Anastasia Denisova: "هنگامی که من وزن را از دست دادم، بسیاری از آنها را متوقف کرده اند!"

Anonim

- آناستازیا، چطور وقت خود را صرف میکنید؟

- فوق العاده! همکاران من و من نمی توانم برای مدت زمان طولانی بخوابم، هیچ جا صحبت نخواهم کرد. و در اینجا، در "آرتک"، من یک کلاس کارشناسی ارشد را انجام دادم. کودکان آن را دوست داشتند، هرچند من یک معلم نیستم، نمی توانم بازی کنم یا آواز بخوانم، اما فقط می توانم احساساتم را به اشتراک بگذارم. اگر کسی می شود یا برعکس، آن را مقدس خواهد بود، این بهترین ارزیابی خلاقیت من خواهد بود. من همه چیز را صمیمانه انجام می دهم

"چرا شما بدون فرزندتان به آرتک آمدید؟"

"من می خواستم آن را با خودم بگیرم، اما کار نکردم، و در حال حاضر او در یونان با مادربزرگش استراحت می کند." اگر چه من درک می کنم که او او را دیوانه می خواهم. پسر من به زودی چادر است و من درک می کنم که چقدر مهم است - بچه ها را بگیرند. من به "Artek" وارد شدم و ببینید که بچه ها در اینجا مشغول هستند.

- پسر خلاقانه رشد می کند؟

- بله، او بسیار شبیه به من است: همان همانطور که من هستم، پرنده Govorun. او را به شرکت در موسیقی فرستاد. البته، من قصد ندارم دومین دنیس ماتسووا را از او بسازم، اما موسیقی پر شده و غنی سازی می کند، برای او در آینده بسیار مفید خواهد بود. او در کلارینت و پیانو بازی می کند. من یک بار می خواستم رقص، و در تئاتر مدرسه بازی کنم، اما این به خصوص در آنجا نبود.

- چگونه او به نقش مادر در فیلم ها تعلق دارد؟

- او سری را تماشا نمی کند؛ من فکر می کنم او هنوز به او نگاه نمی کند. اولین بار حسادت شد: چرا آنها را در خیابان می دانند و از خودکامه ها بخواهند، و او ندارد؟ من نمی دانم چگونه آن را بر روی آن تاثیر می گذارد ... من اغلب از من می خواهم: چگونه می توانم فرزندم را به دست آورم؟ من سعی می کنم یکی دیگر از او باشم، و نه عمه بدن. مرد من شاد هستم، اما مادر من سخت است. پسر من تمام روز رنگ شده است.

توسط طبیعت، آناستازیا بسیار لاغر است. بنابراین برای نقش در سری او باید بسیار خشنود باشد. خوب، در حال حاضر خویشاوندان او محو نمی شوند، به دنبال نحوه نازک شدن Nastya. .

توسط طبیعت، آناستازیا بسیار لاغر است. بنابراین برای نقش در سری او باید بسیار خشنود باشد. خوب، در حال حاضر خویشاوندان او محو نمی شوند، به دنبال نحوه نازک شدن Nastya. .

- شما با پدرش بودید چگونه کودک با پدرم در این وضعیت دشوار است؟

- آنها به خوبی ارتباط برقرار می کنند. علاوه بر این، او پدربزرگ و مادربزرگ دارد، بنابراین او قطعا از توجه مرد محروم نیست. ما در حال تلاش برای حمایت از یکدیگر هستیم. همه چیز همان، این شخص بخشی از خانواده من است به هر حال. یورا دوست دارد با پدرش وقت بگذارد، من آنجا را انجام می دهم و مردان را ترک نمی کنم، آنها خود را درک خواهند کرد.

"بسیاری از مردم به شما نگاه می کنند و فکر می کنند: چگونه یک پسر ده ساله که می تواند یک دهه داشته باشد، چگونه است؟

- من 18 ساله باردار شدم فقط واقعا عاشق شدم وقتی شوهر آیندهم را دیدم، احساس یک بندر آرام داشتم. او وارد زندگی من شد و شروع به ساخت یک قلعه در اطراف من کرد. او تمام مشکلات را بر عهده گرفت و من این همه هوا و غیر قابل پیش بینی بودم. در آن لحظه من یک برادر تلفیقی داشتم. و من هرگز به چنین بچه های جوان نزدیک نشدم. من به یاد دارم، من فکر کردم: "اینجا او معنای زندگی است!" به طور کلی، در ماه سپتامبر، برادر من متولد شد و در ماه دسامبر متوجه شدم که من باردار بودم. البته، شوهرم و من برای اولین بار ترسناک بود، اما من معتقدم که کودک باید زمانی ظاهر شود. در این موسسه، به هر حال، هیچ مشکلی وجود نداشت. من به دنیا آمدم و آموختم و از ژیت فارغ التحصیل شدم.

- و سپس به طور ناگهانی شروع به کار به عنوان وزیر ...

- هنگامی که من فکر کردم، همه چیز آسان تر خواهد شد: شما انجام داد - و شما شروع به تیراندازی. اما تا پایان آموزش آنها به Tyuz منطقه ای دعوت شده بودند. من واقعا می خواستم به آنجا بروم، آماده بودم که حداقل یک اسم حیوان دست اموز را سوار کنم. اما، متأسفانه، رئیس هنرمند تازه کار بسیار کوچک است. اما تا زمانی که من تنها خوراک در خانواده باقی مانده بود. من مجبور شدم به دنبال کار پایدار باشم تا بتوانم خانواده ام را فراهم کنم. دارای گزینه بهینه ترین گزینه - وزیر امور خارجه. من به یک داستان در مورد اینکه چگونه یک ضربه به من بود، زمانی که متوجه شدم که من به کسی نیازی به یک بازیگر نداشتم، نمی فهمم. شما می توانید یک کتاب کامل در مورد این را بنویسید. اما این واقعیت که خدا به من یک کودک داد، به من آسیب رسانده بود تا از دست ندهید و از دست ندهید، بلکه به مبارزه ادامه دهید. و همه چیز خوب بود، در حالی که من به عنوان یک دبیر کار کردم: یک برنامه مجاور خوب، من توانستم به ریخته گری بروم. اما عبارت "متشکرم، ما شما را به عقب برگردانیم" اعتماد به نفس را الهام نگرفت. هنرمندان مرا درک خواهند کرد. من تنها اختراع شده بود کار دوشیزه برف در تعطیلات سال نو. در اینجا من شکسته شدم و بد نیست در همین حال، در محل کار من مطرح شد: از یک وزیر ساده من به عنوان دستیار نخستین معاون رئیس جمهور بزرگترین شرکت ساختمانی تبدیل شدم. من چنین حرفه ای را برای کوتاه ترین زمان ممکن ساخته ام! من واقعا آماده بودم که دومین تحصیل را دریافت کنم، من یک پروژه کسب و کار خودم داشتم. ما شروع به توسعه آن با دوستانم کردیم، و در اینجا به طور ناگهانی به من زنگ زد! ..

- دعوت به ریخته گری؟

- آره. علاوه بر این، سالها در مورد این موضوع به من نگفت. در ابتدا من فکر کردم که من به هیچ وجه نمی روم، اگرچه شماره قطعه کاغذ را ثبت کردم. اما پس از آن متوجه شدم که اگر من انجام دادم، هیچ چیز را از دست نخواهم داد. و عبارت "متشکرم، ما شما را به عقب برگردانم" من دیگر نخواهم شکست. چرا نمی روند، قدیمی نکن، به یاد داشته باشید که من هنوز می توانم؟ (می خندد) در ریخته گری، من فرصتی برای انتخاب یک شخصیت داده شدم. و هنگامی که توصیف کاتي شورر را خوانده ام، متوجه شدم که او با من بسیار معمول بود. این خیلی آشنا و قابل فهم بود. به معنای واقعی کلمه دیروز من کلمه را در کلمه با یک دوست دختر بحث کردم. به عنوان یک نتیجه، من به راحتی بازی کردم، بدون تنش، من سعی نکردم کسی را دوست داشته باشم. من بیرون آمدم و متوجه شدم که خوب بود. تقریبا در مورد آن فراموش شده، اما در دو روز من مدیر ریخته گری را در یک وحشت نامگذاری کردم و از نمونه های جفتی دعوت کردم. سپس ابتدا احساس کردم که در زندگی من چیزی تغییر می کند. حالا هر روز صبح از خواب بیدار می شوم، چون من یک چیز مورد علاقه را انجام می دهم. چنین هدیه ای برای سرنوشت!

- روز زمانی که شما بیدار شد، به یاد می آورید؟

- وقتی که تمام مسکو توسط عکس های من گذاشته شد، معروف شدم. آنها عکس وحشتناک ترین من را انتخاب کردند که در آن دهان به اندازه ای باز شد که غدد من تقریبا قابل مشاهده است. البته، خوب بود. اگرچه من خیلی من را خراب کردم: به خصوص برای نقش Parna، از من خواسته شد تا 10 کیلوگرم را بهبود ببخشد، تا زمانی که من خیلی دشوار بود، من Tolstie، Tolstie ... به عنوان یک نتیجه، برای همیشه فیلمبرداری، اضافی 15 کیلوگرم. و هنگامی که وزن را از دست دادم، بسیاری از آنها متوقف شده اند تا مرا یاد بگیرند.

- برای چه روش شما چربی دارید؟

- غذا خوردن سریع، بو داده، یک شبه، شیرین، خیلی، اغلب. حتی دستور العمل های هالیوود ارائه شد، به عنوان مثال، Rene Zellweger برای نقش در فیلم "Bridget Jones Diary" بازیابی کرد. شما باید کاکائو شیرین بخورید، کوکی ها با کره برای شب وجود دارد. البته، از چنین "رژیم غذایی" من به غیر قابل تشخیص تغییر کردم. به خصوص مامان نگران این است. در حال حاضر، زمانی که من عکس های خود را از اینجا ارسال می کنم، از Gurzuf، در لباس شنا، او خیلی در حال مرگ است: "خدا! شما در 15 سالگی هستید، چه شکل! " به طور کلی، توسط طبیعت من، کوچک و باریک.

- و چقدر به چه دلیل از دست دادید؟

- اول، ما در تیراندازی شکستن، و دوم - من می خواهم خودم را در برخی از نقش های جدید امتحان کنم. من می خواهم به رهبری، من و خواننده در تلویزیون کار کنم، من علاقه زیادی دارم. نه اینکه من به طور خاص تغییر کردم، من فقط به خودم می روم. و علاوه بر این، من یک متخصص تغذیه را دیدم. این دختر من را مجبور کرد باور کند که همه چیز امکان پذیر است! من 10 کیلوگرم را از دست دادم و همچنان به کاهش وزن در سیستم خود ادامه می دهم. مردم در زندگی ما خیلی ساده نیستند. به طور کلی، من از سرنوشت بسیار سپاسگزارم.

- سپس به ما بگویید که در آن دیگر ما می توانیم شما را به جز "Deffchonok" ببینیم؟

- پس از بازگشت از تمام استراحتگاه های آن، من به تمرین تمرین کارآفرینان ادامه می دهم. این کمدی است من همچنین می روم و در همه انواع پروژه ها اجرا می شود. من می خواهم مدیران و تولید کنندگان برای پیدا کردن یکی دیگر.

Anastasia Denisova:

"من با توجه به ظاهر جدید من از مردان احساس آشکار می کنم. من احساس می کنم جوانتر از ده سال و البته، منتظر تنها یک ... ".

- آیا تا به حال حداقل یک بار در Saratov، در میهن قهرمان خود را؟

- بله، ما یک بار آنجا بودیم زمانی که ما از شهر به شهر خلاص شدیم، پروموتر بودیم. در برخی موارد، تمام شهرها به یک مخلوط شدند. من فقط خیابان اصلی عابر پیاده را در ساراتوف به یاد می آورم. من دیگر وقت نداشتم تا دیگر ببینم به طور کلی، این یک شهر کلاسیک روسی است. من نمی توانم بگویم که من برخی از برداشت های خاصی از او داشتم. احتمالا در این نقطه بود - برای نشان دادن در فیلم دختران از یک شهر ساده روسیه.

- در سری، قهرمان شما یک پنی دارد، پس از همه، ممکن است رویای انسان را تسخیر کند. و برای کسی که قبلا موفق به تسخیر شد؟

- پس از ما با شوهرتان رفتیم، برای مدت طولانی از دست دادم. سپس - برای مدت زمان طولانی از کار لذت می برد. من، در واقع هیچ چیزی نیازی نداشتم. اما اکنون یک دوره جدید آغاز شد. من توجه آشکار از مردان در ارتباط با ظاهر جدید من. من احساس می کنم جوانتر از ده سال و البته، منتظر تنها کسی هستم ... من آماده هستم که مردم را تشخیص دهم و آنها را تنها پیدا کنم. من برای پیشنهادات باز هستم اما در حالی که چنین شخصی ظاهر نشد. اگر چه من معتقدم که در حال حاضر نزدیک است و به زودی اتفاق می افتد.

- و چگونه تصور می کنید که انتخاب کنید؟

- سال گذشته، زمانی که من از این سوال پرسیدم، من یک لیست روشن داشتم و او شامل برخی از نقاط باور نکردنی بود. حالا من می گویم که من نمی دانم چه باید باشد. برای دوست داشتن من باید نزدیک باشد، بخشی از زندگی من باشد و در آن شرکت کند. به طور کلی، فردی که به آنچه که برای من اتفاق می افتد بی تفاوت نیست. آنچه او انجام می دهد، مهم نیست، اما من نمی خواهم آن را یک هنرمند باشم. از آنجا که هنرمندان مردان بسیار دشوار هستند، البته، البته نمونه های مثبت وجود دارد.

- امروز شما در یک جلسه عکس در یک لباس زیبا شرکت کردید ...

- این لباس من مادرم را دوختم! من یک مادر Kudesnitsa، یک فرد بسیار خلاق هستم و آواز خواندم و به طناب بر روی طناب رفتم. توسط آموزش، او seamstress است. و چقدر به یاد می آورم، او همیشه لباس های خود را برای همه کنسرت ها، تعطیلات منتقل می کند. او به طور مداوم با برخی از کشمش ها می آید. و این به من این لباس را برای روز تولد من داد. من آن را دوست دارم، و شما دائما حضور مادر من را احساس می کنید. بسیار گرم.

ادامه مطلب