الکسی دیمیدوف: "پدر با دنیای جنایتکار تماس گرفت و او را کشتند"

Anonim

الکسی دیمیدوف ساده ترین دوران کودکی نداشت. او توسط یک مادر به ارمغان آورد، و پدرش سرنوشت را با یک جنایتکار به لحاظ زخمی کرد: وقتی پسر یازده ساله بود، او نبود. در دهه نود سنگین، مادر مجبور به تجارت در بازار بود. با این وجود، او الکسی را دوست داشت تا تئاتر را دوست داشته باشد - "دریاچه سوان" او اولین بار در چهار سال دید. و علیرغم این واقعیت که هیچ کس در خانواده به او امید ویژه ای بر عهده ندارد، غلبه بر مجتمع های خود و معایب فیزیکی، وارد مدرسه تئاتر شد. بنابراین مسیر خود را برای موفقیت آغاز کرد. جزئیات - مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- لسا، و چه کسی می خواستید در دوران کودکی باشید - آیا بلافاصله به عنوان یک بازیگر عمل کردی؟

- البته که نه. من می خواستم یک ملوان باشم این رویا پس از آنچه که من فیلم "دزدان دریایی قرن بیستم" را دیدم ظاهر شد. اما قهرمان من یک شخصیت نیکولای Eremenko نیست، اما boatswain. من واقعا دوست داشتم که چگونه او پرش کرد، مینا شکسته شد، با دزدان دریایی مبارزه کرد ... اما به نوعی ما با مادر من در دوست او بودیم، که در آن زمان به عنوان یک معلم در جنبش صحنه در مدرسه تئاتر نیشنی نووگورود کار کرد. و او از من پرسید: "آیا می خواهید به ما امتحان کنید؟ شما یک کارخانه هستید، از صحنه قابل مشاهده خواهد بود. " من موافقت کردم، اما مادر من خندید، اگر چه او تئاتر را تحسین کرد و من حتی چهار سال را گرفتم. و خودش یک فرد خلاق بود: درو و رقصیدن.

پس از کلاس نهم سعی کردم، اما انجام نداد. من به شدت Kilvil و افزایش شصت و چهار متر بود. من به دور سوم رسیدم، جایی که به من گفتم: "ما واقعا شما را دوست داشتیم، اما شما باید تلفظ کنید و تلفظ کنید." و من چنین خشم داشتم که شروع به بازی کردم ورزش، عملا مدرسه را پرتاب کردم و بزرگ شدم ... برای دوازده سانتیمتر. من بر روی تارپولین پریدم، بر روی نوار افقی آویزان شدم، شنا در استخر. من "P" را از درمانگر گفتار اصلاح کردم، هرچند دکتر شک داشت که موفق خواهد شد. و هنگامی که من در روز درهای باز در مدرسه آمد، معلمان، با شنیدن "ZDRO-R-R-Serverian"، شگفت زده شدند و در کنار آنها کاشته شدند. اما من متوجه شدم که من را خواهم برد. اما برای چندین سال، همه آنچه که در مدرسه اتفاق می افتد، به من یک اردوگاه کودکان شبیه بود. آنچه من این حرفه را انجام خواهم داد تنها در سال چهارم. و پس از فارغ التحصیلی من رفتم برای یادگیری بیشتر، در سنت پترزبورگ.

- چرا وجود دارد، نه در مسکو؟

"چون من عاشق پیتر هستم." و ثبت نام در SPBGI (RICI)، از آنچه که من پنج سال در آنجا زندگی می کردم خوشحال بود. و سپس در مورد این واقعیت فکر کرد که من در سن بیست و پنج سالگی موسسه را به پایان رسانده ام، به این معنی که چقدر زمان از بین می رود، که برای بازیگر بسیار خوب نیست. پس از همه، من اعتقاد داشتم که آموزش تئاتری بالاتر نسبت به میانگین به طور کامل متفاوت است. اما من نمی توانم بگویم که تدریس بهتر از Nizhny Novgorod است، و نه یک درس جدید جدید و بزرگ وجود ندارد.

الکسی دیمیدوف:

"در زندگی من لحظات زمانی بود که به من گفته شد که من خاکستری بودم، نمی توانم چیزی را تصور کنم. هیچ کس امید خاصی به من نداشت"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما نمی ترسید تا موسسه را پرتاب کنید، نه داشتن یک برنامه عملی روشن؟

- هنگامی که این تصمیم را پذیرفتم، من به نام Rector نامگذاری کردم، گفتم که من رفتم، و خوشحال شدم، راه رفتن شجاع برای اسناد رفت. دستان خود را با او، اما، از ساختمان بیرون آمدن، من ناگهان چنین شبیه به این (خنده) که برای یک ثانیه من حتی یک فکر را فریاد زد: "لک، شاید دوباره به عقب، درخواست بخشش؟!" اما این یک ضعف دقیقه بود، و من گفتم "نه". او از دختر ناآشنا ماه ماه به سه نفر دور شد - او فقط به من اعتقاد داشت. و بازگشت

- به سرعت شروع به حذف در مسکو کرد - یا چه کاری انجام دادید؟

"در حالی که من در مدرسه پایین تر شهری تحصیل کردم، گیتار را در حال گذار بازی کردم. این به خوبی با من معلوم شد، علاوه بر این، من یک رپرتیور وفادار را انتخاب کردم. همه Sang Rock - "آلیس"، "سینما"، و من آهنگ های ولادیمیر Markina: "Tsarevna-Nesmeyana"، "من آماده بوسه شن و ماسه"، چیزی از Rosenbaum ... به طور کلی، من نشسته ام بدون هیچ پولی برای غذا و سفر به روزهای ناشنوا به اندازه کافی. به موجب توهمیش، حتی به نحوی خانه ها را ترک کرد. و با پایان دادن به البته، ما یکدیگر را با مادرم و حمایت از یکدیگر دوست داریم، اما در آن زمان متوجه شدم که من به چیز دیگری نیاز داشتم.

- بنابراین، در مسکو، همچنین گیتار را به دست آورد؟

- بله، و کمی بیشتر با دیگر افزایش یافته است. او در پیک تحصیل کرد و من در خوابگاه خود زندگی کردم. به زودی به تبلیغات تبدیل شد، به یک آپارتمان قابل جابجایی منتقل شد. سپس یک دوست در سری نامیده شد و او را در نمونه ها معامله کرد. آنها گفتند که ظرف دو هفته آنها تماس خواهند گرفت. زمان پرداخت برای آپارتمان نزدیک شد، پول به پایان رسید، و هیچ تماس ای وجود نداشت. و ناگهان ... شماره ناشناخته، و در لوله بشنوید: "آلکسی، سلام، شما تایید می کنید. فردا - تیراندازی آیا می توانید؟ " من تقریبا فریاد زدم: "من می توانم، من می توانم، من می توانم!" (می خندد.) این اولین سری "مو قرمز" بود. در این مجموعه بلافاصله به تولید کنندگان نزدیک شد: "بچه ها، لطفا، لطفا، پول پیش، من نیاز به اجاره اجاره." آنها خجالت می کشند، اما پرداخت می شود. و پس از آن یک سال از بدبختی شاد در این پروژه بود. این دقیقا خواهد بود، ممکن بود یک اتاق برای این پول در مرکز مسکو خریداری کنید - پس از یک سال، همه چیز دو برابر گران بود. اما در پاپ باد، در دود سر.

به طور موازی، به "Commonwealth of Taganka" تئاتر ضربه زد. من با یک سهم اعتماد به نفس از پوفیگیزم نشان دادم، سعی نکردم. Khudruk نیکولای نیکولایویچ Gubenko پرسید که آیا من چیزی از کلاسیک روسی داشتم، "پاسخ دادم که وجود ندارد. به عنوان یک نتیجه، من در گیتار والتز بوستون بازی کردم، او با من افتاد، و سپس پرسید: "Salto پرش؟" - من جواب دادم که بله من شروع به پراکنده کردم، اما او مرا متوقف کرد: "من به آن نیاز ندارم، در غیر این صورت شما هنوز به مادر لعنتی خلع سلاح می کنید." فقط چند دقیقه پس از عزیمت من، از بخش پرسنل نامگذاری شدم: "الکسی، به کار خود ادامه داد." من گفتم: "نه، حالا من نمی توانم، من را از شادی به من شکسته، من می نوشم، و من فردا به شما خواهم آمد." آنها خندیدند، و من فرار کردم، یک بطری شراب خریدم. رفقا من را از دست داد، ما در پانسمان نوشیدیم، آنها به دوچرخه ها درباره تئاتر گفتند و به نظر می رسید که من اکنون نوشیدنی بودم، مثل این بازیگران افسانه ای قبل از آن، و آنها را به زیبایی انجام دادم. به طور کلی، برای من این یک SIP از هوای تازه بود. من چند سال کار کردم.

- رفته، چرا که "نورد" در سینما؟

"نه، یک وضعیت عجیب و غریب، بر اساس آن من، بگذار بگویم، از تئاتر خواسته شد. اگر چه نیکولای نیکولایویچ، تا آنجا که من درک می کنم، واقعا این را نمی خواهم، اما مردم در کنار او به دلیل ناشناخته ای برای من به عنوان دلیل رهبری به طوری که من برداشته شد. سپس من با بازیگران بچه ها صحبت کردم، و من خوشحال شدم که اشک هایی را که از دو یا سه سال خواسته شده بود خوشحال شدم. چند بار حتی وقتی که دوستان خواستند کمک کنند، حتی اجرا می شوند. Gubenko می خواست کسی را فورا معرفی کند، اما اصرار داشت که من تا به حال، چه کسی نقش را می داند. درست است، او هرگز به تئاتر بازگشت نکرد. اما من به او متهم نیستم، او یک هنرمند فوق العاده و یک مرد بسیار خوب است. این واقعیت که در مورد او فتنه است، نه تقصیر او. من از او سپاسگزارم که او تئاتر را ترک کرد. این من را مانند برخی از بازیگران محدود می کند.

- به موازات کار فعال، زمان کافی در عشق بود؟

"Katya، دختر من و همسایگان من، ابتدا از Nizhny Novgorod به پیتر رفت و از آنجا - اینجا."

- این یک عشق جدی بود؟

- ما می توانیم بگوییم بله اولین روابط جدی که به اندازه کافی طول کشید.

الکسی دیمیدوف:

"من Gulele، یک نسبتا آسان برای افزایش، من عاشق این شرکت بسیار. اما در حال حاضر من درک می کنم که شما نیاز به کمک به همسر من"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- چرا تمام شده است؟

- ما آسان نبود، ما چندین بار در مسکو جدا شدیم، سپس همگام شد. پرونده به تفریح ​​رفت. ما گفتگو داشتیم، گفتم: "ما زمان زیادی را صرف نظر میکنیم، در تئوری، وقت آن است که ازدواج کنیم، اما من نمی خواهم." من چند روز فکر کردم و به بخشی پیشنهاد کردم.

- او برای این آماده بود؟

- نه. برای او یک ضربه بود. علاوه بر این، او در عروسی اصرار نداشت. ما هنوز از روابط حمایت کردیم، اما بی سر و صدا همه چیز ذوب شد. من خودم را به زیبایی یاد نگرفتم و بعد از آنکه من حتی کیت را صدا زدم و عذرخواهی کردم.

- و هنگامی که شما لینا، همسر خود را ملاقات کردید؟

- ما در زمانی که از کاتیه جدا شد ملاقات کردیم. اما من به خاطر لنا شکست خوردم.

- لنا یک بازیگر نیست؟

- نه، اما آشنایی در مجموعه اتفاق افتاد. او دستیار بازیگران را جایگزین کرد. و در شکل گیری لنا - یک کارمند اجتماعی، علاوه بر این، برای مدت طولانی رقصید. ما دوستان بودیم، و سپس همه چیز به یک رابطه تبدیل شد. پس از حدود شش ماه، ازدواج کرد - و نه سال با هم.

اما ما برای مدت طولانی به هماهنگی رفتیم، با فریاد ها اختلاف نظر داشتیم. ما هر دو بی تردید هستند: من دوست ندارم زمانی که آنها را مدیریت می کنند، و او نیز. اما در بعضی موارد، پس از یک رسوایی بزرگ، زمانی که ما قدرت نداشتیم تا بیشتر ارتباط برقرار کنیم، ناگهان یک کلیک وجود داشت و ما شروع به درک یکدیگر کردیم. من خوشحالم که این مرحله را برطرف می کنیم و چنین مزخرفی ندیدیم، چگونه به طلاق رسیدیم.

- چنین افکار وجود داشت؟

- در باره! چند بار! (می خندد.) برای یک هفته مسیریابی شده است. این به اندازه کافی بود، همه چیز را وزن کردم، و ما به یکدیگر بازگشتیم.

- لنا هنوز کار نمی کند؟

- نه. من از او خواسته ام که کار کنم دختر اول ما آناستازیا هفت ساله است و جوانترین یک و نیم سال هنوز کوچک است. اما لنا واقعا می خواهد کار کند. در حال حاضر فکر می کنم که در آن جهت حرکت می کند.

- آیا او را با کارهای خانگی به او کمک می کنید؟

- من سعی می کنم هر گونه مسائل داخلی را حل کنم: از بین برود، چیزی را بردارید. من سعی می کنم کاری را در اطراف خانه انجام دهم، اما هنوز هم صنایع دستی هستم. بنابراین، اگر، به عنوان مثال، من سوکت را پراکنده می کنم، من برق را بهتر از آن می بینم.

- جوانترین دختر شما یک نام شگفت انگیز است. یک فیلم خارجی قدیمی "enemia" وجود دارد و بنابراین قهرمان Paulina Andreva در "روش" ...

- فیلم قدیمی دیده نشده است، و با "روش" متصل نیست. فقط از طریق نامها آمده ام، گفتم من آن را دوست دارم. همسر پیشنهاد کرد که EVA یا LEU، من اصرار داشتم در Eenia. سپس معلوم شد که در ورودی ما یک سگ لیا زندگی می کند. من سپس بیش از یک بار گفت: "شما می بینید، چقدر خوب است که ما دختر را ندیده ایم!" (خنده حضار)

- دو فرزند به اندازه کافی، به نظر شما؟ امروزه در خانواده های بازیگری، حتی چهار کودک غیر معمول نیستند. پسر را نمی خواهی؟

- من فکر نمی کنم اگر مرد به نظر برسد، اما من هیچ پشیمانی ندارم که من یک دختر داشته باشم، نه. هنگامی که همسر برای اولین بار باردار بود، همه افراد هوشمند که جنسیت فرزند را تعیین می کنند، در یک صدای، آنها گفتند که ما منتظر پسر هستیم. من قبلا مطمئن بودم که یک پسر وجود خواهد داشت. آنها به سونوگرافی رسیدند و ناگهان دکتر می گوید: "شما یک دختر خواهید داشت." من خیلی شگفت زده شدم: "چه دختر؟!" - آنچه او پرسید: "چه چیزی، علیه؟" و من فقط این را انتظار نداشتم. (می خندد.) اما دکتر به اعتماد به نفس کامل بود که من بد، بد، چون من فقط می خواهم یک پسر. در حقیقت، من بسیار خوشحالم که دوست دختر دارم من نمی دانم که چگونه با یک مرد خواهد بود. من یک برادرزاده دارم - من فکر می کنم که پسر از دختران سخت تر خواهد بود.

- اولین فرزند در بیست و چهار سال ظاهر شد. هیچ احساسی وجود نداشت که شما برای پدرت آماده نباشید؟

- من دوست دارم خودمراقبتی کار انجام شده و در مورد نوعی عمل را صرف کنم. اما در یک لحظه شما آماده نخواهید شد. این سه صد بار از بین نمی رود و سپس برای پدر و مادر آماده می شود. تنها پس از تولد فرزند به این سوال پاسخ می دهد.

- زندگی شما خیلی تغییر کرده است؟

- آره. من Gulele هستم، بسیار آسان برای افزایش، من عاشق شرکت بسیار. اما اکنون می فهمم که لازم است که به همسرم کمک کنم، بنابراین اگر ما جایی هستیم که در جایی، همراه با کودکان باشیم. و در محیط من، بسیاری از والدین تبدیل شده اند، بنابراین همه به خوبی درک شده اند. ما توسط مادر در قانون کمک می کنیم، و گاهی اوقات ما و همسرم و شب ما می توانیم جایی را پراکنده کنیم. آنها به یک موسسه رفتند، روی یک شیشه نوشیدند و سپس به یک ساعت رفتند، در یک ساعت آنها به شیشه های بعدی نگاه کردند ... خیلی بهتر از نشستن در یک مکان است. اگر من به مدت طولانی به مکان های گرم رسیدم، خودم را می گیرم. به عنوان مثال، بر روی مجموعه ای از "پل کریمه" ما یک ماه بود و نیم تمام خانواده بود.

- مامان در حال حاضر به شما افتخار می کند، در مورد شما در زادگاه شما می گوید؟

- نه. او یک مرد بسیار مؤمن است، به آن می گوید - این یک تظاهرات غرور است. من به پدربزرگم رفتم، و او به اندازه کافی در ستایش خشک بود. من به یاد می آورم که چگونه در پایین پس از عملکرد فارغ التحصیلی "روز دیوانه یا ازدواج فیگارو"، زمانی که مسیرهایی که برای دیدن تولید، همکاری ارائه می دادند، پدربزرگم را دیدم. او به من آمد، دست خود را تکان داد و گفت: "نگه داشتن آن!" این عبارت مستقیم من مستقیما - او بهترین تبریک بود. سپس، در مراسم تشییع جنازه، دوستانش گفته شد که او به نوه او افتخار می کرد، اما او هرگز این را نگفت.

- و مامان هم؟

- نه. و اکنون می تواند به حداکثر برسد: "این به خوبی در اینجا انجام شد." اما همسرش حمایت می کند، ما و فرزندان ما سعی می کنند آن را بالا ببرند تا احساس کنند که آنها بهتر هستند و همه چیز کار خواهد کرد. در زندگی من لحظاتی بود زمانی که به من گفته شد که من خاکستری هستم، نمی توانم چیزی را تصور کنم.

الکسی دیمیدوف:

"ما گفتگو داشتیم، گفتم:" ما زمان زیادی را در نظر می گیریم، در تئوری، وقت آن است که ازدواج کنیم، اما من نمی خواهم. "من فکر کردم و پیشنهاد کرد که بخشی"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- چه کسی چنین صحبت کرد؟

- معلمان، به عنوان مثال. من با این احساس بزرگ شدم که هیچ کس به من امید ویژه ای اعمال نمی کند. در دوران کودکی من یک خدایان بودم. هنگامی که مامان در بازار کار می کرد، تقریبا تمام وقت در کنار او بود، و احتمالی در اطراف مناسب بود، قبل از افشای استعدادها نبود.

- یک مادر شما را به ارمغان آورد. شما پدر را نمی شناسید؟

"من هنوز پدربزرگ و مادربزرگ دارم، پدر مادر من." آنها کمک کردند. مامان در دهه نود در بازار کسب و کار داشت. او به خوبی مغز کار می کند و دستکاری کسب و کار وجود دارد. پدر چند بار زمانی که من کاملا کوچک بودم، به ما آمد، اما من به طور مبهم او را به یاد می آورم. من بیشتر در عکس ها دیدم او زمانی که من یازده ساله بودم نبود. با دنیای جنایتکار فرو ریخت، و او کشته شد. گاهی اوقات فکر کردم این عالی است که یک پدر داشته باشیم، اما در این نیاز خاص احساس نمی کردم.

- مثال او بر شما تاثیر گذاشته است؟ آیا شما تابو در عادت های بد دارید؟

"من سیگار می کشم، در هجده سالگی شروع شد، می توانید پرتاب کنید، اما من نمی خواهم." درست است، حالا من سیگار الکترونیکی دارم ما از الکل استفاده می کنیم، اما من هیچ کششی ندارم. من "چمن" را امتحان کردم، اما من آن را دوست نداشتم، می توانم آرام باشم و بدون آن.

- در سری جدید "آسمان بزرگ" شما بازی خلبان. شما در جایی گفتید که او نجیب، صادقانه، صادقانه، حتی یک مرد ساده لوحانه بود. این ویژگی ها به نظر من، در شما حضور دارند ...

- متشکرم، مردم گاهی اوقات توجه داشته باشید که من مهربان، صادقانه یا عادلانه هستم. (لبخند می زند.) همه ما دارای ویژگی های خوبی هستیم، اما در گرما شور و شوق یا خشم، دیگران ما را ترک می کنند.

- آیا شما فلاش خشم دارید؟! و کجا، با چه کسی؟

- نه با دوستان - ما یک رابطه خوب داریم و در خانه من سعی می کنم برگردم، با همسرم تقریبا بحث نمی کنم. این ممکن است عمدتا واکنش به رفتار صحیح مردم خارجی در برخی از مکان های عمومی باشد.

- به نظر من، شما هیچ قهرمان منفی ندارید - تمام وقت آنها را خوب و بچه های جذاب ارائه می دهند. بهت میاد؟

- در سریال "دختران تسلیم نمی شوند" قهرمان من - با گرایش جنسی مبهم (خنده)، و در کار جدید "نور طولانی از فانوس دریایی" - فقط یک نقش منفی است. کاراکترهای منفی بهتر می شوند، علاوه بر این، زمینه های بیشتری برای فعالیت وجود دارد. اگر چه سعی می کنید یک ایوان احمق را جالب کنید. این اگر شما موفق باشید، پس شما خوش تیپ هستید! (لبخند می زند.)

ادامه مطلب