لیدیا Kozlov-Tanich: "میشا دوست داشت شرکت های بزرگ را بگیرد"

Anonim

هر کس انتخاب می کند: یک زن، مذهب، جاده، آیه ... احتمالا تانیان هرگز ناخوشایند نخواهد بود، اگر در سال های پس از جنگ وحشتناک در ساخت SDPP استالینگراد، دانشجوی جوان مدرسه فنی لیدا را برآورده نکرد Kozlov او شاعر با استعداد است، نویسنده یکی از معروف ترین بازدید های Alla Pugacheva "Iceberg" زندگی به شوهر خود را اختصاص داده است. موز و الهام بخش او، دوست دختر وفادار و همراهی بود. از روز اول قدمت لیدا متوجه شد که سرنوشت با یک نابغه به او آورده شده است.

لیدیا Kozlov-Tanich: "آیا می دانید که Tanich اولین بار من در یک رویا دیدم؟ هنگامی که او وارد تکنسین ساخت و ساز در استالینگراد شد، من هیچ جایی برای زندگی نداشتم. برای مدتی من شب را در یک خوابگاه در یک تخت با یک دختر دیگر گذراندم، و سپس تصمیم گرفتم که تخت را در شهر بردارم. یک مادربزرگ بزرگ، وحشتناک، مانند بابا یگا، چهره اش چروکیده بود و همیشه بد بود. در طول ده روبل، او اجازه داد تا به مبل های قدیمی در زیرزمین بروم. بورس تحصیلی من هجده روبل داشتم و سپس معلوم شد که مادربزرگ یک قلب خوب است و او را به شیوه خود دوست داشت. پس از پرسیدن: "آیا می خواهید تنگ شود؟" و سپس من حتی، به شدت به وحشت ناسم. اما چه کسی نمی خواهد تنگ شود؟ مادر بزرگ می گوید: بازی خوب از مسابقات و رفتن به رختخواب. و در شب من تمام زندگی خود را خواب، که، من امیدوارم، هنوز به پایان نرسیده، و یک فرد با چهره Tanich، که تنها فکر می کنم: "و هیچ چیز، زیبا!"

جلسه تاریخی چگونه رخ داد؟

لیدیا: "من مدرسه فنی را به پایان رساندم و به توزیع من به مسکو فرستادم. من خیلی خوب مطالعه کردم و من - این چیزی است که در سر من فریبنده بود - اظهار داشت که من می خواهم ماندن و کار بر روی Stalingrad Gres. من به محل ساخت و ساز آمدم، من را در خوابگاه گذاشتم. هفتم ماه نوامبر، در اتاق ما تصمیم گرفت تا یک شرکت جوان را جمع آوری کنند. در برابر، همانطور که آنها صحبت کردند. و در اینجا من طبقه های من، درب باز می شود، و شامل دو بچه و دو دختر زیبایی فوق العاده است. من هرگز چنین هنرپیشهایی را دیده ام! و یکی از مردان - با چهره من از خواب بسیار تنگ شده است. من و لیپنی: "اوه، من شما را می دانم!" او شگفت زده شد، و من در طول حزب به گوشه ی دور دستگیر شدم، نگران بودم: مهم نیست که چگونه فکر کردم که من به او جهنم ... در میان شب، بچه ها پرسیدند: "لیدا، اسپایی!" گاهی اوقات من با بازی در گیتار من، موسیقی، اشعار را تشکیل می دهم. من گیتار را گرفتم، اعلام کردم: "من اخیرا یک آهنگ نوشتم، و من شعر را در روزنامه خواندم، آنها برخی از آنها را نوشتند." و پس از آن این، تنگ شده است، که چشم من را تمام شب را کاهش نداد، به من چسبیده و زمزمه به من در گوش: "و مخزن من است!"

فقط باور نکردنی، داستان عرفانی! شما احتمالا به معجزه ها، لیدیا نیکولانا اعتقاد دارید؟

لیدیا: "باور کن از آنجا که در زندگی من شگفتی ها زیادی وجود داشت. بله، و زندگی خود یک معجزه نیست؟ ما در جنگ وحشتناکی جان سالم به در برد ... وقتی که تهاجم آغاز شد، پدر و مادر من از ساراتوف بیرون رفتند تا تخلیه شوند، اما آلمان سریعتر از ما سوار شد. در روستای ناشنوا در ولگا گیر کرده است. گرسنگی وحشتناک بود من ده ساله بودم، کلمه "آب نبات" را شنیدم و حتی تصور نکردم که چه چیزی بود ... هنگامی که والدین مرا برای نان فرستادند، به چای روستای توزیع شد. من کارت را در دستم گذاشتم و از برف در روستای تاریک رفتم. من می روم - یک راک دود، بسیاری از مردم وجود دارد، و تصویر بر روی دیوار آویزان می شود - بزرگ، در کل دیوار. این قسمت از Lermontov Pechistan نشان می دهد: قهرمان پرش بر روی اسب، از طریق زین او، BAL به او منتقل شد، و چچن ها در پشت آنها تعقیب. من فقط در نزدیکی چنین زیبایی اندازه گیری کردم. من نگاه می کنم و از هیجان کار در دست کارت، Tru ... هنگامی که او به ذهن آمد، هیچ چیز از کارت ها باقی نمانده بود - تنه تنها است. چگونه پس از آن به خانه بروم؟ یک خانواده گرسنه نشسته و در انتظار من با نان وجود دارد ... تمام روز سرگردان در اطراف روستا، من نیز به خوبی نگاه کردم، من می خواستم عجله. من به خانه برگشتم، پذیرفته شدم. والدین حتی کلمات را نگفتند و صبح اعلامیه رادیو: کارت لغو می شود. آیا این یک معجزه نیست؟ "

لیدیا تنگ او برای اولین بار در یک رویا دید. با میخائیل Tantshe، آنها با هم نیم قرن زندگی کردند. عکس: بایگانی شخصی Lidia Kozlova-Tanich.

لیدیا تنگ او برای اولین بار در یک رویا دید. با میخائیل Tantshe، آنها با هم نیم قرن زندگی کردند. عکس: بایگانی شخصی Lidia Kozlova-Tanich.

میخائیل اسحاقچ در مصاحبه ای گفت که کولی نیز به او اطلاق می شود. درسته؟

لیدیا: "او خیلی صحبت کرد. او به نحوی در بازار، به سمت کولی بود: "بیایید عملکرد!" او به خاطر کف دست کشیده شد. و او به او می گوید: "همسر شما لیدا را می خواند!" در آن زمان، همانطور که تانیچ گفت، او حتی با این نام آشنا نیست. پدر تانیا در سال 1938 شلیک شد، او یک پست مهم در رهبری شهر تقیگ را اشغال کرد. مادر نیز کاشت میشا پدربزرگ را گرفت. او را در مدرسه فنی راه آهن تنظیم کرد. به هر حال، Tanich از اولین بار ازدواج کرد. دختر به نام ایرینا با patties خود را درمان کرد، و او همیشه گرسنه بود ... پس شروع به زندگی با هم. پسر متولد شد یک کودک زمان نظامی، سلامت ضعیف همیشه بوده است. او و زندگی را قبل از Tanich ترک کرد. اغلب ما تجربه کرده ایم، میخائیل اسحاقچ همیشه با او ارتباط برقرار کرد ... کارگران راه آهن به یک رزرو داده شد، اما خودش به ارتش خواسته شد. و تمام جنگ را خدمت کرد. و به آلمان رسید. سپس، در موسسه روستوف، همکلاسی ها خواسته شد: "میشا، و چگونه آلمانی ها در آلمان زندگی می کنند؟" او گفت: "جاده های خوب وجود دارد، Autobahn. ما در "Stybeckers" پرواز کردیم، مانند هواپیما. " و این به اندازه کافی بود به طوری که او در Bonos دستگیر شد و شش سال اردوگاه ها را دستگیر کرد. "

شما نمی ترسیدید با چنین بیوگرافی ازدواج کنید؟

لیدیا: "من عاشق بودم و حتی در مورد آن فکر نکردم! با IRA، او قبلا طلاق گرفته است. هنگامی که میشا در اردوگاه ها بود، او نامه ای را برای یک طلاق فرستاد. او، البته، ذهن ... بله، و پس از اولین جلسه، او برای مدت طولانی ناپدید شد: او نمی خواست من را سرنوشت کند. این ساخت و ساز را ترک کرد و خواستار کار در روزنامه منطقه شد - از طریق ولگا به یک شهر دیگر بود. اما من نمی توانستم برای مدت طولانی ایستادم، شروع به نوشتن کردم. هر روز. و یک بار نوشت: بیا من بلافاصله ترک کردم، همه چیز پرتاب کرد و رفت. در عوض، من رفتم: از طریق ولگا یک پل عابر پیاده با طول دو کیلومتر وجود داشت که از آن به جای دستبند - طناب بود. چگونه من زیر باران و باد بر روی آن رفتم؟ این عشق عشق است! "

و زندگی خانوادگی شما چگونه آغاز شد؟

لیدیا: "سرگرم کننده! و بسیار گرسنه ما یک خانواده ماهیگیر را راه اندازی کردیم. ما آشپزخانه تابستانی را گرفتیم. در آنجا آنها شروع به زندگی کردند، دختر بزرگتر ما در آنجا متولد شد - آنگا. خنده دار - پس از اولین شب ازدواج، Tanich می گوید: "اگر شما در حال حاضر باردار نیستید، به این معنی است که شما من را دوست ندارید!" من قلب پاشنه را ترک کردم - چگونه می دانم، من باردار شدم یا نه؟ خدا را شکر، این همه اتفاق افتاد بنابراین او دوباره شرایط را مطرح می کند: "اگر مرد متولد شود، من خانه را ترک می کنم!" و هنگامی که آنگ متولد شد، من در بیمارستان زایمان دروغ می گوییم، گریه کردم. خواهران پنبه، فکر می کنم، من غم و اندوه دارم. و من از شادی گریه می کنم! "

چه کسی دختران را یک نام نادر انتخاب کرد؟

لیدیا: "البته Tanich. او تمام ورزشکاران زندگی اش بود، تحصیلات جسمانی را دوست داشت و همیشه از ورزش قدردانی کرد. سپس نام Kinkobs Inhi Artamonova به کل کشور رسیده است. "

لیدیا Kozlov-Tanich:

هنگامی که Tanich اشعار خود را در "روزنامه ادبی" فرستاد، Bulat Okudzhava استعداد خود را جشن گرفت و توصیه کرد که به مسکو برود. او نمی دانست که شاعر سرکوبگر نمی تواند به پایتخت برسد. عکس: بایگانی شخصی Lidia Kozlova-Tanich.

آیا او همچنان به نوشتن اشعار ادامه داد؟

لیدیا: "البته. من، زمانی که باردار رفت، هر روز برگ های خود را برداشت و اشعار جدید را بخواند. من بلافاصله متوجه شدم که چه سطح استعداد است. و او شروع به نوشیدن او بی سر و صدا: میشا، ارسال اشعار به مسکو، ارسال! او در ابتدا من را از من تکان داد، همانطور که از مگس آزار دهنده. اما شما می دانید، یک سنگ قطره تیز می کند. او اشعار را در "روزنامه ادبی" فرستاد و پاسخی به امضای Bulat Okudzhava دریافت کرد: "میخائیل، شما بسیار با استعداد هستید، شما باید به مسکو بروید." اما Bulat نمی دانست که میشا پس از اردوگاه ها نمی توانست به پایتخت نزدیکتر از صد کیلومتر نزدیک شود. اما در اینجا من شروع به فشار بر روی آن کردم: بیایید حداقل نزدیکتر، جایی در منطقه مسکو. به عنوان یک نتیجه از مبادلات مختلف، ما خود را در مهره Zuev در نوع زیرزمین سربازخانه یافتیم. خیلی خام وجود داشت و بسیاری از موش ها را اجرا کردیم که ما به توالت رفتیم با یک جارو - برای رانندگی آنها. Tanich اردوگاه هنوز هم سل را باز کرد، پاهای خود را به طوری که من هر ساعت لباس پوشیدن را تغییر دادم، و پوشک های لاستیکی شب برای شب ...

INGA همچنین سل را شروع کرد. در اینجا یک دختر دیگر متولد شد ... پول کمی وجود داشت. Tanich اشعار را نوشت، آنها چاپ شدند، اما او یک پنی برای آن دریافت کرد. پرداخت می شود برای آیه سی سی روبل. بیش از یک نفر در روزنامه قرار نگرفت. خوب، چگونه خانواده در این پول زندگی می کنند؟ اما نویسندگان دیگر، شاعران از مسکو قبلا برای او آمده اند. طنین طنچ متوجه شد. و هنگامی که Volodya Winovich، او سپس در رادیو کار کرد، با دیدن ما به عنوان محروم، گفت: نوشتن یک آهنگ - آنها بیشتر برای او پرداخت می کنند. شصت روبل یا حتی نود، اگر آهنگ خوب است.

تنیک اشعار را نوشت، به سردبیران روزنامه جوانان رفت. او انکار شد خوب، همانطور که می توانید در مورد وزیر دفاع پس از آن بنویسید "تماشای رقص دختران، جریان رودخانه قمری. شما، رفیق Malinovsky، آنها را در حساب "؟ او، ناراحت، به راهرو می رود و با یک فرد رشد بزرگ مواجه می شود. همچنین غمگین سپس بله، آنها صحبت کردند. تانیا اذعان کرد که او توسط اشعار شکست خورده است. اینسوکار از آنها خواسته بود که بخوانند. من پرسیدم: و من می توانم سعی کنم موسیقی را به آنها انتخاب کنم. بنابراین آهنگ "Textile Town" ظاهر شد، موسیقی Jan Frenkel، بالاترین فرد نوشت. این آهنگ سپس در برنامه "صبح بخیر" بود.

و Tanich بیدار شد؟

لیدیا: "اما چه کسی می داند نویسندگان کلمات آهنگ ها، و حتی در صورت؟ او گفت که چگونه یک روز به ایستگاه راه آهن Kursk رفت تا در یک غرفه تغییر کند، و از آنجا "شهر" در صداهای ظرفیت کامل. Tanichell - فقط دو روز پیش، آهنگ برای اولین بار در رادیو بود! افتخار او مست است، او یک فروشنده است و می گوید: "من این آهنگ را نوشتم." او به او تحقیر آمیز نگاه کرد: "بله، شما را پرتاب کنید! پوزه بیرون آمد به طوری که چنین آهنگ هایی برای نوشتن! "این چگونگی شوهر من خندید، ابتدا به شکوه افتادم."

لیدیا توسط میخائیل ترسید. مرد بزرگسال، پشت شانه - جنگ و زندان. اما زمانی که او شروع به نوشتن نامه های دست زدن خود کرد، تسلیم شد. عکس: بایگانی شخصی Lidia Kozlova-Tanich.

لیدیا توسط میخائیل ترسید. مرد بزرگسال، پشت شانه - جنگ و زندان. اما زمانی که او شروع به نوشتن نامه های دست زدن خود کرد، تسلیم شد. عکس: بایگانی شخصی Lidia Kozlova-Tanich.

و شما افراد ثروتمند شده اید؟

لیدیا: "شما می دانید میخائیل Isaevich! آیا می دانید که او در اولین هزینه مناسب خود را خریداری کرد؟ دو سال پس از موفقیت "شهر نساجی"، شوهر پول کپی رایت دریافت کرد - دوصد روبل. لذت بردن از خانه، اما در جاده در کمیسیون، گیرنده چوبی را دیدار کرد. تلفن. او او را خرید و رانندگی کرد. ما آن را تنها روی میز کنار تخت گذاشتیم و به صبح گوش کردیم.

حتی زمانی که تانیا یک شاعر مشهور شد، و آهنگسازان ساخته شده برای آیات خود، او تبدیل به یک غنی نبود: Misha دوست داشت به شرکت های بزرگ، یک رئیس بود. این شخص در دوران کودکی تنظیم شده است، این شخص آماده کمک به همه و اول از همه، البته، تغذیه و نوشیدنی است. "

شما چه فکر میکنید، چرا آهنگ هایش مردم را پذیرفتند؟

لیدیا: "این یک هدیه ویژه از شاعر است - برای نوشتن به طوری که مسیر به هر روح عرضه می شود. پس از موفقیت "شهر نساجی" Tanich و Frankel به Sakhalin در کمیته مرکزی Komsomol فرستاده شدند - برای نوشتن سرود در مورد این جزیره. و Tanich هنوز یک آهنگ ذهنی ساده نوشت "خوب، شما در مورد ساخالین چه می گویید؟" کارفرمایان ناراحت بودند، اما مردم پذیرفته شدند، و تا کنون آنها آن را یک سرود در ساخالین در نظر می گیرند. "

چگونه تصمیم می گیرید که اشعار را در کنار این شاعر بنویسید؟

لیدیا: "با شرم و ترس. اما اشعار خود از من صعود کردند. من می ترسم آنها را بر روی کاغذ ثبت کنم: اگر Taniche را ببینید؟ سپس، هنگامی که یک کتاب کامل از اشعار قبلا جمع شده بود و من آنها را ویرایش کردم، تصمیم گرفتم که MISHE را نشان دهم. او به دفترش رفت و خواندند. سه ساعت رفت من قبلا همه را دریافت کرده ام. سپس بیرون آمد - به نظر می رسد خوشحال است. گفت: "خب، هیچ چیز، هیچ چیز ... شما به من چیزی شبیه به من یاد گرفتید." و اضافه شده: "خوب، نوشتن، نوشتن ..." و من فقط به آن نیاز دارم! سپس معلوم شد که این چیزی است. بسیاری از مردم هر روز به Tanichi آمدند: هنرمندان، آهنگسازان، تولید کنندگان ... او هر کس را عمل کرد، و من میز را با یک پارچه کت و شلوار گذاشتم. و من به ندرت آهنگساز سرگئی برینزین آمد، حدود بیست ملودی را به ارمغان آورد، من می خواستم میخائیل ایسایویچ برای نوشتن کلمات. و تیکو یک بار و یک بار آن را نمی گیرد. من به او گفتم: "Seryozha، شما یک کاست را ترک می کنید، من گوش خواهم داد، Tanich را خوردم ..." و من یک ملودی را در مجله پیدا کردم، که من دوست داشتم، اشعار نوشت، سپس کار ما به Misha گوش داد. و بلافاصله گفت: "حمل به رادیو". بنابراین آهنگ متولد شد "برف چرخش، چرخش و ذوب شده است ...".

و "کوه یخ"، معروف ضربه Alla Pugacheva؟

لیدیا: "با او حتی راحت تر بود. ما اغلب جوان داشتیم و هیچ کس با آهنگساز مشهور دیگر ایگور نیکولایف، آهنگساز مشهور دیگر بود. Tanich به خصوص دوست ندارد با افراد مشهور کار کند. اعتقاد بر این بود که آنها قبلا همه چیز را به دست آورده اند، همه چیز را داشتند. اما جوانان پذیرفته شدند، کمک کردند و برای آنها با لذت نوشتند. بنابراین یک بار در خانه ما، ایگور نیکولایف و ساشا مالینین ظاهر شدند. Malinina Tanich بلافاصله گفت: "شما اهمیتی نمی دهید، اما شما باید عاشقانه بخوانید." مالینین گوش داد - و تا کنون عاشقانه می خواند. ایگور نیکولایف به خصوص به ویژه قدردانی کرد، بلافاصله یک استعداد بزرگ در آن را دید. من توصیه کردم: شما هیچ آهنگ ندارید، سعی کنید چیزی را با لیدا بنویسید. و ما آهنگ ایگور را برای Lyudmila Gurchenko، و سپس یکی دیگر - برای Edita Piekhi ساخته شده است. هنگامی که ایگور به ما آمد، گرسنه شد، مثل همیشه. من او را بورچت ریختم و نزدیک نشستم. در طول شام، ایگور از من از چیزی جدید خواسته بود. من او را "کوه یخ" نشان دادم. او خواندن، یک لیوان براندی نوشید و به پیانو نشست. در بیست دقیقه آماده آهنگ بود. "

لیدیا نه تنها یک همسر وفادار، بلکه یک همدم، دوست داشت. هر روز صبح، میخائیل Isaevich شعر جدید خود را به شعر معرفی کرد.

لیدیا نه تنها یک همسر وفادار، بلکه یک همدم، دوست داشت. هر روز صبح، میخائیل Isaevich شعر جدید خود را به شعر معرفی کرد.

Lilia Charlovskaya

هنرمندان شما را برای آهنگ ها پرداخت می کنند؟

لیدیا: "هرگز پرداخت نشده است. میشا من و من تمام زندگی ام را در کسرهای از هزینه های نویسنده زندگی می کردم. Tanich در حال حاضر بیمار بود، زمانی که او اولین اشعار را خریداری کرده بود. الکساندر Iratov برای آلبوم جدید Alena Apina خرید یک کل چرخه، شروع از آهنگ "دانشکده"، به نظر می رسد دو صد دلار برای این آهنگ است. سپس آنها نیز خریداری کردند، اما برای مدت کوتاهی طول کشید - Tanich درگذشت.

ایگور نیکولایف، تا آن زمان آهنگساز و سازنده بسیار معروف، تصمیم گرفت تا من را هدیه ای - طراحی شده در آپارتمان من در میامی. اما من رد شدم: چرا من به تنهایی نیاز دارم؟ ایگور به طور کلی به من کمک کرد: زمانی که هیچ تانیخ نبود، او فقط در اطراف بود و به معنای واقعی کلمه من را نجات داد. و یوسف کوبزون صبح و عصر به نام گورستان وانکانف برای میشا به دست آورد ... "

پس از خروج میخائیل Isaevich، شما آن را در محل کارگردان هنری گروه "Forestopoval" جایگزین کردید. آیا این یک چیز جدید برای شما بود؟

لیدیا: "میل، چه جدید! از روزی که Tanic اولین شعر خود را برای "Timrebing" نوشت، و تا امروز من به طور مداوم در مدار تمام گروه های گروه. میشا در حال حاضر به ایجاد یک گروه نرسیده بود. علاوه بر این، او نمی خواست موضوع کمپ را در آیات خود لمس کند. اما در زبان روسی باستان "برای انتقال" چنین کلمه ای وجود دارد. معنای او کلمه مدرن "pester" را بیان می کند، بنابراین من او را رتبه بندی کردم: چه کسی، چطوری، چطوری، که اردوگاه ها را تصویب کرده است، باید در مورد آن بنویسد؟ من به او کروجوقف را جدی گرفتم. آنها سعی کردند یک آهنگ را بنویسند، و سپس رفتند. هنگامی که تانیچ به تلویزیون دعوت شد. او سپس بسیار محبوب بود. من موافقت کردم که صحبت کنم، اما با این شرایط: او یک برنامه جدید و یک هنرمند جدید را نشان می دهد. آنها هفت آهنگ را با اسپرم خود آواز خواندند. و اتر منفجر شد! من تلفن را در خانه داشتم، از اتحاد نامیده می شود: این مرد چه کسی است؟ سپس آهنگ "و سوان سفید سفید بر روی پرات" متولد شد - تقریبا سرود "mascoval" ... هنگامی که Tanich تبدیل نشد، بچه ها به مراسم تشییع جنازه آمده بودند. و در یادبود، از همه خواسته شد که گروه را رهبری کند. بنابراین ما برای شش سال بدون میشا کار کرده ایم. "

Lydia Nikolaevna، و دختران شما به قدم های پدر نمی رفتند؟

لیدیا: "اینگا، بزرگترین، هنرمند تبدیل شد. همراه با شوهرش نیز یک هنرمند، آنها در هلند تحصیل کردند و آنجا باقی مانده بودند. دو فرزندشان نیز از آکادمی نقاشی فارغ التحصیل شدند، به طور فعال نمایش داده می شوند و در اروپا موفق هستند. من قبلا یک مادربزرگ بزرگ دارم - میشا شش ساله. دختر جوانتر Svetlana زندگی خود را به حفظ میراث پدرش اختصاص داد. او با آرشیو کار می کند، اشعار خود را برای چاپ آماده می کند. و خودش می نویسد - و پروسس، و شعر. "

"جنگل"، آهنگ ها، کودکان، چه چیز دیگری شما را ترک کرد؟

لیدیا: "من هرگز به اوراق بهادار او در زندگی منجر نشد. ما یک مراسم داشتیم: او زود بیدار شد، ساعت هفت را تماشا کرد و نوشت. بعدا بلند شدم و یک شعر جدید داشتم. و بنابراین هر روز! و در اینجا این نبود، من به دفترش رفتم. تمام مقالات توسط بابا تجزیه می شوند: اشعار "چوب"، برای ناشر. همه چیز روشن است - تمام دستورالعمل هایی که به چه کسی و چه چیزی. اشعار و در مورد من وجود داشت ... "چه کسی می داند که شما صبح زیبا هستید. چگونه آرایش خود را به حیاط دوست داری؟ چگونه هر بار هر دو چشم سبز خود را به من بازگردانید. هر کس می دانست، و چه کسی می بیند، بله هر. او باید از شما بیدار شود چه کسی می داند چقدر زیبا است تو خودت. اما، و من از حسادت رفتم ... "

ادامه مطلب