامان آنی، بازیگر و نویسنده Ekaterina Markova بود. او به من بسیار قدردانی کرد. و Tarautkin به طور رسمی دعوت به رفتن. جورجدیچ اغلب اغلب نیست، اما بعد از برخی از آثار به من گفت: "شما یک هنرمند خوب هستید، به خوبی انجام می شود!" و فوق العاده خوب بود.

- پس از آن شما در آنا لذت گرفتید؟

- با تمام شخصیت کشتی خود، Anya داخل بسیار نرم و آرام، آرام است. اما او سعی می کند تمام فضا را با انرژی خود شناور کند. او بالا است. من همچنین یک فرد مسئول و معقول را بخوانم، اما نمیتوانم با آن مقایسه کنم. او پاکت می زند، و شما در یک مه دوست دارید، شما در کنار او نشسته اید. این یک احساس جهانی یک چیز مثبت است.

- سه سال پس از شروع رمان، شما پسر نیکیتا داشتید. این رویداد به شما آسیب رسانده است؟

- آگاهی که من در 31 مه سال جاری در نشست والدین در مدرسه (خنده) به من آمد - نیکیتا به کلاس اول می رود. این یک مدرسه بسیار مشهور است که در آن آنA مورد مطالعه و دیگر هنرمندان محبوب ... متاسفانه یا خوشبختانه، من درک می کنم - روان فیزیک در بازیگران پسر. این موضوع غیرممکن است که این موضوع را پدال کند، بیایید ببینیم کجا برود. بنابراین در جلسه، من ضبط کردم، به طوری که چیزی را فراموش نکنید، و من نشسته و فکر کردم: "پدر ..." و زمانی که نیکیتا متولد شد، من چیزی شبیه به آن نداشتم. قبل از آن، من فکر کردم همه چیز زندگی من به طور کامل تغییر، برخی از نوع کاملا جدید آغاز خواهد شد. (می خندد.) نه، اما حتی بهتر شده است. من یک کودک فوق العاده داشتم که در آن چای ندارم. عشق از اول دوم بود.

- سرگرمی های شما از یک پسر چیست؟

- او چهار سال بازی، ژیمناستیک را بازی کرده است، و اکنون ما قصد داریم برای کاراته ثبت نام کنیم. علاوه بر این، او هنوز هم ترسیم می کند و می خواهد شطرنج را بسازد. ما او را مجبور به انجام این کار نمی کنیم، این انتخاب اوست. او تمایل خود را می گیرد، و کسب و کار من در حال حاضر انجام شده است به طوری که او آن را سعی کرد. او همچنین انگلیسی را آموزش می دهد.

- و در مورد زبان هایتان چیست؟

- آه، این غم و ناراحتی من است. در زندگی روزمره من می توانم بیشتر یا کمتر صریح، اما به فکر و تدریس متن در زبان من دشوار است. من می دانم بسیاری از هنرمندان که مجموعه ای از زمان به زبان ها را اختصاص می دهند، و من فقط به آنها تعظیم می کنم.

الکساندر Ratnikov:

"چیز کامل زمانی که ما برخی از مسئولیت های اجاره را ترکیب می کنیم. این مطلقا فرمول من است.

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما و هر ساله چند سال با هم هستند. به راحتی در مورد بحران سال هفتم قدم گذاشت؟

- متاسفانه، ما، به عنوان بسیاری از خانواده ها، از مشکلات اجتناب نکردیم. روابط بیش از نیاز به کار. به ویژه هنگامی که برای چه چیزی وجود دارد. ما یک پسر داریم و به خاطر او کوه ها را تبدیل خواهیم کرد. البته، زندگی یک چیز طولانی است و شما در برابر هر چیزی بیمه نمی شوید ... اما از آنجا که حرفه ای است به طوری که امروز شما وجود دارد، و فردا شما می خواهید به درب بسته بر روی قلعه نیست. من بسیار مهم هستم، مردم نزدیک هستند.

- ساشا، شما بارها و بارها مادر و پدر را ذکر کرده اید. اکنون رابطه شما با والدین شما چیست؟

- با پدر خیلی خوب است و مادران دقیقا یک سال پیش نبودند. من پس از آن به طور فعال در کمدی ها ستاره دار شدم، و این مخالفت، البته، سیستم عصبی را از دست می دهد. مامان به طور جدی بیمار شد. و من به انتقال آن به شعبه تسکین دهنده کمک کردم، جایی که او یک سال تمام شد. او بسیار دوست داشت، این نام تنها بود. ما با پدر در همه جا متناوب می شویم، تمام وقت آن را صرف کردیم، کتاب های او را بخوانم، ما به رادیو گوش دادیم، کرم هایش را لکه دار کردم ... و برادر نیز کمک کرد. شگفت انگیز است که زمانی که ما یک مفهوم بودیم - این اتصال فوق العاده برادری احساس نمی کرد. ما یک تفاوت بزرگ داریم - نه ساله. و در سال های اخیر ما بسیار نزدیک هستیم.

- شما تصور می کنید فرد عاطفی، اما در عین حال معقول است. آیا شما قادر به اقدامات بی پروا هستید؟

- روانشناس میکایل لابکوفسکی می گوید که یک فرد هر هفت سال را در سطح سلولی تغییر می دهد. و حدود هفت سال پیش من عاطفی تر بودم، اقداماتی را انجام دادم که هرگز انجام ندادم، زیرا چیزی برای از دست دادن وجود دارد، من یک پسر دارم. بنابراین اکنون من یک شخص منطقی در حدود هشتاد درصد هستم. (لبخند می زند.)

- اما این بدان معنی است که این اتفاق به دلیل سلول ها اتفاق افتاد، بلکه به دلیل شرایط ورودی تغییر کرد ...

- شاید. شاید بعد از مدتی، من چیزی را دوباره انجام خواهم داد - و من با موهای بلند در یک روروک مخصوص بچه ها در شهر سوار خواهم شد. (می خندد.) و هنگامی که ما در عشق هستیم، آیا ما اقدامات دیوانه را انجام نمی دهیم؟!

- به عنوان IPPolite می گوید در "عجیب و غریب سرنوشت": "ما متوقف انجام بی معنی ترین مزخرفات زیبا ..."

- بله بله بله! به طور کلی، کاملا بی معنی است. ما فراموش کردیم، متاسفانه. اما چیزی کامل زمانی که ما برخی از مسئولیت های انفجارها را ترکیب می کنیم. این مطلقا فرمول من است. (لبخند می زند.)

ادامه مطلب