پیراهن

Anonim

پیراهن 47808_1

خداحافظ، خداحافظی و مرا به خاطر بسپار ...

سایه پدر شهر هملت، مردم و معروف را بازی کرد. او تمام بازیگران بازی را بازی کرد، از جمله Ophelia طولانی بلند و سبزه Gertrud، به طور استادانه بر روی شمشیر با سایه Laerta جنگیدند، تغییرات کلاه گیس ها و لباس ها بدتر از Arkady Rykin نیست ...

مردمی و معروف فوق العاده با استعداد بودند، اما احساس اینکه مدیر و مردم اندازه گیری می شود، چه کسی با استعداد است و مدیر مردم به نحوی چشمک می زند.

جلوه های بصری چشمگیر بود، اما همه اینها بیشتر شبیه یک نمایش بود نسبت به عملکرد، و ماریانا علاقه به آنچه که در وسط عمل اتفاق می افتد، از دست داد. هملت بازی محبوبش بود، او چندین تن از تجدیدنظر های مختلف سینما و تئاتر را دید. او فکر کرد "این دوست نخواهد داشت،" او فکر کرد، تماشای زن و شوهر که نشسته بود شروع به بوسه بر روی یک مونولوگ "به بودن یا نه؟" ...

خداحافظ، خداحافظی و مرا به خاطر بسپار ...

هنگامی که این عبارت آن را در اس ام اس نوشت در حال حاضر در حال حاضر سابق وجود دارد، و او پس از آن یک احمق بود، که حتی نمی دانست که این یک نقل قول بود، و یک بار دیگر فکر کرد: "او با استعداد" ...

او فکر کرد، او فکر کرد. او Pygmalion او شد. هنگامی که آنها ملاقات کردند، او جوان بود، هیچ چیز نماینده روزنامه نگاری دانشجویی نیست. و Stas در حال حاضر یک مبتدی بود که امیدوار به نویسنده است. "در واقع، در حال حاضر، ده سال بعد، او هنوز در امید جدید راه می رود،" ماریان به طرز وحشیانه فکر کرد ... و پس از همه، استعداد جوان برای چهل ...

اما پس از آن، ده سال پیش، او نازک است، سیاه چشم، شبیه به پیر ریشار، بسیار مسن تر ماریانانا - به نظر می رسید او را با Celever. نبوغ، پس خوشبختانه او را در راه گرفت. او اولین مرد او شد، او به آن آموخت که به موسیقی گوش فرا داد و در آیات به گوش دادن به تئاتر ها و در نمایشگاه رفت ... ماریانا خواندن تن کتاب ها - تحت رهبری خود - و به طور کلی معلوم شد که بسیار توانا بود دانشجو.

آنها مشتاق بودند اولین بار توسط برداشت های جدید، احساسات، احساسات، خوشحال شد. و متوجه نشدم که STA ها به او نه تنها حامی خود را اعمال می کند - به طور کلی، روشن است، و به نوعی ... به عنوان بدبختی. او، البته، تحسین و عبادت خود را از دست داد، او خوشحال شد. اما او به او دروغ گفت، مهم نیست که چقدر متاسفم: در اینجا، من چنین احمق را گرفتم ... و روشن است که دیگر آرزوها، چیزهای فقیر ...

سپس آنها دوقلو، گابریل و اسپرم داشتند. نام ها، یک مورد روشن، STAS را انتخاب کردند. او آنها را دوست نداشت، به نظر می رسید که به نظر می رسید، برای پسران خود مناسب نیست، اما او قبلا به شوهرش عادت کرده بود. اجازه دهید گابریل و سمیون باشد.

سه سال اول، کودکان به سادگی آسیب پذیر هستند. آنها در زمان های مختلف خوابیدند، در زمان های مختلف خوردند، در زمان های مختلف فریب خوردند. او نگاه کرد، وزن خود را از دست داد، نه به هیچ وجه به نمایشگاه ها و اجرای.

stas شروع به نوشتن یک رمان کرد.

"همه آنها می دانند که ادبیات واقعی چیست،" او بین تغذیه سعی کرد. - همه این گراف ها، هر ساله حق بیمه را جذب می کنند، چشمان شما را باز می کنم!

ماریانا کیواا، به استعداد شوهرش اعتقاد داشت و صادقانه گفت:

- البته گران قیمت!

استاس با پشیمانی به او نگاه کرد و به کار در دفتر رفت. در طول کار خود، عصبی شد، عصبانی شد، عصبانی شد، او یک بار دیگر سعی کرد او را لمس نکند و از او خواسته بود که حداقل پاس های خود را بخواند. او این کتاب را همراه با خوانندگان معمولی خواند، زمانی که او قبلا بیرون آمد. جمع آوری صد نسخه. برای خودش

خواندن و پر زرق و برق

این رمان در مورد یک نویسنده نابغه، نورد، نازک، انعکاس بود. و در مورد همسر نویسنده، خرد شده، که پس از زایمان از دست داده بود، هیچ علاقه ای به شخص نداشت، که نویسنده را پایین آورد و به توسعه نمی داد.

زبان کتاب اعطا شد، ابرهای بیمارستانی در آسمان خزنده شدند، تابستان به گودال ریخته شد ...

اما خدا با او خواهد بود، با تابستان. مریان متوجه شد که استاس او را به عنوان یک زن بی علاقه احمقانه می بیند. خوب، بله، احتمالا سوفیا Andreevna نیست.

اما STA ها ضخامت شیر ​​نیست. نه حتی زود این ماریان قبلا درک کرده است.

Zinka، دوست دخترش، به طور کلی عاشقانه به نابودی خلاق، لباسی و کتاب و STAS نامیده می شود.

"شما هنوز هم نمی فهمید که او هنوز هم امیدوار است تمام زندگی خود را - تنها کسی به کسی غیر قابل درک است،" Sinka Humoril. - چرا به آن نیاز دارید، این نابغه استفراغ؟

او مورد نیاز بود چگونه Galatea بدون Pygmalion وجود دارد؟ پس از کتاب در داخل او، به عنوان اگر برخی از رشته ها پشت سر هم، اتصال او را با شوهرش. اما او هنوز زندگی خود را بدون او تصور نکرد. و پس از آن، کودکان بدون پدر؟ ..

این امکان وجود خواهد داشت که حتی بیشتر زندگی شود، اما STAS، بدون انتظار موفقیت ناامید کتاب، و نه پیشنهادات از ناشران، شروع به نوشیدن کرد. سه لیتر آبجو در روز هنجار بود، او خرد شد، ویژگی های پیر ریچارا نصب شد و اسرار قبلی را از دست داد. ماریانا، به دنبال آن، به کار رفت و به طور غیر منتظره حتی شروع به موفقیت های زیادی برای خود کرد. به عنوان اگر این واقعیت که او در تمام این سال ها کپی شده بود، در نهایت شکل گرفت و از دانش، مهارت ها، طعم و مزه ... افتخار کرد، که STAS منتظر بود، پیدا کردن جاده به او، به ماریا آمد. او در تلویزیون کار می کرد، در یک قاب، او شروع به تشخیص در خیابان، همراه با موفقیت افزایش و حقوق و دستمزد. او به کار رفت، در کودکان، روابط با STAS یک تحول دردناک را تجربه کرد، به نام چیزی ...

این همه به طور غیر منتظره به پایان رسید، trite و منزجر کننده. او او را با معشوقه خود گرفت. او و در آن زمان تنها مرد به زن به خانه آورد و با او در بستر راهپیمایی خود دروغ می گوییم، برای کل آپارتمان پمپاژ شد. متن آشنا بود و آورده شد: این کشور "این" دشوار است که به یک نابغه تبدیل شود، در مورد سلطه لاکریمی ها و گرافوم ها ...

او، به طوری که به طور غریزی به خانه بازگشته است (تمام رکورد شبانه را لغو کرد)، او به طور صریح در راهرو ایستاد، او گوش داد. درب را به اتاق خواب باز کرد.

او خیلی او را دید. به طور کلی، مردم برهنه تنها در فیلم های وابسته به عشق شهوانی، و در زندگی، زیبا هستند، و حتی اگر آنها تعجب، و حتی سوء استفاده از آبجو، و حتی در لباس های بی مزه ...

در مردان اسپارت باستانی با اضافه وزن از شهر اخراج شد، او به یاد می آورد و حتی بیشتر فریب خورد. این راه حل است.

- شما Pygmalion نیستید، "او به شوهرش گفت، لبخند زد. - شما فقط یک پیگمی هستید من کلمات را در جوانان از بیسوادی اشتباه گرفتم.

من به راهرو رفتم، ژاکت را از چوب لباسی گرفتم.

شوهر گفت: "شما چند روز برای پیدا کردن یک آپارتمان، که کلمه ای را نمی گوید. - من روز بعد از فردا خواهم بود.

و من به Govorovo به مادرم رفتم، جایی که آنها پسران را در تعطیلات دیدند. روح آرام و آسان بود. پس زمینه زندگی او به پایان رسید. زندگی آغاز شد

ادامه مطلب