زکر پرولیپین: "خانواده نیز کار من است"

Anonim

اولین RilePina "پاتولوژی" او شهرت و چندین جایزه ادبی را به ارمغان آورد. دقیقا ده سال پیش بود. در حال حاضر در قفسه کتاب یازدهم - "ساکن". و دشوار است تصور کنید که زمانی بود که هیچ کس چنین نامی را شنید - Zakhar Proilepin! با این حال، در هنگام تولد، او یوجین نامیده شد. زاخار یک نام مستعار خلاقانه است. به هر حال، خویشاوندان روستایی نمی توانست پیش بینی کند که پسر یک نویسنده مشهور جهان از پسر بود. با توجه به محرومیت خود، منتظر یک حس بزرگ از او نیست. عجیب و غریب بود، اشعار همه چیز را انجام داد، و حتی با صدای بلند ... پدر به عنوان یک معلم روستایی، مادر - پرستار کار کرد. در روستای ایلینگا، که در استان ریازان، آینده "حاکم دوم" با والدین و خواهرش تا نه سال زندگی می کرد. سپس خانواده به "سرمایه شیمی و دیگر" (فولکلور محلی) نقل مکان کرد - به شهر Dzerzhinsk Nizhny Novgorod استان. "سرمایه" رنگارنگ، که به حلقه chimsaws منتقل شد، در سال های شوروی پوشیده شد، من می توانستم ... زخار می گوید که وقتی او هنوز یک نوجوان بود، احساس می کرد که او هنوز یک نوجوان بود - او پدرش را از دست داد. به طور متفاوتی به جهان نگاه کرد. بدون توهمات با این حال، با آینده او، او به عنوان یک شاعر واقعی انجام داد: او را در یک Samotek، اعتماد به نفس و احساسات را تردید کرد. بنابراین، دانشگاه را ترک کرد. بنابراین، در Omon ثبت نام کرد، آن را به فرمانده فرستاده شد، من برای مبارزه در چچن رفتم. بازگشت از جنگ و زندگی غیر نظامی، در دانشگاه بهبود یافت. در یکی از امتحانات، من همسر آینده ماشا را ملاقات کردم، که هنوز در عشق است ... به هر حال، Prilepinskoye Monochiev و بسیاری از ساعت ها تحت تاثیر کمتر از چچن و شورش قرار می گیرند. چهار فرزند! دو پسر و دو دختر. خانه، پر از جانوران (گربه ها و سگ)، در فضای باز برای دوستان، "به دست آوردن" معشوقه با استعداد - شادی تمیز! غیر منتظره، حتی نادان برای نویسنده. پس از همه، نویسنده قرار است در زندگی شخصی خود رنج ببرد: سقوط در عشق، ناامید، همه تراشیده، سقوط دوباره عشق - و قرعه کشی در این الهام. زهرا متفاوت است ...

شما معتقدید نویسندگان که به طور جدی می گویند این نیست که آنها خودشان را بنویسند و ادعا می کنند بیش از آن را دیکته می کنند؟

زکر پرولیپین: "من از خیلی متنفرم و همیشه می خواهم مدفوع را بر روی سر بکشم. از آنجا که اغلب، این به طور جدی مردم را که زباله های شگفت انگیز را ارسال می کنند. و آن را بیرون می آید - یا احمق خدا، و یا ... به طور کلی، به وضوح نوعی اختلال وجود دارد. من هیچ رأی نمی شنوم، هیچ کس به من چیزی نمی گوید. من فقط خودم و نه خون قلب را نوشتم، فقط کلمات را بر روی یک لپ تاپ انتخاب می کنم، آنها به پیشنهادات می روند. خونریزی نیست ... "

بنابراین شما نمیتوانید همه را بنویسید؟

زکر: "احتمالا ممکن است. من به سی سال نوشتم و کاملا زندگی می کرد در اصل، من ترجیح می دهم در ساحل با دوستان، آشامیدنی آبجو بنشینم و بچه ها در اطراف پراکنده پرشور، سگ یک بمب بزرگ است ... این همه بسیار لذت بخش تر از نوشتن است. اما من گاهی اوقات برای دم ماهی می گیرم، زیرا برخی از چیزهای مهم وجود دارد که این نوع فعالیت می دهد. احساس نیاز به تعداد قابل توجهی از مردم، ابزار ... من تعداد دیوانه نامه ها را دریافت کردم - هر دو از روسیه و از کشورهای دیگر. البته، بسیار دلپذیر است که بدانیم که کسی در زندگی شما بسیار مهم است. بنابراین، همه چیز تصادفی نیست. "

از دوران کودکی، کمی زخرها به کار صحبت کرد. اولین مکان برای کار او یک فروشگاه نانوایی بود، جایی که او به عنوان لودر کار کرد. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

از دوران کودکی، کمی زخرها به کار صحبت کرد. اولین مکان برای کار او یک فروشگاه نانوایی بود، جایی که او به عنوان لودر کار کرد. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

برای بسیاری، شما نه تنها یک نویسنده فوق العاده، بلکه نمونه ای از یک انسان خانوادگی است. به هر حال، یک روز در یک جلسه با خوانندگان، شما گفتید که شما می خواهید تجربه خانواده خود را به پخش در کل روسیه ...

زکار: "خب، با سهم طنز گفته شد، مخاطبان دلپذیر، خیرخواه بودند، بنابراین من به خودم اجازه دادم ... پس از هر چنین عبارتی باید لبخند بزنم. (می خندد.) چرا یک مثال را با من بیاورید؟ خوب، ما تعداد مشخصی از کودکان را با همسر من، و در غیر این صورت همان داستان را ساختیم. " (خنده حضار)

با این حال، نه همان.

زار: "شما می بینید، یک خانواده نیز کار من است. شغل مربوط به کتاب ها وجود دارد، اما این اصلی نخواهد بود. به نحوی دوست من ساشا ویدنسکی (و او کارگردانی، فیلمنامهنویس، فیلم ها را خاموش می کند) روزنامه نگاران پرسیدند: چه کسی احساس می کنید که شما احساس می کنید؟ در نظر داشتن، احتمالا، حرفه. او: پدر و ناگهان متوجه شدم که اگر من نیز پرسیدم که چه کسی احساس می کردم - یک نویسنده، یک روزنامه نگار، روزنامه نگار، من به همان شیوه پاسخ خواهم داد: پدر. از آنجا که هر یک از کلاس های خود را می توانم برای مدت طولانی متوقف کنم، شاید سال ها. این همان زمانی است که من اشعار را نوشتم، سپس متوقف شدم و امروز به این سوال اهمیتی نمی دهم. شاید این اتفاق بیفتد. با فعالیت های روزنامه نگاری - همه چیز بیشتر، او از من برای مدت طولانی خسته شده است. اما در مورد خانواده ام، فرزندانم ... همیشه خواهد بود. از آنجا که این حس اصلی زندگی من است. به یاد داشته باشید که چگونه Yesenin گفت: "چگونه ترسناک است که روح عبور می کند، مانند جوانان و مانند عشق". روح عبور می کند، مانند هر کس دیگری. و وفادار ترین ابزار برای حفظ انسان خود، انطباق انسانی آن یک خانواده است و همه چیز با آن ارتباط دارد. "

بعید است که شما در مورد این همه زمانی که ازدواج کرده اید فکر کنید. شما جوان بودید و فقط شخص حق را دوست داشتید. بنابراین؟

زار: "بله، فقط همزمان بود. ظاهرا شهود در همسر من خوب کار کرد و من دارم. ما گاهی اوقات به این خنده می رویم به طرز وحشیانه ای، تا حدودی. به یاد داشته باشید زمانی که ما ملاقات کردیم، من در Omon کار کردم. یک پلیس شورش معمولی، سپس فرمانده بخش. در هر صورت، برخی از حرکت های دیگر در حوزه های دیگر قرار نگرفت. "

نویسنده آینده با والدین. پدر، نیکولای Semenovich، تاریخ را در مدرسه آموزش داد. مامان، تاتیانا نیکولاوینا، یک پرستار بود. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

نویسنده آینده با والدین. پدر، نیکولای Semenovich، تاریخ را در مدرسه آموزش داد. مامان، تاتیانا نیکولاوینا، یک پرستار بود. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

محافظت نشده بود داماد؟

زخار: "بله ماشا در برخی از کسب و کار مشغول به کار بود، یکی از اولین زنان کسب و کار در Nizhny Novgorod بود. من به اندازه کافی کار نکردم - من فقط به سرعت فکر کردم، به سرعت فکر کردم، من چیزی را خریدم، چیزی فروم، برخی از دفاتر حذف شده، سپس آنها را به آنها تحویل دادند. در هر صورت، او همه در دهه نود کار کرده بود. و ناگهان او این مورد را به چالش کشید و زندگی خود را با امون متصل کرد. به تعجب همه دوست دختر. Moma Masha (در حال حاضر متوفی، متاسفانه) یک شخص فوق العاده بود، اما او همچنین دچار آن شد که دختر دیگر پول را در خانواده به ارمغان نمی آورد. " (خنده حضار)

با این حال، انتخاب درست بود. شما شوهر کامل هستید، همه وقت و کتاب برای نوشتن، و افزایش کودکان هستند. با دختران، احتمالا، دشوار است؟

زکار: "دختران بسیار ساده تر هستند. یعنی من و پسران به سادگی. ما خوب هستیم و خانمها. در تابستان من با چهار فرزند در روستا زندگی کردم. در واقع، هر تابستان من آن را انجام می دهم تا زمانی که همسر کمی پایبند باشد. و بدون مشکلات اگر من سفرهای زیادی نداشتم، به طور کلی تمام سالها را با کودکان در روستا زندگی می کردم. واضح است که آنها باید یاد بگیرند، و بنابراین من به راحتی با زندگی روبرو می شوم. اما البته دختران بیشتر به پدر اعزام می شوند. و پسران بیشتر به مادر می روند. من آن را از لحظه ای احساس کردم که به وضوح احساس می شود. اگر ما در میز با مهمانان نشسته و کمی مکان، پسر جوانترین همیشه به مادر من در زانو شماست - OP! و دختر - به من خوب، جوان ترین، او سه، هنوز هم می تواند به آنجا برود، و در اینجا. اما کسانی که بزرگتر هستند، ظاهرا بعضی از نمونه های رفتار مردانه یا زن را دنبال می کنند. برای درک بهتر ... و بزرگترین یک فرد جداگانه است. او شانزده ساله است. "

پدر شما تجربه کردید و شما همچنین به شما یک نویسنده جوان می دهید؟ شما در ادبیات ده سال است.

زکار: "من فکر کردم همه چیز فکر کردم که من یک پروسۀ جوان بودم. اما معلوم شد - دیگر. روسیه به طور کلی به درجه بندی های قبلی پیشتر بازگشت. و پس از آن، در دهه نود ما، به دلیل این واقعیت که شفت پروس بازگشت، پلوین به جوانان، Sorokin، Tatyana Tolstaya، یوری Polyakov رفت ... و آنها در حال حاضر برای چهل و چهل و چهل سال بود. و واقعا نویسندگان جوان پس از آن به نظر نمی رسید. زمان به نحوی به نفع نیست به یاد داشته باشید، Yesenin در سال 1923 نوشت: "من احساس صاحب شعر روسی"؟ او بیست و هشت ساله بود. حالا چه نوع شاعر جوان این را می گوید؟ Pushkin در سی و سه سال یا سی چهار ساله در کتاب های درسی ادبیات گنجانده شده است! و امروز چیزها این حس وجود دارد. آثار من نیز در مدرسه برگزار می شود. بنابراین تصمیم گرفتم به افتخار کنم. "

زکر پرولیپین:

"نشستن در ساحل با دوستان، نوشیدن آبجو و کودکان در اطراف Hopping، سگ یک بمب بزرگ است، - همه این بسیار لذت بخش تر از نوشته است." عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

و چه کسی، از نظر شما، امروز یک پروسۀ امیدوار کننده جوان است؟

زکار: "بیایید بگویم، سرگئی Samsonov. او از پیتر است. من چندین رمان نوشتم یک کتاب به نام "Anomaly Kamlaev" بسیار خوب بود. و او واقعا جوان است - سی ساله. من مجموعه ای از پروسۀ مدرن مرد صفر را ساختم. این نامیده می شود: "ده ها". و همه چیز به علاوه منهای - از بیست و هشت تا چهل و دو. همه پروسه ها ده نفر و سپس من یک مجموعه دیگر را منتشر کردم، یک پروسس زن، به نام "چهارده". معلوم شد که در میان زنان بیشتر Prosaikov خوب است. سازمان بهداشت جهانی! Alisa Ganiev، Polina Korbinina ... ما جایی برای پیدا کردن چشم خواننده. و شاعران جوان بسیار خوب هستند. اما من کمی به شما می گویم. به طور کلی، ادراک جهان با نویسندگان جوان حتی شک و تردید نیست، اما آخرالزمان، بسیار سنگین است. و ادبیات همیشه یک دماسنج را اندازه گیری "دمای بدن" کرده است. و بنابراین، اگر شما در ادبیات قضاوت کنید، ما قطعا درست نیست. "

کتاب "کتاب"، که شما به نفع خود را در آخرین ادبیات با انحرافات Lyrical و Sarcastic به دست آورد، ادامه خواهد یافت؟

زار: "البته، البته. از آنجا که من در واقع تعداد زیادی از کتاب ها را بخوانم. اغلب در هواپیما. این زمانی است که آنها می گویند، آنها می گویند، هیچ وقت خواندن، درست نیست. همیشه زمان وجود دارد حداقل زمانی که ما در حمل و نقل عمومی سوار می شویم. البته، برای یک فرد برای خواندن یک کتاب، بسیار مهم تر و مهمتر از آن است که یک کتاب بخواند تا چهل ساعت در اینترنت صرف شود. من همچنین گاهی اوقات به شبکه اجتماعی می روم و مدتهاست که به مدت طولانی متوقف می شود. شما می دانید، فقط به نظر می رسد که ما در عصر اطلاعات زندگی می کنیم و چیزی مهم است که چیزی را از خوراک خبری بی نهایت درک کنیم. همه اشتباه به عنوان مثال، شما می توانید تمام روزنامه ها را بخوانید، زمانی که "آنا کارنینا" نوشته شد، و شما می توانید "آنا کارنینا" را بخوانید، و این یک مرد بسیار بیشتر از همه روزنامه ها را می دهد. بنابراین در حال حاضر. من برخی از دوستان را دیدم، در شبکه اجتماعی شنیده ام و احساس خوبی دارم. اما زمانی که چهار ساعت آنجا نشسته ام، پس از آنکه از زباله ها می توانم بیرون بیایم. چه کار کردی؟ غیر واضح. اما من هم همین کار را برای خواندن رمان "آلمانی ها" الکساندر تئرکوف گذراندم و بلافاصله در مورد زندگی، در مورد عشق، در مورد یک زن، در مورد Luzhkov آموختم. " (خنده حضار)

برنامه ها علاوه بر رزرو "؟

Zakhar: "پس از" محل "، دو مجموعه از مقاله وجود خواهد داشت. و سپس، احتمالا، نشستن به کتاب در مورد موسیقی. "

زکر پرولیپین:

علاوه بر ادبیات، زخار یک اشتیاق دیگر دارد: گروه موسیقی خود را "Elefonk". عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

به هر حال، کجا می توانم به گروه موسیقی شما "Elefonk" گوش کنم؟

Zakhar: "گروه Elefonk" حتی Nizhny Novgorod - همه روسی نیست. موسیقیدانانی که این پروژه را انجام می دهند، سطح بسیار جدی است. بخشی از این ادای احترام به جوانان. سپس موسیقی به معنای زیادی بود - برای من و برای مردم نسل من. Elefunk در سایت من موجود است گوش کن. خوشحال خواهم شد اگر شما آن را دوست دارید. اول از همه، برای رفقای خود. از آنجا که من همه چیز را در زندگی من داشتم و حتی بیش از آنچه که انتظار داشتم، بیشتر از مادرم از من انتظار داشتم. و نوازندگان من که به خوبی بازی می کنند، آنها ... همانطور که می گویند، کارما. کارما توسط تمام انواع فرآیندهای شکسته آب، کودکان رها شده، مستی، معتادان، تمام بقیه تخریب شده است. و امیدوارم که کارما روشن من همه آنها را بکشد ... این آزمایش شخصی من است. شاید کار نخواهد کرد. "

آیا شما فیلم ها را تماشا می کنید؟

زکر: "قلب فرشته" آلن پارکر من 40 ساله را تماشا کردم. او مرا در جوانانش تکان داد. من نمی گویم که من یک متخصص عالی در این زمینه هستم، اما بسیاری از فیلم های خوب را دیدم. چند روز قبل از مرگ هرمان، من در مقاله ای نوشتم که تمام نقاشی هایش به سه یا چهار بار نگاه کرد، به جز Khrustaleva. فیلم های آلمان من را دوست دارند، آنها به عنوان بخشی از من زندگی می کنند. بعضی از قهرمانان از من بیشتر از مردم زندگی می کنند. من مدت ها در مورد سینمای مدرن روسیه خیلی بد بوده ام، تا زمانی که شروع به دوست داشتن با Dunge Smirnova نشوم. و او، او، گفت که ما ادبیات بسیار مدرن روسیه را داریم. من: "دانا، حالا من لیستی از ده کتاب را نوشتم، آنها را بخوانید و بگویید که این امکان پذیر نیست." و یک لیست نوشت. او میخواند. پس از آن، من شنیدم: "زكر، من احمق بودم، من انجام ندادم. من دوباره خواندن کتاب ها را شروع می کنم. " شما می بینید، شما فقط باید یک هادی خوب داشته باشید. دانا همچنین پیشنهاد کرد ده فیلم را انتخاب کند. و من به "شنا آزاد" Bori Khlebnikov نگاه کردم، به Popogrebsky نگاه کرد، Vyropaeva (من دوست "Euphoria" بیش از "اکسیژن")، "Shapito-Show" Sergey Loban، "خیانت" Kirill Silverinnikov ... من متوجه شدم که ما هر ساله از چندین نقاشی بزرگ خارج می شویم. البته، مقدار زیادی از هر نوع زباله سینما وجود دارد که توسط برخی از غیر حرفه ای و احمق ها حذف می شود. اما بچه هایی هستند که شگفت آور کار می کنند. "

برای نشستن برای یک جدول نوشته شده، مهم است که منتظر الهام باشید؟

زخار: "من این احساس را نمی دانم. بدون هیچ تلاشی برای من ناشناخته است گاهی اوقات من فکر می کنم این کاملا یک نویسنده واقعی نیست، زیرا من هرگز لذت بردن از تشخیص خلاق را از آنچه کار می کنم تجربه نکرده ام. هرگز. و نه اینکه من شروع به انجام آرد به این، اما همیشه با برخی، شما می دانید ... خدا را شکر، در روستا، که در آن من زندگی می کنم، من هیچ اینترنت، ارتباطات تلفن همراه و تلویزیون ندارم، بنابراین من چیزی ندارم گرفتن با این وجود می دانید: هنگامی که هیچ کاری انجام نمی شود، لازم است بر روی صفحه من در شبکه اجتماعی برای یک دقیقه اجرا شود و شما می توانید به چهار ساعت وارد شوید. پس چه باید در روستا انجام دهم؟ من رفتم با یک سگ پرش کردم، تغذیه شدم، به رودخانه نگاه کردم و برای نوشتن نشستم. گاهی اوقات در این فرایند احساس می شود که به نحوی کار می کند. خوب، این یک موضوع شناخته شده است: رمان اولین بار به وسط پایین می آید، و سپس خود را رول می کند. ما فقط باید پس از او بخوابیم. "

به عنوان فرمانده شورش، پرولیپین به چچن فرستاده شد. اقدامات نظامی در قفقاز یکی از موضوعات مهم در رمان های خود بود. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

به عنوان فرمانده شورش، پرولیپین به چچن فرستاده شد. اقدامات نظامی در قفقاز یکی از موضوعات مهم در رمان های خود بود. عکس: آرشیو شخصی Zakhar Prilepina.

و قهرمانان خط خود را التماس کردند؟

زکار:

آنها می گویند: "شما می دانید، من مدت زیادی را به عنوان یک شخصیت خاص از کلمه لئو نیکولایویچ تولستوی، این چیزی است که او ناتاشا روستوف را مطالعه کرد - متاهل پیر Progness. اما این درست است: گاهی اوقات قهرمانان خود را تغییر می دهند. اگر ما ساده تر، دو نوع نویسندگان وجود دارد: "Dostoevsky" و "Tolstovsky". Dostoevsky - ایده های نویسنده. او ایده هایی دارد و آنها به رمان خود حمله می کنند و هر کس به خودشان وابسته خواهد بود. در Tolstoy، همچنین بسیاری از ایده های مختلف وجود دارد، اما او نویسنده، تقریبا صحبت، زندگی است. همه چیزهایی که در رمان های خود اتفاق می افتد مربوط به توسعه واقعی زندگی شخصیت است. البته من یک نویسنده "Tolstsky" نوع نویسنده هستم. مدل واقعی رفتار انسان، جنبش روح او من برای من مهم است از همه ایده های CIGAL من. شما متوجه شدید، می گویند که خاطرات و کار روزنامه نگاری Dostoevsky و رمان های آن به هیچ تناقضی وارد نمی شود، عمدتا قادر به حرکت یک چیز به دیگری است. و تفاوت بین دیدگاه فلسفی تولستوی و بسیاری از متون او اغلب غیر قابل نفوذ است. این به خاطر این واقعیت است که داستوفسکی روایت ایدئولوژی خود را تحت تأثیر قرار می دهد و تولستوی نمیتواند مقاومت کند. بگذارید بگوییم من می خواستم رمان "Sanya" به عنوان یک بولشویسم ملی مانیفست. من یک انقلابی هستم و آرزوی شورش فوری را دارم. اما زمانی که من این متن را نوشتم، همه چیز به تناقض با این نصب من وارد شد، و این رمان به این موضوع تبدیل شد، مثلا لیا Ahacedzhakova در او گفت: "بسیاری از عزیزان". و سرگئی یورسکی همان گفت: افرادی که از این همه خواسته اند تا رمان را بخوانند. به هر حال، لیبرال ما و هر روشنفکران دیگر، به شادی من، برخی چیزها را در رمان کشف کرد که آنها روشن و آلی هستند. خداوند شما را مجبور می کند فکر می کند که من مقایسه می کنم، اما در یک زمان "آرام دون" درک شد: و "سفید" و "قرمز" او را با رمان خود در نظر گرفت. "

امروز غم و اندوه اصلی شما چیست؟

زار: "زمان برای خانواده و کودکان گم شده است. و لازم است که کافی باشد از آنجا که بچه ها خیلی سریع رشد می کنند. این دوران کودکی شما بزرگ است - نه پایان، نه لبه، نه لبه، بلکه در اینجا ... من به یاد داشته باشید، من یک بار دیگر ترک، دختر جوان من لیلی هنوز لئوپارد بود، اما من برگشتم - او قبلا می گوید "من نمی خواهم" به هر دلیلی. و زمانی که برای اولین بار اتفاق افتاد، نمی شنوم، و من توهین آمیز بودم. و همیشه در برخی از سفر طولانی، من رویا می کنم که من به زودی برگشتم، من یک شوارات نوشتم و تمام روز را نوشتم و به آنها نگاه خواهم کرد ... "

از کجا انرژی می گیرید؟

زاار: "من فکر می کنم این چیزی است که من شکایات بسیار جدی در مورد زندگی ندارم. و به خاطر آنها، یک فرد معمولا انتخاب می شود. من همیشه با همه خوشحال هستم از دوران کودکی. و منطق نیروهای بالاتر که ما همه را از دست می دهیم، احتمالا، موارد زیر است: هنگامی که شما خوشحال هستید، پس از آن، در اینجا شما هنوز قدرت کمی دارید. من سعی می کنم همسر من را الهام بخشم: همه خوشحال باشند، و همه چیز خوب خواهد بود. و ما همه چیز را داریم، خدا را شکر، همه چیز به ترتیب است. اگر چه، من درک می کنم، ما برای چهار فرزند قدرت نداشتیم. و این پول من نباید کسب درآمد. هنگامی که ما آنها را به دنیا دادیم، مردم کاملا دیوانه بودیم - نیمه شب. اما هر بار که ما این اقدامات غیر منطقی غیر منطقی را مرتکب شد، یک کودک جدید ظاهر شد، فضای زندگی به نحوی بیشتر و بیشتر نشان داد. چنین بیانیه ای وجود دارد: هر کودک با نان او متولد می شود. نه تنها کودک با نان خود، بلکه والدین و نان و نان و سایر کالاها. و زندگی بهتر و سرگرم کننده تر است. در حال حاضر آخرین حق بیمه تمام شده است، و من فکر می کنم: شاید یکی دیگر برای تولد؟ "

ادامه مطلب