ناتالیا گلیکنا: "اگر بومی از لحاظ جسمی من را از بین ببرد، بهتر خواهد بود"

Anonim

ناتالیا گلکینا، ناتالیا گلکین، به تازگی، ناتالیا گلکین، و مادر اولین خواننده محبوب، سرگئی، سروفییم سلیووا، مهمانان انتقال آندره مالاخوف بود. این زنان را متحد می کند، یک غم و اندوه مشترک یک نوزاد ناتالیا و سرگئی است. بعضی وقتها ستاره گروه Mirage مجبور به رها کردن ایده تبدیل شدن به مادر شد. والدین بر تصمیم خود تأثیر گذاشتند، زیرا ناتالیا بسیار جوان بود. او تنها 16 سال داشت و او در کالج تحصیل کرد. سرگئی، و مادرش این کودک را می خواست، آنها قول دادند که به او کمک کنند، اما والدین ناتاشا اصرار داشتند که بارداری را متوقف کنند.

سرگئی Streakov - اولین عشق به ناتالیا گلیکنا

سرگئی Streakov - اولین عشق به ناتالیا گلیکنا

قاب از برنامه "اجازه دهید آنها را بگویید"

در حال حاضر زنان در مورد تصمیم گرفته شده پس از آن ناقص هستند. جزئیات این خبرنگار داستان غم انگیز تصمیم گرفت از خواننده خود در یک مصاحبه تلفنی پیدا کند.

- ناتالیا، چگونه سرگئی را دیدید؟

- آه، این بسیار عاشقانه، فقط افسانه، تاریخ است. من در Taganka در مدرسه ارتباطات تحصیل کردم و در "جنوب غربی" زندگی کردم. هر روز، من یک دوست دختر را در ایستگاه مترو "Oktyabrskaya" دیدم و بیشتر به مطالعه ادامه دادم. هنگامی که من به مردی در یک ژاکت آبی روشن توجه کردم. او همچنین منتظر کسی بود. بنابراین روز بعد از روز تکرار شد. Blond Blond Blue-Eyed من را دوست داشت. بهار به پایان رسید، و با او و مطالعه. ناگهان یک ژاکت آشنا را در مدرسه دیدم، اما این مرد معلوم شد که یکی دیگر است. من در خیابان رفتم و سرگئی را دیدم، معلوم شد که او یک ژاکت را به یک دوست قرض داد. اما باور نکردنی ترین چیز این است که آنها نیز در یک مدرسه تحصیل کرده اند یا به جای آن به پایان رسید.

از آنجا که دوران کودکی ناتاشا زندگی خود را بدون موسیقی تصور نمی کرد

از آنجا که دوران کودکی ناتاشا زندگی خود را بدون موسیقی تصور نمی کرد

عکس از آرشیو شخصی ناتالیا گلیکنا

- آیا تا بحال ملاقاتش کرده ای؟

- آره. همانطور که معلوم شد، ما دور از یکدیگر نیستیم. او در نزدیکی فروشگاه "مسکو"، پس از چند توقف در لنینسکی - مادر من، و من در پایان خیابان، در Troparevo با مادربزرگم زندگی می کردند.

- چطور و کجا عاشقانه شما گذشت؟

- burly ما به موسیقی راک گوش کردیم، سرگئی Fanatel از گروه بوسه، احمقانه. در هر آب و هوا در اطراف شهر راه می رفت. در کوه های اسپارو، در پارک گورکی، در Troparevo. به هر حال، هنگامی که سرگئی تقریبا من را در یک حوضچه محلی غرق کرد. در دوران کودکی من تن بود، بنابراین من از آب ترسیدم و به شنا بپردازم. سرگئی، ما یک قایق را سوار کردیم و ناگهان، نه چندان دور از ساحل، من را از آن خارج کرد. من شروع کردم فریاد: "سرگئی، نجات من،" و در پاسخ: "شنا". به نحوی، سگ کوچولو من به ساحل خسته شدم. بنابراین آموختم شنا کنم.

ناتاشا و ساریوزا اغلب در پارک Troparevsky راه می روند

ناتاشا و ساریوزا اغلب در پارک Troparevsky راه می روند

عکس از آرشیو شخصی ناتالیا گلیکنا

- آیا تصمیم گرفتید فرزند را ترک نکنید؟

- در ابتدا متوجه شدم که باردار چیست؟ اما زمانی که چنین فرایندهای فیزیولوژیکی طبیعی به عنوان تهوع و استفراغ آغاز شد، همه چیز روشن شد. البته، من ترسیدم و به تمام مادرم گفتم و او گفت: "نه". مامان همیشه در محل کار بود، و من فقط نمی توانم با کودک کمک کنم. علاوه بر این، او می ترسد که من به طور معمول نمی توانستم کودکی را زخمی کنم، بدتر شدم، فرزند دیگری بودم. مادر و مادربزرگ تجربه کرده اند که این خیلی زود توسط مامان، من خودم را خراب می کنم. آنها دوست داشتند به معنای واقعی کلمه من را مورد ضرب و شتم قرار دهند، چنین چیزهایی را که من نمی توانستم از آنها انتظار داشته باشم، گفت: آنها مورد توهین قرار گرفتند، به نام تهدید شدند. بهتر خواهد بود اگر بومی از نظر جسمی من را از بین ببرد.

من جزئی بودم این تصمیم مامان بود، او می ترسید که من تنها با یک کودک باقی بمانم. او به مادر Serezhe گفت.

در 16 سالگی، ناتاشا به گروه گوش داد

در 16، ناتاشا به گروه "بوسه" گوش داد و به مادر گوش داد

عکس از آرشیو شخصی ناتالیا گلیکنا

- سرگئی چگونه به موقعیت شما پاسخ داد؟

- سرگئی دو سال بزرگتر از من بود، ما در گوش شما در عشق با یکدیگر بودیم و البته، برنامه ریزی کردیم تا مدت ها طول بکشد و با خوشحالی زندگی کنیم. و هنگامی که متوجه شدم که من باردار بودم، سوال این است که یک کودک را ترک کنم یا نه، برای ما ایستاده ام. Seryozha و مادرش وعده داده اند که به کمک کمک کنند، اما Seryozha خودش هنوز پسر بود، او مجبور بود به ارتش برود.

- او متهم کرد که حاملگی قطع شد؟

- نه این کلمه سرگئی بسیار متهم شد ما به سرعت نزاع کردیم، او مرا انداخت، و من به معنای واقعی کلمه پس از او فرار کردم، التماس کرد. من نمی توانستم نوشیدم و نه یاد بگیرم من تمام وقت گریه کردم در عین حال، مادربزرگ مادربزرگ را ترک کرد. من در جهنم زندگی کردم در نزدیکی هیچ مردی وجود نداشت که بتواند به من بگوید که چگونه باشد. در پایان، یک معلم تاریخ، و در جریان رمان ما کل مدرسه بود، من را به گفتگو فرانک تبدیل کرد. او انتظار داشت که پس از مدرسه، من به دانشگاه، دانشکده داستان، به دانشگاه عمل کنم و مطالعاتم را انجام دادم. معلم گفت که من غرور زنم را به یاد می آورم و قبل از سرگئی متوقف شدم. و پذیرش کار - سرگئی بازگشت.

در عشق با سرگردان بر روی زمین

در عشق با سرگردان بر روی زمین

عکس از آرشیو شخصی ناتالیا گلیکنا

- Forgave؟

- بخاطر و سپس او به ارتش رفت و قول داد که وقتی برگشت، ما با هم زندگی خواهیم کرد، و همه چیز با ما خوب خواهد بود، فرزندان بیشتری خواهند بود. من منتظر، نوشتن نامه ها، تقریبا هر روز، اما کمی صبر نکردم. تا زمانی که من از مدرسه فارغ التحصیل شدم و تمرین را در ایستگاه تلفن گذشتم. من کولا گلکین را دیدم، عاشق شدم. ناتاسکا صبر نکرد

- سرگئی چگونه آموخت که شما آن را انداختید؟

- من نامه های خود را متوقف کردم او مادرش را نام برد، از من - آنها اغلب ارتباط برقرار کردند و متوجه شدند. و من در حال حاضر با کولا ازدواج کردم. سرگئی در لهستان خدمت کرد، او یک ماه باقی ماند، اما او به نحوی از فرمانده فرار کرد و به مسکو رسید. من روز بعد عروسی دارم و در اینجا سرگئی در آستانه. او من را متقاعد کرد، آنچه را که من انجام می دهم وحشت زده شدم، اما خیلی دیر شد که چیزی را تغییر دهم.

در 19، ناتالیا از یک همکار در ایستگاه مبادله تلفن نیکولای گلکین، و در 20 متولد پسر آلکسی، ازدواج کرد

در 19، ناتالیا از یک همکار در ایستگاه مبادله تلفن نیکولای گلکین، و در 20 متولد پسر آلکسی، ازدواج کرد

عکس از آرشیو شخصی ناتالیا گلیکنا

- آیا می دانید که سرنوشت سرگئی اتفاق افتاده است؟

- چند سال بعد، من او را به نحوی در فروشگاه Moscow ملاقات کردم. او ازدواج کرد، دو فرزند داشت. اما مادرش از ماخوف گفت که سیریوزا تقریبا 10 سال پیش فوت کرد، اما او قبلا یک مادربزرگ بزرگ است.

- توجه داشته باشید که همه چیز اتفاق افتاده است؟

- بله حتما. من اغلب فکر می کنم که همه چیز می تواند در غیر این صورت کار کند. و اولین فرزند در 16 سالگی متولد شد و نه در 20 سالگی. و سرگئی، شاید آن را زنده خواهد بود. اما مامان معتقد است که او سپس همه چیز را به درستی تصمیم گرفت. آنچه که اکنون می گویند، زندگی غیرممکن است.

ادامه مطلب