لئونید بارز: "آنا من عاشق، اما با هم زندگی می کنند سخت"

Anonim

لئونید بارز، در جهان الکسی، یکی از بزرگان درخشان از مردان جذاب میانسال از کوارتت. یکی از مهمترین موضوعاتی که بر روی افراد تاثیر می گذارد، رابطه بین مردان و زنان است. در زندگی شخصی قهرمان ما، همچنین تغییرات جدی داشت. افسوس، دومین ازدواج از بازیگر با آنا Moiseeva تنها یک سال طول کشید، هرچند رابطه ده سال طول کشید. در مورد اینکه چرا عشق بزرگ به پایه ی یک اتحادیه جامع تبدیل نشد - در یک مصاحبه اختصاصی با "اتمسفر" مجله.

- لشا، طی چند سال گذشته، هر کس قبلا به فیلم های سال نو سنتی خود عادت کرده است. چرا در حال حاضر سکوت؟

- بله، این سال ما با فیلم بیرون آمدیم، وقت نداشتیم. اما ما نخستین نمایش را در تئاتر منتشر کردیم، بازی "Quartnik". و آنها شروع به شلیک "ارتباط با صدای بلند 2" کردند، که، به احتمال زیاد، "بازخورد" نامیده می شود. شخصیت ها باقی خواهند ماند، اما سناریوی اصلی نوشته شده است: من، تشکر از کلاه و Seryozhe Petrekov. کارگردان - لشا نیاز دارد ما با همکاری با او بسیار خوشحال هستیم. من فکر می کنم که ما در ماه دسامبر 2020 بیرون می رویم، طبق سناریو، قهرمانان سال نو را جشن می گیرند.

- تیراندازی جنگل به زمستان فرض می شود؟ شما از خودتان پشیمان نیستید ...

- هیچ چیز، "کوارتت" - در حال حاضر مردان پیری، به طوری که شما باید بیشتر احتمال دارد حفظ شود. (لبخند می زند.) در حال حاضر ما فقط سالهای مردان مللن آمده ایم. به نظر من، زمان خوب مرد یک دوره از سی و پنج سال است و من فکر می کنم، تا شصت سال، چرا که من آنجا نیستم. (لبخند می زند.)

- و ده سال پیش شما به همان شیوه فکر کردید؟

- بله، فکر کردم اما من "آبدار" می گویم، و نه "بهترین".

"شما به نوعی گفتید که سخت ترین فرد برای درک در مورد خودم." پیشرفت در این زمینه وجود دارد؟

- من یک بار فکر کردم، من در مردم و خودم درک می کنم. در حال حاضر من قبلا می دانم که آن را درک نمی شود، شما می توانید به سادگی خوشحال هر بار برای شادی در جزئیات جدید و تفاوت های ظریف - "باز کردن پرتگاه ستارگان پر شده است ...". من در مردم اشتباه کردم، اما مهمتر از همه، آنچه در خودم اشتباه کردم، می توانم آن را قبول کنم. این اتفاق افتاد وقتی که من انجام دادم، همانطور که به من، به درستی و وجدان به نظر می رسید، مطابق با اعتقادات اخلاقی من، معلوم شد که من حتی آن را احساس نمی کردم، زیرا میوه های کاملا متفاوت و ناخواسته و من و شخص دیگری را به ارمغان آورد . مثالها نمی دهند زندگی به تدریج باز می شود و تعاریف کتاب از دوران کودکی در حقیقت عملا کار نمی کند.

لئونید بارز:

لئونید بارات، در جهان الکسی، یکی از بزرگ های درخشان از مردان بسیار جذاب از میان "کوارتت"

Lilia Charlovskaya

- آیا می توانید به راحتی نظر خود را تغییر دهید، به ویژه در مسائل اساسی؟

- این آسان نیست، اما من می توانم اعتراف کنم که این درست نیست، با شنیدن استدلال های دیگر. افراد مبتلا به اصول آهن اغلب اصول مراسم دیگر را در نظر می گیرند، بنابراین من مشتاق هستم، آنها فوق العاده قطعی هستند و آماده گوش دادن به موقعیت دیگری نیستند.

- اما شما نمی خواهید بگویید که با همه و همه همیشه موافقت کرده یا برای امتیازات، شاید حتی خانواده راه می روند؟

- این، به هر حال، آنچه من در خودم سر و کار دارم. من یک فرد بسیار تحصیل کرده ام، در حال حاضر من می توانم به خودم اجازه دهم چیزهایی را که قبلا اجازه نداده ام. درست است، در دامنه، جایی که باعث آسیب جدی به هر کسی نمی شود. من خیلی خجالتی بودم که، به عنوان مثال، در یک تاکسی، من ناخوشایند بودم که بخواهم رادیو را از شانسون به برخی از ایستگاه های رادیویی راحت تغییر دهم، و اکنون آن را آسان می کند. و وحشتناکی از آن افتخار می کنم. (لبخند بزنید به عنوان مثال، شما به طور تصادفی خود را با فردی که یک بار شما را در روز تولد من نامید، پیدا کردید، و در پاسخ شما او را به من دعوت کردید. و اکنون او برای اولین بار به شما می آید و شروع به صحبت در مورد چگونگی حرکت به کلبه، و چیزهای دیگر که شما علاقه مند هستید صحبت می کنید، و در این زمان مردم به نظر شما عزیزان، و شما را از دست دادن و گوش دادن به آن است. در حال حاضر من در این مورد آسان صحبت می کنم: "متاسفم، من خواهم رفت." و من می توانم در مورد نوعی از کار هنری که من آن را دوست ندارم، بگویم. و قبل از اینکه من فکر کردم که من چیزی را درک نمی کنم، ظاهرا. (لبخند می زند.) شاید من درک نمی کنم، اما من آن را دوست ندارم!

- و از لحاظ شک و تردید خلاقیت وجود دارد؟

- این شک و تردید همیشه وجود دارد، ترس از ورق سفید، زمانی که ما شروع به نوشتن چیزی جدید. این وحشتناک است، آیا این زمان ممکن است این زمان را به خوبی انجام دهد، و آن را از قبل متفاوت است، و مطلوب است که این یک گام به جلو بود. بله، و در حرفه بازی همگی یکسان است. من در مورد خودم درک می کنم، چه سطح من یک هنرمند هستم، که من می توانم و من نمی توانم. علیرغم احتمال موفقیت، من اغلب در صبح احساس می کنم احساس می کنم کاملا ناخوشایند، مرد بالغ. به طور کلی، لازم نیست نتیجه گیری در مورد خود و در مورد زندگی قبل از ناهار. سپس من خودم را برای آشنایی از اعتماد به نفس می کشم. برای من مهم است که من گرفته و دوست داشتم. اصلی، نزدیک مردم. وقتی یک زن که دوست دارد شما را افزایش می دهد خوشحالم. به این معناست که شما نوعی عبارت عجیب و غریب را بیان کردید، و او از دست داده بود، اما تحت نگاه دوست داشتنی او، این عبارت 10 بار افزایش می یابد، آن را بر روی میز پرواز می کند و جالب تر می شود، برای همه معنی دار می شود. اما همان زن، از شما دور می شود، دوربین های دوچشمی را عوض می کند، و شما به جای رشد، کاهش می یابد. به نظر می رسد که در حال حاضر شوخی می کند، اما هیچ کس شما را نمی شنود. من خیلی اتفاق افتاده است

- یک سال پیش، شما در مورد بحران میانسال خود گفتید: "او با او خوب بود، اما ما باید بخشی از آن را داشته باشیم." اما در آن لحظه، همه چیز خوب بود و در زندگی شخصی خود، هرچند که در زندگی خود در زندگی خود آنا (موسی) مشکلی وجود داشت. و اکنون در رابطه شما چه اتفاقی می افتد؟

- ما بیش از حد پرشور و عمیق عشق با یک تاریخ بسیار شدید وحشتناک بود. و هنگامی که همه چیز با کلمه "بسیار"، یعنی این، با این زن بسیار خوب است، و بسیار بد و بسیار با صدای بلند، و گاهی اوقات بسیار آرام، و سپس با این عشق، به عنوان یک اسب غیر ضروری، مقابله دشوار است ، از آنجا که شما در چنین سرعتی پوشیدید که هر سنگریزه می تواند شما را در کنار جاده پرتاب کند. اما این یک زندگی کامل با مقدار زیادی از احساسات بود. اما در برخی موارد، نقطه شادی و بدبختی نزدیک به خلخال بود. یک اصطلاح "خستگی فلزی" وجود دارد. این پدیده منجر به تخریب آن به علت تغییر ولتاژ مکرر از مثبت به منفی است. احتمالا، و ما اتفاق افتاده ایم. عشق بود، و شاید او هنوز زنده است، اما ما تصمیم گرفتیم پراکنده شود. ما این رابطه را حکومت نکردیم، و آنها ما. ما بسیاری از یکدیگر را دادیم. من او را دوست دارم، اما خیلی سخت زندگی می کنم.

لئونید بارز:

"علیرغم احتمال موفقیت، من معمولا صبح احساس می کنم، احساس می کنم کاملا ناخوشایند، مرد بالغ"

عکس: instagram.com/lesha_barats.

- و با این حال شما به ازدواج رسیده اید ...

- ما کاملا حوادث، جلسات، نقاشی ها را داریم. ما هر دو آن را می خواستیم. این بسیار گرم بود، خوب، زیبا بود. اما زندگی خود را با ما بیرون می آید، پس ناراضی است، و تقریبا هیچ فضای بین فضا وجود ندارد، که منجر به تاکیکاردی می شود. و آن را شروع به شکنجه از این کمی، فشار جهش و قلب صدمه دیده است. و در سن من آن را در حال حاضر مضر است. (لبخند می زند.)

- پس از طراحی رسمی رابطه، چقدر طول کشید؟

- تقریبا سال.

- شگفت انگیز است که این رویداد شما موفق به ذخیره در راز ...

- من همیشه اعتقاد داشتم که بسیار شخصی بود. ما برای قبرس ترک کردیم، به طرز شگفت انگیزی امضا کردیم، به طرز معجزه آسایی، به لطف دوستم، که یک خانه دارد، نشسته بود، و آنها را به آرامش ادامه دادند. اما با صدای بلند بهبود یافت. (خنده حضار)

- بنابراین، شاید واقعیت ظهور یک تمبر در گذرنامه و آسیب دیده؟

- روش خود بسیار دلپذیر بود، و واقعیت تمبر در گذرنامه هیچ چیز را تحت تاثیر قرار نمی دهد. نه آسیب دیده و نه بهبود یافته است.

- بنابراین، آیا شما در حال حاضر رایگان، به طور کلی، عروسک غافلگیر کننده دوباره؟

- من نمی توانم قضاوت کنم که چگونه من را تحریک می کنم. من پنجاه سال یک شخصیت دشوار دارم برای سال ها تا سی و پنج، من به راحتی نگرانم، تمام مشکلات رخ داده است. یک بار، و در حال حاضر شوخی، و اگر او دفن شده بود، بارگذاری شد، و نه ظاهرا.

- شما در مورد زنان "سنگین" خیلی صحبت کردید، و اکنون معلوم می شود که او خودش "مرد سنگین" شد ...

- احتمالا ... اما من درست است (می خندد.) شما می فهمید، این یک مقدار بسیار شرطی است، زیرا برای کسی یک مرد سنگین دقیقا همان چیزی است که مورد نیاز است. این اتفاق می افتد که انسان به دنبال یک زن دشوار است، او با ساده علاقه مند نیست. اما این بسیار مهم است.

- آیا شما در آپارتمان جدید خود را سوزانید؟

- بله، من یک آپارتمان بسیار دنج دارم، اگر چه، البته، آسایش، اول از همه، مردم، زنانی که دارای فضای روانشناختی و فیزیکی شما هستند، راحت است. من خودم ترجیح می دهم مزرعه را درگیر نکنید. گاهی اوقات من می توانم غذا بخرم، برای تغییر مکان های ایستاده عکس ها و یا کمی تنظیم مجدد مبلمان. و با دست های خود، من چیزی را به انجام کاری بیست سال پیش، زمانی که ما با یک همسر سابق در خروشچف زندگی کردیم. ما یک آپارتمان دو خوابه با یک قوس بزرگ داشتیم. ما به طور خاص این قوس را در نوعی از گچ تخته مسدود کردیم و می خواست یک آینه بزرگ را در آنجا آویزان کنیم. من در این چهار ساعت مشغول بودم، یک روده را به دیوار بردم، که تقریبا قوس را نابود کرد. اما هنوز سوار شد و سپس معلوم شد که کلاه Dowel گسترده تر از حلقه در آینه است. من سعی کردم حلقه را گسترش دهم و آینه را شکست. و از آن به بعد او اعتراف کرد که او نمی داند چگونه این را مطالعه کند و حتی نمی خواهد یاد بگیرد.

- چگونه می توانم درک کنم، و حالا شما می خواهید یک خانه که در آن گرم خواهد شد؟

- آره، این خوب خواهد بود حداقل من آن را پروژه خواهم کرد. و جهان، من فکر می کنم، تمایل دارد. شما فقط باید دقیقا انتخاب کنید که چه چیزی را انتخاب کنید تا به درستی درخواست خود را برای خودتان انجام دهید. شما خودتان را کامل می کنید، و زندگی به شما در مورد آن می دهد، اما همیشه برخی از معایب وجود دارد. اما اگر بیش از پنجاه درصد، آن را برای شما مناسب است، به این معنی است که شما همه را به درستی تبلیغ می کنید.

- و شما آماده هستید که دوباره به عشق بپردازید، هرچند من فقط از بین رفتم. بنابراین، نگرش نسبت به یک زن تغییر نکرده است؟

- من برای مردان تغییر نکرده ام (می خندد.) تمام سوالات هر دو از ما بود، اما اول از همه به خود، چرا که ما نمی توانیم با احساسات مقابله کنیم.

- شما گفتید که من خودم شدم، اما خودم را محدود کردم، سپس یاد نگرفتم؟

- خودتان باشه من با یک عبارت مطرح شدم: "بدون نیاز به به نظر بهتر از شما، در برخی موارد شما باید مطابقت داشته باشید." البته، ملاقات با یک فرد جدید، ما در حال تلاش برای جذابیت آن هستیم، یعنی بهتر از واقعیت است. و او تلاش می کند به عنوان یک نتیجه، در عشق به تصویر، و سپس با یک شخص واقعی زندگی می کنند. و این همیشه سخت تر و بیشتر از تصویر است. اما واضح است که در اولین جلسه به طور کامل غیرممکن است، شما متصل هستید، همه چیز را که دارید، نمی دهید، هرچند بسیار خوب خواهد بود.

- شما چهل و هشت سال، در Fillinger افق تکان داد. این نقطه چرخش، به نظر می رسد، رقم شما را ترساند؟

- دو لیزا در زندگی من وجود دارد: عمه و دختر. و نام لیزا برای من کاملا متفاوت است، زمانی که من آنها را یکی یا دیگری می نامم، مثل دو نام متفاوت است. همان با پنجاه سال. وقتی که من در مورد کسی که پنجاه ساله است فکر می کنم، من در مورد او به عنوان یک مرد با یک بالغ که دو سوم زندگی خود را زندگی می کرد، فکر می کنم. من پدرم را به یاد می آورم، او چنین مردی جامد بود. و پنجاه من برای من متفاوت است. اینها پنجاه ویژه هستند که تقریبا برابر با بیست و پنج هستند.

- بیست و پنج؟!

- خب، نه، سی و پنج - چهل. اما نه ترسناک، پنجاه و پنجاه. ما در حال حاضر تلاش می کنیم چیزی را برای یک بازی جدید اضافه کنیم، و ما چنین عبارتی داریم که فردی را در نقطه وحشتناک فضای زندگی خود تعیین می کند، زمانی که سرنوشت او قبلا به پایان رسیده است، و زندگی هنوز ادامه دارد. اما من امیدوارم که سرنوشت به پایان عمر من برسد، بنابراین من از من نمی ترسم.

- آیا شما سعی می کنید به نحوی به داده های پاسپورت، بلکه به جهانی شدن خود اعمال کنید؟

- من سعی می کنم به خوبی نگاه کنم، اما در سن شما. به نظر می رسد که تلاش برای داشتن خنده دار است. من چیزی را وارد نمی کنم و آن را با من نمی سازم. من دو بار در هفته بازی می کنم و بین فوتبال - ورزشگاه، همچنین دو بار در هفته. اگر من انجام داده ام، من به کینزوتراپی می روم، تناسب اندام برای مفاصل است.

- شما هر دو دختر بزرگسال را در حال حاضر دارید. Elder، لیزا، هنوز هم در لندن زندگی می کند؟

- آره. او و شوهرش در لندن زندگی می کنند. خدا را شکر، آنها یک خانواده فوق العاده دارند، او در دانشگاه ریجنت در بازیگر نقش مهمی را مطالعه کرده است، تلاش برای پیدا کردن یک شغل. احتمالا، به زودی به یک پدربزرگ تبدیل خواهم شد، هرچند آنها برای هر کسی منتظر نیستند، اما آنها می خواهند. و جوانترین، حوا، در ماه سپتامبر در انگلستان تحصیل کرد. او شانزده ساله دارد و او در چهل دقیقه از لندن به مدرسه رفت. این تصمیم مشترک ماست، و در حال حاضر، زمانی که او چندین ماه تحصیل کرد، بسیار راضی بود. و در روز اول انگلستان گفت که هیچ زندگی و تحصیل وجود نخواهد داشت. او ترسیده بود. این یک مدرسه متوسطه است، آموزش دو سال طول خواهد کشید، شش مورد را از جمله درام انجام گرفت. به هر حال، در سال گذشته، آن را نشان می دهد آهنگسازان غیر سرد و توانایی های صوتی، بازی پیانو و آواز شگفت انگیز است. من Shurika را از "BI-2" از آهنگ او نشان دادم و خواسته بود که شرکت کند، او به من یک صنعت صدا داد، کلیپ را در لندن گرفتیم، که به زودی بیرون آمد. لیزا به ما کمک کرد: من مدیر، ایتالیایی را پیدا کردم، که او برخی از ویدیو را برداشت، و من فکر می کنم که در ماه دسامبر این آهنگ آماده خواهد شد. من پست را در Instagram گذاشتم که به زودی این ویدیو منتشر خواهد شد. حوا، با این حال، او گفت که من پست را حذف می کنم، زیرا، به نظر او، من او را به این طریق ترویج می دهم، اما او آن را نمی خواهد. اما من هنوز آن را تبلیغ خواهم کرد. (خنده حضار) حوا، متاسفم، اما زمانی که دوستان در مورد عملکرد بیرون می آیند، من نیز به آنها کمک می کنم، اگر چنین فرصتی برای یادگیری در مورد آن داشته باشم. و همین کار را انجام خواهم داد و برای شما.

- اگر لیزا شروع به عمل نمی کند، او به خانه برگردد؟

"او چنین همسر مردی است، او اسرائیل است، اما آنها در لندن زندگی می کنند، و من می خواهم به ادامه زندگی ادامه دهم."

- آیا شما طرفدار خروج او به لندن بوده اید؟

"نه این که من آن را از کشور خارج کردم و یا برعکس، من آن را در اینجا نگه داشتم، فقط این اتفاق افتاد که او می خواست به این مدرسه، آن را در این کشور بود." و این شخصیت او را نشان داد. همانطور که در دوران کودکی، او نمیتوانست یک شغل مناسب را برای مدت زمان طولانی پیدا کند و ما فکر می کردیم که او فریبنده خواهد بود، اما پس از آن او عاشق ورزش سوارکاری شد و عملا در پایدار زندگی می کرد. در ابتدا، شش ماه اول، و او در لندن حتی در مدرسه تحصیل کرد، او سخت بود، او مکیده بود، گریه کرد، به خانه می رفت، اما اکنون بدون این شهر دیگر نمی تواند باشد. علاوه بر این، او میهن خود، زبان روسی و مانند آن را دوست دارد.

- و شما فرصتی را برای مطالعه در اینجا برای دختران خود در مدرسه و در موسسه مطالعه نکردید؟

- چرا دیده نمی شود؟ اره. لیزا دو سال در Gitis مورد مطالعه قرار گرفت، من از مربیان و شخصا Boris Mikhailovich Borisov بسیار سپاسگزارم، فقط پس از آن او در دانشگاه Regent ترک کرده و شوهر آینده را ملاقات کرد. و قبل از آن، من لیزا را به Sherborne فرستادم، زیرا معتقد بودم که هفت یا هشت کلاس را در اینجا مطالعه کردم، پس برای زندگی آینده ای که باید به جهان برسید، و حداقل برای زبان انگلیسی خوب خواهد بود. و شما می توانید آن را یاد بگیرند، فقط به محیط زیست تبدیل شده است. مهم است و ببینید که چگونه مردم در آنجا زندگی می کنند، مقایسه ما و آنها را مقایسه می کنند. من نمی توانم بگویم که ما بد بودیم و آنها خوب هستند، اما آنها شروع به درک می کنند، چقدر پوند لایک است. علاوه بر این، آنها برای برقراری ارتباط با معلمان رشوه می گیرند، شما یک دانش آموز هستید، به این معنی است که شما یک احمق هستید، و آنجا شما یک فرد هستید، و معلمان می خواهند به کودکان کمک کنند تا به کودکان کمک کنند. آنها با معلمان با یک پایه مساوی مانند دوستان ارتباط برقرار می کنند.

- خوبه. ترس از برقراری ارتباط با معلمان اغلب فلج کننده است و اجازه نمی دهد که توانایی ها را نشان دهد ...

- ناهمسان. بعضی از آنها به این مقاومت نیاز دارند، زمانی که آنها موجودات بی ارزش هستند، پس از آن به ستاره ها عجله می کنند، و بعضی از آنها پس از چنین تعریف روحیه می روند و هرگز از زمین نترسند. و، همانطور که گفتم، زمانی که آنها را دوست دارم راحت تر است. این، احتمالا ضعف من. و کسی به هر دو عشق و شبه بومی نیاز دارد، اما بدترین چیز برای مردم بی تفاوتی است. این وجود شما را می بیند. و هنگامی که از شما نفرت دارید، دوست داشتن آن، البته، لذت بخش تر است، شواهد مستقیم است که شما هستید.

- آیا شما اغلب با دختران و با والدین صحبت می کنید؟

- نه چندان اغلب، اما شاید همه چیز خیلی خوب و دوستانه باشد، زیرا همه یکدیگر را از دست می دهند. در یک مکان تعداد زیادی از مردم بسیار دوست داشتنی و حتی با خون یهودیان، زمان زیادی را دشوار می سازد. (خنده حضار) سالگرد قوی و کامل عشق. و روند چنین است که والدین یهودی می ترسند که از فرزندان خود بیرون بیایند و به این ترتیب اغلب به آنها آسیب می رسانند. فاصله صحیح در همان زمان به آرامش کمک می کند. احتمالا من کاملا مستقل بودم و خودم را از یک پدر و مادر نسبتا سخت تر می کردم و یک مامان بسیار با تجربه داشتم که در شادی هفده سال و همچنین کلاه گلوله بود. من یک دایره فوق العاده از ارتباطات، دختران، اولین نوشیدنی، اولین چیزی داشتم. و من کاملا خوشحال شدم اما با فرزندانم، من همه چیز را آزادانه، به راحتی و سرگرم کننده، به راحتی و سرگرم کننده، اگر چه دوره های مختلف زندگی نیز وجود دارد. و اکنون خوشحالم که وقتی به لندن یا اودسا میروم خوشحالم. به تازگی، من مجبور شدم شب و دخترانم و شوهر بزرگ را صرف کنم، و اکنون زمانی که شما خود را می خوابید، خوابید و از خواب بیدار شوید، البته خیلی خوب است. (لبخند می زند.)

ادامه مطلب