ویکتوریا ماسلووا: "حسادت کوچک به عنوان ادویه جات ترشی جید

Anonim

خانواده خلاق، کار با ماتهای شناخته شده در ابتدای حرفه ای، به علاوه ظاهر دیدنی، آمادگی درونی برای موفقیت، کار می کنند - همه این ها به دست ویکتوریا Maslova. او نه تنها دوربین را دوست دارد، بلکه به شرایط او و خیلی زیاد. بازیگر نقش مکمل زن بازیگر می تواند انرژی را کنترل کند و قادر به ایجاد طوفان به عنوان یک مقیاس جهانی و فقط در یک لیوان آب است. یک زندگی خسته کننده بدون شوک به طور قطعی راضی نیست. درباره این ستاره در مصاحبه ای با "اتمسفر" گفت.

- ویکتوریا، مطمئنا شما یک میلیون بار گفته اید که شما مانند کیم Bacyinger نگاه میکنید ...

- مطمئن. و در سریال تلویزیونی "منطقه خواب"، مدیر حتی می خواست من را به همان شیوه به عنوان کیم در فیلم "نه و نیم هفته" رقص. درست است، رقص به عنوان چنین دشوار تماس است. در عوض، تنظیم تلویزیون. بیسنگر خیلی من است، به وضوح استعداد بازیگر کمدی دارد. به طور کلی، من مطمئن هستم که یک زن زیبا، هر دو خارجی و داخلی، در اصل نمی تواند مربیان باشد. من به نوعی این محور را از دوران کودکی آموختم. من نمونه ای از مادرم را قبل از چشمانم - زیبایی باور نکردنی، یک بازیگر باشکوه داشتم. نگاهی به او، من متوجه شدم چه جذابیت، کرامت زن. من تماشا کردم که چگونه او خود را حفظ می کند، همانطور که او خدمت می کند، و این همه با هم تصویر یک خانم واقعی برای من را تشکیل می دهند.

"شما اغلب مادرت را در مصاحبه های خود تحسین می کنید، به شما بگویم که دوست دارید با هم سفر کنید ... چنین دوستی از سن شما شکل گرفته است؟"

- بله کاملا. حتی زمانی که من یک نوجوان بودم، ما درگیری نداشتیم. و تا کنون ما با بند ناف پیوند داریم. احساس دیگران غیر معمول. من همیشه در حال حاضر تعداد او را در حال حاضر استخدام می کنم، زمانی که او باید با من صحبت کند. و او یکسان است. این اتفاق می افتد هر دو در دقیقه های دشوار و در شادی. و فقط به لطف عشق او به یک تعطیلات فعال، من به بسیاری از موزه های اروپایی نگاه کردم، جایی که او من را کشت (لبخند)، زیرا در تعطیلات من ترجیح می دهم تنبل، دروغ گفتن بر روی شن و ماسه و دریای بدون استنشاق. من نیاز به مکث طولانی برای بازگرداندن بدن دارم.

ویکتوریا ماسلووا:

"با مادر من، ما با بند ناف ذکر شده، احساس یکدیگر می کنیم. من همیشه در حال حاضر تعداد او را به دست می آوریم که او باید با من صحبت کند"

عکس: Vlad Goryajov

- مامان همواره اولین مشاور و در قلب شما بوده است؟

- نه، مادر به اندازه کافی تاکتیک نیست که در زندگی شخصی من دخالت کند. در واقع، در این، احتمالا، راز قطعات خانواده ما - پدر و مادر همیشه ما، با برادر کوچکتر من، اعتماد به نفس. بنابراین، ما نیازی به پنهان کردن چیزی نداشتیم، و ما به راحتی می توانیم مشاوره را بپرسیم. این طرح قابل اعتماد و در حال حاضر کار می کند.

- شما در قزاقستان در پشت صحنه های تئاتر دراماتیک Aktobe بزرگ شدید و ظاهرا جایگزین های بازیگران را نمی بینید ...

- دقیقا. در چهار سال بعد، در این تئاتر، من اولین نقش خود را - مرغ طلایی، در بازی نامعلوم بازی کردم. درست است، در میان باند تئاتر ما - کودکان عمل - تنها دو تصمیم به ادامه سلسله، و بقیه کاملا در حوزه های دیگر احساس می شود. بنابراین این قانون نیست. در ابتدا من از یک حرفه ای از سرپرستان خوابیدم. بله، و امروز من مطمئن هستم که شرکت پرواز نوعی از نوع هوایی، باریک، پوشیدنی با صدای نرم و صاف و صاف است. احتمالا من به این جذابیت ناخوشایند کشیده شدم، چون من خدایان کامل بودم، اغلب حتی در دعوا شرکت کردم. در همان زمان، رقص، Sang، تسلط بر پیانو، دانش آموز مدرسه به طور مداوم به تمام مسابقات سفر کرد، او جایزه، جوایز، به ارمغان آورد، به موازات به ارمغان آورد، به دنبال آن را به دانستن تمام امکانات بدن خود را - Juggleed، درگیر در آکروباتیک ، جاذبه های خطرناک را مورد توجه قرار داد. ترس من را نادیده گرفت ظاهرا اعتماد عمیق حفظ شده، که همیشه ذخیره خواهد شد. پدر به سختی از یک پرش چتر نجات داده شد. اما کلمه او برای من قانون است. او تنها مردی است که حق دارد من را در پاپ به من بچرخاند و چیزی را ممنوع کند.

- آیا راه را مشخص نمی کنید؟

- شما می بینید، من هنوز متولد شدم و بخشی از دوران کودکی من در قزاقستان، با سنت های قدیمی خود صرف شده بود. این یک ذهنیت کاملا متفاوت است. در این زمین، آنها به بزرگان احترام می گذارند و با آنها احترام می گذارند و با آنها بحث نمی کنند. امروز من گاهی اوقات بلند می شوم وقتی که یک فرد بزرگتر از من بزرگتر از من است.

ویکتوریا ماسلووا:

"کلمه پاپ برای من قانون است. او تنها مردی است که حق دارد که من را در پاپ به من بچرخاند و چیزی را ممنوع کند"

عکس: Vlad Goryajov

- و بی تردید حفظ شده است. اگر به داستان های خود اعتقاد دارید، نباید از قایق بادبانی به داخل سر خود بریزید ...

- خب، سال ها پیش اتفاق افتاد، ما در دریا یک شرکت بزرگ استراحت کردیم، این بسیار سرگرم کننده بود، کاپیتان قایق بادبانی تمام ترفندهای آکروباتیک باور نکردنی را آلوده کرد و به نحوی این پرش حتی طبیعی بود. امروز من دقیق تر شدم آدرنالین در حرفه کافی است. علاوه بر این، من احساس افزایش مسئولیت دارم: اگر من آسیب می بینم، ما مردم را به ارمغان می آوریم. فقط در حفاظت از بستگان و عزیزان هنوز هم عجله بدون تفکر. اگر خداوند ممنوع است، آنها اعضای خانواده من را تحت تاثیر قرار خواهند داد، من ستون فقرات خود را با دندان هایم شکستن. بدون انواع جوک ها. من به یاد داشته باشید در مدرسه با یک دختر بینی در خون به خاطر این واقعیت است که او به نحوی به نحوی در مورد والدین من پاسخ داد. در این مسائل، من هنوز، من، ملل ... بدون نیاز به لمس آنچه که او را از خواب بیدار می شود، و سپس همه چیز امن خواهد بود. و بقیه با من موافقت می شود.

- آیا شخصیت های خود را به نظر می رسانید؟

"این کاملا اینطور نیست، اما البته، البته، چیزی از من وجود دارد، زیرا من آنها را بازی می کنم." از جمله، من عاشق حرفه من هستم: من فرصتی برای زندگی تعداد زیادی از زندگی افراد مختلف دارم. من خوشحالم که من نقش خاصی ندارم، نقش مهمی ندارم، من نقش های مختلفی را ارائه می دهم، از آن قدردانی می کنم. من تغییر می کنم و از تغییر و آزمایش با ظاهر نمی ترسم، من به همه چیز باز می شود.

- تعداد کمی از مردم می دانند که شما یک بازیگر دراماتیک را آواز می خوانید ...

- بله، من واقعا به خوبی می خوانم، یک بار من این را به زندگی به دست آوردم، در سه بهترین رستوران در مسکو آواز خواند - "Balchug Kempinski"، "Ararat Park Hayatt" و "Metropol". من یک آموزش موسیقی دارم من اغلب می شنوم که زمان نوشتن یک آلبوم است. من به طور مداوم آواز می خوانم ... در بسیاری از کاراک ها، مسکو من را می شناسد.

ویکتوریا ماسلووا:

"برای من، یکی از عزیزان یک شریک است، اول از همه. یک دوست که همیشه نزدیک خواهد بود من به طور قطعی مخالف تنها هستم!"

عکس: Vlad Goryajov

"چرا ما شما را در موزیکال نمی بینیم؟"

"وقتی که من از این موسسه فارغ التحصیل شدم، این نشان می دهد که فقط شروع به تولد کرد، و غیرممکن بود که به آنجا برسیم. دو بار من پیشنهاد دادم که موسیقی متن را برای پروژه هایی که در آن شرکت کردم، آواز بخوانم، اما به نحوی همه چیز مورد استفاده قرار نگرفت. من امیدوارم در آینده من قطعا به این موضوع بازگردم.

- شما متوجه شدید استدلال والیتی استان هستید؟

- نه. جاه طلبی های تهاجمی معمولا بر روی خاک شکست ها در افراد تنبل بوجود می آیند. من در پیک از پوسیدگی، تحسین، و هیچ کس به من ناراحت شد. اگر من به مسابقه فرستاده شدم، قطعا جایگاه اول را اشغال کردم، به طور کامل نام پیروزی من را توجیه کردم. من به یاد می آورم، در برنامه به طیف "سیندرلا" مادر، که مدیر این عملکرد بود، نوشت: "من از دختر من خوش آمدید، سلام! جای تعجب نیست که شما ویکتوریا نام! " اما فقط می دانستم که پشت این پیروزی ها بود - تمرینات، شبهای بی خوابی، و اشک های ... از دوران کودکی گذاشته شد، من هنوز سعی کردم که بیشترین آماده شدن را داشته باشم. و این ادعا نیست، بلکه مسئولیت و کار است. به همین دلیل، برای من، ریخته گری مشابه استرس نیست.

- من شنیدم که شما به نوعی به خصوص به خصوص توتون و تنباکو اشاره کردید ...

"اولگ پاولوویچ شخصیت عظیم است، و او در سراسر جهان بر بیوگرافی من تاثیر گذاشت. اما این همه با والری پتروویچ تودوروفسکی آغاز شد، که پدر من پدر من در سینما است. نوار او "عاشق" اولین بار من شد. و بلافاصله با سرگئی هارماس و اولگ Yankovsky! اولگ ایوانویچ اولین شریک من در فیلم بود، او زیبا بود. ظرافت باهوش. و من عطر لوله خود را تا امروز به یاد می آورم. او به طرز ماهرانه ای با دخانیات دخالت کرد، من هرگز بوی مشابهی را دیدم. و به طرز ظریف او نقل مکان کرد، نشسته بود، پای خود را روی پای خود قرار داد، شما را با چشمان خود سوزاند ... من به معنای واقعی کلمه از حضور او در نزدیکی ذوب شدم. من فقط پانزده ساله بودم، هنوز هم چیزی در مورد عشق می دانستم، اما یانکوفسکی ایده آل را دیده بود. و سپس من ادامه دادم: تودوروفسکی من را به Evgeny Mironov معرفی کرد، که برای اولین بار در مرحله تمرین "معاصر" مشغول به کار بود، و سپس به Tabakcochka منجر شد. من توسط Charisma فوق العاده شگفت زده شدم اولگ Pavlovich Tabakov شگفت زده شدم. او به دقت گوش داد، ستایش کرد و گفت، شاید شما بلافاصله به تئاتر بروید. (می خندد سپس من وارد موسسه تئاتر یورالویل شدم و در نهایت به تسخیر مسکو رسیدم.

- در پایتخت شما قبلا اقتباس شده اید، املاک و مستغلات را خریداری کردید؟

"من به شهر مورد استفاده قرار گرفتم، من یک آپارتمان خوب خریدم، طراحی شده به طعم و مزه شما، مشاوره با طراح. اما در عین حال پایتخت نزدیک به من نیست هرگز نخواهد بود. من متوقف نمی شود در پاتسیو محلی شگفت زده شود. اگر مردم موفق شوند، به دلایلی آنها مطمئن هستند که همیشه اینطور خواهد بود، من خودم اینطور فکر کردم. و این یک توهم است. من از دست دادم که ما عقل را تدریس کردیم. و من کسانی هستم که زودتر رشد می کنند.

ویکتوریا ماسلووا:

"مردان همیشه می ترسند. آنها تصور می کردند که من برخی از زیبایی های غیر قابل دستیابی داشتم که قطعا امتناع می ورزید"

عکس: Vlad Goryajov

- قزاقستان به شما عشق می بخشد برای مانام، بائار، Beshbarmaki ... آیا شما به طور منظم غذاهای ملی را در رژیم غذایی خود قرار می دهید؟

- من طرفدار آشپزی آسیایی هستم! اخیرا اخیرا تهیه شده است. اما در عین حال، بورچ سنتی، مانند یک سالاد سبز، هیچ کس لغو نشد. پخت یک اردک در سس نارنجی با آجیل برای من یک مشکل نیست. و من یک زنگ از احساس یک معشوقه مهمان نواز، زمانی که یک میز زیبا و خویشاوندان و دوستان تغذیه شده است. و من خودم به خودم اجازه می دهم. من از این رقم راضی هستم، بنابراین من نقطه نشستن روی رژیم ها را نمی بینم. یک بار دیگر، او در یک هفته مد بالا به عنوان یک مدل از دوست خود، طراح جورج سیاه و سفید شرکت کرد. بنابراین، فرم مناسب است. (لبخند می زند.) اما جشن برای خود - سنت، که از خانه والدین آمده است، من مهم ترین را در نظر می گیرم.

- تو دوست خوبی هستی؟

"من فکر می کنم که دوستانم به این سوال پاسخ می دهند، اما من خودم یک دوست قابل اعتماد را در نظر می گیرم." اما دوست دختر من فقط برای دختران است. برای مردان، من ... زن. (لبخند می زند) برای چند سال، من هیچ رفاه در میان جنس قوی ندارم. آن را به دوست داشتن دوستی بین یک مرد و یک زن، تا زمانی که دوست من که از رمان های من آگاه بود، به طور ناگهانی، با تمام شرکت صادقانه، در یک مهمانی، در حال سقوط بر روی زانوهایش، به من عشق نمی پذیرد. من ناامید شدم و نتیجه گیری کردم.

- شما به وضوح از این بازیگرانی نیستید که تنها با خلاقیت زندگی می کنند و از زندگی دور نیستند.

- بله این است من منطقی هستم، دارای انبار ذهن مرد هستم، اگرچه می توانم وانمود کنم که وانمود کنم. (می خندد.) شرایطی وجود دارد که بدون آن وجود دارد. و از آنجا که من یک بلوند هستم، من آن را کاملا مدیریت می کنم. (لبخند می زند.) دوستان استدلال می کنند که در شرایط بحرانی که در آن یک راه حل سریع و رسمی و اجرای فوری مورد نیاز است، ضروری است. البته، من نیز به عنوان یک برگ آسپن در این مرحله لرزش، اما معمولا من احساسات مزاحم من را نمی گویم.

- و چقدر به طور جدی شمارش می کنید؟

- من انتظار دارم! مردم موجودات بخار هستند و من شکی ندارم که هر زن باید یک شانه قابل اعتماد داشته باشد، که او می تواند به آن تکیه کند. اما از آنجا که همه ما، در واقع، به تنهایی، به دنبال و بزرگ، به شرط تنها بر روی خودت.

- چه کسی انتخاب شده شماست؟

- اجازه دهید آن را رمز و راز باقی بماند. نمی خواهم بگویم. احساسات ما متقابل هستند و این مهمترین چیز است.

- برای مدت زمان طولانی، شما گروهی از تئاتر مسکو "حوزه" را بازی کردید و با یک همکار ازدواج کردید، و اکنون آنها طلاق رسمی و مرحله را ترک می کنند ...

- ما برای مدت طولانی با همسر من شکست خوردیم، اما روابط گرم را حفظ کردیم. خاطرات فوق العاده ای دارم همانطور که برای تئاتر، من در صحنه هستم، بنابراین من از دست می دهم، البته. اما من از پراویس سپاسگزارم که سینما به زندگی من وارد شده و به شدت آن را ثابت کرده است. من خیلی شلیک می کنم، افراد بیشتری را با استعداد بیشتری در صنعت ما می شناسم. من می توانم در مورد هر پروژه برای مدت طولانی صحبت کنم. من مشتاقانه منتظر خروج روی صفحه نمایش هیجان انگیز روانشناسی "Trigger" هستم، که ما با شریک زندگی من Maxim Matveyev معرفی شده در کن. این یک کار بزرگ و جدی برای همه ما است، و ما امیدواریم که مخاطبان از آن قدردانی کنند.

ویکتوریا ماسلووا:

"مرد من باید یک مرد باشد با اقدامات، لزوما با حس شوخ طبعی ... او فقط باید من را دوست داشته باشد، و من او را دوست دارم! "

عکس: Vlad Goryajov

- درباره رمان های خدماتی چه فکر میکنید؟ در همکاران، آیا شما در عشق سقوط کردید؟

- و چطور! در اصل، من هر شریکانی را که با آنها بازی می کنم دوست دارم. بدون این رانندگی شخصا برای من کار دشوار است. البته، آن را به نوعی روابط خارج از مجموعه توسعه نمی دهد، هرچند خطر وجود دارد، اما "با یک بینی سرد" نمی تواند وجود داشته باشد. هیچ کس استدلال نخواهد کرد - حرفه ما خاص است: ما در امتداد تیغه چاقو راه می رفتیم و سپس به خانه برگشتیم. و روز به روز. اما به نوعی، گاهی اوقات حسادت کوچک، مانند چاشنی تند، مفید است. نکته اصلی این است که به Paranoia تبدیل نمی شود. و من، افسوس، چنین تجربه ای بود، و بسیار ناراحت کننده است.

- مطمئنا توجه جنس مخالف شما از سال های اولیه محروم نیستید ...

- بله ... من از طریق بی تفاوتی مجرم نبودم می توان گفت، من حتی کمی در این معنا از بین رفته ام ... اما به نظر می رسد که مردان همیشه می ترسند، آنها تصور می کردند که من برخی از زیبایی های غیر قابل دستیابی داشتم که قطعا آنها را رد کرد. به این ترتیب، آنها این دیوار قوی را در خارج دیدند و حدس زدند که در داخل من بیش از حد شکننده و زخمی، حساس و احساساتی است. صادقانه بگویم، من هم، مثل همه چیز، در سراسر فریب های فاجعه آمیز آمده است، اما از آنجایی که عشق غم انگیز یک زن را از بین می برد، سعی می کنم او را فراموش کنم. بیشتر نباشد و من دیگران را توصیه می کنم.

- چگونه تصویر انسان کامل شما در طول زمان تغییر کرد؟

- و او تغییرات خاصی را انجام نمی داد. مرد من باید یک مرد باشد با اقدامات، لزوما با حس شوخ طبعی ... او فقط باید من را دوست داشته باشد، و من او را دوست دارم! برای من، یکی از عزیزان یک شریک است. دوست که همیشه نزدیک خواهد بود من به طور قطعی مخالف هستم خانواده برای من همه است من فردا را به تعویق نمی اندازم او قطعا یک حرفه اولویت است. فقط خانواده به من احساسات مثبت را به من می دهد. اگر چه درد نیز گاهی اوقات به ارمغان می آورد. این چیزها متصل هستند. ما بیشتر از عزیزانمان می ترسیم، ما تجربه می کنیم. و آنها به ما دقیقا در نزاع های اجتناب ناپذیر آسیب می رسانند. این چنین پروسس اجتناب ناپذیر بودن است.

ادامه مطلب