ویکتور Bychkov: "عامل من Spielberg نوشت:" هیچ روس ها خوب وجود ندارد! "

Anonim

تصویر Kuzmich معلوم شد که به طوری که تقاضا و نزدیک به مردم است که حتی تصمیم به استفاده در تولید ودکا. "هنگامی که من پیشنهاد دادم که تولید" Kuzmich "را راه اندازی کنم، من فقط بدون کار نشستم. خوب، من موافقت کردم، - بازیگر را به یاد بیاورید. - هزینه به اندازه کافی به اندازه کافی برای یک "نه" جدید بود. او به معنای واقعی کلمه پس از چند ماه به سرقت رفته است. همانطور که معلوم شد، این بچه ها می دانستند که ماشینش. ظاهرا، آنها فقط می خواستند به افتخار کنند - ما ماشین خود را با Kuzmich گرفتیم. "

برای شکستن کلیشه ها تحت قدرت بیشتر مدیر، با ثبت نام آنها ساخته شده است، - الکساندر Rogozhkin. او پیشنهاد کرد که نقش کاپیتان ایوان Kartosov در فیلم نظامی "Cuckoo" (بعد از بازیگر جایزه بزرگ فیلم "طلایی عقاب" را دریافت کرد. سپس گاوها خود را در یک نقش کاملا متفاوت - برنامه از پیش تعیین شده تلویزیون "شب بخیر، بچه ها!" سعی کردند. و در حال حاضر مشغول تئاتر است و در ادامه تریلر فوق العاده فوق العاده "شش 3D" حذف می شود.

ویکتور نیکولایویچ، تا آنجا که من می دانم، سالگرد من (در 4 سپتامبر، بازیگر 60 ساله تبدیل شد، "اد.) شما تمرینات را در یک عملکرد جدید اعلام کرده اید. چرا نه در رستوران؟

ویکتور بولف: "در رستوران من پنجمین سالگردم را جشن گرفتم. من سعی کردم یک لایحه دوگانه را لغو کنم، سپس عذرخواهی کرد، اما سیفل باقی ماند. این مهم ترین چیز نیست، زیرا تراژدی در Beslan روز قبل از سالگرد پنج سالگی من اتفاق افتاد. اولین تست من برای مرده ها بلند شدم! همه سالگرد من برخی از غم انگیز ... "

چه اتفاقی افتاد؟

ویکتور: "من همیشه اعتقاد داشتم که بازیگر در روز تولد او بهتر است در مرحله، کار کند. و بهترین هدیه نقش مهمی است. یوری گیموف من را به عملکرد کارآفرینی در رمان Konan Doyle "دنیای گمشده" در مورد نقش پروفسور چلنجر دعوت کرد. "اصل یک ستاره. شما در نقش اصلی، بازیگران باقی مانده ناشناخته به عموم مردم، "آنها به من توضیح دادند. خوشحال بودم. من می آیم و متوجه شدم که من دو برابر دو برابر، دوباره، ناشناخته به عموم مردم. و نه با من، و نیمی از اولین اقدام قبلا با آنها ساخته شده است، بلافاصله در صحنه بزرگ. برای چی؟ چرا؟ من نقاشی را برای روز تسلط دادم، احساس قطار خروجی وجود داشت که من مجبور شدم پرش کنم. تغییر سه پیراهن، گرما، دوچوت، پرش کرد، یاد گرفت! برای سالگرد، یوری به من چنین "Beslan" داد، که اگر من یک بازیگر بی تجربه بودم، ایمان به خودم را از دست دادم و خود را به دار آویخته ام. من حتی شروع به نوشتن تمرینات برای ضبط صدا برای درک، تجزیه و تحلیل آنچه اتفاق می افتد. "فریاد نزنید!"، بلافاصله "شما نمی توانید بشنوید!"، "هر کس می تواند بازی خزنده، و شما، ویکتور، RVI الاغ!" نوشته مات، بدبختی، داستان های Zhrap. چرا او مرا دعوت کرد؟ من مصاحبه سالگرد را در مورد "دایناسورهای زنده یوری گریمف" دادم و خودم فکر کردم، چگونه دیوانه نشوید. چهارم سپتامبر، در روز تولد او، اجرای اولین اقدام منصوب شد. تلویزیون، تماس، تلگراف از وزارت فرهنگ، از رئیس جمهور، و مدیر به او نرسیده بود! وقتی که من خالی بودم، یک بار اجرا کردم ... همسر پولینا وارد شد، و من نمیمیرم. همه چیز را نمی کشد، من را قوی تر می کند. من یوری گیمف و این عملکرد را لعنت کردم. اما به معنای واقعی کلمه، روز دیگر من دعوت نامه ای را برای ادامه تحصیل دریافت کردم - "Viy. سفر به چین zd. "

"viy" در چین؟!

ویکتور: "من واقعا امیدوارم که آن را نیز در آمریکا نیز خواهد بود ... اولین" viy "یک صندوق رکورد را جمع آوری کرد و سازندگان در مورد ادامه ادامه دادند. سناریو خیره کننده است، من فقط می توانم چند اسرار را افشا کنم: ما Moscow Petrovsky زمان را می بینیم، بسیاری از ماجراهای، مبارزه و دریا از چای وجود دارد. مشارکت در این پروژه قبلا توسط ستارگان غربی اولین فیلم جیسون فلمینگ (Jonathan Green) و Charles Dance (Lord Dudley) تایید شده است. این شرکت به یکی از هنرمندان مورد علاقه من می پیوندد - افسانه ای Rutger Hauer ("سفر") و Yuri Kolokolnikov ما. "

میخائیل Boyarsky یک پیروزی طولانی مدت ویکتور Beachkov (در تصویر در سمت چپ) است. آنها نه تنها مجبور بودند با هم کار کنند، بلکه همچنین برای حل مشکلات رایج نیز کار می کردند. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

میخائیل Boyarsky یک پیروزی طولانی مدت ویکتور Beachkov (در تصویر در سمت چپ) است. آنها نه تنها مجبور بودند با هم کار کنند، بلکه همچنین برای حل مشکلات رایج نیز کار می کردند. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

برای پنج سال شما انتقال "شب بخیر، بچه ها" را انجام دادید، فولاد برای بسیاری از کودکان به عنوان مثال. آیا این درست است که در دوران کودکی سالایگان بود؟

ویکتور: "پسر مجبور به تبدیل شدن به یک مرد است. فقط همه چیز متفاوت است: کسی یک شاهکار را انجام می دهد، و کسی یک قانون هوابانی است. من در سال 1954 متولد شدم در آپارتمان شهرداری ما چهل و دو معشوقه وجود داشت، ما با پسران با تخم مرغ های فاسد مبارزه کردیم، دزدان و نشستن همیشه در حیاط گیر کرده بودند. آنها به داستانهای عاشقانه در مورد زندان گفتند، کولون از ضربه زدن، در مناظر گپ خورده، با چاقو رفت، در دره، نوشیدند، سپس کسی به مواد مخدر ضربه زد، دیگران به طور متناوب تبدیل شدند. و من آماده بودم که اقدامات غیرقانونی را برای شرکت با دوستان انجام دهم، یعنی، این می تواند به راحتی تبدیل به یک جنایتکار شود. از این نوع شرکت کودکان، هیچ وقت برای مدت زمان طولانی برای مدت طولانی وجود ندارد. تئاتر استودیو من را نجات داد! "

اولین راه به صحنه به یاد ماندنی بود؟

ویکتور: "برای من - بله در سال اول موسسه تئاتر، ما امتحان را برای نیم سال نشان دادیم، و کارشناسی ارشد دوره من در سالن نشسته ایگور پتروویچ ولادیمیروف و میخائیل بویارسکی نشسته بود. من پرنده وزیر امور خارجه را نشان دادم، که برای شرمش، هرگز دیده نمی شود. اما من با آنچه که او: دستان خود را در شلوار تمرین با حباب در زانوهایش قرار داده بود، Chinno را در پاهای نازک بلند راه می گذاشت و دوازدهی سرش را پیچیدم، حتی یک پرنده را در یک پرنده داشتم! Boyarsky خنده بسیار از صندلی افتاد! "

آنها می گویند مسیر اقدام به شکوه از طریق لوله های آتش، آب و مس است. از طریق آزمایشات شما گذشت؟

ویکتور: "ناامید، کفر، کافر در آنچه من انجام کار من. من همیشه احساس کردم که نقش داده شد، اما به نظر می رسد، به نظر می رسد، به طور ناگهانی فردا می آید و می گویند: نه، نه، برادر، این نقش شما نیست. در حرفه ی عمل، شما باید هر روز فتح کنید و خودتان را ثابت کنید. بسیار دشوار است - تمام وقت قلب مانند یک رشته است، آن را حلقه می کند، آن را در گوش صدمه می زند. ناگهان، پسر گریه می کند: "پادشاه برهنه است!" هنگامی که هیچ کار بر روی "Lenfilm" وجود نداشت، در شب من بطری ها را جمع آوری کردم، بعضی از محصولات را خریدم، کمی بعد، طبقه در یک فروشگاه تعاونی. .. "

با این حال؟!

ویکتور: "این پایان دهه هشتاد است، آغاز دهه نود. هنرمندان در اطراف، یک نسل کامل پراکنده شدند. هیچ چیز در همه جا وجود نداشت! در بهترین حالت، در وانت - جایی برای صدای یک جفت عبارات. قهوه تمام روز در "Lenfilm" نشسته بود - به طور ناگهانی، حداقل یک جزء کوچک ارائه خواهد شد. در شب من روی مبل و فلسفی قرار گرفتم: "من یک پرنده را آواز خواندم، و این بار آمده است که تمام کاترپیلارها به پایان رسید، و من چیزی برای خوردن نداشتم، از گرسنگی می میرم." سپس من خودم می گویم: "خب، چه چیزی رنج می برید؟! نگاه کنید: زندگی کروکودیل را به دست آورد، گوشت Antelope به دست می آید ... "اما پرنده نمی تواند تبدیل به یک تمساح شود! بعضی ها به کروکودیل ها رفتند - پرتاب یک فیلم و شروع به شرکت در یک راکت، تجارت با ودکا، املاک و مستغلات. آنها فکر کردند: "ما اکنون به طور خلاصه ما را ترک می کنیم، و سپس به عقب برگردیم." آیا شما فکر می کنید، بازگشت؟ نه آنها مکیدند من ماندم و هر کس عادت کرده است، مهم نیست که چگونه شما به Lenfilm Coofer می آیند، یک Goby وجود دارد: "Verto، شما می توانید یک قسمت را بازی کنید؟" - "من می توانم" - "آیا می توانید قهرمان را صدا کنید؟" - "البته". بنابراین در آن زمان های مشکل، یک "کرم" جستجو شد، سپس دیگری. و معلوم شد که من به بسیاری نیاز دارم. و سپس الکساندر Rogozhkin آمد، که گفت: "من برای شما نقش Kuzmich نوشتم." این من به این واقعیت است که هر کس باید به این سوال پاسخ دهد: آیا شما یک پرنده یا تمساح هستید؟ اگر یک تمساح، پس از آن شما نیازی به صعود به صحنه نیستید. "

آیا می توانید توضیحات موفقیت "ویژگی های شکار ملی" را توضیح دهید؟

ویکتور: "یک تقابل خوشحال از شرایط اتفاق افتاد: از اسکریپت به بازیگران. در دهه نود، مردم شروع به آمدن به سینما کردند که به سادگی پول را صرف غذا می کردند. فیلم تعاونی! اکثر فیلم ها برای نشان دادن شرمنده بودند. و در Rogozhkin اعتقاد داشت. و او به نفع مردم بود که در آن او معتقد بود ...

هنگامی که "ویژگی ها ..." در سوچی نشان داده شد، آن را نیز با موفقیت هماهنگ شد. حتی این واقعیت که آسمان ابرهای ابرها را تکان داد و باران را تکان داد ... معمولا پس از شام "Kinotavra" پس از شام، هر کس به آویزان می رود، و سپس همه به تماشای فیلم رفتند. و هنگامی که نمایش به پایان رسید، هیچ کس نمی خواست پراکنده شود. همه حلق آویز کردن، عبارات فیلم از فیلم تکرار شد. هنگامی که مهمانان به خاکستر آمدند تا آبجو، شراب، صحبت کنند، در حال حاضر و پس از آن شنیدند: "Semenov، آیا شما ودکا را نوشیدید؟"، "خوب، برای دوستی!" هر کس خندید. و دو روز بعد، زمانی که من به سنت پترزبورگ پرواز کردم، راننده تاکسی از من خارج شد: "و من فیلم شما را تماشا کردم!" - "شکار ..." اینجا کاست است! " من باور نکردم: "کاست چیست؟ فقط یک کپی، و حتی پس از آن در Sochi! " به نظر می رسد که دزدان دریایی بلافاصله کپی شده اند و همه چیز در سراسر کشور پخش شد. "

ویکتور Bychkov:

بینندگان جوان می دانند ویکتور Bychkov به عنوان عمو ویتو از انتقال "شب بخیر، بچه ها!" عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

تظاهرات غیر معمول ترین عشق عامیانه چیست؟

ویکتور: "به نوعی، دو پسر آبخاز من را آموختند و برای مدت طولانی بحث کردند: او یا نه او. من فکر کردم: احتمالا، ما در مورد Kuzmich صحبت می کنیم ... یکی از آنها مناسب است: "گوش دادن، آیا شما در" جوک "بازی Chapaev؟" هر کس آن را به یاد می آورد. به عنوان مثال، در نوگورود در پارکینگ، آنها به طور ناگهانی از Hooligans جان سالم به در بردند - یک مرد سی سی با بیت. ناگهان آنها آستین بلند شدند: "و در" خیابان های فانوس های شکسته "و در" کشتار "(" قدرت کشتار ") شما یک بمب پومرنسف بازی کرده اید!"

یکی از اولین نقش های من یک Kieger-Hunts آلمان در فیلم "به خاطر چندین خط" است. 1984، من با فیلمبرداری می روم، من در Nevsky هستم، و یک روز پاراتوپور وجود دارد. بچه ها در حال حاضر سرگرم کننده هستند، و کسی که آنها را دوست نداشت، آنها بر روی سر ضرب و شتم. من در شلوار جین سیاه لباس پوشیدم، یک ژاکت سیاه، یک پیراهن سیاه، کفش های سیاه و سفید، دستمال سیاه بر روی گردن، یعنی کل سیاه و سفید. چنین غیر رسمی! ناگهان، یک پرنده بزرگ مست می شود به من می آید، برای سینه ها می گیرد. و من درک می کنم: همه چیز، ویتا، زندگی شما تمام شده است! من به سرعت صحبت می کنم: "متاسفم، من یک بازیگر هستم!" او با بی اعتمادی نگاه کرد: "چهره مانند یک دوست. و در چه فیلم شما بازی کردید؟ "من شروع به لیست کردم ..." بله نه، نه ... و در مورد جنگ چه؟ "من می گویم:" من هانتز آلمان را بازی کردم. " "مطمئنا! فاشیست و من فکر می کنم، چرا دوست دارید بمیرید! "و رفت ..."

آنها می گویند، در سال 2008، شما تقریبا در Stephen Spielberg در نقش "عمومی بد روسی سیکورسکی" ستاره دار کرده اید. آیا این درست یا دوچرخه است؟

ویکتور: "من واقعا پیشنهاد دادم که در تصویر" ایندیانا جونز و پادشاهی جمجمه کریستال "را امتحان کنم. لازم بود که دوربین را قرار دهیم و متن انگلیسی را بخوانیم. اما من نمی دانم چگونه نمی دانم چگونه به مدرسه Stanislavsky! او در "Lenfilm" Mundir، با پولینا (و او یک کارگردان تئاتر زیبا بود) را اختراع کرد، ساخت خانه های دکوراسیون انبار، رفقای دعوت شده، کاملا متعلق به انگلیسی بود. از آنجایی که "ایندیانا جونز" هنوز کمیک است، به ویژه برای آمریکایی ها کلم سوپ را روی میز گذاشتند، یک بانک بزرگ خاویار و یک شاتوف با یک ماهیت واقعی از درجه هفتاد. می خواهم بد روسی؟ ناتو چنین توانایی بازی آنها ... برای شب، ما کل میکروفیلم را حذف کردیم - حتی با اعتبارات! جادوها Spielberg Drive ... "

و آمریکایی ها چه هستند؟

ویکتور: "همانطور که من به دست آوردم، آنها شوکه شدند. معلوم شد که امضا شده توسط ما تا حد زیادی با سناریوی اصلی خود همخوانی داشت، تا زمانی که آخرین بار در محرمانه ترین محرمانه نگه داشته شود. آنها آنها را هیجان زده کردند: چه کسی همه چیز را به روسیه منتقل کرد؟ و به هر حال، آنها چیزی را در فیلم تغییر دادند، و من به نماینده اسپیلبرگ من نوشتم: "متاسفم، اما هیچ روایتی خوب وجود ندارد!"

خیلی ناراحت؟

ویکتور: "نه، چه باید ناراحت کنم؟ داستان Chekhov "شادی" را بخوانید. به یاد داشته باشید زمانی که دانش آموز استراحت می کند، تمام روزنامه ها را از بین می برد: "اکنون همه روسیه درباره من می داند!" ... و آن را نوشته شده است، به عنوان او مست شد و در شرایط غیر قابل تحمل او تحت اسب سقوط کرد. معروف شد! بنابراین من تقریبا "درخشان" در غرب.

آنها در احزاب شرکتی که آواز می خوانند می گویند، نمایش های مینی را نشان می دهند، در تصاویر مختلف هستند ... چه کسی عمومی است؟ الیگارشی، بانکداران؟

ویکتور: "افراد مختلف وجود دارد. این می تواند یک جامعه مورد علاقه باشد - ماهیگیران، شکارچیان، می تواند عروسی، تولد، سالگرد باشد. الیگارشی ها چنین ... lotting هستند. اما گاهی اوقات این اتفاق می افتد. "

مردم Bychkov را برای نقش یک شکارچی طنز آمیز خشن، Kuzmich دوست داشت. در همین حال، او می تواند شخصیت های کلاسیک و کلاسیک. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

مردم Bychkov را برای نقش یک شکارچی طنز آمیز خشن، Kuzmich دوست داشت. در همین حال، او می تواند شخصیت های کلاسیک و کلاسیک. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

و راهزنان، دزدان در قانون، دیگر crimet؟

ویکتور: "من دیگر دیده ام. و قبل از آن، البته، بدون آنها؟ هنگامی که من حتی یکی از اعضای هیئت داوران Kvn بودم - تیم "Crosses" "آقایان شکست" و "هواپیمایی مدنی" از ریخته گری جنگیده بود. سپس من یک "گشت و گذار" را در "صلیب" راه اندازی کردم، این وحشت است !!! دو هفته نمی توانست حرکت کند - احساس که حتی دیوارهای زندان با ترس آغشته شد. "

به یاد داشته باشید کنسرت غیر معمول؟

ویکتور: "من شرکت سال نو را در دهه نود رهبری کردم. وجود دارد، از سهصد و مهمانان اضافی یک مرد بیست بود ... بسیار خاص بود. Aces Peak از چنین - همه انگشتان دست در خالکوبی، یعنی هر کس دارای چندین واکر جدی است. و هنگامی که من از نوشیدن اجتناب کردم، Armangia countertop را به ارمغان آورد. چنین بطری امروز حدود سه میلیون روبل است. من صد صد گرم ریختم - من نوشیدم و چیزی را درک نکردم. این احساس بود که پول در معده کاهش می یابد، و این است. و آنها لذت گرفتند که به من لذت بدهند. "

اغلب مردان لیست های Denuncian خود را هدایت می کنند، داستان های عشق را جمع آوری می کنند ... آیا شما از آن هستید؟

ویکتور: "هنگامی که او ثبت شد، اما مدتها پیش بود - حتی قبل از موسسه تئاتر. در طول مطالعات من، من هیچ وقت نداشتم، و سپس نوت بوک از دست داده بود. در واقع، من مطمئن هستم، نود درصد مردان - تک رنگ. اما این اتفاق می افتد، من نمی خواهم به چهره ضربه بزنم. یا "هر کس دارای، و من می خواهم." بله، ده درصد از ما - جمع کننده های سرپرستان یا پروانه ها، که فتح شده و به مجموعه خود به مجموعه خود برسد، وجود دارد. اما شما می توانید یک گل یا پروانه را تحسین کنید. در اینجا یک زن زیبا است - تحسین!

من به یاد داشته باشید، در سال دوم موسسه تئاتر، من برای اولین بار با تئاتر به شهر ایوانوو در تور رفتم. و یک بازیگر فوق العاده - Leyla Kirakosyan وجود داشت. او با دخترش وارد شد و در اینجا او توسط کاتیا تدریس شد: "شما نمی توانید بر روی گیاهان گام، شما نمی توانید یک گل را پاره کنید - او زنده است ... زنبور عسل باید رانده شود به طوری که او پرواز ..." و من آن را دوست داشتم، من فکر می کنم: چه زن الهی! من آب نبات را خریدم، در هتل به شماره او آمد، ضربه زد و بدون انتظار دعوت نامه، درب را باز کرد. و از آنجایی که تابستان بود، گرما، پس از آن بازیگر Kirakosyan لیلا ایستاده بود ... برهنه. من بیست و پنج ساله بودم، بیست و یکم. من عذرخواهی کردم، به سرعت درب را بست. و سپس این تصویر همه با چشمان من ایستاده بود ... ما هیچ ارتباطی با او نداشتیم. اما همه چیز: و فانتزی و عاشقانه، و دوپینگ برای خلاقیت بود. و در مقابل اتفاق می افتد: همه چیز به طور کامل صادقانه، و پس از آن شما می خواهید فراموش کنید که فراموش کنید، در حمام اجرا کنید - برای شستن خود را با دستمال سفره ... "

به خاطر عشق بزرگ به دنبال شاهکارها بود؟

ویکتور: "و در آب به علاوه، دو درجه غرق شد، و در یخ زدگی سی و نیم و نیم ساعت پابرهنه بود. و در طبقه نهم بدون استراحت پله ها یک دختر 65 کیلوگرمی را به دست آوردند و بر روی دست خود بر روی سقف رفتند و در پل Anichkovo در سنت پترزبورگ بوسیدند - اسب در دهان بوسید ... و تمایل به ورید بریده شد و حلق آویز شد. بسیاری از دختران زیبا در اطراف وجود دارد، و شما فقط او را ببینید. و اشک ریختن، و اشعار عجله می کنند. البته، همه چیز بود! " (ویکتور بولکوف سه بار ازدواج کرد. با همسر اول، امید Vasilyeva، زندگی نکرد و سالها زندگی نکرد. او ازدواج کرد، پیش از این که یک دوست باردار بود، به طور کامل اعتماد به نفس نبود این فرزند اوست. با همسر دوم، النا، بازیگر در تئاتر ملاقات کرد. فرزندان فدرال و آرسنی از این ازدواج متولد شدند. اما به تدریج رابطه مشخص شد. من نمی توانم نمرات را ببخشم از همسر به مدت بیست و چهار سال. اما با شادی خانوادگی خود دخالت نمی کند. - prim.avt.)

ویکتور بولکوف - یک پدر بزرگ است. در حال حاضر آرسنی و فدرال او (در تصویر) در حال حاضر بزرگسالان هستند. دختر همچنین یک حرفه ای را انتخاب کرد. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

ویکتور بولکوف - یک پدر بزرگ است. در حال حاضر آرسنی و فدرال او (در تصویر) در حال حاضر بزرگسالان هستند. دختر همچنین یک حرفه ای را انتخاب کرد. عکس: آرشیو شخصی ویکتور Bychkov.

با Polina آیا شما یک داستان عشق زیبا دارید؟

ویکتور: "پولینا - او هوشمندانه است! پس از همه، یک زن زمانی که خدا او را دوست دارد، به طور کامل گام های درست را تشکیل می دهد - خدا او را هدایت می کند. او خیلی من بود، ما اشتیاق داشتیم، ما با هم کار کردیم. و هنگامی که من به برخی از روزهای دیوانه به طور مستقیم اتفاق افتادم: از اوایل صبح رانندگی، تمرینات پیچیده در خارج از شهر، صعود ... من به خانه Polynigno آمده ام، و من شانزدهم، زیرا پدر و مادرش همسالان من هستند. و ناگهان Polina من را از طبقه پنجم به دیسک دیسک به ارمغان می آورد - با نان، با خامه ترش: "شما آواز، ویکتور! شما گرسنه هستید ... "این به من راه می رفت! پولینا میهن من است ما در روح بسیار نزدیک هستیم. این به همان اندازه فکر می کنیم، ما اصول مشابهی داریم، مفاهیم خلوص انسانی. خوب، همه چیز! ما فقط به یکدیگر رفتیم، اشتباهات را انجام دادیم. و او پنهان بود، و من. اما پیدا کرد، خدا را شکر چنین پسر من را به دنیا آورد ... "

در خانواده شما چه چیزی "سبک دولت" دارید؟

ویکتور: "حالا قدرت دبینی بیش از همه گرفته شده و پیچ و تاب به عنوان او می خواهد. ما دموکراسی کودکان داریم: آنچه من می خواهم، من انجام می دهم، و اگر من نمی خواهم، پس من را نمی سازم. "

Dobrynya با برادر بزرگتر و خواهر خود ارتباط برقرار می کند؟

ویکتور: "متاسفانه، به ندرت. اما فودور و آرسنی او را دوست دارند. آنها حتی او را از بیمارستان دریافت کردند. "

آیا شما هر کدام از آنها را آینده ای انجام می دهید؟

ویکتور: "البته. اما من می خواهم آنها را به تخصص دوم - به افتخار، با یک عقب مستقیم، به هیچ کس بستگی ندارد. "

آیا آنها استعداد دارند؟

ویکتور: "آسیا به یاد می آورد، فودور یک شخص کاملا خلاق است - موسیقی، اشعار بازی در گروه را می نویسد. در حال حاضر "بر روی کامپیوتر نابغه"، به طور موازی توسط مهندس صدا در تئاتر کار می کند. Dobrynya قبلا با گریه متولد شد: "و در اینجا من هستم!" بنابراین او بازیگران بازیگر بازیگر بازیگر - و آواز خواندن، و رقص، و هدایت می کند. اما در بازیگران، تا آنجا که من می دانم، نمی رود. وقتی کوچک بود، می خواستم به یک الیاف کیهانی تبدیل شوم، جهان را از بیماری ها نجات دادم. در حال حاضر او مخازن، سلاح به طور کامل، کیسه ای با مهمات دارد. "

بشریت بسیاری از گزینه های حذف استرس را اختراع کرده است. مال تو چیه؟

ویکتور: "با خانواده ام، با پسر. هر کس که دوستش دارد، به هر دو بازیگر و به عنوان شخصیت احترام می گذارم، در وهله اول خانواده همسر، کودکان است. و بدون خرابکاری! این مهمترین چیز است. چنین بندر آرام، جایی که شما درک می کنید و جایی که شما در حال اجرا هستید، قدرت را دریافت خواهید کرد. "

ادامه مطلب