عینک Danila و Nadezhda Lumpova: "ما قصد نداشتیم برنامه ریزی کنیم، همه چیز به صورت شانس اتفاق افتاد"

Anonim

شیشه Danila و امید به لومپووا و در نگاه اول کاملا متفاوت است. او بسیار عاطفی، باز، متحرک، نحوه جیوه است، و او بی رحم، آرام، همه به خودی خود است. او Muscovite، جانشین نام معروف عمل، و از دوردمان Solikamsk، از خانواده معمولی است. اما احتمالا این تفاوت و حس شگفت انگیز طنز و به آنها اجازه داد تا پازل خود را کار کنند. آنها دو ساله هستند، اما آنها قبلا یک عضو خانواده جدید - پسر پتیا، که در حال حاضر سه ماهه است، به نظر می رسد. در مورد این - در یک مصاحبه اختصاصی با مجله "اتمسفر".

- چگونه، به نظر شما، زندگی را با تولد پتی تغییر داده است؟

Danila: به طور کلی، همه چیز تغییر کرد. بدون خواب، زمان برای برقراری ارتباط با دوستان. در حال حاضر ما تنها با کسانی که فرزندان دارند که می توانند لباس ها را بدهند، ملاقات می کنیم. (می خندد) ما زمان بیشتری را در خانه صرف می کنیم. اما من همیشه از آپارتمان من، خانواده، عزیزم خوابیدم. من یک دسته از دوستان و آشنایان زندگی می کنم، همانطور که مد روز است، برای خودتان، اما این من نیستم.

"نادیا، آیا شما در حال حاضر یک کودک را هنگامی که یک رمان با یک پرستار شروع به کار کرد، یا شما قبلا زندگی کرده اید؟"

امید: در ابتدای رابطه ما، به طور طبیعی، من در مورد آن فکر کردم، اما با چشم انداز بزرگ. با این حال، همه چیز به سرعت توسعه یافته است. یک بار - و شروع به زندگی با هم، یک بار - و خرید یک آپارتمان در وام مسکن. Danya به سرعت شرایط را برای لحظه ای ایجاد کرد که من تصمیم گرفتم به خودم: من می خواهم او را به پدر فرزندان من، و شروع به فانتزی موقعیت های مختلف زمانی که ما در حال حاضر سه و بیشتر بود. اما به طور کلی، من تصمیم گیری برای مدت طولانی، آن را به همه چیز مربوط می شود. Danya همیشه به من آسیب می رساند و از کمر درد من عجله می کند.

Danila: من صف را دوست ندارم، من دوست ندارم منتظر بمانم. اگر چه در حرفه ما ضروری است، و در اینجا احتمالا، من به صبر، اما در زندگی من، من دائما احساس می کنم که ما در اواخر جایی است. و من می خواهم همه چیز را بگیرم، زندگی کوتاه است.

امید: و من پر از مخالف او هستم من هرگز فراموش نخواهم کرد، زمانی که من کوچک بودم، پدرم جایی رفتم و کسب و کار ما شکست خورد. و او گفت: "در اینجا، نادیا، شما به من عجله کردید، و لازم بود که در جاده ها بمانید و فکر کنید." من خیلی پدرم را دوست دارم، او یک مقام مطلق برای من است، بنابراین من با دستورات او زندگی می کنم. گاهی اوقات به نظر می رسد که دانا و پدر بسیار مشابه هستند، نه در طبیعت، بلکه برای نوعی یکپارچگی مردانه، در ماهیت آن.

Nadezhdova Lumpova آهسته و آرام

Nadezhdova Lumpova آهسته و آرام

عکس: ولادیمیر Myshkin

- دانا، و در آن این تمایل به عجله است؟

Danila: من نمیدونم کی. پدربزرگ من من را به هیچ وجه بالا نرفت، بنابراین من هیچ چیز، تنها ژن ها ندارم. شاید این از Volodya Bolshaya (بازیگر و شوهر Agrippines Glass، مادر Danili - تقریبا. Auth.). هر سال به طور فزاینده ای ویژگی های خود را متوجه می شوم. و بد، و خوب است.

امید: به نظر می رسد که در کنار Volodya احساس می کند که شما مثل یک دیوار سنگی هستید. و با پرستار، همه چیز یکسان است.

Danila: گرچه Volodya می تواند بسیار تیز باشد، و من هم همینطور. او به من آموخت که عاشق زنان باشد: مامان، همسر. و من چیزی را در خودم و از پدربزرگم - وسواس، به عنوان مثال، متوجه شدم. به طور کلی، پسر من را بسیار سازماندهی کرد، زمانی که متوجه شدم که نادیا باردار بود، مسئول تر شدم. بلافاصله یک ماشین خریداری کرد، زیرا متوجه شدم که من با فرزند مقابله نخواهم کرد. سپس ما به سرعت وام مسکن را پرداخت کردیم. من به شدت بالغ شده، احتمالا، و همچنین نادیا. اگر چه ما بچه های جوان در بقیه هستیم. پس از تولد پتی، من سعی می کنم به سختی به همسرم کمک کنم.

امید: Danya تنها مادر نمی تواند (می خندد)، هر چیز دیگری می تواند.

Danila: اولین ماههای من هر تغذیه را بالا بردم، فقط نشستم، اما اکنون نادیا قبلا آموخته ام، و من می توانم بخوابم. ما حیوانات خانگی را با هم بمیر

عینک احساسی Danil، باز، متحرک

عینک احساسی Danil، باز، متحرک

عکس: ولادیمیر Myshkin

- و زایمان را با هم ازدواج کرد؟

Danila: نه واقعا. من پشت شیشه بودم، همکارانم. من می خواستم در بخش باشم، دستش را نگه دارم، از لحاظ اخلاقی آماده بود. ما قرارداد تحویل مشترک را امضا کردیم. فقط نادیا چندین روز در بیمارستان دروغ گفت. من هر روز به او رسیدم و بیست و نهم ژوئن ما بسته شدن فصل را در MHT داشتیم، من فکر کردم که هیچ چیز فازی اتفاق نخواهد افتاد، و آرام نوشید. و سپس تماس زنگ زد: "دانا، امروز من تولد خواهم داد." من ترسیدم، بلافاصله از تئاتر فرار کردم. هر کس پرسید کجا هستم او به خانه آمد، پس از نوشیدن شراب، آرام آرام آرام آرام شد. نادیا تماس می گیرد: "در حالی که نشسته در خانه، من در یک ساعت دریافت می کنم." من چیزها را جمع کردم، روی مبل قرار گرفتم ... و متوجه نشدم که چگونه خوابیدم. در شش صبح، تماس، من پرش، رفتن به ماشین، آمده است. و، همانطور که همیشه در بیمارستان های ما، آنها در یک مکان مجاز نیستند، باید یکی دیگر از آنها یافت شود، دوباره به من فرستاده شد، من قبلا شروع به سوگند یاد کردم، یک قرارداد را نشان دادم. طبقه را مطرح کرد، می بینم که زایمان در پشت پشته رخ می دهد، نادیا با جمعیتی به من دروغ می گوید. من به راهرو می روم، نمی توانم وارد شوم، ناخوشایند. بنابراین، من شروع به مشاهده از شیشه کردم. و ناگهان گریه کودکان را شنیده بود. تکان دهنده، کودک را وزن کرد، کفش. پرستار بیرون آمد و پرسید: "اوه، و چه کسی هستی؟" من می گویم: "پدر" او: "و چه چیزی در اینجا ایستاده بود، و نه گذشت؟" - و من اعتراف کردم که من بسته شدم پسرش را گرفت، بوسید، به محوطه سپری شد. سپس بیمارستان زایمان را ترک کرد: هفت صبح، مسکو را خالی کرد، و متوجه شدم که من به یک پدر تبدیل شدم. ایستاده، من گریه کردم، مادر من، مادربزرگم - او نیز پشت سر گذاشت ...

- آیا می دانستید که یک پسر وجود خواهد داشت؟

Danila: آره. و من یک پسر را می خواستم

امید: و من حتی در مورد اینکه چه کسی می خواهم سخنرانی نکردم، زیرا بلافاصله مطمئن بودم که پسر من متولد خواهد شد. من شب را به یاد می آورم قبل از اینکه ما مجبور شدیم متوجه شویم که چه کسی داریم، به دلایلی خندیدم و گفت: "شاید ما یک دختر داشته باشیم؟" و این شب شک تنها تنها بود.

- آیا لحظه ای که نادیا گفت، به یاد می آورید، باردار چیست؟ احساسات چه بود؟

Danila: ما پس از آن برنامه ریزی نکردیم، همه چیز به صورت شانس تبدیل شد. اما شادی بیشتر بود. به یاد داشته باشید که چگونه او این را از طریق تلفن به من گفت.

- چرا در تلفن؟

امید: من مجبور بودم، چون دانا گفت که او جایی را ترک می کند. پرسید: "چطور؟" من پاسخ دادم که همه چیز خوب بود و احساس می کرد که نمی توانم سکوت کنم، تمام روز با این اخبار زندگی نمی کنم.

Danila: من فروشگاه را با بسته ها راه می رفتم و بعد از کینزیولوژیست بودم، جایی که من مرا فرستادم. من اغلب به عقب برگشتم، و او برخی از دستکاری ها را با من سپری کرد، و من چیزی را احساس نکردم، متوجه شدم که من فقط مرا گول زده ام. من عصبانی شدم، و در اینجا من به من تلفن می زنم: "ادای احترام، من باید چیزی بگویم." - و من هستم: "چه چیز دیگری می خواهید به من بگویید؟ من به مترو از شارلاتان خود می روم. " و سپس او گزارش می دهد که باردار. و من، مثل یک احمق، بپرسم: "حامله چگونه باردار؟" و در حالی که من رفتم، از پانزدهم پرسیدم: "حامله چگونه است؟" "و او یک عبارت را تکرار کرد:" پروردگار شما خداست ". فقط آزمایش شد (می خندد.) و من هنوز ترک سیگار را ترک کردم، اما یک بسته سیگار را در نزدیکی مترو خریدم و چندین قطعه را در یک بار دودی کردم. این بازی نمی کند

والدین جوان اعتراف می کنند که پس از ظهور پسرش به شدت رشد کرده اند

والدین جوان اعتراف می کنند که پس از ظهور پسرش به شدت رشد کرده اند

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما می گویید که روابط بسیار سریع توسعه یافته است. اما به عنوان؟

Danila: در ابتدا، نادیا من را در همه گرفتم. ما برای نمونه هایی از Boris Khlebnikov در "آریتمی" ملاقات کردیم. او در کت آبی بود و یک دامن کوتاه بود، ما آنجا بوسیدیم و برای اولین بار یکدیگر را دیدیم. من پنج بار سعی کردم تقریبا تایید شده است. اما یک ماه و نیم منتظر پاسخی بود. ما قبلا با نادی ملاقات کرده ایم، و من آن را به خوبی به یاد می آوریم - ما در خانه او بودیم، و سپس Boria تماس گرفت: "Danya، سلام! تو مرا ببخش عزیزم عزیزم! با این حال، متوجه شدم که شما جوان بودید یاتسنکو بازی خواهد کرد. " و من خودم را فهمیدم که برای این نقش خیلی جوان است.

امید: با "آریتمی" ما موفق نشدیم، اما ما با پرستار همراه هستیم.

Danila: ما سپاسگزار هستیم که از بین برود، زیرا او پدرخوانده روابط ما است. بنابراین، پس از آشنایی ما، من برای اولین بار من را نادیده گرفتم. من آن را در شبکه های اجتماعی یافتم، چیزی نوشتم، و او به تنهایی جواب داد یا به تنهایی جواب داد و من فکر کردم که من دینامام شده بودم. (می خندد.) من یک تاریخ را در حوضچه های پاتریارچ منصوب کردم. در این روز، عملکرد به نصف نهم پایان یافت و ما در یازده شب موافقت کردیم. و پس از عملکردی، ما بوفه داشتیم، شامپاین را نوشیدیم، به نهم رفتم و به پدرسالار رفتم، او را با او گرفتم و متوجه شدم که من مست شدم. و ... من به یاد نمی آورم که چگونه ملاقات کردیم. من جایی روی نیمکت نشسته بودم، هنوز کت چرمی از او دارم. و من قاب بعدی را دارم: صبح من در تخت خوابم از خواب بیدار می شوم و هر چیزی را به یاد می آورم. من بلافاصله نامیده ام: "متاسفم، به خاطر خدا! برای اولین بار با من، آن را بر روی معده خالی نوشید، من هر چیزی را به یاد داشته باشید. " و من به من گفتم که به زباله پریدم، شلوار جین را برداشتم و آنها را تکان دادم. (خنده.)

امید: و من همچنین غذای گربه من را خریدم.

Danila: ظاهرا، من بیش از حد، من می خواستم تحت تأثیر قرار بگیرم و از آن عبور کنم. متوجه شدم که این یک شکست کامل است: او فکر می کند که من Alkash هستم و حتی بر روی زباله پریدم. (خنده حضار)

- اما به شما، نادیا، همانطور که من آن را درک می کنم، صحنه تصور منفی را انجام نمی دهد؟

امید: نه نه. (خنده حضار)

Danila: من بلافاصله در تاریخ دوم موافقت کردم. و روز بعد ما به فیلم در نقاشی اروپایی نویسنده "بالا" رفتیم. ما آن را رنج می بریم، سپس به شام ​​کافه رفتیم، و من نادیا را به بلاروس سپری کردم. این یک تاریخ مناسب بود. اولین اتاق لعنتی ...

امید: و حالا نسخه من هنگامی که من با نمونه رفتم، دانا چیزی پرسید، و متوجه شدم که من سرخ کردم. (می خندد.) من به یاد دارم که چگونه به مترو رفتم، به طبقه نگاه کردم و لبخند زد. و هنگامی که من یک پیام در فیس بوک دریافت کردم: "نادیا، و بیایید به فیلم ها برویم،" وانمود کرد که آن را بخوانم، زیرا فکر کردم که ارزش ورود به این آب است. Danil Steklov من نمی دانستم. درست است که نمادین بود که ما در یک فیلم کوتاه با پاشا توباکوف فیلمبرداری شده بود و او در مورد عملکرد جدید و خط تیره گفت. و هنگامی که ما ملاقات کردیم، پازل پایین آمد.

درباره حاملگی نادیا دوگانگی را از طریق تلفن گزارش داد

درباره حاملگی نادیا دوگانگی را از طریق تلفن گزارش داد

عکس: ولادیمیر Myshkin

- و برای دعوت به فیلم، برخی از هدایا را دنبال کرد؟ چطوری، دانا، نادیا جذاب؟

امید: این فقط نوعی نیاز به یکدیگر بود.

Danila: نه، هدایا وجود داشت، من فقط نمی توانم به یاد داشته باشم. من گل ها را دوست ندارم و خودم را دوست ندارم زمانی که آنها به آنها بدهد. من آنها را فشار می دهم تا در گلدان قرار بگیرند، ساقه ها را تمیز کنند، سپس آب را تغییر دهید. اگر هدایا را انجام دهید، اینها چیزهای مفید هستند. حالا پیشنهاد می کنم یک تلفن یا لپ تاپ جدید بخرم

- دانا، و هنگامی که شما نادی را دیدید، به نظر نمی رسید چیزی شبیه مادر؟

Danila: نه، او کاملا متفاوت است. قطبی اما چیزی گرم، خانگی، مانند دانه وجود دارد. به نظر من به نظر می رسد که در همه زنان خوب، دختران مشغول به کار هستند.

- از آنجا که شما در خلق و خوی، در عادت های خانگی نیز متفاوت هستید؟

Danila: I - جغد، نادیا - لارک. من عاشق شرکت های پر سر و صدا، نادیا - نه. گاهی اوقات نیاز به آرامش با دوستان دارم، دوست دارم به جایی بروم، به عرق بروم. و نادکا این را دوست ندارد، او در 10 سالگی در ده سال در خانه است.

امید: من طرفدار جامعه پر سر و صدا نیستم اگر جایی که من انتخاب می کنم، اغلب با برخی از دوست دختر. به طور خلاصه، ما به این موضوع مخالف هستیم.

- با چنین تفاوت در خواص، احتمالا، رابطه اغلب متوجه می شود؟

امید: دانا متوجه می شود که من سکوت می کنم (خنده حضار)

Danila: من می توانم چهار بار تکرار کنم: "من با من صحبت می کنم، نادیا؟! من به تنهایی نشسته ام؟! " برای من، چنین محدودیت های احساسی غیر قابل درک است. گاهی اوقات حتی می خواهم روی میز بچرخم.

امید: و در این زمان من فکر می کنم که پاسخ به سطح درگیری. اما پس از آن احساسات او حفاری شده است، و آن را به طور کامل من را به یک استپور معرفی می کند. (می خندد.) به عنوان یک نتیجه، Tanya Sweats، سوزش، و نگه داشتن توپ در قلمرو من. در اینجا من بسیار آرام نقطه نظر خود را تعیین کردم. (خنده حضار)

- آپارتمان یا ظروف رنج نمی برند؟

Danila: این اتفاق افتاد، آپارتمان رنج می برد وقتی که ما هنوز بر روی قابل جابجایی زندگی می کردیم.

امید: این زمانی است که ما جدا شدیم (خنده حضار)

Danila: سپس جدول را عوض کردم ...

- و به خاطر آنچه که شما می خواستید بخشی؟

امید: و من قبلا به یاد نمی آورم (می خندد.) و من به یاد نمی آورم چگونه همه چیز طبیعی است.

عینک Danila و Nadezhda Lumpova:

"به طور کلی، همه چیز تغییر کرد. بدون خواب، زمان برای برقراری ارتباط با دوستان. حالا ما تنها با کسانی که فرزندان دارند که می توانند لباس ها را بدهند، ملاقات می کنیم. "Danila می خندد

عکس: ولادیمیر Myshkin

- آیا می توانید از کار یکدیگر انتقاد کنید؟

Danila: ما همه صادقانه هستیم در خانواده با پدر و مادر من به این یاد گرفتم. مادر من همیشه می گوید که او یک بازیگر درخشان روسی است، اما اگر من نوعی عملکرد بالقوه را دوست ندارم، می توانم غمگین باشم: "متاسفم، مادران، به نظر من، گریه می کنند". فقط می تواند بگوید. و بنابراین ... ما همه با استعداد هستیم. (لبخند.) با نادکا، قبل از قدمت ما، در حس خلاقیت ملاقات کردم. من واقعا تصویر را دوست داشتم "سال دیگر"، با دختر قبلی خود بر روی آن رفتم و از ما الهام گرفته ایم تا همه شب را در مورد آن بحث کنیم. نادیا نقش مهمی ایفا کرد. این دو سال قبل از جلسه ما بود. درست است، زمانی که ما ملاقات کردیم، هیچ ارتباطی نداشتم. من کار تئاتر را تماشا کردم، نیمی از آنها را تماشا کردم، نیمی از آنها را دوست ندارم، و من واقعا آن را بسیار دوست دارم، آنچه که من صادقانه اعتراف می کنم. اما استعداد عمل او مشکوک نیست.

- نادیا، آیا شما علاقه مند به کار هستید؟

امید: البته، من می خواهم کار کنم به یاد داشته باشید زمانی که من ماه در صحنه در صحنه رفتم، متوجه شدم که این آخرین اجرای من قبل از رفتن به زندگی خانوادگی است، و آن را ترسناک بود، که بعدی است. بنابراین تا همین اواخر، و در نهایت متوجه شدم که بیشتر از ضرورت ترسیدم. و دانا به من می آموزد که همه چیز شما باشد، آن را تصویب نخواهد کرد. و من باردار شدم در سری "اولگا"، من با هر کس که می توانستم پوشانده بودم. شیوه زندگی من برای من بسیار غیر معمول است، زیرا ابتدا باید همه را داشته باشم - ممنوعیت، مادربزرگ - بپرسید که چه کسی می تواند به من اجازه دهد بروم اگر من نیاز به ترک جایی داشته باشم.

Danila: بله گرافیک سخت است بنابراین، ما همه چیز را پیش از ماه نوامبر، دسامبر توصیف می کنیم، زیرا در حال حاضر روزهایی وجود دارد که شما در حال تیراندازی و بازی در نادی هستید، من مادر دارم. سپس من باید مادربزرگم را جذب کنم Lyudmila Mikhailovna.

امید: و من باید بگویم که او به عنوان پرومتر ما با پیتر بهتر از همه است.

- دیدگاه های شما در مورد تعطیلات، احتمالا متفاوت هستند؟

Danila: ما یک تعطیلات مشترک در گرجستان داشتیم. دوست دختر من، Schmykova ازدواج کرد، آنها خانه را در Kakheti حذف کردند و ما را به عروسی دعوت کردند. ما تصمیم گرفتیم در همان زمان برای دیدار با باتومی و تفلیس. در تابستان دوم ما نمودارها را مقایسه نکردیم. در نتیجه، من با یک دوست به ترکیه رفتم و نادیا شلیک شد. در این تابستان ما Petya متولد شدیم. من رویای نادیا را به تایلند می بردم این سه بار بود، در جزیره پنگان، و به طور مستقیم تصور کنید که ما در آنجا هستیم. این یک غذای خوشمزه، سواحل برفی سفید، اقیانوس، ییلاقی برای یک پنی است. یا هند، گوا، بالی. من عاشق استراحت منفعل هستم، بنابراین اروپا گزینه من نیست. به طور کلی، ما رویای آن هستیم که تابستان آینده پسر مادر بزرگ مادربزرگ را ترک خواهد کرد و آنها به اقیانوس می روند.

امید: من در تایلند نبودم و برعکس، من عاشق اروپا هستم. اما ما تصمیم گرفتیم که سفر بعدی ایتالیا باشد. هر دو دوست دارند بخورند (خنده حضار)

حیوان خانگی در حال حاضر سه ماه

حیوان خانگی در حال حاضر سه ماه

عکس: ولادیمیر Myshkin

- کدام یک از شما دوست دارید در زمان آزاد خود انجام دهید؟

Danila: من اخیرا کانال های YouTube، سرگرمی و آموزنده را تماشا کرده ام. من حتی افکار را برای یادگیری چیزی مربوط به کسب و کار، با اقتصاد، اما من درک می کنم که در حال حاضر، احتمالا دیر است.

امید: من کتاب ها را در زمان آزاد خود خوانده ام و فیلم ها را تماشا می کنم، من یک خانواده هستم، من یک لیست بزرگ از فیلم هایی دارم که باید همه چیز را به صورت حروف الفبا ببینند، همه چیز به ترتیب است.

- نادیا، آیا شما چنین نظم را در زندگی خود دوست دارید؟

Danila: بله، تمام مغزهای من، شلوار برای من همه به لوله ها رول می شوند و در فروشگاه ایستاده اند. من بسیار خوشحالم. (خنده حضار)

امید: لزوما در همه چیز باید یک نظم و استریل باشد. اما اکنون، به ویژه به دلیل پتی، زمانی که در شب، زمان جادویی از خواب او بوجود می آید، من سعی می کنم چیزی را در مکان ها تجزیه کنم. برای من در این سیستم هماهنگ می شود که من خودم ایجاد کرده ام، زندگی می کنم ساده تر.

Danila: من یک فرد شسته و رفته هستم، فقط بدون تعصب به همه چیز. من اخیرا در یک خانه زندگی کردم شش - من در کشور بودم - و این غیر قابل تحمل بود، زیرا برای خودم یکی از چیزهایی که می خواستم کاری انجام دهم. همه چیز کثیف بود، غذا را طبخ نکردم، من چیزی را از رستوران دستور دادم، همه چیز پاک نشده بود، لباس زیر تغییر نکرده بود. مثل اینکه من تنها زندگی کردم، حتی نمیتوانم تصور کنم.

- اما شما یک زندگی ...

Danila: بنابراین من زندگی کردم این به جای ترک خانه و جایی برای خوردن، در خانه - برخی از سوسیس و dumplings. علاوه بر این، من به طور معمول طبخ می کنم. اما برای خودم، من درک نمی کنم، چرا این کار را می کنید. با تمام راه همه چیز متفاوت است. تمام روابط قبلی من به چیزی جدی نبود. اول، مردم آشنا می شوند، آنها یک اشتیاق دارند، مرحله دوم در حال حاضر مطلع است، این یک آپارتمان و ماشین و کودکان است. او هرگز به من آمد، همه چیز در یک سال و نیم به پایان رسید. و با نادی متوجه شدیم که ما می خواهیم برای مدت طولانی با یکدیگر همکاری کنیم.

ادامه مطلب