ژانویه ژانویه: "یک مرد چنین چیز مهمی در زندگی نیست"

Anonim

نام این دختر با استعداد GE، نام خانوادگی - یانگ است. گاشا شروع به نامیده می شود (و برای او تمام استراحت) Kirill Serebrennikov. او او را دعوت کرد، پس هنوز هم یک دانش آموز Vgika، سعی در عملکرد خود را. به عنوان یک نتیجه، گاچن یک بازیگر از مرکز گوگول بود. سپس نقش ها در فیلم ها وجود داشت: "ماتیلدا"، "خدمه"، "جذابیت" ... در گوش دادن کور در نمایش "صدای" او خودش آمد. و تبدیل به یک فینالیست شد. اولین مديريت مديريت GE، فیلم "NU" است - جایزه ICF اشاره شد. نوعی شانس فوق العاده! یا نه؟ جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- گاز، در اینجا ما می گوییم: شما نام را تغییر دهید - سرنوشت را تغییر دهید. فهمیدی!

"بله، من هرگز فکر نکردم که من در مسکو زندگی کنم، تئاتر بازی کنم، به سینما، به صحنه آواز بخوانم، فیلم هایم را بچرخانم. و حالا من یک هش هستم، و من واقعا آن را دوست دارم. نام سرگرم کننده است - و من بسیار شاد هستم.

- دوران کودکی شما چیست؟ پس از آن رویای؟

- از دوران کودکی تقریبا هیچ چیز نمی تواند به یاد داشته باشد. من فقط مطالعه کردم تمام رویاهایم چگونگی ارزیابی بهتر را به دست آورد. من خیلی خسته کننده بودم در عوض، نه خسته کننده - من آن را متوجه نشدم. هنگامی که زندگی دیگری را نمی بینید، نمی فهمید، خوب زندگی می کنید یا بد. دختران در مدرسه با من دوستانه نبودند، اما پسران - بله. در چین، بسیار بد است. و من اهمیتی نداشتم - مادر من واقعا من را به ارمغان آورد تا من به آنچه که آنها در پشت صحبت می کردند توجه نخواهم کرد. اما من با پسران نرفتم، فقط صحبت کردم. با این حال، حتی این محکوم شده است.

ژانویه ژانویه:

اولین کارگردان Yang Ge - نقاشی "NU" - توسط جایزه جشنواره فیلم مسکو اشاره شد

- در مورد اولین عشق مدرسه چیست؟

- ما چنین چیزی را در عشق می افتیم، هیچ وجود ندارد. همه ما در معرض دید، همه چیز بسیار دقیق است - مانند قفقاز. من از مدرسه آمده ام و بلافاصله برای درس ها نشستم، ذرت من در پاپ بود - نوشتم، نوشتم، نوشتم، تدریس کرد، تدریس کرد ... بنابراین اکنون از من میپرسد: "چرا شما نمی خوانید؟ نیاز به خواندن! " و من دیگر نمی خواهم ما فقط برای لذت ندیده ایم، لازم بود که جدا شود - چرا نویسنده گفت: به این معنی که من در این دوختن بود. و حتی علوم دقیق - شیمی، فیزیک، ریاضیات ... و من فقط مطالعه کردم. راه رفتن، Tusil نبود، نوشیدنی نبود، سیگار نکشید، حماقت نداشت. و به طور کلی به بیست سال رنگ نکرد.

- موش خاکستری؟

- نه، نه، من همیشه توجه زیادی را دریافت کردم. در روسیه، روشن است: من زن چینی هستم، ظاهر متفاوت است، بنابراین همه به من نگاه می کنند. افراد مبتلا به موهای بلوند و چشم آبی در چین نیز به دنبال آن هستند. اما بر من و آنجا، آنها توجه کردند. اول، به خاطر مادر. من یک خواننده و یک زن بسیار زیبا دارم. و مردم تعجب کردند که دخترش. همچنین در مدرسه ما معمول بود که یک فرم بپوشد، و مادر معتقد بود که لازم نیست. او با چیزهای زیبا من بود، و همچنین دوست داشتم لباس های عجیب و غریب را بپوشم، که دیگران تصمیم به پوشیدن ندارند. و من آواز می خوانم نشسته مطالعه نکرد، از مادر - ژنها است. این به خاطر این همه، من همیشه توجه زیادی داشتم. زمانی بود که آواز خواندن در چین حرفه ای بود. حالا شما فقط می توانید در صحنه بیرون بروید و بیرون بروید. و سپس - فقط اگر یک گواهینامه وجود داشته باشد که شما واقعا یک خواننده هستید. مادر من در گروه اول این متخصصان گنجانده شد. و به همین دلیل مقدار زیادی به دست آورد. و من می توانم لباسم را بپوشم چگونه دوست داشتم لباس زیبایی داشته باشم! این شادی بود! در مرکز شهر یک فروشگاه دوستی وجود دارد، کالاها در آن فقط برای دلار هستند. و تمام چیزهای من، تمام غذاها از این فروشگاه بودند. سپس به دلیل مشکلات با سلامت مادر مجبور شد این حرفه را ترک کند. و ما بلافاصله ضعیف شد. اما هنوز زنده زنده است.

ژانویه ژانویه:

"من پشت سر من زمزمه کردم: او هیچ پدر ندارد! من اهمیتی ندادم: من می دانستم که خوشحالم، چون مادرم خیلی دوستش داشتم. او به من عشق دوگانه داد "

عکس: بایگانی شخصی یانگ GE

- یک مادر شما را افزایش داد؟

- آره. پدر مادرش را عوض کرد و او را بیرون آورد. فقط به شدت لگد زدن من خیلی کوچک بودم، بنابراین او را به یاد نمی آوردم. مادربزرگ، او دارای تربیت قدیمی است، گفت: "طلاق غیرممکن است، ناپذیری است!" و مامان: "چه باید بکنم - تحمل کنم اگر او مرا تغییر داد؟!" ما در کل منطقه شوک داشتیم. سپس مردم بسیار نادر طلاق گرفتند. پس مامان پشم پس از: فاحشه! و پشت زمزمه پشت من: او هیچ پدر ندارد! و من اهمیتی نداشتم من می دانستم که خوشحالم، زیرا مادر من خیلی دوست داشتم. او عاشق دو نفره بود بنابراین، من سوال او را عذاب نکردم: چرا من یک پدر نداشتم؟ من فقط او را دیدم کمی بود به یاد داشته باشید، او تمام چنین کاشته ها ایستاده بود، من آمد، او را متهم کرد، به نحوی عجیب و غریب نگاه کرد. سپس من گفتم مادر من: "چگونه آن را انتخاب کردید؟ او خیلی زشت است! " من بسیار شگفت زده شدم که پدرم خوش تیپ نیست. از آنجا که مادر برای من بیشتر است. اما، با وجود این واقعیت که او در زندگی من شرکت نکرد، اگر او به کمک نیاز داشت، من امتناع نخواهم کرد.

- پس از مدرسه، شما تحت برنامه تبادل دانشجویی به روسیه به روسیه سفر کردید - به دانشگاه تربیتی Tula، مطالعه مترجم. آیا این حرفه واقعا شما را جذب کرد؟

- من در مورد حرفه آینده فکر نمی کردم. به روسیه پرواز کرد، زیرا این امر می تواند تحصیلات عالی را به صورت رایگان دریافت کند، در چین غیرممکن است. پرواز با ترس و در ابتدا او فقط تشدید شد. برای مثال، برای مثال، این شوک بود که اتاق ها در خوابگاه در نزدیکی اتاق های دختران قرار داشتند، بچه ها بودند. ما مطمئن هستیم - یک خانه برای زنان، خانه ای برای مردان است. اما یک ماه گذشت، و من قبلا به طور معمول درک کردم که از اتاق بیدار شدم و می بینم: بچه ها نشسته اند، نوشیدنی، خوردن ... و من ناگهان احساس می کردم که خنک است که هیچ کس شما را کنترل نمی کند، شما تصمیم می گیرید، چقدر تصمیم می گیرید برای بازگشت، چقدر به خواب رفتن به رختخواب بروید و همیشه لازم نیست یاد بگیریم. اما من یک مرد با سر هستم، هر چند، شاید گاهی اوقات به طرز شگفت انگیزی نگاه کنم. اگر شما نیاز به یادگیری درس دارید، نمی خواهم راه بروم، نمی خواهم بخوابم در حال حاضر، بسیاری از آنها شگفت زده شده اند، همانطور که من همه چیز را - هر دو فیلم، هر دو تئاتر، و آلبوم برای نوشتن، و در "صدا" برای شرکت در. اما این دوره زندگی در چین، زمانی که یک مطالعه دشوار بود، من بسیار انضباطی بودم. برای من، دیگر مشکل برای من برای نشستن تمام روز در خانه و نوشتن یک اسکریپت، به عنوان مثال. من این کار را انجام دادم و روسی برای یادگیری کمک کرد.

- و تا زمانی که آنها زبان را می دانستند، با آنها ارتباط برقرار شد؟

- در تولا - فقط با دختران از دانشکده زبان های خارجی. آنها انگلیسی صحبت کردند، و من او را به خوبی می شناسم. آنها دوست دختر من باقی ماندند، هرچند ما به ندرت دیده ایم. اما اخیرا، من حتی با دوستان بسیار نزدیک، که با آنها در Vgika مورد مطالعه قرار گرفتند، سه نفرشان، به ندرت ملاقات کردند. از آنجا که خیلی مشغول است اما آنها درک می کنند ...

ژانویه ژانویه:

"من فقط در عشق در نگاه اول اعتقاد دارم"

عکس: بایگانی شخصی یانگ GE

- شما در یک مصاحبه گفتید که در یک سال تحصیل در Tula تصمیم گرفت: من نمی خواهم یک مترجم باشم! آنها یک ورق کاغذ را گرفتند، یک حرفه ای بر روی آن نوشتند، که علاقه ای به آن انجام داده بود و بیشترین استفاده را از نامعتبر انتخاب کرد، اما این وسوسه انگیز ... به طور کلی، ما تصمیم گرفتیم به مسکو برویم تا در VGik عمل کنیم دانشکده عمل و مدیران.

- من فکر کردم: چرا نمی توانم امتحان کنم؟ چه کسی به من آسیب می زند؟ یک ماه قبل از امتحان، شعر Pushkin آموخته شد، قصه های Krylov - و رفت. من حداکثر امتیاز را به دست آوردم و وارد دوره سرگئی سولوویوف شدم. در اینجا بسیاری از دانش آموزان فکر می کنند: لازم است آماده شدن، خواندن خوب است. نه من خودم را از بین می برم و حتی ریخته گری را برآورده نمی کنم. از آنجا که مهم نیست چقدر خوب بخوانید اگر همه چیز فوق العاده باشد، چرا به یاد بیاورید؟ پتانسیل انسان بلافاصله قابل مشاهده است. او جذاب است یا نه اگر بتواند آزاد شود. من مرا دیدم، خوش شانس بودم اما برای اینکه بتوانم برای تحصیل پرداخت کنم، مامان خانه ما را در چین فروخت. و اکنون ما در آپارتمان اجاره ای در مسکو زندگی می کنیم. من نگران نیستم که هیچ مسکن وجود ندارد، اما وجدان در مقابل مادر من شکنجه می شود. به محض اینکه پول کافی کسب کنم، من خانه اش را خواهم خرید!

- چرا هنوز بازی را انتخاب کردید؟

- از آنجا که مشغول به کار در هنر جالب ترین کار است. مثل عشق است همانطور که در عشق - مردم سلیقه های مختلف، و در اینجا. این تنها داستان زمانی است که شما نمی توانید بگویید، کاری خوب یا بد انجام دهید. من یک بازیگر را دوست دارم به نوعی مثل من، کسی نمی کند. این بدان معنا نیست که کسی اشتباه است فقط به طور متفاوتی ببینید بنابراین، بهتر خواهد بود که بر افرادی که مرا دوست دارند تمرکز کنند. به خاطر کار من راه را انتخاب نمی کنم، فقط به دنبال آن. من حتی تعریف نمی کنم که من هستم: بازیگر یا خواننده. من پرسیدم: در کدام مسیر می خواهید توسعه دهید؟ من جواب می دهم: نه نقطه ای که می خواهم، اصلی ترین چیز - آنچه شما دوست دارید. اگر من را به عنوان کارگردان دوست داری، من شلیک خواهم کرد. اگر آهنگ های من را دوست داشته باشید، من آواز می خوانم من در هر مورد خوشحال هستم در اینجا، تصویر من واقعا مردم را دوست داشت، جوایز را در جشنواره دریافت کرد - و من اکنون فیلم دوم را از بین می برد. و این شادی است!

- در Sinopsis به Nu، نوشته شده است که شخصیت اصلی به دنبال عشق در مسکو است. شما گفتید که در اینجا یک رمان داشتید به هر حال، آیا این شخص را ببخشید؟

- من نمی توانم او را ببخشم درد را برای همیشه به یاد می آورم. اما اگر به من نرسیده بود، فیلم من را برداشتم، هیچ صدایی وجود نخواهد داشت. بسیاری از خوب ها بعدا اتفاق نمی افتد. بنابراین همه چیز توجیه شد و فیلم من در مورد آنچه در Sinopsis نوشته شده است نیست. او در مورد جستجوی خود، نجات خود است. من می خواستم در افرادی که تمایل به ایجاد آن را بیدار کنم بیدار شوم. اگر چنین آتش سوزی در قلب خود روشن شود، پس جهان حرکت خواهد کرد، هنر حرکت خواهد کرد.

- آیا شما در روسیه اقامت دارید؟

"من می خواهم روسیه را دوست دارم." اما من آن را نمی فهمم، چه اتفاقی خواهد افتاد. من فقط با یکی از عزیزانم باقی خواهم ماند. و من از زندگی لذت می برم من تعجب می کنم که چه اتفاقی خواهد افتاد که من ملاقات خواهم کرد. این به طوری که من واقعا دوست داشتم عشق، و من به دنبال او بودم. پس از تفریح، من به دنبال چیزی نیستم، فقط گریه کردم. اما یک مرد چنین چیزی مهم در زندگی نیست، مانند غذا یا آب، بدون آن من میمیرم. من می توانم بدون یک مرد زندگی کنم اما مهم است: اگر او مانند یک گلدان باشد، به عنوان مثال، برای من این یک گلدان نیست ... نه، اشتباه است. یک مرد یک گلدان نیست به احتمال زیاد، او یک تخت است. حالا من می توانم بر روی مبل، صندلی، هر جا، حتی روی زمین بخوابم. و یک مرد یک تخت است به نظر می رسد ضروری است، اما همچنین ... آسان خواهد بود. او باید یک تختخواب بسیار خوب باشد تا بتوانم او را بخواهم.

استعداد این دختر چند نفره است. در زمان آزاد، GESH همچنین تصاویر را می نویسد

استعداد این دختر چند نفره است. در زمان آزاد، GESH همچنین تصاویر را می نویسد

- این، یک مرد است، کجا می توانم انجام دهم و انجام دهم؟

- آره. و اگر شما آن را داشته باشید، سپس بهترین، کامل است. در غیر این صورت هیچ معنایی ندارد. اما این بدان معنا نیست که برای همه مناسب باشد - فقط برای من! او می تواند دیوانه باشد: اگر من دیوانه هستم، پس خوب است، مناسب من است. کسی ترجیح می دهد مو بور، کسی Brunettes. من دوست دارم بور مانند من، اما به طور ناگهانی در عشق با تاریکی مو سقوط؟ غیر قابل پیش بینی است و خیلی جالب! چطور به نظر می رسد؟ من می خواهم آن را به ارتفاع بالا، با زیبایی کار کرده ام و به من دستم را پوشیدم. (خنده.) و هنوز - به طوری که او مردی با طعم است. من این را دوست دارم اما حدس می زنم غیرممکن است! این شیمی است. هنگامی که فرد را می بینید و - اوه اوه، من! این همه است من فقط در عشق در نگاه اول اعتقاد دارم.

- چرا؟

- از آنجا که در چنین زمانی هیچ شخصیتی و نه ظاهر، هیچ پولی - شما چیزی در مورد این شخص نمی دانید! آنها یکدیگر را دیدند - و هورمون های شما همزمان بود. من آن را دوست دارم و به طوری که من خیلی فکر نمی کنم. از آنجا که ما، زنان، به ویژه با سن، شروع به تصمیم گیری می کنیم که آیا او برای خانواده مناسب است یا خیر، چقدر پول دارد ... چرا من به دنبال یک مرد ثروتمند نیستم، به طور معمول؟ من به آن نیازی ندارم. من به خوبی به دست می آورم اجازه دهید او جالب و زیبا باشد تا بتوانم او را دوست داشته باشم. و با این حال: او باید من را تحمل کند. من فکر می کنم یک زن باید از پایین به مردش نگاه کند، پس می تواند او را دوست داشته باشد و او را دوست داشته باشد. و اگر او شما را بکشد، پس ... نه، این برای من نیست. من معتقدم که او جایی در راه من است، فقط ... کاهش می یابد. برای آن، عصبانی با او: خوب، کجا هستید؟! می تواند و به زودی برود. من نمی دانم، شاید دیر به اتوبوس و منتظر دوم یا هواپیما باید پرواز کنم، و آب و هوا معلوم است. اما او جایی است. میدانم.

- مامان، احتمالا در چین خسته شده است؟

- نه. او اینجا، کنار من است. او در اینجا بسیار جالب است! به عنوان مثال، ما دوست داریم با مادرم سفر کنیم. به طور کلی، من فکر می کنم که مردم خود باید خود و ماجراهای مورد علاقه خود را ترتیب دهند، برخی از رویدادهای دلپذیر برای چیزی که در پیری به یاد داشته باشید و به نوه ها بگویید. و به منظور اینکه بتوانم همه چیز را که می خواهم بپردازم، باید خیلی کار کنید. من بدون یک کسب و کار خسته ام

- شخصیت مبارک! از همه چیز شما شادی ...

- به طور کلی، در روسیه با من چیزهای زیادی اتفاق افتاده است. و این واقعیت که بد بود، دشوار بود، - برای من واقعا یک رویداد نیست. بنابراین من از سوالات خواسته شد: "شما تبدیل به یک فینالیست" صدای "- چگونه شما آن را احساس می کنید؟" - "چطور؟ خوب، خوب. " - "شما لذت نمی برید؟!" - "من خوشحالم." و آنها هنوز به نظر می رسید به آنها بود که من به نحوی احساسات من را به رسمیت نمی شناسم. و من درک می کنم که لازم است ادامه کار، توسعه یابد. من احساس نمی کنم: همه، من اکنون یک ستاره هستم و به بهشت ​​رفتم! قطعا نه. من همیشه توسط یک فرد باقی خواهم ماند. من درک می کنم که چرا اکنون شکوه بسیار زیادی به من آمد - چون آماده بودم. آماده نیست که در این نویز از دست ندهید. یعنی سرنوشت - این تغییر نخواهد کرد، مهم نیست که چقدر زندگی به من بدهد. من فقط کار می کنم من بسیاری از افراد مشهور را دیدم، با آنها ستاره دار شدم، با آنها آواز خواندم. آنها مانند ستارگان رفتار نکردند، بلکه به عنوان عادی، افراد عادی بودند. به من گفته شد: "آیا می دانید با چه کسی شما را آواز خواند؟! این یک ستاره است! من، وقتی کوچک بود، من از او ازدواج کردم! و شما با او آواز خواندید، و دست خود را نگه داشت! " درباره Dima Bilan، درباره Ilya Lagutenko گفت: و آنها خوب هستند من نمی توانم مردم را به شیوه ای دیگر درمان کنم. من حتی وقتی که می گویند گوش نمی دهم: او بد، حیله گری، عصبانی است. تنها زمانی که فرد خود را می بینم، صحبت خواهم کرد، پس من قضاوت خواهم کرد. من به نظر شخص دیگری نیاز ندارم

ژانویه ژانویه:

"من دوست داشتم عشق را بپوشم، و من به دنبال او بودم. و پس از تفریح، من چیزی نداشتم، من فقط گریه کردم، اما یک مرد چنین چیز مهمی در زندگی مانند غذا یا آب نیست"

- و شما یک شخص خوب هستید؟

- به طور کلی، من فکر می کنم بله اما احتمالا نوعی از طرف تاریک وجود دارد. هیچ راه دیگری وجود ندارد. و در مورد این پروژه دوم من است که من اکنون انجام می دهم. من از فیلم "سه بیلبوردها در مرز Ebbing، میسوری" الهام گرفتم، که امسال بسیاری از نامزدهای اسکار را نامزدهای داشت. به عنوان یک نتیجه، فرانسیس مک درمند، که نقش مهمی ایفا کرد، پاداش به عنوان بهترین بازیگر زن دریافت کرد. در این تصویر هیچ شخصیت منفی و مثبت وجود ندارد. بنابراین در زندگی فوق العاده کامل و فوق العاده بلوز اتفاق نمی افتد. صادقانه است و جالب است فیلم دوم من در مورد این صداقت، در مورد عشق، درباره ایمان به خدا است. من باور نکردم - در چین خدا را قبول نمی کند. به نظر من این موضوع مهم نیست - خدا یا بودا یا عیسی. نکته اصلی ایمان است. من معتقدم که او وجود دارد، همه چیز می بیند. قوانین اختراع شده توسط مردم وجود دارد، اما هر کسی می تواند از بین برود، در همه جا سوراخ وجود دارد. و شما از طریق وجدان نخواهید رفت. چه کسی این را در ایالات متحده سرمایه گذاری کرده است؟ .. اما ایمان من به این معنا نیست که من نشستن و صبر کن تا کمک و حمایت از خدا. نه من نمی توانم بگویم که خدا به من کمک نمی کند. کمک می کند اما آثار من نیز به من کمک می کند. با یکدیگر. و فقط درست است.

- ممکن است فکر کنید: چقدر شما به شما داده می شود!

- نه، من در تمام زندگی آسان نیستم. من فقط آن را درمان نمی کنم - آه، چقدر سخت است! من یک فیلم را به تنهایی شلیک کردم، و پس از آن لازم بود که هنوز نصب، صدا ... علاوه بر این، من زن چینی هستم، و آن را دو بار پیچیده است. اما لازم نیست که در آن ساکن باشیم. در حالی که دیگران فکر می کنند: اوه، برای من سخت است که چگونه همه چیز اتفاق می افتد - من فقط آن را انجام می دهم. من وقت خود را صرف فکر نمی کنم من یک فیلم را از طریق قدرت شلیک کردم، اما می دانستم که من آن را تمام کردم. و او بد نخواهد بود، زیرا تمام عشق من را در او قرار داده ام. من بر جوایز حساب نکردم و شما لازم نیست که پیش از این انتظار داشته باشید تا ناراحت نشوید. دوست دختر روسی به من آموخت، آنها گفتند: همه چیز خوب خواهد بود. در اینجا ایده اصلی این است که من زندگی می کنم ...

ادامه مطلب