ماریا Smolnikova: "من پیکربندی نشده بود که شخص دیگری را ضرب و شتم، اما ..."

Anonim

هر کس در یک افسانه روسی بود: او را از خائنانی نجات داد و نمی توانست در عشق نبود. Arrow Amur دقیقا در هدف قرار گرفت: حرفه ای عمل یکی برای دو نفر است، شور و شوق برای نقاشی، ویژه، خاص به اکثریت نگاه کردن به جهان و خلق و خوی هکتار. بنابراین، در نهایت، به دست آوردن یکدیگر، ماریا Smolnikova و ایوان اولوف دیگر شک و تردید و در تاریخ 17 اوت رسما تبدیل به شوهر و همسرش شد. جزئیات - در یک مصاحبه اختصاصی با مجله "اتمسفر".

- کجا و در چه شرایطی شما برای اولین بار یکدیگر را ببینید؟

ماریا: با وانیا، ما در تئاتر "مدرسه هنر دراماتیک" ملاقات کردیم، اما نه بر روی صحنه، زیرا آنها با هم بازی نکردند، اما پشت صحنه ها. این شب، تئاتر ما یک ضیافت را به افتخار اعطای اعطای "ماسک طلایی" بازیگران، مدیران و هنرمندان تئاتر (من از جمله)، و پس از بخش مهیج، ما برای یک شرکت کوچک برای راه رفتن در اطراف شهر رفتیم . و در اینجا آنها به ما حمله کردند ...

ایوان: بعضی از مردم کاملا ناکافی هستند، با یک تپانچه تروماتیک در کنار جاده نشسته و انتظار می رود کسانی که به آنها شلیک کنند. به طور تصادفی تبدیل شد

- بر اساس قانون ژانر ایوان مجبور بود شما را نجات دهد ...

ماریا: این دقیقا همان چیزی است که اتفاق افتاده است. مبارزه گره خورده بود، و وانیا از یک تپانچه در صورت زخمی شد - هنوز یک اسکار کوچک باقی مانده بود. او بسیار قوی تر از دیگر بچه های ما بود. به طور طبیعی، پس از آن مورد، وانیا به عنوان یک قهرمان واقعی من را از سر من نگذاشت. (لبخند می زند.)

در ایوان ماریا این واقعیت را رعایت کرد که او و یک شخص فوق العاده و هنرمند با استعداد است

در ایوان ماریا این واقعیت را رعایت کرد که او و یک شخص فوق العاده و هنرمند با استعداد است

عکس: Agatha Aglaya

- ماشا، شما، همانطور که من آن را درک می کنم، قبلا طلاق گرفته بود، درست است؟

ماریا: در آن زمان - بله، این اتفاق افتاد. اما من همیشه به دنبال پیدا کردن یک فرد در قلب - یک ماهواره قابل اعتماد، که با آنها می توانید مسیر زندگی طولانی را انجام دهید. روابط آسان من را دوست نداشت: من یک شخص جامع هستم در یک زمان اعتقاد بر این بود که شاید، شاید من نیاز به توجه به یک مرد از یک حرفه ای زمینی، دور از هنر، اما من قطعا نمی خواهم کسی به من زندگی خود را، به معنای واقعی کلمه خدمت، بنابراین با همکار همراهی که همراه است نیازی نیست و از قربانیان من، بسیار ساده تر است. بنابراین من فکر می کنم. و اگر او قوی و مستقل شخص است، که با نورد نورد، بازتابی، خلاقانه خود، تمایل به نابودی روابط نیست، به طور کلی فوق العاده است: بنابراین همه چیز بیرون آمد! وانیا، با تمام ظرافت های آن از درک جهان، حساسیت، فوق العاده شجاع است. او آسان، مهربان، با طنز، اما در همان زمان - جامد است!

- ایوان، آیا شما آزاد هستید؟

ایوان: شما می دانید، من برای اولین بار از ماشا متوجه شدم که دانش آموز "گناهان" بود، زمانی که من به گویت رسیدم، جایی که او تحصیل کرد، تولید خود را تماشا می کردند. واقعیت این است که من عادت به اجرای هایی را که یک مسیر خاص را در حمام می گذارم، نقاشی می کنم، چیزی را طراحی می کنم، برخی از افکار را بنویسید، و اخیرا من اخیرا یک طرح را نشان دادم، جایی که دوچرخه سواری در یکی از کارهای دانشجویی است. من به یاد داشته باشید که این بازیگر این بازیگر من را تولید کرد! یک تفکر وجود داشت: "معجزه ای که اتفاق می افتد!" و هنگامی که من با این دوست دختر در همان تئاتر بودم، با خوشحالی بازی او را تماشا کرد. او خودش را دید، تا آنجا که او در صحنه پرشور بود، ادامه داد. اما متوجه شدم که او آزاد نیست، و من داستان شخصی خودم را داشتم، بنابراین یک زندگی در همان زمان به طور موازی وجود داشت.

ماریا: تا این مورد دراماتیک. پس از او، ما شروع به برقراری ارتباط در یک دوستانه، شوخی کرد، خنده داد. مکاتبات اولیه ما حفظ شده است، جایی که بسیاری از اظهارات وحشیانه، برخی از وضوح ... به نظر می رسید که یکدیگر را از دور ثابت کرده اند. من به وینین رفتم و متقاعد شدم که او نه تنها یک شخص فوق العاده بود، بلکه هنرمند زیباست. در یک فرمول، من حتی او را نمی شناسم - او در تصویر متولد شد. از طریق بازی بازی او، او به دنبال دنیای خود بود و معتقد بود همه چیز او را انجام داد. و در عین حال، شما می دانید، احساس کامل از عدم رضایت از آنچه اتفاق می افتد: نامشخص بود - این فقط یک همدردی بود، وسوسه کردن بازی یا چیزی بیشتر جهانی بود.

ایوان: وقتی که ماشا در سالن بود، نگران بود. هنگامی که او در یک پیام به طور خلاصه به بازی پاسخ داد، و من کنجکاو بودم که او به طور خاص در مورد نقش من فکر می کرد. پرسید: "آیا شما علاقه مند هستید؟" - و بلافاصله یک بررسی بزرگ و مستقر شد. (لبخند می زند.) و من نیز اغلب در اتومبیل های اجرا می شود. علاوه بر این، اگر در ابتدا برای تماشای کار مدیر، به تدریج متوجه شدم که کاملا متفاوت بود. به نظر می رسد یک تاریخ است.

ماریا Smolnikova:

"من به خودم گزارش دادم که من به این رابطه با حلقه در دستم وارد شدم. و صحنه پیشنهاد سازماندهی شده در یک ساعت فیلم، با بچه ها موافقت کرد، یک دسته گل را ترک کرد"

عکس: Agatha Aglaya

ماریا: وقتی که من ابتدا چهره وننو را در گالری متوجه شدم - واقعا خشمگین شدم: چگونه او جرات می کرد تا به مقدسات نگاه کند، زمانی که من مطمئن نیستم، اشتباهات، اشتباه می کنم ... اما بعدا - برعکس: او من را الهام بخشد. با این حال، عالی است که ما یک حرفه ای هستیم: نزدیک - یکی که با آنها چیزی برای بحث در مورد آن وجود دارد. بله، و شما می توانید سرگرم کننده را شستشو دهید. به عنوان مثال، ما گاهی اوقات شخصیت های ناهار را اختراع می کنیم و دقیقا از چهره خود و با کپی آنها می خوردیم. این ممکن است از یکدیگر و از زندگی در خروشچف خسته شود. همسران یا شخص دیگری ...

ایوان: شما می بینید، در حال حاضر من بسیاری از زنان زیادی که در یکی متصل هستند. (لبخند می زند و من واقعا می توانم باعث درد شخصی شود، زیرا رابطه قبلی من کامل نشده است و مورد نیاز برای قرار دادن نقطه است. بنابراین کمی کمی پیگیری کردم. تا زمانی که امکان پذیر بود.

ماریا: وانیا تنها نبود، و این واقعیت قطعا اشتباه بود. من سعی می کنم صادق باشم و پیکربندی نشده است که شخص دیگری را ضرب و شتم کند. اما هنگامی که قلب روشن است، آن را برای مدت طولانی کنترل آن غیر ممکن است. در نتیجه، من نمی توانستم در احساساتم محاصره کنم و باز کنم. چنین خطی زمانی اتفاق افتاد که شما از دست دادن احترام به خود من از یک مرحله مشابه، من برنده شدم. در داخل، من همه چیز را دفن کردم، من عجله داشتم، در چنین ایرانی که نمی توانستم در چنین ایالت باقی بمانم، تصمیم گرفتم که بهتر شود نشان دهد که بهتر است نشان دهد، به جای ادامه دادن به باد کردن خود، آرام شود. خوب، من، پرتاب یک وانیا یکی در تئاتر، پرسید که آیا به او مانند یک زن. (لبخند می زند.)

- ایوان، برای شما، این گفتگو غیر منتظره بود؟

ایوان: نه، من حدس زدم اما، البته، شناخت او فوق العاده خوشحال بود. به نظر من به نظر می رسید که من به طور کامل با او بودم، و او فقط به خوبی به من همدردی می کرد.

ماریا Smolnikova و ایوان اولوف در 17 اوت ازدواج کرده اند

ماریا Smolnikova و ایوان اولوف در 17 اوت ازدواج کرده اند

عکس: آنا Platunova

- همچنین می ترسید که ماشا شما را فریب دهد؟

ایوان: بله، محاصره و یک طناب وجود دارد. (می خندد.) معلوم می شود که قبل از سال نو ما یک زندگی جدید را آغاز کردیم. بنابراین، به این سؤال که بابا نوئل من را ارائه داد، من پاسخ دادم: "شادی!"

- شما هنوز متحد هستید و دوست دارید نقاشی، درست است؟

ماریا: البته! من یک هنرمند نیکولای کچینسکی در خانواده ام داشتم، به طوری که ژن ها تحت تاثیر قرار گرفته اند، و از سنین اولیه، به این نوع هنر بی تفاوت نبود. من به طور مداوم اوقات فراغت خود را صرف می کنم: من کلاژ ها را با ترکیبی از تکنیک های مختلف می گیرم، من نوشتم گل یا فرشتگان، آنچه که خودم تصور می کنم ... و وقتی متوجه شدم که وانیا تساوی، من به طور کلی با چشم های دیگر به او نگاه کردم. شما بوم خود را دیده اید !!! یکی دیگر از وانیا یک استودیوی هنری را رهبری می کند، نفت مردم هر سنی را می آموزد. کسانی که حتی تصور نمی کردند که این خلاقیت را قادر می سازد. وانیا می تواند احساسات مثبت را تحریک و شارژ کند.

ایوان: من دوست دارم توطئه ها را بنویسم این ممکن است از این بازی طراحی شود و مرد قدیمی عاقل از جزیره محصور شده توسط کلاغ ها و شامان در تصویر شیر، و ماشا ... هر بار که این یکپارچه انرژی است، اما با معنی. و من خوشحالم که تجربه خود را به اشتراک بگذارم، مردم را به این پرواز مدیتیشن غوطه ور کنید، زمانی که هیچ افکار دیگری وجود ندارد - تنها جهان بر روی بوم وجود دارد. من مطمئن هستم که قرعه کشی، مانند آواز خواندن، همه می تواند.

- آیا شما برخی از کلاس های عمومی دیگر به غیر از حرفه و نقاشی دارید؟ به عنوان مثال، ورزش

ایوان: در حالی که ماشا به تنهایی دوچرخه سواری می کند و من بعدا اجرا می کنم. (لبخند می زند.) دقیقا، من می روم، و ماشا سوار می شود. لازم است که دوچرخه دوم را خریداری کنید ... حتی هر روز من همسرم را در آغوشم می پوشم. اما به طور کلی، ما تمرین پیاده روی طولانی در مسکو را انجام می دهیم.

- به هر حال، شما هر دو بازدید می کنید. شما چگونه در پایتخت هستید؟

ماریا: شما می دانید، در بومی Yekaterinburg، من قطعا نمی توانستم تمام زندگی من وجود داشته باشد. برای من، انرژی این شهر سنگین است. احتمالا، بنابراین بسیاری از شخصیت های قدرتمند وجود دارد. مردم آن را با رسانه های خود اعمال می کنند، عادت به غلبه بر ابدی، ویژه! از آنجا که من نیز توسط این فضای تشکیل شده است، مسکو کمتر ترسناک است و حتی به نظر می رسد دوستانه. من فکر می کنم انرژی اورال به من کمک می کند تا به من کمک کند. اما من سعی می کنم از این تقلید از این شکاف صرفا در کار استفاده کنم، و نه در ارتباطات روزمره.

ایوان: و من یازین، از قلمرو کراسنودار هستم، و مسکو به من مثل من تغییر می کند. من به این ریتم ها نیاز دارم، تراکم وجود، جنبش دائمی. درست است، ماشا به من حتی در جریان دیوانه ترین برای متوقف کردن، توجه به جزئیات، تمرکز بر چیزهای مهم است.

لباس عروسی بازیگر در Yekaterinburg بومی خود خریداری شده است، و مدل موهای Brooch را به صورت عقاب تزئین کرد

لباس عروسی بازیگر در Yekaterinburg بومی خود خریداری شده است، و مدل موهای Brooch را به صورت عقاب تزئین کرد

عکس: آنا Platunova

- چگونه دست و پیشنهاد قلب خود را انجام دادید؟

ایوان: واقعیت این است که من قبلا به من گزارش دادم که من به این رابطه با حلقه در دستم وارد شده ام. قبل از آن، من خودم را در چنین اندیشه ها ندیدم و سپس به نحوی بلافاصله واضح بود که اگر من با ماشا هستم، او همیشه من خواهد بود. و من صحنه جمله را در یک فیلم تصادفی سازماندهی کردم: من با بچه ها موافقم، یک دسته گل را ترک کردم ...

ماریا: در ماه مارس، پس از تمرین به MHT، وانیا من را ملاقات کرد، ما رفتیم به سرگردان در مرکز، و در آنجا، در کوچه، فیلمبرداری فیلم: دوربین های فیلمبرداری، دستگاه های روشنایی ... و در اینجا ما عبور می کنیم، چگونه ناگهان کسی به من گلها می دهد، وانیا بر روی زانو می گیرد، می خواهد با او ازدواج کند، دایره یک کینوگروپ ... و من سکوت می کنم، سعی می کنم درک کنم که چه اتفاقی می افتد. "البته، بله،" بگو ... این خیلی مسخره بود، دست زدن، زیبا!

ایوان: من ماشا را در آغوش گرفتم و سرزنش نکردم تا روز تیراندازی همکارانش را پاره کنم. (لبخند می زند.) آن را در یک ساعت فیلم بود، اما نه به عنوان یک فیلم. تمام راه خانه ما از پوچ بودن آنچه اتفاق افتاده خندیدیم. مشهد، با یک دسته گل از گل ها، در وسط بازپرداخت ها و افراد با رادیو، و من، میل لنگ، دستش را لرزاند و یک بار دیگر تکرار می کنم: "بله" بله، "بگو" بله "... "احساس کامل پرواز و اهمیت رویدادهایی که قبلا دریافت کرده اید در هنگام ارسال درخواست به دفتر رجیستری دریافت کرده اید.

- آیا واقعا؟

ایوان: ما در نمودار تنها صبح آزاد در هفته یافتیم، انجمن هایی را که در آن زوج ها در مورد صف های غول پیکر نوشتند که مجبور بودند شب را در اتومبیل ها صرف کنند تا به برخی از لیست ها و زمان تا پایان روز کاری تبدیل شوند، مطالعه کردند ... محکم تصمیم گرفتیم که ما اولین بار باشیم: تمرینات ایالات متحده. طرح این است: در شش صبح، قبل از ورود به همه تشنگی، من خودم یک لیست را ایجاد می کنم و در خط اول ما را مناسب می سازم، و ماشا به کشف می آید.

ماریا: در نه صبح، زمانی که من به رژیم با قهوه آمد، وانیا منتظر من در مغازه به طور کامل به تنهایی. معلوم شد که هیچ هیجان وجود ندارد و او سه ساعت به تنهایی نشسته است. (لبخند می زند.)

ایوان: صبح فوق العاده بود. (لبخند می زند.) ما سعی می کنیم در حال حاضر باشیم - لحظه ای برنامه های بزرگ است. پس از نقاشی در روز عروسی، آنها می خواستند در Trolleybus سوار شوند، و در ایستگاه اتوبوس، مهمانان متوجه شدند که ترلله ها دیگر در طول حلقه باغ راه می روند. ما بر روی یک اتوبوس عمومی رفتیم - با تغییر، آهنگ ها و مهمانان ناآشنا ...

ماریا Smolnikova:

"من تصمیم گرفتم که بهتر شود که در کنار یک امتناع سرد از ادامه دادن به عقب بر گردیم. ساختن یک وطن از یک نفر در تئاتر پرسید آیا من او را به عنوان یک زن دوست دارم"

عکس: ایرینا دنیسوا

- بله، به ما بگویید که چگونه عروسی و ماه عسل خود را صرف کنید.

ماریا: برای لباس من به Yekaterinburg رفتم: از دوران کودکی من یک خیابان تمام سالن عروسی را مجذوب کردم. و مدل موی من Brooch را به شکل عقاب تزئین کرد، که من خودم را گلدوزی کردم. من نام خانوادگی شوهرم را گرفتم - Orlov، به عنوان یک نام مستعار خلاق به سمت چپ رفت. و وانیا به من یک مدفوع کوچک داد، که او خود را به طوری که من می توانم آن را بدون نیاز به آن بوسه. (لبخند می زند.) عروسی در کارگاه عتیقه ای از دوست ما پیتر سیبل گذشت. ما جداول را پوشش دادیم و عزیزانمان را دوست داشتیم.

ایوان: این یک روز خیره کننده بود. بسیاری از مهمانان، اما نزدیکترین دایره بومی وجود داشت. غلظت بزرگی از افراد باور نکردنی، با استعداد، قطعه. آنها فقط خود را به یکدیگر دادند: آنها در زبان های مختلف آواز خواند، آنها هماهنگی، رقص را بازی کردند ... و روز قبل یک سفر عروسی داشتیم: در تونس پرواز کرد. تعطیلات تنبل مرتب شده اند. دفعه بعد ما به فرانسه می رویم، و سپس - به هند. شخصا، من به فرهنگ های مختلف شیرجه رفتن، کشف اخلاق، آداب و رسوم، آشپزخانه ساکنان محلی ... اما ماشا می ترسد. (لبخند می زند.)

ماریا: شخصا، بر من در روسیه بسیار بیشتر است. به عنوان مثال، سفر ما به Tutaev استانی. معلوم شد که این یک شهر کاملا جذاب فوق العاده در Volga است، که در آن شما می خواهید به بازگشت! او با خانه های ویران شده و افراد منحصر به فرد است. ما در خانه خلاقیت "Romanovo" زندگی کردیم، با خانواده آشنا شدم، که به سختی عمارت چوبی قرن نوزدهم را بازسازی کرد. این همه هیجان انگیز است!

- ایوان، و چگونه با همسر موفق راه می روید؟ با توجه به سریال تلویزیونی "gurzuf"، "stalingrad"، "Kalimanjara"، "Stalingrad"، "Gurzuf"، "آپارتمان" ...

ایوان: به موفقیت ماشا، من بسیار مثبت رفتار می کنم. با هر جنبه ای ناخوشایند از محبوبیت آن، من هنوز به پایان نرسیده ام. بنابراین همه چیز عالی است.

- از یکدیگر حسادت نکنید؟

ماریا: من تمایل دارم به خودم و وانیا اعتماد کنم. و من حتی جایی خوب بودم که شوهرم دختران دیگر را دوست دارد. چگونه می توان متفاوت بود؟! او یک مرد زیبا، مهربان، جذاب و مهمتر از همه، شایسته است. به همین دلیل روح من پاسخ داد.

ایوان: و من حسادت دارم، اما من هیچ نصب ندارم که من باید به نحوی شمشیربازی ماشا از جهان. در عوض، من وظیفه من را می بینم، از نفوذ بد، از اعتراض و تجاوز دیگران محافظت می کنم. او غیرعادی شکننده است، و او می خواهد از او مراقبت کند.

و پس از عروسی، ایوان همسرش را در دستان خود حمل می کند

و پس از عروسی، ایوان همسرش را در دستان خود حمل می کند

عکس: لاریسا کستنکو

- زندگی اجتماعی در نیمه دوم برخی از چهره های جدید را باز کرده است؟

ماریا : Vanya یک فرد فوق العاده، مثبت، خوش بینانه است، نه تمایل به دلیل مشکلات، قادر به رانندگی ترین لیتا هندرا. و من این واقعیت را رعایت می کنم که او چیزهای بی اهمیت خانوار را نادیده نمی گیرد. بدون سؤال اضافی، جرثقیل کنونی را در خوابگاه تعمیر کرد، جایی که ما زندگی می کنیم ...

- احساس، اغلب شوهرش را ستایش می کند!

ماریا: ما هر دو از یکدیگر ستایش کردند. اما من به سادگی نمی دانم که چگونه Diffilams را بخوانم. و من نمی خواهم در آینده باشم، با ظهور اعتیاد به یکدیگر، من هر چیز واقعا عالی را متوجه شدم ...

ایوان: در حال حاضر احساسات بسیار تازه و تیز هستند. ما روزانه با درایو همراه هستیم. ماشا موجب لذت برای هر مناسبت می شود. فرض کنید آن را آماده می کند: حتی شگفتی ها در غذاهای کلاسیک صبر می کنند.

ماریا: آیا منظورم این است که من می خواهم در داخل گسترش قرار نگیرم، پیشنهاد می شود که به سمت راست در سوپ گرم شود؟ ..

ایوان: و این نیز هست من نمی دانستم که این امکان وجود دارد - ماشا مرزهای آگاهی من را گسترش می دهد. (لبخند می زند.) اما این یک شوخی است: همسر من را بسیار خوشمزه تغذیه می کند. من فکر می کنم ما جایی دور دور، دور از کوه ها خواهیم بود، او به نفع من خودداری می کند.

ماریا: البته، چون اگر از گرسنگی آگاهی داشته باشم، به من می گویم که به سلامتی، و من شما را نمی شناسم!

- بله، شما، ماشا، شکننده، لاغر، و ایوان - با رشد بازیکنان بسکتبال ... آیا شما همکار هستید؟

ماریا: من دو سال بزرگتر هستم، اما وانیا عتیقه را دوست دارد. (لبخند می زند.)

ایوان: این همه بی معنی است ما ملاقات کردیم وقتی باید اتفاق افتاد. بدون تجربه قبلی، ما یکدیگر را پیدا نخواهیم کرد.

- والدین شما چگونه نیمه دوم شما را درک می کنند؟

ایوان: ماشا فورا مجذوب شد و برادران من با خوشحالی او را پذیرفتند!

ماریا: و مادر من وانیا را در ایستگاه ملاقات کرد، زمانی که او را از Yekaterinburg ملاقات کردیم. وانیا چمدان خود را برداشت، پیش رفت و مامان برای پشتش به من یک انگشت بزرگ را به من نشان داد، و سپس پذیرفت که در سی ثانیه اول متوجه شد که این مرد من بود.

مانند تاتیانا لارینا، ماشا اولین بار در احساسات خود افتتاح شد، اما خوشبختانه، آنها متقابل بودند

مانند تاتیانا لارینا، ماشا اولین بار در احساسات خود افتتاح شد، اما خوشبختانه، آنها متقابل بودند

عکس: لاریسا کستنکو

- آیا شما قبلا یک سنت خاص از هدایا را تشکیل داده اید؟

ایوان: ما به تاریخ ها وابسته نیستیم - فقط زمانی که ما خود را در فروشگاه پیدا می کنیم، می خواهم Masha را خوب بسازیم، و من یک چیز بسته را خریدم. همه چیز خود به خود رخ می دهد. بنابراین ما هر دو اقتصادی نیستند - به راحتی به پول درخواست می کنند و به نظر میرسد که لازم است.

- آیا خانه باز دارید؟

ایوان: ما علیه حریم خصوصی نیستیم، بلکه دوستان را نیز دعوت می کنیم. ما در حال رفتن به جدول با یک لامپ، ما آواز خواندن زیر گیتار، چت، نوشیدن ... همیشه گرم، ساده و بداهها است!

- این خیلی زود است که در مورد آن صحبت کنیم، اما فرزندان آینده می خواهند به ادامه سلسله ارسال کنند؟

ماریا: من فکر می کنم ما نباید با برنامه های خود صعود کنیم. اجازه دهید آنها قلب خود را گوش دهند - یک مثال را با ما بیاورید! (لبخند می زند.)

ادامه مطلب