دیانا آربنینا: "من Kostya Khabensky نامیده ام و پیشنهاد غیر منتظره"

Anonim

- دیانا، شما صدای بسیار دلپذیر دارید. آیا چیزی به صدا رخ داد؟

- فقط یک سرماخوردگی قوی با عوارض، من برای اولین بار بچه ها را پرورش دادم، و سپس من. تا به حال، من نمی توانم به حواس من بروم. من مجبور شدم روز گذشته به هوا بروم، اما نمی توانستم از خانه بیرون بیایم ... اول در مارتا، Artem دارای درجه حرارت بسیار بالا است. من فکر کردم که بیماری من خیلی من را لمس نمی کند - هیچ چیز مثل این نیست. من مجبور شدم پنج روز آنتی بیوتیک بنوشم. امروز اولین روز بدون آنها است، اما در هر صورت قرص، افسوس، به شدت بر وضعیت عضلات تاثیر می گذارد. به طور کلی، آغاز ماه فوریه ...

- چه نوع کنسرت که شما در حال آماده سازی هستید؟

- من فصل کنسرت را با VTB Arena شروع می کنم. من در مورد ساخت این ورزشگاه شک و تردید داشتم. من در Lendaradka گذشته بودم، سوگند یاد کردم که "دینامو" را تخریب کرد و مشخص نیست که آنها ساخته شده اند. اما آنها ساخته شده اند، من سال گذشته به کنسرت آمدم و فقط احمقانه، متاسفم. چنین اتاق سرد، ساده، اروپایی، و آن را کاملا "تیز" تحت کنسرت ها. من تجربه زیادی در خارج از کشور برای انجام تیم های مختلف دارم - من این بخش از کار را در نظر می گیرم. بنابراین، من هیچ تفاوت بین هامبورگ، پاریس، لندن و عرصه VTB را مشاهده نکردم. فوریه 14، ما برنامه "سهولت غیر قابل تحمل بودن" را بازی خواهیم کرد. و ما کور "Fidgets" را شرکت خواهیم کرد، تصور کنید !! عشق من برای کودکان در موسیقی شروع به آشکار شدن از این طرف کرد. به این معنا که هنرمند معمولا تولد می کند و سوالات بلافاصله می آیند: "آیا شما قبلا شروع به نوشتن آهنگ های کودکان کرده اید؟" بله، خدایا. چه کسی به من اعتقاد دارد؟ این غیر طبیعی خواهد بود، آن را به آرامی قرار دهید. و کودکان همیشه اشتباه می کنند من همیشه با آنها در یک بزرگسال، در یک دوستانه ارتباط برقرار می کنم. "Fidgets" یک کنسرت باز می شود، آنها فرزندان خود را به آهنگ بزرگسالان آواز می خوانند و فقط روح را تبدیل می کند.

دیانا آربنینا:

"چهار سال پیش Khabensky به نام من:" گوش دادن، آربینا، یک چمدان در بازی من بازی؟ " من جواب دادم که با لذت "

- در حال حاضر کجا زندگی می کنی؟ من به یاد دارم، نوشتم که شما یک خانه را در ساحل خلیج فنلاند ساختید ...

- من؟ هرگز! من حدود شش سال پیش یک آپارتمان در سنت پترزبورگ داشتم، من آن را از میل به نوعی از حریم خصوصی خریدم. در اینجا پنجره های آن به خلیج فنلاند رفتند. اما واحدهای زیبا شهر تصمیم گرفتند یک پورت را دقیقا بسازند که تنها راهی برای خلیج وجود داشته باشد. هنگامی که من دیدم که چگونه آب شروع به خواب رفتن کرد، من یک آپارتمان به دست آوردم، دیگر نمی توانستم در آن زندگی کنم، و سپس همان بچه ها آن را فروخت. ما در نزدیکی مسکو زندگی می کنیم.

- به من در مورد مشارکت فرزندان خود در یک پروژه تئاتری در مقیاس بزرگ "نسل Mowgli" تحت رهبری کنستانتین Khabensky بگویید؟

- این یک داستان بسیار جالب است! من همیشه کستیا Khabensky همدردی هستم. من شهرت خود را ترک کردم واضح است که استعداد بازیگران در آن به سادگی شیطانی است، اما در مورد فعالیت های خود در زمینه خیریه و حمایت، او یکی از معدود کسانی است که می توانند بدون قید و شرط باور کنند. چهار سال پیش، او به من تلفن کرد: "گوش دادن، آربنینا، یک بار در بازی من بازی خواهد کرد؟" من جواب دادم با لذت این اولین واکنش بود. سپس، تفکر، من می گویم: "گوش کن، اما من یک بازیگر نیستم." او پاسخ داد که هیچ چیز وحشتناک نیست، آموزش می دهد. و باید بگویم که من مشکلات بزرگی با متون دیگران دارم. (می خندد.) من هرگز کسی را نمی خوانم و بعد از مدرسه آموزش ندادم. یک آهنگ من در اشعار برادسکی، و این است. با این وجود، من در این بازی شرکت کردم، قابل فهم، کاملا خیریه است، و اکنون او را بازیابی می کند. "نسل Mowgli" چنین عاقبت شهر برای کارهای کیپلینگ است. من بچه هایم را به گروه فرستادم، گفت: "اگر چیزی اتفاق می افتد، ترک کنید. اگر نه، به این معنی نیست که وجود ندارد. " در حالی که ریشه گرفته اند اما این بسیار سخت است، هر روز تمرین می کند. و تا ماه ژوئن، به Premiere، بار افزایش خواهد یافت. Khabensky هیچ آمار ندارد، هر کودک ایستاده در مرحله مهم است. هر کس یک حزب روشن و آگاهانه دارد، آنها درک می کنند که چه کاری انجام می دهند. کوچک، که هنوز هم صحنه را نمی کشند، در سالن توسط داوطلبان کار می کنند. من تکرار می کنم، خیلی جالب است. خوب Khabensky انجام شده است.

دیانا آربنینا:

"من قطعا می توانم بگویم فقط می گویم که من به سلسله های خلاق اعتقاد ندارم."

ما از آینده هستیم

- دوقلوهای شما - موضوع و مارس در حال حاضر ده ساله هستند. به من بگویید، چه کسی دوست داری آنها را در آینده ببینیم؟

- من قطعا می توانم بگویم فقط می گویم که من به سلسله های خلاق اعتقاد ندارم. اغلب وضعیت عجیب و غریب وجود دارد زمانی که رئیس خانواده با استعداد ترین است، و کودکان مجبور به سایه هستند. من این را برای فرزندان شما نمی خواهم. آنها به مدرسه موسیقی می روند، اما این فقط یک آموزش اساسی طبیعی است. پس از آن لزوما تبدیل به موتزارت نمی شود. من خوشحال خواهم شد اگر موضوع به یک جراح تبدیل شود. شاید به این ترتیب، به هر حال، پدر من یک جراح است. پس از آن، این کاملا یک سلسله نیست، بلکه یک انتخاب آگاهانه نیست. (می خندد و من توضیح می دهم که در اینجا لازم است که فریم را به درستی قرار دهیم، اما در اینجا این است که روشنایی را بگیرد. به طوری که آن عادی نیست و برداشته نمی شود، اما شروع به کار به طور مفصلی به آنچه که او انجام می داد، نزدیک شد. من آن را کمی از آن بهره برداری می کنم. (می خندد.) ما به بالی پرواز کردیم، من آنها را در تخته موج سواری قرار دادم. و من می گویم مارس: "اگر شما عکس بگیرید، زاویه را در قاب ببینید درست است که مردم Gnomes را دریافت نمی کنند." خواهیم دید. من به زور نمی کشم مهمترین چیز برای ما، برای والدین، آنها را به عنوان آنها به عنوان آنها و هر کسی تبدیل شده است. من سعی خواهم کرد که آنها را به هر حال. اما من از مواد مخدر بسیار ترسناک هستم، فقط با دقت از این زباله ترسیدم. من بچه های شکننده، نازک، به ویژه آرتم دارم. بنابراین، من می خواهم آنها را سریع تر برای دریافت حرفه، به عنوان مثال، من آنها را به کار بر روی تور خود را.

- در مورد مدرسه چیست؟

- هنگامی که تعطیلات، البته. بنابراین، در حالت عادی، آنها نمی توانند افزایش یابد: یک مدرسه، مدرسه موسیقی، جعبه های موضوع، مارتا بازی تنیس، در حال حاضر اضافه شده تمرینات از استخوان Kostnysky! رفتن به ساعت 6:45 و تنها ساعت در نه ده نفر در خانه.

- چند سرگرمی که آنها دارند! اما شما بیشتر خوشحال هستید؟

- اونا با حالند. بسیار انسانی هنوز در دنیای مجازی بسته نشده است. آنها تلفن دارند، اما آنها در اطراف ساعت نیستند. علاوه بر این، من "گسترده تر" هستم، تلاش می کنم آنها را به یک دنیای عادی بکشند. اگر من در خانه هستم، فیلم های با هم را ببینید - به عنوان مثال، "Gampa Forest"، "Babylon"، "فوم روز"، "مایل سبز" دیده می شود. این همه با این واقعیت آغاز شد که در تابستان در تعطیلات ما هر شب کارتون را تماشا کردیم. من پرسیدم: "گوش دادن، بازپرداخت، و زمانی که من فیلم هایم را تماشا کنم؟" این موضوع به من نگاه می کند و به طور انحصاری پاسخ می دهد: "خب، وقتی سوپ را بخورید، شما ناهار یا تور را آماده می کنید." و من خشمگین بودم: "آه، پس؟ سپس از آنجایی که ما به آنچه که برای شما جالب است، نگاه خواهیم کرد. " (می خندد.) به طور کلی، من از هیچ موضوع ممنوعه ترسیدم و همه چیز را توضیح دهم. به منظور تکرار تجربه خود را زمانی که در حیاط آنها گفته شد که در آن کودکان از آن آمده است. به عنوان مثال، یک صحنه عشق در فیلم وجود دارد، جایی که قهرمانان بوسه می کنند - چشمان من فشرده شده اند، گیج شده اند. و من می گویم: چرا شما به صفحه نگاه نمی کنید، زیبا است، مردم یکدیگر را دوست دارند، خیلی سرد. اگر شما به طور معمول با کودکان ارتباط برقرار کنید، معکوس، واکنش های انسانی و انسانی اجتناب ناپذیر است. آنها یک روز غیرممکن هستند، این یک روند دائمی، یک ماهه دائمی است. برای تولد سال جاری، آنها هدایای زیادی را به دست آوردند، و وقتی پرسیدم که بیشتر آنها بیشتر دوست داشتم، هر دو پاسخ دادند - لاک پشت های زنده! شما می بینید، گوشی های جدید، نه اسباب بازی ...

دیانا آربنینا:

"من خوشحال خواهم شد اگر موضوع به یک جراح تبدیل شود. و مارس می خواهد اپراتور باشد"

- لاک پشت ها؟

- لاک پشت ها، من قبلا فروتن هستم (می خندد.) هنگامی که آنها Yellowfusik را می خواستند، این یک مار است، مانند یک پایتون بزرگ، بد شد. و من واقعا همسترها را دوست ندارم بنابراین، در مورد لاک پشت ها موافقت کرد. من از چگونگی تماس میپرسم؟ - "اوما Thurman. ذهن یک دختر، یک تورم - یک پسر است. " خوب است که نه bonnie و clyde (خنده). به طور کلی، آنها بچه های بسیار واقعی، سخاوتمندانه هستند.

"آیا هنوز با آنها سفر می کنید؟"

- من می خواهم بچه ها را در سراسر جهان حمل کنم. به نظر می رسد که اغلب به نظر نمی رسد: من کار زیادی دارم، مدرسه ای که دارند. اما چیزی که ما قبلا موفق به دیدن آن شده ایم. به عنوان مثال، سال گذشته به مکزیک پرواز کرد، در یخ چیچن بود، به آنها در مورد این معجزه نور و دیگران گفت. پرسید چه چیزی دوست دارند ببینند؟ و مارتا پاسخ داد که او می خواهد ویرانه ها را ببیند. (می خندد.) من پرسیدم - معلوم شد که کولوسئوم است. بنابراین دفعه بعد ما به رم می رویم و من واقعا می خواهم آنها را به آفریقا برسانم.

راهنمایی مبتدیان

- از ارتفاع موقعیت امروز شما، می گویند: برای یک نوازنده تازه کار مهم است؟

- نوشتن آهنگ اگر چیزی برای گفتن وجود ندارد، هیچ چیز صرفه جویی نخواهد کرد. شما می توانید یک گیتار همراه خرید، شما می توانید تولید کننده را تحت تاثیر قرار، اما همه چیز برای فصل است.

هنوز هم باید ظرفیت کاری جهنم وجود داشته باشد: واضح است که بدون استعداد هیچ جایی نیست، بلکه به دور از آن نیست، هیچ نرخ بقا وجود ندارد، اما از طریق کار روزانه.

لازم است که دست خط خود را انجام دهید ... اگر چه، از سوی دیگر، آسان است، و آن را امتحان کنید تا کار کنید! من به عقب نگاه می کنم، اما من در حال حاضر برای 26 سال بازی می کنم و فکر می کنم: چگونه به این رسیدم؟ من هنوز هم از هیجان زمانی که آهنگ ها را می نویسم، از هیجان استفاده می کنم. این روند تمام نیروها را می گیرد، اما من در او خوشحال هستم - شاید حتی بیشتر از ایستادن در مرحله یا تمرین. و به مدت 26 سال، البته، حرفه ای گرایی ظاهر شد، اما در نکته اصلی هیچ چیز تغییر نکرده است: دوست داشتم بنویسم، بنابراین من دوست دارم. و دائما بازی می کند و 26 سال پیش، من به طور کلی هر روز بازی کردم. و من منتظر نیستم، "خب، وقتی هزار نفر برای یک کنسرت به من می آیند". چه هزاران نفر، من به ده سالگی خوشحال شدم. و به تدریج تعداد بینندگان رشد کرد، رشد کرد ...

دیانا آربنینا:

"بچه ها من را به کار بر روی تور من"

امروزه زمان شیلپوترب می تواند "Hayput" باشد، به طوری که هر کس شگفت زده شده و "zalikali"، اما با این اصالت شما فصل را زندگی می کنید، زیرا باید بولد بسیار جامد باشد. کلاسیک آسان تر از نوآور است. شما می توانید مزاحم ناامید، بیرون آوردن، سوار بر آن، اما پس از آن کاهش می آید، و فرد نمی فهمد چرا. اصالت لازم نیست شگفت زده شود، اما اگر شما نمیتوانید آن را انجام دهید، کار می کند. گاهی اوقات به کودکان می گویم که همه چیز را شکست و تنها توسط آنها مشغول به کار می شود، و آنها، دانستن و احساس من، پاسخ می دهند که پس از آن من ناراضی هستم. من خفه می شوم، و نمی توانم آواز بخوانم. و آنها نمی فهمند که پول کسب کنند. در من انرژی شما باید بر اساس اراده آزاد شود، و سپس من متعادل، در لادا با جهان و عزیزان آن، مهم است.

- شما بلافاصله مطمئن بودید که "تیراندازان شب" موفقیت بزرگی خواهد بود؟

- تا کنون شوکه شده است، به معنای واقعی کلمه هر روز. من تقریبا یک سال و نیم پیش به صحنه المپیک رفتم و اولین فکر کردم: "چرا شما خیلی زیاد هستید؟" (می خندد) من از تعداد افراد شگفت زده شدم. هنگامی که هیچ کس در شما هیچکس هرگز چیزی نگذاشت، در بعضی موارد به طور ناگهانی متوجه شدید که چیزی به دست آمده است. و مهمترین چیز این است که پس از این آگاهی متوقف نشوید. به این معنا، من خوش شانس بودم - من دائما ناراضی هستم، دائما منعکس کننده، دائما فکر می کنم، به طور مداوم فکر می کنم که من هنوز کاری انجام نداده ام، و بهترین آهنگ من پیش رو است. من به یاد داشته باشید، کنسرت به المپیک پایان یافت، در مراحل فرود آمد، و من از من حمایت کردم، خیلی خسته شدم. و بنابراین من می روم و می گویم: "گوش دادن، چیزی که من برای مدت طولانی آکوستیک را بازی نکرده ام، بیایید بازی کنیم!" و ما بلافاصله "Crocus" را برای یک روز تولد متهم کردیم، درست در آن لحظه. (می خندد.) این است که این کنسرت برای من نقطه عطفی نبود، پس از آن برخی از نوازندگان در میز نشسته بودند و ماه دیگری را جشن می گیرند "المپیک" را جشن می گیرند. من از مراحل فرود آمدم - و این همه، دیروز برگزار شد و گذشت.

- به من بگویید، با نوازندگان خارجی کار کردید؟ به عنوان مثال، با Cadzuphums Miyazava-San؟

- ژاپنی ها به طور کلی افراد هستند. (خنده) نه اروپایی ها و نه آمریکایی ها. آنها کاملا متفاوت کار می کنند. هر کدام از کارهای کوچک خود را می سازد، به معنای واقعی کلمه مثل یک پیچ، مانند پیچ. و این موزاییک به یک تصویر بزرگ تبدیل می شود، بدون هیچ گونه خرابی هماهنگ شده است.

مارس در تور

مارس در تور

- آهنگ شما "گربه" تبدیل به کلاه در ژاپن شد. وقتی در مورد این یاد گرفتم چه احساسی داشتم؟

- این یک احساس بسیار جالب از این واقعیت بود که Casuphum Miyazava-San او را در ژاپن آواز می خواند. همه چیز به آن اشاره کرد که چگونه آن را به عنوان آن را به زبان های hieroglyphs به نظر می رسد. او در ژاپن است، خوب، بگذارید مثل یک BG با ما بگویم، او نیز احترام می گذارد. و با توجه به ذهنیت کاملا متفاوت، ممکن بود او را با احترام بزرگ، اما بدون آن را درمان کنید. کاملا طبیعی و صاف است. نکته اصلی این است که جذب یکدیگر، ما آن را انجام دادیم. او به من یک صفحه زیبا با ماهی های نقاشی شده به من داد. من زیبایی این ماهی، فیلیگره کشیده شده بود، با تمام استخوان ها، و معلوم شد که او از خود Kadzuphums خواسته شده است، نقاشی شده و اجازه داده شود. در اینجا او ذهنیت است!

- آیا در مورد مسیر انتخاب شده تردید داشت؟

- تمام زندگی. من به این واقعیت رسیدم که نسبتا اخیرا بود. برای سالهای زیادی فکر کردم که من جای کسی داشتم. به عنوان مثال، زمانی که من به رسمیت شناخته شدم، فکر کردم چرا ناگهان؟ و آن را غیر ممکن است آن را با CHECETS تماس بگیرید، با صدای بلند، من چیزی نگفتم، اما در داخل زیاد. اشعار شروع به نوشتن با حس کامل عجیب و غریب آنچه اتفاق می افتد. وقتی داستانها از من بیرون آمدند، آنها شروع به افتادن به کتاب کردند، دوباره فکر کردند که من آنجا نبودم. و حتی در موسیقی، من تکرار می کنم، کاملا اخیرا متوجه شدم که یک حرفه ای که من می توانم آن را به خوبی و قانع کننده انجام دهم. من آرام شدم، تنها زمانی که یک کتاب در مورد گروه Radiohead را بخوانید، جایی که مصاحبه های بچه ها، به ویژه تام یورک، و او می گوید: "من فکر می کردم تمام زندگی من که من محل کسی را گرفتم!" "خدای من، من یک افکار در سر ندارم،" من پس از آن فکر کردم. اما شاید انعکاس طولانی مدت من خودکفایی مطلق و استقلال را توسعه داده است - من نیازی به تصویب ندارم. با این حال، این خوب است، مانند هر کودک هنگامی که ستایش. پس از همه، اگر یک فرد دائما می گوید که او م ... کی، او در نهایت چنین خواهد بود. و بالعکس. به عنوان مثال، پسرم می گوید که او نمی خواهد انگلیسی، خسته، و اگر بخواهد، تنها در جدول جشن انجام دهد. من او را می خوانم، حوله را بر روی زمین گسترش می دهم، پیشنهاد می کنم با کلمات دروغ بگویم: "به نظر می رسد که در ساحل دریا هستید، و من برای تعطیلات به شما می روم". او دروغ می گوید و وظایف را انجام می دهد. (لبخند می زند.) اگر یک مرد یک نوع و با عشق را درمان کند، او نیز پاسخ خواهد داد. من از ده سال اول در مرحله محروم شدم. رزونانس از عموم حضور داشت، اما نه از "فروشگاه"، بیایید بگوییم. سپس متوجه شدم، احتمالا، احساس مطلق هماهنگی من وجود داشت. متوجه شدم که من نوشتن آهنگ های خوب هستم و این به هیچ وجه نمی رود یا شاید اعتماد به نفس از این واقعیت که من به طور مداوم پراکنده است. من فقط یک دسته را نداشتم، یک ورق کاغذ و، Tota نوشت. این از من این است که از من طول می کشد، البته، و به همین ترتیب، بدیهی است که اعمال نمی شود.

آرتم در تور

آرتم در تور

- داستان ها و اشعار شما که آنها را از شما خارج می کنند، قبلا یک نوع وزنی را به شکل مجموعه ها به دست آورده اند؟

- بله حتما. چند سال پیش یک دو عضو بیرون آمد. اشعار و متون به نام "در حال اجرا"، و Prosaic - به نام "Tilda" نامیده می شود.

- آیا اکنون سودآور نیست - برای انتشار کتاب ها؟

- نه. اما من یک نویسنده نیستم، رمان را در یک ثانیه کشش نمی دهم. برای من، این دوباره غیر ممکن است که انجام ندهد. حجم جمع آوری شده، من آزاد شدم اما من به مدت طولانی به پروس رفتم، به هر حال، در ارتباط با انعکاس بود. همیشه اعتقاد داشت که یک فرد می تواند در یک استعداد باشد. یا خنک به طبخ، یا سرد برای نوشتن، و یا یک جراح کلاس. اما این، همانطور که اغلب در حال حاضر در حال حاضر بر روی گسترش شبکه های اجتماعی اتفاق می افتد، زمانی که دختر یک شاعر، تزئین، طراح مد، یک روانشناس و پرستار بچه خود را از پنج فرزند خود را علاوه بر این .... من تا حدودی تا حدودی ... هشدار دهنده هستم بنابراین، به رسمیت شناختن حق پروسس در خود.

تصویر - همه!

- چه کسی در حال حاضر بر روی تصویربرداری شما کار می کند؟

- من یک سبک فوق العاده Lesha Sukharev دارم. من یک آرایش کنسرت دائمی دارم - چون می خواهم به خوبی نگاه کنم. اما در عین حال هیچ چیز و همیشه برای سبک، تصویر، و غیره، من "در سراسر خودم" نیست. و اگر من در یک لباس کوتاه بیرون بیایید، به این معنی است که من می خواستم آن را بپوشم. خدا را شکر، افرادی که با من کار می کنند کاملا به وضوح درک آنچه من، آنها از دست ندهید، از دست ندهید، من از نفت نفت عذرخواهی می کنم. تنها چیزی که می خواهم وزن کم کنم. من باید بخندم، آنها می گویند که در آن شما وزن را از دست می دهید، و من می دانم آنچه شما نیاز دارید! (خنده حضار)

- و چگونه وزن خود را از دست می دهید، روش های شما چیست؟

- من دائما نوعی فعالیت بدنی دارم، من ورزش زیادی دارم با مربی، به علاوه یوگا. مطمئن باشید که صبح شارژ کنید، باید گسترش دهید، کشش کنید. علاوه بر این، او شروع به تحصیل به تنیس بزرگ کرد، هرچند زودتر، صادقانه، او بازی خود را "عمده" در نظر گرفت. اما هیچ چیز مثل این، اگر نزدیک به او واقعا! با این حال، با همه چیز، در زندگی.

ادامه مطلب