Stasya Miloslavskaya: "من باید انسان شما را تحسین کنم!"

Anonim

ظریف و شکننده، به نظر می رسد که مجسمه، تحت مناظر دوربین، Miloslavskaya شکوفه. به طور شگفت انگیز، در زندگی بازیگر، که می تواند زیبایی واقعی نامیده شود، تلاش نمی کند توجه را جلب کند. تن های خنثی در لباس، و نه گرم لوازم آرایشی - اعتراف می کنند که عادت ماندن بی توجهی از او از مدرسه حفظ شده است، زمانی که آن را کلاغ سفید در نظر گرفته شده است. در مورد این واقعیت که آن را به راست شانه ها کمک کرد و چرا عشق به جهان، در مصاحبه با مجله "جو".

"Stasya، بسیاری از مردم به دنبال خود را به مدت طولانی به دنبال خود هستند، و شما بلافاصله حرفه خود را درک کنید.

- نه بلافاصله این همه با شانس آغاز شد، با یک سرگرمی. من در موسیقی، باله کلاسیک، سنگ آکروباتیک و رول مشغول بودم. اما در دوازده من به استودیوی تئاتر رفتم و انتظار نداشتم که من خیلی سفت و محکم باشم، محیط های متفاوتی خواهم داشت، همکلاسی های من دیگر جالب نخواهند شد، این مطالعه به پس زمینه حرکت خواهد کرد و مهمترین ایده ها خواهد بود اجرای ما که ما آماده کردیم من تصور نمی کردم که من تبدیل به یک بازیگر می شوم، همه چیز بسیار ارگانیک اتفاق افتاد، می توان گفت که من در پایین دست رفتم.

- آیا شما در مدرسه محبوب هستید؟

- نه. من مجرم شدم این یک داستان نسبتا اغلب از هنرمندان است که در مورد چگونگی احساس اینکه آنها در مدرسه با تاج های سفید احساس می کنند و هدف مضحک بود، می گویند. من واقعا به نوعی از فرمت های زیبایی برخورد نکردم: نازک، سینه اندازه صفر، به طور طبیعی، در نوجوانی این موضوع برای جوک ها بود، در حال حاضر چنین کلمه ای مد روز وجود دارد - Bulling. من حتی به طور خاص شعر را در ادبیات خواندم، زیرا من نمی خواستم توجه بیشتری را به خود جلب کنم: خدا من را ممنوع کرد، من به من متهم خواهم کرد که من شعر را دوست دارم، و شروع به لذت بردن از اشتیاق من خواهم کرد. حماقت، اما در نوجوانی، کودکان به خصوص بی رحمانه هستند.

بالا و شلوار، همه - Pinko؛ پیراهن، Max & Co؛ صندل، Balmain (Vipavenue)؛ حلقه، قطره سم؛ گوشواره، ماریسفی

بالا و شلوار، همه - Pinko؛ پیراهن، Max & Co؛ صندل، Balmain (Vipavenue)؛ حلقه، قطره سم؛ گوشواره، ماریسفی

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- به نظر می رسد، آنها می ترسیدند تا خود را نشان دهند.

- در مدرسه - بله در استودیوی تئاتر، همه چیز تغییر کرده است، در آنجا من توسط همان بچه هایی مثل من احاطه شده بودم. و در مدرسه، هر کس دیگر منافع داشت، عشق کتاب ها چیزی بی اساس را در نظر گرفتند. بله، و پسران من از موفقیت لذت نبردم. همه بچه ها دوست داشتم، دو ساله بودند و حتی به طرف من نگاه نکردند.

- آیا ما همدردی قوی برای کسی داشتیم؟

- بله، با یک مرد که دوست داشتم، ما در یک مدرسه تحصیل کردیم و به یک راک و رول Acrobatic Studio رفتیم. او فقط یک ستاره بود. و هنگامی که من جرأت کردم او را در روز 14 فوریه ولنتاین بفرستم، و نام خانوادگی خود را امضا کردم. به یاد داشته باشید که من بر روی امداد نشستم، و دختران از کلاس خود با ولنتاین من آمدند، شروع به پرسیدند: و میلوسلاوسکایا چه کسی است؟ اما من اعتراف نکردم شاید آنها همچنین من را به خنده برسانند. من نمی دانم کجا این پسر در حال حاضر، چگونه سرنوشت او توسعه یافته است.

- و اگر او به رسمیت شناختن کسی که میلوسلاوسکایا است.

- در حال حاضر، متاسفانه یا خوشبختانه، همه این افراد با آنها با هم آموخته و یا به اردوگاه تابستانی رفتیم، آنها به شدت فعال شدند. ظاهرا آنها فیلم ها را با مشارکت من دیدند. من شروع به دریافت پیام از بچه ها با آنها که من ده سال پیش از دست دادم. آنها عکس های فرزندان ما را ارسال می کنند، جایی که ما با هم کنار می گذاریم. بعضی از آنها فقط برای من خوشحال هستند، اما کسانی هستند که می خواهند دوستان خود را بسازند و من را هشدار می دهند.

- در این حادثه RAID را ببینید؟

- بله، من احساس می کنم برخی از کاذب. من خودم آن را دوست ندارم، و اگر من با یک فرد از دست بدهم، سعی نمی کنم آن را مصنوعی از سر بگیرم. به این معنا، این کمی توهین آمیز است که دوست دختر من، با آنها ما از اول به کلاس یازدهم دوست داشتیم، از روابط با من حمایت نمی کنیم. گاهی اوقات ما در شبکه های اجتماعی بازنویسی می کنیم، اما شما نمی توانید دوستی تماس بگیرید. احتمالا من خودم را سرزنش می کنم وقتی وارد مدرسه استودیوی MCAT شدم، من دیگر منافع داشتم و دایره ارتباطات را تغییر دادم. شاید من بتوانم اتصالات قبلی را حفظ کنم، اما از سوی دیگر، همه چیز به طور طبیعی اتفاق افتاد، مسیرهای ما جدا شدند.

لباس، Hugo Boss؛ حلقه، قطره سم

لباس، Hugo Boss؛ حلقه، قطره سم

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- چگونه زندگی به طور کلی تغییر کرد؟ آیا شما عاشق رویدادهای سکولار هستید؟

- CONFOLD، تمام این پیاده روی های قرمز، عکس های عکس در لباس های عصر برای من یک استرس بزرگ است. من هنوز دوست ندارم موضوع توجه باشم، زیرا من این یک منطقه راحتی نیست. من درک می کنم، هزینه های حرفه ای وجود دارد، و گاهی اوقات لازم است که در نمایشگاه خود ظاهر شود یا از دوستان خود حمایت کند، اما در چرخه زندگی سکولار از دست رفته و کسب و کار من را در آهنگ های قرمز تغییر نمی دهد. من چنین گرایش از هنرپیشه های جوان را متوجه می کنم: ارزشمند است که در پروژه رتبه بندی بازی کند، قراردادهای تبلیغاتی مطلوب شروع به افزایش می کنند - و آنها فراموش می کنند که چرا آنها به این حرفه آمدند. مهمترین چیز این است که یک وزوز از کار، یادگیری، کار، و نه به احزاب دریافت کنید. من همکارانم را محکوم نمی کنم، این انتخاب آنهاست. اما Konstantin Khabensky، به عنوان مثال، به هیچ وجه نمی رود. او در تئاتر کار می کند، فیلمبرداری سینما، او یک بنیاد خیریه دارد - و در عین حال او یک ستاره شماره یک است، زیرا آهنگ های فرش هنرمند را تعیین نمی کند.

- به این ترتیب، شما یک زندگی زیبا را از دست ندهید.

- نه. من انتخابی دارم اگر من می خواهم، همه اینها فردا فردا، با ارسال جرم پیشنهادات تبلیغاتی، من همه چیز را از همه چیز رد خواهم کرد. به طور مداوم، Instagram من صفحه من است، من می خواهم به عکس های احمقانه، خنده دار، عکس از دوستان خود، عکس ها از سفر، و نه ساعت ها یا دکوراسیون را از بین ببرم.

- شما دو سال در تئاتر Ermolova کار کرده اید. چگونه احساسات؟

- کاملا! رشته های تئاتر، و ما یک تیم بسیار دوستانه داریم، در چند سال گذشته، ستون فقرات قوی هنرمندان جوان توسعه یافته است. من به خصوص آن را احساس کردم زمانی که ما بازی "آقای بنده" را تولید کرد: ما یک تیم واقعی شدیم و آن را باقی ماندیم. تئاتر یک کسب و کار جمعی است، نیازی به تغییر وجود ندارد.

- آیا شما یک هنرمند مطیع هستید؟

- بله، اما گاهی اوقات من عاشق استدلال می کنم. تئاتر کمتر، در فیلم بیشتر است. البته، من همیشه وظیفه مدیر را برآورده می کنم، اما من پیشنهادات من را از دست نخواهم داد، من شخصا از او می خواهم که دو برابر من نیز داشته باشد. سپس او حق دارد تصمیم بگیرد که کدام یک را ترک کند. به نظر من این است که خسته کننده است که یک بازیگر باشد که به سادگی مانند یک سگ آموزش دیده است، دستورات کارگردان را اجرا می کند. این کار در گفتگو، همکاری نویسنده برای پیدا کردن راه حل های صحیح است.

لباس و چکمه، همه - Balmain (Vipavenue)؛ کمربند، Vipavave؛ گوشواره، قطره سم

لباس و چکمه، همه - Balmain (Vipavenue)؛ کمربند، Vipavave؛ گوشواره، قطره سم

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- چگونه با معلم iLYA در فیلم "Streltsov" کار کردید؟

- فقط به این دلیل که او کمی طولانی تر از من است، ما مردم یک نسل هستیم، ما این گفتگو را شکل داده ایم. البته، من وابستگی را مشاهده کردم، اما بعضی از ایده هایم را مطرح کردم. با ایلیا، بسیار راحت بود، او مهربان، ملایم، نرم، کاملا تیران نیست.

- و چه در این داستان شما قلاب؟

- بیوگرافی ادوارد Anatolyevich، او سرنوشت سخت است. او یک ستاره فوتبال داخلی بود، تزئین تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی، اما همه چیز در یک لحظه از دست داد، چندین سال پشت سر گذاشت.

- آیا شما آن را قربانی سیستم می دانید؟

- شاید آره. خانواده اش هنوز هم نمی گویند که در واقع وجود دارد که آیا اتهامات ارائه شده به او برخی از خاک تجاوز شده است. احتمالا این کد افتخار خانواده است. به نظر می رسد که او برای سیستم ناراحت کننده بود. این فیلم در شصت سالگی اتفاق می افتد، اما متأسفانه چنین شرایطی اکنون رخ می دهد. Kirill Serebrennikov، که از آن هنوز پشت سر گذاشته نشده است، ایوان گالنف، که ما جهان را با هم نجات داده ایم. همچنین با Streltsov: او نیز، زیبا، زیبا، جوان، با شخصیت، و البته، زنان خود را تحسین، و نمایندگان طبقه زیبا بود. داستان او نیز جالب است که او بتواند به یک ورزش بزرگ بازگردد، نام و شهرت صادقانه خود را بازگرداند و آسان نبود. او به یک افسانه تبدیل شد.

"شما، بازی همسرش Alla، احساس می کنید که چنین مردی را دوست دارید؟"

- نمی توانم بگویم. به نظر می رسد که زنان آنها را دوست دارند - خسته، عاشقانه، در حالی که شخصیت.

- مردی که تحسین می کند که بسیاری از طرفداران ...

- اگر شما در خود و شریک زندگی خود اعتماد به نفس دارید، حسادت، نه گرانش، و نه سوء ظن وجود نخواهد داشت.

لباس، داشالی؛ گوشواره، Marisofi؛ دستبند، vipavavue)

لباس، داشالی؛ گوشواره، Marisofi؛ دستبند، vipavavue)

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- به یاد ماندنی ترین در مجموعه چیست؟

- دوره من یک دختر هستم، و من دوست دارم زمانی که آنها لباس من. من به زیبایی لباس پوشیدم، کمر کرست را از بین بردم، من فقط بر روی مجموعه خفه شدم، اما تمام لباس هایی که من دوخته بودم، کار هنری بود. من خیلی راه می رفتم!

- چرا پس از آن در زندگی ترجیح می دهند لباس های جین و شلوار جین؟

- از آنجا که در اطراف سر و صدا و خاک. نیاز به اجرا در جایی، فرود به مترو. اگر من در دفتر با یک برنامه پایدار کار می کردم، شاید به نحوی به زیبایی بپردازم، اما از آنجایی که من در طول روز همه چیز غیر قابل پیش بینی هستم - من پوشیدن و پوشیدن چیزی مناسب است.

- شما در زمان مسافرتی هستید: و در پنجاه سال و شصت سال بازدید، و در دهه نود. چه عصر به نظر می رسید نزدیک تر بود؟

- احتمالا دهه نود به دلایلی، احساس فانتوم را با توجه به دوره ای که من زندگی نکردم احساس کردم. من لباس، زیبایی شناسی، موسیقی آن سالها را دوست دارم. من در حال حاضر دو فیلم در مورد دهه 1990 داشتم: یکی کمدی سبک است، دیگر درام جنایی "گاو نر" است، که من را به عنوان نامزدی برای عقاب طلایی به ارمغان آورد. من در آن دوره احساس می کنم همانطور که در صفحه من هستم. من می خواهم یک ماشین زمان داشته باشم و آنجا باشم تا بتوانم آن را درک کنم. و من دوست دارم اینجا زندگی کنم در زمان ما.

- دهه نود فقط جوانان والدین شما هستند.

- نه واقعا. من در سال 1995 متولد شدم، مادرم در آن زمان سی و سه سال بود. نه جوانان آنها دوست ندارند به یاد داشته باشید زمان، مادر به خصوص. می گوید، غم انگیز، تاریک است. در حقیقت، در حالی که من برای تیراندازی آماده بودم و از مردم خواسته بودم متوجه شدم که هر کس دهه نود داشت. در برخی از احزاب، آزادی، SIP هوای پاک. و دیگران در مورد خرابه ها، عدم اطمینان در فردا صحبت می کنند.

- آیا آزادی، بی پروایی دارید؟ سپس دقیقا چنین افرادی و به دنبال موفقیت بودند.

"من نمی دانم، در حالی که من هیچ جایی برای نشان دادن آن ندارم." ما نمی دانیم که امکان بدن ما، تا آنجا که قوی، قدرتمند است، تا زمانی که وضعیت بحرانی می آید.

لباس، داشالی؛ گوشواره، قطره سم

لباس، داشالی؛ گوشواره، قطره سم

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- تا به امروز، قانون ناامید ترین که شما مرتکب شده اید چیست؟

"اوه، یک عمل ناامید کننده وجود داشت (می خندد)، اما من نمی خواهم درباره او بگویم." و در دوران کودکی، من به کریمه برای گواهی تولد شخص دیگری رفتم. من فضای کافی در اردو نداشتم و دخترانی که مجبور بودند بروند، بیمار شدند. علاوه بر این، نیمی از Hishu بود، و نام وسط او مناسب بود. این خطرناک بود، من از گمرک پنهان شدم. اگر به من نگاه کرد، می توانستم و تاخیر. در واقع، من به طور غیرقانونی از مرز عبور کردم.

- و مادر من در مورد آن می دانست؟

- البته، ما با والدین خود رفتیم. خیلی می خواستم به اردوگاه!

- والدین به شما آزادی زیادی دادند؟

- پدر - بیشتر. مامان به عنوان یک زن سعی کرد من را در شکارچیان خود نگه دارد. به خصوص در دبیرستان، زمانی که من قبلا علاقه مند به اجتماعات، کلاب های شبانه بودم. چند بار من مجبور شدم دروغ بگویم دو بار، من گفتم که شب در دوست دختر. پدر من را پوشانده بود والدین تا آن زمان طلاق گرفته اند. و من با پدرم زندگی کردم، زیرا از لحاظ جغرافیایی راحت تر بود: مدرسه من، استودیو تئاتر بود. و مادر در انتهای دیگر مسکو زندگی می کرد.

- آیا اکنون رابطه اعتماد دارید؟

"اکنون - بله، اما آنها شروع به توسعه کردند، تنها زمانی که من وارد موسسه تئاتر شدم. مامان متوجه شد که من روی شانه هایم سر داشتم. و قبل از آن من یک دختر زیبا به پایین بود. بنابراین، او به دنبال حفاظت از من از برخی از خطرات بود.

- و همانطور که می دانید، ممنوعیت های بیشتر، بیشتر شما می خواهید آنها را شکستن.

- بله، من می خواستم فریبنده شب زنده داری را بخورم. اما من معتقدم که هر دو والدین و معلمان در مدرسه باید در یک گفتگوی متفاوت متفاوت باشند. مثل این نیست: من مواد مخدر را پیدا خواهم کرد - کشتن، و توضیح آنچه واقعا خطرناک است. مامان حدس زد که من در مدرسه سیگار کشیدم، اما من هرگز آن را انجام ندادم. و تنها اخیرا تغییری در رابطه ما وجود داشت، اعتماد به نفس ظاهر شد. من می توانم او را در مورد چیزی شخصی بگویم، از مشاوره بخواهید.

بدن، Vogueren؛ صندل، Saint Laurent (Vipavenue)؛ گوشواره، ماریسفی

بدن، Vogueren؛ صندل، Saint Laurent (Vipavenue)؛ گوشواره، ماریسفی

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- چگونه در مورد حامیان نخ از سر احساس می کنید؟

- من فکر می کنم شما باید به خود و نیازهای بدن خود گوش دهید. من می بینم بسیاری از افرادی که یک شیوه زندگی سالم را هدایت می کنند، نوشیدنی نمی کنند، در صبح سیگار نمی کشند و در صبح ها اتفاق می افتند، و به هر حال، بعضی از بیماری ها به آنها متصل می شوند. بنابراین شما می توانید آب بهار را بشویید و آب های تازه را بنوشید، اما از پله ها بیرون می آیند و سقوط می کنند. در حالی که ما زنده هستیم، شما باید از زندگی لذت ببرید. من یک هودونیست هستم، من دوست دارم خوشمزه بخورم، و سپس چگونه ایتالیایی ها آن را انجام می دهند، برای بحث در مورد چقدر زیبا ظروف، اما همچنین چنین دستور العمل وجود دارد، و اگر شما سس را اضافه کنید ... (می خندد.)

- شما طبخ؟

- این اتفاق می افتد، اما به ندرت. آخرین بار من دیروز آماده شدم من یک روز آزاد داشتم، بنابراین سوپ را پخته کردم، سیب زمینی سیب زمینی را تهیه کردم و مرغ را با قارچ ها بو دادم. و قبل از آن، من یک ماه در اجاق گاز نشسته ام. من آن را تنها زمانی که من لذت می برم انجام می دهم. احتمالا، اگر من یک برنامه روشن در دفتر داشتم، من، مانند همه مردم عادی، آماده ام به تعطیلات آخر هفته برای یک هفته. اما من در چنین هرج و مرج زندگی می کنم که شما باید در وضعیت عمل کنید: یا شام در رستوران، یا سفارش غذا. اما غذای خانگی هنوز هم گاهی اوقات می خواهد. نکته اصلی این است که آن را با عشق پخته شده بود. از آنجا که بدون عشق همه با طعم و مزه.

- زن نگهبان یک headely humely است؟

- فکر می کنم بله. قدرت یک زن در حکمت او. به تازگی، من یک راز عمومی را منتشر کردم، که همه می دانند، اما در مورد آن شما نمی توانید با صدای بلند صحبت کنید: یک مرد سر است، و یک زن گردن است. کدام طرف گردن را عوض می کند، آنجا و سر. و این یک مرد نیست تصمیم گیری می کند، و یک زن اجازه می دهد تا او را بگیرد. به من گفته شد که من به سادگی یک راز دولتی را صادر کردم. (می خندد.) من نمی دانم چقدر عاقلانه زمان را نشان خواهم داد. اما، البته، این زن راحت در خانه ایجاد می کند. بد نیست اگر انتخاب شما چنین تمایل داشته باشد، اما اول از همه این کار ماست. اگر چه پرده زیبا است که آویزان شود، گلدان را پرتاب کنید. به خصوص اگر شما با یک مرد زندگی می کنید.

- برای شما مهم است که فردی که نزدیک است، با استعداد بود؟

- آره! من باید مرد شما را تحسین کنم و چیزی را از او یاد بگیرم.

- آیا شما از لحاظ اخلاقی برای ایجاد یک خانواده آماده هستید؟

- من نمی دانم، زمان می گوید. در حالی که من از کار لذت می برم، لذت می برم و امیدوارم که در آینده نیز پیشنهادات جالب وجود داشته باشد، سناریوها، من منتظر آنها هستم.

- اهداف جهانی را در حرفه قرار دهید؟

- حرکت به سمت بالا. نکته اصلی این است که این نقش را که من نمی خواهم بازی کنم، موافقت کنم. همه چیز در زندگی باید توسط عشق انجام شود. برای هزینه یا رایگان، یک پروژه پول نقد بزرگ یا کارگردان فیلم-دبیرستان - داستان اصلی برای من مهم است، و اگر من آن را باور نمی کنم، من یک فیلم در چنین فیلم نمی گیرم. من می خواهم ادامه دهم که بتوانم این سوال را انتخاب کنم که سوال پولی با لبه بالا نمی رود.

- اندازه هزینه مهم نیست؟

- این، البته، خوب است. من هنوز نمیتوانم کار خود را به عنوان یک شغل درک کنم. اگر چه من دیپلم و کتاب را دارم این یک چیز مورد علاقه است که من نیز پول را پرداخت می کنم. همانطور که می گویند، کار رویای را پیدا کنید و برای یک روز کار نکنید. من هرگز نمی گویم که من فردا کار می کنم و می گویم: من یک عملکرد یا تیراندازی دارم.

- شما نیز رونویسی نیستید، احتمالا.

- من عاشق خودم هستم، اما ظاهرا، از دوران کودکی، والدین به من آموختند که با پول پراکنده نشوند. من از خودم سوال می کنم: آیا به این چیز نیاز دارم؟ شاید من آن را فقط برای یک لحظه لذت ببرم؟ و فردا، او چنین شادی را به ارمغان نخواهد آورد؟

- و برای پول متاسفم؟

- مسافرت رفتن. احتمالا، اگر هیچ تئاتر و تعهدات در زندگی من وجود نداشته باشد، با او متصل بود، من به طور مداوم جایی را ترک کردم، سفر کردم و تنها به شلیک برگشتم.

- چه بخشی از جهان سفر کرده است؟

- در همه جا کمی. سال گذشته به آمریکا پرواز کرد، این رویا من بود، من لس آنجلس و نیویورک را دیدم. در تایلند، در هند بود.

لباس، کیت؛ گوشواره، ماریسفی

لباس، کیت؛ گوشواره، ماریسفی

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار در نور: الکساندر سیدوروف

- هند در روح غرق شده است؟

- من می توانم بگویم که او قلب من را به سرقت برده است. هیچ کشوری از جهان به من بسیاری از اکتشافات به من داد. من رویای آن را در اسرع وقت به آنجا برگردم، انرژی باور نکردنی وجود دارد، آنها در داخل تمیز هستند. من با دوست دخترم رفتم و صادقانه قبل از سفر هشدار دادم: "شما من را به تمام این نوع تئوری چشم سوم من نمی کشم، من چیزی را احساس نمی کنم و من به روشنگری اعتقاد ندارم." اما او در یک حالت کاملا متفاوت ترک کرد. این شگفت انگیز بود: به نوعی یک نفر توانست پشت خود را راست کند، فقط دو عبارات را بیان کرد و حتی دستانش را به من نگ داد. من همیشه کمی کمی دارم - این عادت طبیعی ساکن کلانشهر است. او از من پرسید: "چرا شما مانع؟" و سپس آنها این کلمات را گفتند، سعی کردم پشت سرم را درست کنم - پس شش ماه و با موقعیت افتخار گذشت. در مسکو، دوباره کار، مشکلات - و شانه ها. بنابراین من به شدت به هند نیاز داشتم. (لبخند می زند.) این جادو نیست، نه یک معجزه، فقط زمین وجود دارد که با انرژی مثبت متهم شده است. من با فکر یک شکست از همه چیز و همه و در اولین روز من بدون تلفن رفتم - من او را در یک تاکسی فراموش کردم. پنج روز بدون ارتباط بود، پدر و مادرم را از دست دادم، تقریبا فهرست بین المللی را اعلام کرد، و من خیلی خوب بودم! من می خواستم استراحت کنم - و این بار زمانی که معلوم شد به طور کامل به خودم اعطا شد. بنابراین شما باید با خواسته ها مراقب باشید - آنها تحقق می یابند. و من نیز در کشور ما سفر زیادی کردم و در چنین شهرها به عنوان Kandalaksha، Abakan، Sayanogorsk، Irkutsk، دریاچه Baikal را دیدم. من یک ایده برای رانندگی از طریق بزرگراه ترانس سیبری برای دو هفته در قطار دارم. نشستن با یک کتاب از پنجره - به نظر من این است که این چنین مدیتیشن است: برو و تماشا کنید که چگونه تصویر در خارج از پنجره تغییر می کند، ماجراجویی را از آن می سازد.

- آیا شما اتفاق می افتد برای نگه داشتن یک دفتر خاطرات؟

- من توییتر را هدایت می کنم، تعداد کمی از مردم در مورد آن می دانند. او قبلا ده ساله است. این یک حساب بسته است، من یک دایره باریک از مردم را می خوانم، اما تا زمانی که بتوانم آن را حذف کنم. گاهی اوقات مهم است که من حداقل یک جمله را بنویسم، به نظر میرسد که ایده من را بگذارم.

- حالا شما محبوب شده اید، و احتمالا تعداد مشترکین در Instagram افزایش یافته است ...

- بله، آنها هر گونه، گاهی اوقات برخی از تند و زننده. اما من فکر می کنم مردم را ناراضی می کند. یک فرد، با خود و زندگی اش راضی است، به سادگی در این زمان صرف نمی شود. بنابراین، من حتی با آنها عصبانی نیستم، اما احساس پشیمانی دارم. این اساسا در اصل مبارزه می کند، توضیحات من علیه من است.

- و آنجا شما کمی حجاب را بر روی زندگی شخصی خود باز کنید.

- بله، من فکر می کنم که مخفی کردن احمقانه. اما هنوز آماده نیست که برخی از نظرات را به مطبوعات بدهید، زیرا پس از آن از متن فرار می شود، آن را با "مطبوعات زرد" تمیز می شود. من نمی خواهم قهرمان سرفصل های این نسخه ها باشم. شاید بعدا، زمانی که همه چیز کمی از بین می رود، متوجه خواهد شد. در حال حاضر - شادی را دوست دارد سکوت، هر چند گاهی اوقات آنها می خواهند به اشتراک بگذارید.

ادامه مطلب