آنا Schulgin: "من به یک مرد سازگار، مستقل، هوشمند و مهربان نیاز دارم"

Anonim

قفل های بور و لیکو فرشته ای مانند یک مادر، اما دختر ادعا می کند که آنها کاملا متفاوت هستند. "من خیلی درست نیستم!" او می خندد. شاید این تمایل به فاصله خود را تحت تأثیر این واقعیت قرار دهد که آنا به کسب و کار نشان داده نشد، اما یک حرفه ای را انتخاب کرد. او قبلا موفق به بازی در چندین فیلم شده است، و همچنین خود را به عنوان یک میزبان تلویزیون سعی کرد.

کودکان مشهور اغلب از کمبود توجه شکایت دارند. آیا چنین مشکلی دارید؟

آنا Schulgin: "نه، من هرگز شکایت نکردم. (می خندد.) هنگامی که ما با آن رشد می کنیم، شما فقط به موقعیت چیزها استفاده می کنید، هنجار را در نظر بگیرید. ما می دانستیم که مادر من به طور مداوم در تور، پدرخوانده من مطرح شد. "

آیا شما به مادر مادر افتخار می کنید؟

آنا: "البته. اما هر زمان که کنسرت با مشارکت او به تلویزیون ادامه نیافت، به تلویزیون اجرا نشد. من به یاد داشته باشید، در حال حاضر در کلاس های ارشد، دوست دختر گفت: "Anya، مادر شما شب گذشته در کانال اول نشان داده شده است." من جواب دادم: "بله؟ آه خوب " برای من این یک رویداد بزرگ نبود. من به محبوبیت او استفاده کردم. "

احتمالا زمانی که او در خانه ظاهر شد، سعی کرد کمبود توجه خود را پر کند؟

آنا: "در اصل، بله اما حتی زمانی که او در روسیه نبود، برادران من احساس عدم توجه نداشتند. کنترل مداوم بر روی او بود. او پدرخوانده را نام برد، از همه موارد ما آگاه بود، از ارتباط با معلم کلاس حمایت کرد. حتی زمانی که درس های کار نکردم، مادر من به من کمک کرد مشکلات را بر روی تلفن حل کند. او هنوز تمام این فرمول ها را در جبر به یاد می آورد! "

او مدال طلا است. آیا شما به خوبی مطالعه کرده اید؟

آنا: "بله، مادر یک دختر در مورد نمونه بود. و حتی در نوجوانی هیچ مشکلی برای والدین نداشت. من Hooligan را بزرگ کردم، مدرسه را راه انداختم او گردنبند خود را با سنبله، حلقه های آهن، زنجیره ای با لاک پشت قرار داده است. موهای زرد و سیاه را افزایش می دهد ... تصور می کنم آنچه در روح من از هوشمندانه من اتفاق می افتد، همیشه به زیبایی لباس پوشیدن! من خودم گوشم را با یک سرنگ سوراخ کردم و بلافاصله طلا و گوشواره های پلاستیکی را وارد نکردم. من تلاش کرده بودم و زبان را سوراخ کردم. اما بیرون آمد. من به کسی گوش نکردم چنین دختر پرده ای است! فقط نوعی شیطان در دامن. پدر و مادر فقیر، چگونه همه آنها از این همه جان سالم به در برد! "

آیا این شورش نوجوان بود؟

آنا: "من فقط سعی کردم خودم را بیان کنم. نقش اعتماد به نفس، دختر جسورانه من واقعا دوست داشتم. تا به امروز من به عنوان مادر درست نیستم، در دیدگاه های من در مورد زندگی، نگرش نسبت به مردم. اما شما قبلا می توانید با من صحبت کنید. (خنده حضار) "

آنا Schulgin:

"ما با شخصیت شما بسیار متفاوت است، اما ما خویشاوندان، اعتماد به روابط داریم." .

بنابراین شما "تبعید" به سوئیس به موسسه نجیب دختر؟

آنا: "همه چیز از نوع انگیزه ها انجام شد! این موسسه تبلیغ شده است: سوئیس، آموزش اروپایی! ما سوار شلیک کردیم، پخت و پز کردیم، ما شکسپیر را در Staroangali خواندیم. اما یک مشکل وجود داشت: کارکنان تدریس در مدرسه برخی از زنان هستند و همه آنها بودند، که جهت گیری جایگزین نامیده می شود. و هنگامی که یک دختر سیزده سال در چنین رسانه ای به ارمغان می آورد، آیا به دنبال آن می شود که چگونه می تواند آگاهی سریع را تحت تاثیر قرار دهد؟ بچه ها مانند یک اسفنج هستند. به طور کلی، من در این سال تحصیلی تحصیل کردم، و سپس والدین من مرا از گناه دور کردند. "

آیا شما آن را دوست داشتید؟

آنا: "در اصل، بله این یک مدرسه بین المللی بود که فرصتی را به دانستن فرهنگ کشورهای دیگر داد. تصور کنید، با ما حتی شاهزاده خانم از امارات عرب را مطالعه کرد. (به هر حال، همچنین یک جهت گیری غیر متعارف.) برای من شوک بود. او به عنوان یک پسر لباس پوشید، یک مدل موی کوتاه داشت ... درس های جالب وجود داشت، ما راه می رفتیم، از گونه های زیبا لذت می بریم. اما در تیم زنان، به طور معمول، آن را بدون فتنه انجام نداده است. و آنها متهم شدند و جایگزین شدند و ناپدید شد. من کوچکترین مدرسه بودم، من آسان نبودم. اما من آموختم که زنده بمانم بنابراین، من شخصیتی داشتم که اکنون وجود دارد. وقتی که من به مسکو برگشتم، شش ماه در آموزش خانه من نشسته بود، زیرا تا حدودی از واقعیت ما افتاد. حتی روسیه کمی فراموش شده بود: من به طور مداوم کلمات انگلیسی را ترک کردم. اما پس از آن من نمی توانستم چنین طول عمر ایستادم و به مدرسه بومی من در اربات پرسید - من قبل از کلاس سوم تحصیل کردم تا زمانی که از پدر در آتکرسک فرار نکنیم.

آیا اکنون با پدرت ارتباط برقرار می کنید؟

آنا: "نه بعضی ها گفتند که، آنها می گویند، مادر به خاطر پیارا به تمام انواع وحشت در مورد ضرب و شتم و خیانت از Schulgin گفت، اما من می دانم که چگونه واقعا بود. ما، کودکان، همچنین آن را در پوست خود تجربه کردند، هرچند به میزان کم. بنابراین، ما هنوز تمام انواع ترس ها، آزار و اذیت مانیا داریم. وقتی که ما به آتکارک فرار کردیم خوشحال شدم، و Wick می ترسید که پدر برای ما آمده است. او روزنامه نگاران را نشست، زمانی که ما از مدرسه رفتیم، برخی از اتومبیل ها دنبال شدند. مامان نگران بود که آنها به سرقت رفته اند - او چنین تلاشی را انجام داد. من به من زل زده بودم - ادعا کردم که مادربزرگم را دیدم. اما من می دانستم که چه نوع مردی بود.

چگونه ظاهر را در خانواده یوسف Prigogin درک کردید؟

آنا: "هنگامی که او در آتکرسک آمد، من ابتدا نمی توانستم فکر کنم که این مادر مادر جدید است. به خصوص از آنجایی که او خیلی زود طلاق گرفت. ما بسیاری از دوستان خانوادگی داشتیم، و یوسف اولین عمدی نیست، که بعد از پدرم دیدم. اما پس از آن، واکنش مادربزرگ را درک کردم، که بیش از یک دوست است. شگفت زده شد که یوسف سعی نکرد تا مادر را جذاب کند و بلافاصله شروع به مقابله با ما، کودکان کرد. او به اتاق ما منتقل شد، با موضوع برای کامپیوتر نشست، ما درباره چیزی صحبت کردیم. اما لحظه ای که ما به مسکو رفتیم، به دلایلی به حافظه به تعویق افتاد. ما در حال حاضر در مسکو زندگی می کردیم، در همان آپارتمان، و من نمی فهمم که آنها رابطه ای با مادرش دارند. کمی هنوز بود سپس آنها عروسی را اعلام کردند، و من تنها یکی از کل خانواده بودم که آن را به اخبار در سرنشینان بردند. فکر کردم داستان تکرار خواهد شد. Shulgin فرستاده مامان در تور، در حالی که در آن زمان با زنان سرگرم شد. این در چشم من اتفاق افتاد - او او را اشتباه نیافت. "

آنا Schulgin:

"جوزف موفق به وارد شدن به خانواده ما شد. علاوه بر این، او سعی نکرد ما را زیر او تنظیم کند: آنها می گویند، من یک مرد، فصل است. "

Lilia Charlovskaya

آیا فکر می کنید یوسف رفتار مشابهی دارد؟

آنا: "در عوض، من فکر کردم جوزف مادر من را از ما می کشد. برای دو سال زندگی در Atkarsk، زندگی به طور چشمگیری تغییر کرده است. مامان به ندرت برای مسکو به سمت چپ رفت، او برای شام های ایالات متحده آماده شد، به خواب برمی گردد، کتاب ها را بخواند. ما به این عادت نکرده ایم و ناگهان عشق مادران بزرگ را در اختیار داشتیم. من ترسیدم که دوباره آن را نگه داشتیم. اما همه چیز طبیعی بود. جوزف موفق به وارد شدن به خانواده ما شد. علاوه بر این، او سعی نکرد ما را تحت او قرار دهد: آنها می گویند، من یک مرد، فصل، پادشاه و خدا هستم. او بلافاصله ما را با برادران به عنوان فرزندانش درک کرد. من می خواستم او را بگم اما به دلایل آشکار، ما دشوار بودیم. بنابراین، در ابتدا او عمو Yoseya بود، پس او فقط Joosea بود. اما من همیشه با دوستانم درباره او صحبت می کنم: پدرم. و این همان چیزی است که آن را درک می کند. یوسف من را به ارمغان آورد، نزدیک بود، سعی کرد کمک کند. من اطمینان دادم که خون هیچ نقش ایفا نمی کند. نکته اصلی این است که چه نوع شخص است. "

و با مادر من دوست دختر شما؟

آنا: "ما با او بسیار متفاوت هستیم، اما ما روابط قابل اعتماد داریم. من همیشه با او به اشتراک می گذارم حتی اگر او چیزی را درک نمی کند، نظر او را تحمیل نخواهد کرد. بله، و دشوار است که من را متقاعد کنم ... قبلا، امکان صحبت با من وجود نداشت - نیهیلیسم نوجوان شکوفا شد. اما پس از آن مادر سعی کرد من را توجیه کند، موقعیت را وارد کنید. او من را دوست داشت، اعتقاد داشت، حتی زمانی که من او را فریب دادم. دوست دختر مادر من رفتار متفاوت داشت. آنها متهم بودند، فریاد زدند، مجازات شدند. و تنها وضعیت را تشدید می کند. "

چه کسی بر انتخاب حرفه شما تأثیر گذاشت؟ چرا تصمیم گرفتید تبدیل به یک بازیگر شوید؟

آنا: "من از دوران کودکی به خوبی هنری بوده ام. این ویدیو حفظ شده است - من پنج ساله هستم، و من رقص، رقص، و سپس من تعظیم، سقوط و سقوط خواب. (می خندد.) من به مدرسه موسیقی رفتم، آواز خواندم، نقاشی کردم. بی فکر، دانستن آنچه که جهت انتخاب را انتخاب کنید. دوست داشتم که پسر را که قصد ورود به موسسه تئاتر را داشتم دوست داشتم. یونگ یوسیا فارغ التحصیل شد پرستار بچه، او همچنین یک پدرخوانده است، همچنین در Schukinsky مورد مطالعه قرار گرفته است. همه با هم به نحوی اتفاق افتاد، و تصمیم گرفتم سعی کنم. در وسط سال تحصیلی، من مادرم را اعلام کردم که به تئاتری می روم، به کلاس های پیانو بازگشتم. و سپس متوجه شدم که این من بود. من فقط نوعی از اکستازی معنوی را تجربه کردم، گزیده ای را از نمایشنامه های کلاسیک ادبیات روسی و خارجی یاد گرفتم. "

آنا Schulgin:

"من تنها فرزند خانواده بودم که اخبار عروسی را در سرنشین ها درک کرده بود. من می ترسم که یوسف ما را با ما انتخاب کند. " با برادران عکس: instagram.com/anna_shulgina.

سپس ناامید نشوید؟

آنا: "نه من مطمئن شدم که این یک حرفه فوق العاده است، من عاشق او هستم. او من را باز کرد، نازک تر، عمیق تر بود. من قبلا در چندین فیلم فیلمبرداری شدم. در حال حاضر مشغول سری در مورد پلیس است. من دختر شخصیت اصلی را بازی می کنم. و در داخل، من هنوز خودم را کمی در نظر دارم، نه یک زن و شوهر زن. یکی از صحنه ها بسیار تند بود، با لحظه ای از اغتشاش. من متوجه شدم که در منافع من برای انجام هر کاری که در اسرع وقت انجام می شود. ما صحنه را برای یک گله برداشتیم. این کارگردان گفت: "این درخشان بود!" کل خدمه فیلم بسیار جدی در مورد کار بود، با وجود این واقعیت که این سری بود، نه یک متر کامل. "

چه تصاویتی از تجربه تلویزیونی داشتید - برنامه های خروج ما؟

آنا: "در روز اول تیراندازی، من سوسیس کودکانه نیستم. من به شدت نگران بودم، سعی کردم تمام متن من را با قلب یاد بگیرم. لسا Vorobev می گوید: "آیا شما احمق هستید؟ برای چی؟ یک سوفلر وجود دارد. و به طور کلی لازم نیست کلمه کلمه را بگوئید. " اما به طور کلی، تصورات بسیار دلپذیر بود. همچنین خانواده های آواز خواندن وجود دارد، و من شگفت زده شدم که چه نوع از مردم با استعداد هستند! یک خانواده آواز خواندن "بهشت" والریا ملاتزه. به نظر می رسید که من سکوت کردم. من پشت صحنه ایستاده ام، اشک رول، و آرایش ها منتقل شده اند. من فکر می کنم: چه باید بکنم؟ لازم است مرحله را ترک کنید. خوب، همه، حالا آنها اخراج خواهند شد. " اما چهره من نزدیک به پایان رسید و گفت که احساسات خوب و صادقانه بود. "

آیا شما تلاش می کنید تا همه چیز را به دست آورید یا کمک خویش را رد نکنید؟

آنا: "همان. در خانواده ما، در این موضوع دائما اختلافات دائما وجود دارد: آنها می گویند که باید در اینجا کار کنند، کار می کنند. اما من نمی خواهم بگویم، مثل اینکه من جایی را عوض کردم. "

در فصل دوم، آیا شما سرب هستید؟

آنا: "من نمی دانم، بیایید ببینیم لشا برنامه ای تنگ دارد، من نیز برنامه ای دارم. "

آیا می توانید خود را به جوانان طلا اختصاص دهید؟

آنا: "نه، من صدمه نمی بینم. من سرگرمی باشگاه را عوض کردم به نظر من خسته کننده است من بهتر خواندم و من نوعی ادبیات غم انگیز را دوست دارم. کافکا، نرم افزار ادگار. من گاهی اوقات اشعار می نویسم به تازگی، آواز خواندن را در لاتین دوست داشت. "

آنا Schulgin:

"در داخل، من نیز کمی خودم را در نظر می گیرم، نه یک زن و شوهر در همه چیز." عکس: instagram.com/anna_shulgina.

آنا، شما نه تنها یک عروس غافلگیر، بلکه یک دختر بسیار جذاب است. آیا شما احتمالا بسیاری از طرفداران دارید؟

آنا: "من کم نور نخواهم داشت. (می خندد.) اما هیچ کس من را دوست ندارد علیرغم ماهیت حساس آن، من یک شخص دوست داشتنی نیستم. و سپس، من بسیار جذاب هستم به تازگی، با یکی از طرفدارانش با تجربیات مربوط به مرگ مارکز به اشتراک گذاشت. و او می گوید: "بله، بازیگر با استعداد بود." همه چیز، این مرد جوان در چشم من افتاد و دیگر افزایش نخواهد یافت. دوست دختر من، به عنوان مثال، با بچه های عضلانی پمپ شده خوشحال است. من درک می کنم، ظاهر مهم است. اما اگر یک مرد احمق باشد، چگونه جاذبه می تواند بوجود آید؟ "

کجا به دنبال آنها - زیبا و هوشمند؟

آنا: "اگر می دانستم، ازدواج کرده ام، چون واقعا خانواده و فرزندان را می خواهم. من دشوار است با دوستانم با وضعیتم، درست این واقعیت است که روح روح است. "

آیا شما احساس ناراحتی می کنید؟

آنا: "مواردی بود که من فکر کردم دوستم بودم. و در واقع او می خواست من چیزی برای والدینش خواسته بود. علاوه بر این، عمده برای من ناخوشایند است - کسانی که ارائه می شوند، در ماشین های شیب دار سفر می کنند، اما خود را به دست نمی آورند، اما بر گردن والدین نشسته اند. جمع کردن، من نیاز به یک مرد سازگار، مستقل، هوشمند و مهربان. من اعلام کرد ریخته گری! "

ادامه مطلب