جولیا هالینینا: "داماد من در سالن اجتماعات یافتم"

Anonim

جولیا هالینینا تنها بیست و پنج ساله است و او قبلا موفق شده است خود را در پروژه های پرطرفدار به عنوان "دوحه" و "شور و شوق اسرارآمیز" اعلام کند. و هنوز هم پیش رو پیش رو وجود دارد، که همچنین وعده داده است که یک رویداد در جهان از فیلم ها تبدیل شود. عقل و جادوگر، بازیگر را یک مخاطب بسیار جذاب می کند. او نمی ترسد به پیروی از حقیقت درونی خود، به تنهایی - به این ترتیب موفقیت را به دست آورد. استعداد یک ابزار قدرتمند برای قرار گرفتن در معرض مردم است. تعجب آور نیست که هر دو عشق او جولیا در سالن دیدار یافت.

- جولیا، پس از این نخستین وزیر بلندپایه در مکان های عمومی به رسمیت شناخته شده است؟

- به اندازه کافی عجیب نیست، نه. شاید به این دلیل که من ظاهر مشابهی در هر پروژه نداشتم، رنگ مو، مدل مو. در حال حاضر به من نگاه نمی کنم، هیچ کس فکر نمی کند که من بیشترین شاهزاده خانم مارتا از "Duelyanta" با فرشته های تخلیه بور و ابرو های ظریف است. اغلب من می شنوم که آشنا این فیلم را مورد بحث قرار می دهد، "و من حتی باید آنها را متقاعد کنم که من در آنجا بازی کردم. در "شور و شوق اسرار آمیز" من در نقش همسر Waxon، Mira، - Brunettes با مدل مو در سبک یکپارچهسازی با سیستمعامل هستم. احتمالا، من خوش شانس بودم که برخی از تغییرات کوچک در ظاهر باعث می شود من تقریبا غیر قابل تشخیص است.

- چگونه در مورد انتقاد احساس می کنید؟

- همیشه از دوران کودکی، من خودم را داشتم، از نظر بیشتر متفاوت بود. به طور رسمی صحبت می کند، اگر هر کس دوست داشت از طریق گودال پرش کند، من فقط می خواستم از آن عبور کنم. برای من، حقیقت درونی من همیشه مهم تر است. البته، اگر یک فرد تصویری از تصویر "دوئل" را نمی گیرد، متاسفم که ایده های خلاقانه و نیت های من او را لمس نکرد. اما پس از آن شما بلافاصله متوجه خواهید شد که شما در همان موج هستید و با آن جالب خواهد بود. پس از همه، من نیز کار شخص دیگری را به شیوه های مختلف درک می کنم: من تحسین می کنم، من سرماخوردگی هستم یا رد آن است. بنابراین ما افراد دوست داشتنی را پیدا می کنیم.

- آیا شما حسادت می کنید؟ شما یک بازیگر جوان هستید - و چنین شروع قدرتمند.

- حسادت - چنین احساساتی که با آن همه جا می روید و دائما می روید. این واقعیت که شما بازیگر شما در حال حاضر توجه بیشتری را جلب می کند، و سپس عامل دیگری تبدیل به جوانان! من دو برابر دوبار (می خندد.) بنابراین بله، من خودم حسادت می کنم. اما من دوست دارم مشاهده کنم که چگونه مردم در خودشان غلبه می کنند، از وضعیت خارج می شوند. (خنده حضار) بله، من نیز دیگران را حسادت می کنم. گاهی اوقات می بینم: چنین فیلم زیبا، و من حتی در آنجا سعی نکردم! اما شما باید با من مبارزه کنید.

- من مجبور شدم بشنوم: احتمالا کسی آن را حرکت می دهد؟

- متاسفانه، من سناریوی من را در این زمینه حسادت نخواهم کرد. گاهی اوقات من حتی می خواهم به چنین شایعه گوش کنم: او چه کسی است، حامی اسرار آمیز من؟ (خنده.) افسوس، همه چیز خود را با دستان خود.

- آیا می توانید خودتان را خوش شانس کنید؟ چند بازیگر با استعداد - همه نمی توانند مواد خود را پیدا کنند، مدیر آنها.

"من واقعا می توانم با افراد خوب کار کنم." من احتمالا ارتعاشات راست را به فضا ارسال می کنم. من می توانم درباره همکاری با الکسی Mizgiv بگویم، این بهترین چیز برای من تا کنون در یک طرح حرفه ای اتفاق افتاده است. اگر چه از لحاظ حجم، نقش بزرگترین نیست، بلکه ملاقات با یک شخص از چنین مقیاس، با چنین تفکر شگفت انگیز، یک روح نازک و حساس - یک رویداد واقعا قابل توجه است.

لباس، مایا؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه

لباس، مایا؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه

عکس: آلنا کبوتر

- آیا تا به حال رقابت ها، قرعه کشی ها را به دست آورده اید؟

- هرگز. من حتی به خاطر ترس از دست دادن، در آنها شرکت نمی کنم. ریخته گری یک مسابقه در درک معمول نیست. هنگامی که چهار سال در مدرسه استودیوی MCAT آموختید، هنوز هم موضوع حرفه خود را درک می کنید و می دانید که چه چیزی می توانید ارائه دهید. این فقط، به طور تصادفی، انگشت در آسمان نیست. اما من هنوز احساس شادی کردم. و اگر من یک پروژه مهم داشته باشم، پس من نمی خورم، من فقط نفس نمی کشم. تمرکز در کار به طوری که آن را توسط این ذاتی وحشت زده است. اما آنها همچنین به تنش و مبارزه استفاده می کنند، شما می توانید با آن زندگی کنید. به من، برعکس، برای فردی که در یک دولت هماهنگ آرام است، جالب تر است، و زمانی که چیزی چیزی را برطرف می کند. این امر به زندگی منافع من و حسادت من است.

- شما وارد دانشگاه های بسیار جدی شده اید: Biofak MSU، موسسه تحقیقات هسته ای، دانشگاه کوهستان مسکو ...

- و وارد شد

- این تلاش برای پیشرفت بود؟ شما یک حرفه ی عمل فریبنده را هدف قرار ندهید؟

"به دلایلی، در هفده ساله، من به وضوح متوجه شدم که من نباید زندگی ام را از دست بدهم. و این یک احساس بود: مهم نیست که چه حرفه ای انتخاب می کنم، من هنوز می توانم خودم را تحقق بخشم و موفق شوم. من دوست داشتم یادگیری، من عاشق انجام تکالیف: تنها نشستن، هیچ کس شما را از بین نمی برد. (لبخند می زند.) هنگامی که من با این موضوع با مرد جوانم صحبت کردم، او پاسخ داد که او میانه را مطالعه می کند، مانند بسیاری از بچه ها. شخصا، این برای من روشن نیست: دشوار است - آنها برای مدت طولانی کشف کرده اند، می دانستند و در کتاب درسی چاپ و چاپ می شوند. فقط برای خواندن باقی می ماند. در آن دانشگاه هایی که ذکر کرده اید، من به سادگی به دنبال المپیک و ege بودم.

- بنابراین شما چنین یک از ویژگی های مناسب دختر هستید؟

- احتمالا، اگر همه چیز درست بود، انرژی خلاقانه کافی در عمل تئاتر ندارد.

- تئاتر ناامید یا جذاب؟

- من شوکه شدم این زیبا بود، و به شدت در همان زمان. در مدرسه، گاهی اوقات ممکن بود زمانی که موز می آمد - برای خواندن قافیه در شب مدرسه. شما شما را ستایش می کنید، می گویند: جولیا به خوبی انجام شد. و سپس دوباره نشستن بی سر و صدا برای تکالیف. و پس از آن من مجبور شدم به روز دیوانه شود، تمام وقت در تماس با همان دیوانه به خوبی، مردم خلاقانه حریص. علاوه بر این، ما هنوز هیچ چیز در این حرفه به این معنی نیست، برخی از اگزوز دیوانه از انرژی وجود داشت. اما جالب بود. و درجه کارگری، که من در حال حاضر در مدرسه استودیویی MCAT عادت کرده ام به لطف کارشناسی ارشد کنستانتین آرکادیاویچ ریکین. او یک شخصیت کاملا هسته ای است، آن را غیر قابل درک از جایی که این انرژی به اتهام متهم به آن است. اگر چه من برای مدت طولانی در یک مدرسه استودیویی رابطه ای نداشتم، و نه به Satirikon، همه چیز که آنجا گذاشته شد، با من. بنابراین من کنستانتین Arkadyevich در جایی در داخل رانندگی می کنم.

- آیا دانشجوی مورد علاقه او بوده اید؟

"من خوشحالم که انرژی خلاق من به اندازه کافی برای درک ایده خود بود." هنگامی که دیپلم را "رومئو و ژولیت" قرار دادیم، این من بود که او را به نقش مهمی انتخاب کرد. کنستانتین Arkadyevich همواره برای من مناسب بوده است، و این نیز نوعی هدیه سرنوشت است. او موفق به پیوستن سهام عظیم از عشق و در مواد، و در ایالات متحده، دانش آموزان خود را.

- تا آنجا که من درک می کنم، شما در مورد مجوزها سرد هستید. اما وضعیت دیگری وجود داشت؟

- بله و خیر. با تمام عشق بی حد و حصر من برای او و احترام، جاده های ما متفاوت بود. احتمالا، تحت رهبری کنستانتین آرکادیویچ، حرفه من عالی خواهد بود و برای سالهای آینده بسیار عالی است، اما ... نظر درونی من با برنامه هایش همخوانی نداشت. و من انتخاب کردم. این اتفاق افتاد که در آن سال حدود نیمی از دانش آموزان خود تصمیم گرفتند به دنبال راه خود باشند. اما این اتفاق می افتد - کودک باید در زمان از لانه پدر و مادر دور شود.

- آیا شما با مدیران بحث می کنید؟

- البته، وحشتناک، به شدت. اما درباره مقامات - احتمالا هنوز هم وجود دارد. والدین نگرش خوبی نسبت به من گذاشتند. من تعجب می کنم که به مردم با تجارب زندگی غنی گوش فرا دهم. و من دوست دارم مدیرعامل: من دوست دارم و درونگرا، و بیرون آمدن، و بیان، دیوانه، دیوانه وار از کسب و کار خود را. آنها همیشه در جستجوی هستند، و من می خواهم این حقیقت را با آنها جستجو کنم.

لباس، مایا؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

لباس، مایا؛ گوشواره و گردنبند، همه - جیوه. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

عکس: آلنا کبوتر

- وادیم پریلمن، که در نقاشی "خرید من" فیلمبرداری شده است - یک شخصیت پیچیده؟

- او به نظر می رسید فوق العاده، جادویی، بیانگر و کاملا دوست داشتنی در کار خود را به عنوان یک مرد. این باعث می شود که ترویج، احترام و تمایل به پشت سر او باشد. در عین حال، می تواند کم، صاف، گاهی خنده دار و کاملا به جوک ها در یک موضوع یهودی می گوید. به نظر می رسد که ما موفق به مذاکره رسیدیم. در برخی لحظاتی که ما مصالحه را پیدا کردیم، در بعضی ها، من فقط اراده خود را انجام دادم، و گاهی اوقات او با آنچه که من آن را انجام می دهم، حل و فصل شد، و نه در غیر این صورت. احساس بسیار گرم از این واقعیت بود که ما بسیاری از اکتشافات دیوانه را به یکدیگر دادیم.

- به این ترتیب، شما این کار را دوست داشتید، نقش خود را.

- مطمئن! پس از همه، سوال این نیست که من چیزی برای خوردن ندارم و برای هر پروژه ای خواهم رفت. زندگی کوتاه است، این تاسف است که آن را در آنچه که دوست ندارید صرف کنید! این یک ماده بی نظیر با استعداد است. همه همکاران سن من او را می شناسند، زیرا ما از طریق ریخته گری طولانی رفتیم. کتی، قهرمان من، یک داستان بسیار نزدیک و قابل درک است. اگر چه چیزی شبیه آن در زندگی من رخ نداد. نمونه های من نتیجه گرفتند که من به سادگی سه طرح را برای دوربین می خوانم. و بعد از سه روز من وادیم را نام بردم و گفتم که من تصویب شدم.

- و این سه روز شما مشت را نگه دارید؟

- نه. و معنی؟ هیچ چیز به این بستگی ندارد مدیر ممکن است بیمار شود یا از آن پا ایستادگی کند یا می تواند تولید کننده باشد و بگوید که او بازیگر را دوست ندارد. و در حالی که آنها این وضعیت را در درگیری های خلاق نابود می کنند، من رنج می برم؟ نه، من دو پروژه دیگر را با نقش های اصلی دارم.

- جولیا، به نظر من، هیچ چیز نمی تواند اعتماد به نفس خود را تکان دهد.

- درست نیست، چیزی می تواند. همیشه ترسناک است نه بدون کار باقی می ماند خانواده ما بارهای مختلفی را تجربه کردند. و مامان به من آموخت که در پوسته نان فقط مانند یک تکه کیک از شیرینی پاریس شادی داشته باشد. من خوش شانس بودم: من یک "کودک طلایی" نبودم، بنابراین مشکلات مواد ترسناک نیست. این وحشتناکی نیست که لحظه ای که نزدیک هستید، این ماده، اما میلیون ها عامل دیگر دخالت می کنند، و بنابراین این نقش در زندگی شما اتفاق نمی افتد.

"شما به خودتان اجازه می دهید لوکس را انتخاب کنید، و در عین حال، بسیاری از همکاران شما مخالف هستند: آنها از تئاتر فارغ التحصیل شدند، شما باید کسب درآمد، خانواده را تغذیه کنید.

- هیچ کس از یک وضعیت مشابه بیمه نمی شود. من نمی دانم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا این شادی را به عنوان آزادی انتخابی انجام خواهم داد. در حال حاضر من یک خانواده ندارم که شما نیاز به تغذیه دارید، و من لازم نیست فورا 30 میلیون نفر را برای صرفه جویی در Hippos پیدا کنم. در واقع، سرنوشت مطلوب است. هر کس دارای پانل خود است. سیستم هماهنگ بیش از حد متفاوت برای تحمل حکم: در اینجا شما برای پول کار می کنید، و شما به خاطر هنر.

لباس، Yanina couture؛ حلقه و گوشواره، همه - جیوه. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

لباس، Yanina couture؛ حلقه و گوشواره، همه - جیوه. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

عکس: آلنا کبوتر

- آیا شما از لحاظ مالی مستقل از والدین هستید؟

- بله، و برای مدت طولانی. و من امیدوارم که به زودی بتوانم از آنها حمایت کنم.

- چگونه آنها در ابتدا انتخاب حرفه شما را درک می کنند؟ آیا شما از بین رفتید؟

- مادر من یک شخص کاملا متفاوت است. من مستقیما، سرازیر شدن، سرازیر شدن، مقیاس های هوا، همیشه به دنبال سازش، تلاش برای هماهنگی است. در عصر انتقالی من، ما برای مذاکره با یکدیگر دشوار بود. به تازگی در روح (معمولا اندیشه های هوشمندانه ای وجود دارد که به من آمدند) فکر کردم که بیشتر از همه در جهان که من به آنها تبدیل شدم، از مادرم سپاسگزارم. هنگامی که در کلاس فارغ التحصیلی، من به او نزدیک شدم و از دانشگاه خواسته بودم که این کار را انجام دهم، او چشم های بزرگ را ساخت و گفت که او نمی تواند چنین مسئولیتی را انجام دهد، من مجبور شدم خودم را حل کنم. این یک مادر است که به من گفت چگونه صفحات را بشویید و شکل مدرسه را سکته کنید! من خیلی شگفت زده شدم، من می گویم: "مامان، چی هستی! پدر آلینا، دوست دختر من، حتی موسسه خود را انتخاب کرد! آیا شما حتی به من می گویند که می خواهید مرا ببیند؟ شاید یک وکیل یا دندانپزشک باشد؟ من به همه چیز علاقه مند هستم ". "نه، من چیزی به شما نمی گویم." بنابراین وجود کنونی من - من رشد کرده ام، به میزان قابل توجه، مطلوب است. مادرش من را به من معرفی کرد، که فقط از شرکت در انتخاب آینده من خودداری کرد.

- در ارتباط با طرفداران شما، او نیز وفادار بود؟

- طرفداران؟ منظور شما جوانان چیست؟ بله، مادر من تمام "Grooms" من را می دانست. و همیشه به صورت ناپایدار پیکربندی شد. البته، او نگرش شخصی داشت: مثلا می توانست کفش های ساشا یا مدل موهای Serezhe را دوست نداشته باشد، اما نباید بر انتخاب من تاثیر بگذارد. با وجود این واقعیت که من تمام جنون جوانان را داشتم، که فقط می توانید تصور کنید، مادر همیشه تنها ناظر علاقه مند بود.

- جنون جوانان - منظور این چیست؟ از خانه با کسی فرار کرد؟

- بله، من خیلی کم نیستم از شما می توانید تصور کنید. همه شادی ها در زندگی می دانند

- و عشق غیرقانونی بود؟

- نه، او تقسیم شد، اما ناراضی. احتمالا، او به هیچ وجه اتفاق افتاد. من بخشی از یک رابطه عاشقانه ای دارم. من اخیرا بیست و پنج سال تبدیل شده ام، و داماد های من روی انگشتان یک دست می توان مرتب کرد. ما، بازیگران، بسیار متهم، ماهیت حساس هستند و می خواهند این احساسات، عشق. حرفه ما - و هدیه و مجازات. در اینجا همه احساس واضح تر می کنند. ما هر دو چنین بودند ... به عنوان سیم های لخت. همچنین هفده ساله، تنها پس از مدرسه. و ما به سادگی نمی توانیم مقاومت در برابر تنش، احساسات درخشان را تحمل کنیم. اگر چه این احساس را داد و انرژی خلاق عظیم است. و در عین حال، ما شروع به درک کردیم که برای مدت طولانی برای چنین خرگوش غیرممکن است. این غیرممکن است که بخشی و با هم هماهنگ باشند. بهداشت، اعصاب. و همه چیز همان، شرایط تبدیل به طوری که من مجبور به بخشی. در اینجا چنین داستان ای در مورد عشق نیست، نه با پایان Heppi، مانند سینمای هالیوود.

لباس، Yanina couture؛ حلقه و گوشواره، همه - Queensbee. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

لباس، Yanina couture؛ حلقه و گوشواره، همه - Queensbee. تصویر زمینه با دست نقاشی شده، de Gournay

عکس: آلنا کبوتر

- نکات برجسته در بانک Piggy بازیگر؟

- تو چی؟ نه کششی، بلکه یک کل الماس.

- احتمالا، با مردم خلاق شما در حال حاضر غیر علاقه مند هستید؟

- نه، چرا؟ مرد جوان من، عروس من، فقط از مردم، همانطور که ما در نظر گرفته شده صحبت می کنیم. و ما یک آشنایی بسیار عاشقانه داشتیم. او در عملکرد به من آمد. من ایرینا را در بازی "سه خواهر" آندره سرگئیچ Konchalovsky بازی می کنم. و یک صحنه بسیار مهم و عمیق برای من وجود دارد، زمانی که در تصویر سوم، قهرمان من شروع به اشتباه کلمات، او یک مونولوگ دیوانه طولانی است. تئاتر موصل بسیار بزرگ است و طرفداران من در آمفی تئاتر نشسته اند. من نمی دانم چگونه شما می توانید هر چیزی را تشخیص دهید. اما پس از آن او بر روی مانیتور دید من نزدیک بود. Andrei Sergeevich چنین ایده ای دارد: زمانی که اقدام متناوب است، این ویدیو را نشان می دهد، جایی که ما، بازیگران، در مورد شخصیت های خود صحبت می کنیم، بازی می کنیم. و مرد جوان من گفت که پس از آن من او را با ظاهر من گرفتم. و هنگامی که جنون ایرینا به صحنه آمد، او Goosebumps را اجرا می کند. او متوجه شد که من زن او بودم. (لبخند می زند.) و شما می دانید، او معلوم شد که چنین مردی در معنای خوبی از کلمه است. این در حال حاضر شبکه های اجتماعی من با نظرات مسدود شده اند، من وقت ندارم که آنها را در نظر بگیرم. و پس از آن من به صفحه نمایش "قانون سنگ جنگل" رسیده ام، طرفداران خیلی زیاد نبودند، و در میان پیام هایی مانند: "ازدواج من" و "چقدر سرد هستی"، ناگهان دیدم: "سلام، جولیا، من با شما در بازی بود. " من فکر کردم: "چقدر جالب است! او به تئاتر می رود. " یک نامه باز کرد - یک خطای گرامری تک نیست. علامت دوم (می خندد.) به نمایه نگاه کردم: فارغ التحصیل از MGIMO، قدیمی تر از من برای پنج سال، زیبا. پاسخ داد: "از شما متشکرم." خوب، این همه است. در پیشنهاد به آشنا شدن نزدیک تر، من با امتناع پاسخ دادم، چون با طرفداران ملاقات نمی کنم. و پس از آن در هر بازی، شما شروع به زیبا، دسته های زیبا، لوکس. در یادداشت تنها حروف اول وجود داشت - چیزی بیشتر نیست. و هنگامی که من به سادگی هیچ جایی برای قرار دادن گل بودم، او یک یادداشت با شماره تلفن ارسال کرد. و در آن زمان من قبلا می خواستم از این موضوع به لطف توجه داشته باشم. بنابراین، منظمی و صالح، او مرا تعقیب کرد. (خنده حضار) دو تا سه ماه گذشت، احتمالا از اولین پیام. سپس ما ملاقات کردیم و اکنون او بهترین فن من است، به تمام اجرای من می رود. شما پرسیدید: آیا من با یک مرد از یک حرفه بدون یک حرفه ای تعجب می کنم؟ آره. ما در داخل نزدیک هستیم، ما با دنیای جهان همخوانی داریم، برخی از سیگنال هایی که از دنیای خارج می آیند، ما همان را درک می کنیم. این خیلی مهمه. اگر چه در شخصیت ما متفاوت است. او درونی، حتی بیشتر محرمانه، بسته شده از من.

- و اکنون دسته ها همچنان ادامه دارند؟

- بله، به این معنا، من یک زن خوشحال هستم. همانطور که تاتیانا Dolmatovskaya گفت، هنرمند در لباس، که ما با هم در تصویر "خود"، "اگر حداقل یک روز برای من اتفاق نمی افتد، من احساس بد نیست." احتمالا این داستان من است. من شروع به نگرانی می کنم اگر معجزه رخ ندهد. و این خوب است که فردی در کنار من وجود دارد که زمان تولید آنها را دارد.

- شما او را یک fiancé نامید ... همه چیز جدی است، موضوع به عروسی است؟

- من می ترسم صاف کنم با جوانان و بیانیه ما چه اتفاقی نمی افتد! اما در احساسات همه چیز خوب پیش می رود.

- آیا به طور معمول برای هزینه های حرفه شما؟ به عنوان مثال، به این واقعیت که شما می توانید برای مدت طولانی در مورد تیراندازی در یک شهر دیگر ترک کنید.

- بله، به این طبیعی، او به حرفه من احترام می گذارد. پس از همه، حتی عوارض جانبی قوی تر وجود دارد - به عنوان مثال، نفوذ عاطفی من. من تمام وقت وحشت دارم، چیزی برای من کار نخواهد کرد. این بازی یک سال است. به نظر می رسد دشوار است: جولیا، لباس را قرار داده، کلمات را یاد بگیرید، اما هر بار که من در صحنه اعصاب هستم. من نمی دانم چگونه او تفاوت های خلق و خوی من را قرار می دهد. (لبخند می زند.)

لباس ژاکت، خود ساخته؛ گوشواره، Queensbee.

لباس ژاکت، خود ساخته؛ گوشواره، Queensbee.

عکس: آلنا کبوتر

- آیا برای شما یک فضای شخصی، امکان حفظ حریم خصوصی مهم است؟

- بله کاملا. من یک جامعه شناختی هستم و در حقیقت، من واقعا دوست ندارم با مردم ارتباط برقرار کنم. یعنی من دوست دارم با آنها ارتباط برقرار کنم. اما در زندگی روزمره، اگر شب های آزاد اتفاق می افتد، تصور کنید که من از خانه به نوعی Tusovka بروید - برای من این کار اضافی است. من دوست دارم تنها باشم، من عاشق یک سواری در سفر هستم. اما در همان زمان می دانید که مردم من مهم هستند که من جاده ای هستم.

- آیا شما یک مسکووی هستید، عشق خود را دوست دارید؟

- به سختی میشه گفت. من Muscovite نقاشی شده هستم، در Vykhin بزرگ شدم. تمام مکان های بومی من وجود دارد. دوران کودکی "در منطقه" گذشت، واقعا هیچ جا ترک نکرد. و سپس من به طور کامل استودیو مدرسه MHAT را جذب کردم. بنابراین، به اندازه کافی عجیب و غریب، من وقت نداشتم که این شهر را بدانم. حالا من در حوضچه های پدرسالاری زندگی می کنم، شروع به نگاه کردن به اطرافم می کنم و درک می کنم که این منطقه ای است که من را الهام بخش می کند. در اینجا سبز، زیبا، راحت است به محل کار، تئاتر موسوئیت. و مردم مانند ... هماهنگ هستند. در مقایسه با هفته های پیچیده، Patriarch یک منطقه جالب تر از مسکو است. اما با این حال، برای بهبود انرژی، شما باید اینجا را ترک کنید. این یک منطقه تاریخی است، شما اطلاعات زیادی را از همه چیز دریافت می کنید: از هر سنگ ریزه، سنگ فرش، سینه ها. و از تعداد زیادی از اطلاعات نیز خسته شده اند. بنابراین، شما باید فرار کنید. من عاشق مسکو هستم. این فرصت های عالی را فراهم می کند، اما در عین حال انرژی می گیرد.

- شما مجبور بودید نقش یک قهرمان دوره های مختلف تاریخی را بازی کنید. در آن زمان شما راحت تر هستید؟

- حاضر. اما من خوشحالم که عصر های مختلف را امتحان کنم. من راز را آشکار خواهم کرد: من بلافاصله شروع به حقیقت خواهم کرد. رویای لمس قرن نوزدهم را لمس کرد و به همین ترتیب "دوئل" اتفاق افتاد. این لباس های با شکوه، واگن ها، پرها، کلاه های گسترده ای به من حس می کنند. سپس فکر کردم: "چگونه می خواهم به دوران شوروی بروم!" و من به تصویر "لو یاشین، دروازه بان رویا من" دعوت شدم، جایی که من همسر مشهور فوتبالم را بازی می کردم. و من به کفش می روم، جوراب را قرار دهید. (لبخند می زند.)

- در حال حاضر رویای آینده؟

- نه، فانتزی به عنوان یک ژانر به ویژه من را جذب نمی کند. این بیشتر داستان پسر است: در آینده چه چیزی وجود دارد؟ من بیشتر در مورد واقعیت نگران هستم: چگونه می توانیم با هم زندگی کنیم، قسم می خوریم و یکدیگر را دوست نداریم.

ادامه مطلب