نینا شوتسکایا: "ازدواج کرد، متوجه شدم که من به دنبال آن بودم - مقیاس شخصیت"

Anonim

طرفداران عاشقانه روسی به خوبی می دانند نینا شوتسکایا - یک بازیگر که برای تفکر چنین ژانرهای مختلف به عنوان یک عاشقانه و جاز کار می کرد. نینا، سبزه چشمگیر با صدای کم، نینا سر را به بسیاری از آنها تبدیل کرد. اما تنها پنجاه و سه سال برای اولین بار ازدواج کرد - به دنبال مقیاس شخصیت. او انتخاب شد Pavel Gusev، سیگنال رسانه معروف، رئیس Komsomolets برگزاری و یک شخصیت عمومی بود. جزئیات - در یک مصاحبه اختصاصی با مجله "اتمسفر".

"نینا، شما تصور یک فرد بسیار مطمئن را می دهید." پس همیشه بود؟

"پارادوکس این است که پیش از آن، زمانی که من فقط شروع به آواز خواندن، من خیلی بیشتر در خودم اعتماد به نفس داشتم. هنگامی که من به طور تصادفی اولین سوابقم را می بینم، به یاد داشته باشید که من فقط یک ستاره (لبخند) احساس کردم، اگر چه در واقع کمی تمیز - و آن را مسخره نگاه کرد. و اکنون برای من هر راهی برای صحنه، به خصوص اگر این یک پروژه جدید است، با هیجان، تجربیات همراه است. من درک می کنم که این پلان باید بالا برود و این یک مسئولیت بزرگ است.

- آیا پدرت به شما آموخت، Arkady Shatsky؟

- بله، او همیشه گفت، لازم است برای تلاش بیشتر، برای قرار دادن اهداف بلندپروازانه.

- احتمالا، آسان نیست که در نزدیکی چنین فردی که دارای قدرت بود، به سر می برد، ارکستر Jazz Rainbow شناخته شده اتحادیه را رهبری کرد؟

- نه، من دوران کودکی شگفت انگیز داشتم. من فقط به طور کامل درک می کنم که چند پدر و مادر به من دادند. آنها به من آموختند که زندگی کنند، به اطراف دنیا نگاه کنند و من نیازی به تمیز کردن ندارم. من همیشه با این احساس زندگی می کردم که من یک دختر شاتسکی و بونداروفسکایا بودم - و من مسئول کلمات و اقدامات شما هستم. Rybinsk یک شهر بسیار بزرگ نیست، و همه والدین من را می شناختند. من این فرصت را نداشتم که در جایی پنهان شوم، و اگر ناگهان به خاطر نزدیک بینی من، من به کسی نگفتم، من بلافاصله خویشاوندانم را صدا زدم و گزارش داد که نینا ناکارآمد رفتار می کند. (لبخند می زند.) مامان رهبری DC، که چندین بار بهترین کاخ فرهنگ روسیه شد. سپس، چنین اشکال کار به عنوان دانشگاه های محلی محبوب بود - و برجسته مورخان هنر، گالری Tretyakov، Hermitage، بازیگران معروف، مدیر به ما آمد. مامان شخصا آنها را می دانستند و من این فرصت را داشتم که افرادی را ببینم که پس از آن رنگ ملت را تشکیل می دهند. من فکر می کنم حتی muscovites - همسالان من - فرصتی برای برقراری ارتباط با شخصیت های این سطح ندارند.

بلوز، Salvatore Ferragamo (Vipavavue)؛ شلوار، امکا؛ کمربند و چکمه، همه - پرادا (Vipavenue)؛ گوشواره، قهرمان املاک

بلوز، Salvatore Ferragamo (Vipavavue)؛ شلوار، امکا؛ کمربند و چکمه، همه - پرادا (Vipavenue)؛ گوشواره، قهرمان املاک

عکس: کنستانتین خوااها

"اما شما در مصاحبه ای که پدر" شما را ساخته اید "گفته شد، به عنوان مثال، اجازه ندهید، به عنوان مثال، برای انجام سوزنکاری که دوست داشتید، من نگران بودم که یک شیوه زندگی ماندگار بر این رقم تاثیر بگذارد.

- بله، او ترسید. خواهر او، عمه من، که هنوز من را دوست دارد، در نوجوانی بسیار بهبود یافت. و برای پدر، این یک درام بزرگ شد. او خود قد بلند بود، ورزش و حتی در بزرگسالی وزن جوانان خود را حفظ کرد، وضعیت زیبا. عینک برای او بسیار دردناک است. وقتی که من، برای لنینگراد رفتم، پس از شش ماه، من به پدر و مادرم برای تعطیلات آمدم و پدرم دیدم که در این زمان من در 30 کیلوگرم بهبود یافتم، او وحشت زده شد. و ما می توانیم بگوییم، به لطف او، من به سرعت با کیلو غیر ضروری از بین رفتم. او همیشه "به سرقت رفته" من، اما در عین حال من می دانستم که او خیلی دوست داشتم و به من افتخار می کنم. من هرگز این را تردید نکردم حتی در سال های اخیر، در زمان تجدید ساختار، زمانی که او وضعیت زندگی دشواری داشت و او همیشه این اعمال را در رابطه با من درک نمی کرد، من مجازات نکردم.

- همیشه روشن نیست - چرا؟ او از شما پشتیبانی نمی کند؟

- او هیچ فرصتی برای حمایت از من نداشت. این آغاز دهه نود بود، ارکستر در آن زمان قبلا متوقف شد، و او سعی کرد هر کسب و کار را در مسکو وارد کند. او کار نمی کرد، فریب خورد، او به داستان های ناخوشایند افتاد، که از آنها برادر من بیرون رفتند. همه اینها در آستانه قانونی بود، من در مورد او بسیار نگران بودم. اما تقریبا هر شب ما او را دیدیم، او به شام ​​آمد. هیچ روزی وجود نداشت تا ما بتوانیم بارها و بارها تماس بگیرید. در آن زمان، سلول ها نادر بودند، اما من قبلا به نظر می رسید که من فرصتی برای همیشه در تماس بودم. اما پاپ دشوار بود. اما ارزش آن را در مورد او، به عنوان او بلافاصله به من تلفن زد. در اینجا چنین تلهپاتی است.

- آیا به او اسرار دختران اعتماد دارید؟

- ما در مورد همه چیز مطلقا صحبت کردیم. و من همچنین اولین لیف را از نظر آموزش جنسی دریافت کردم. من شانزده ساله بودم، ما برای پیاده روی در قایق رفتیم، و او شروع به صحبت در مورد طرف صمیمی زندگی یک مرد و یک زن کرد، زیرا ازدواج مهم است. اینها سالهای رکود عمیق بود و پدر و مادر خجالتی برای بحث در مورد چنین موضوعاتی با کودکان بودند. او همچنین Crackler است، اما گفت که مامان ما بسیار ظریف داریم و با من در مورد آن صحبت نمی کنیم، و او می خواهد من را در رابطه شخصی خوشحال کنم. و به طرز بسیار دقت عمل کرد، هیچ جا از چهره عبور نکرده است، خجالت زایی من را نادیده نگیرید. و هنگامی که من بزرگ شدم و من اولین مرد داشتم، متوجه شدم که او به معنای آن بود.

ژاکت و شلوار، همه - M.Reason؛ کلاه، Lia Gureeva؛ Lofer، Santoni (Vipavenue)

ژاکت و شلوار، همه - M.Reason؛ کلاه، Lia Gureeva؛ Lofer، Santoni (Vipavenue)

عکس: کنستانتین خوااها

- آنها می گویند، یک مرد به دنبال یک زن مانند یک مادر است، و یک زن همسرش را انتخاب می کند، شبیه پدرش ...

- بله، بیرون آمدن ازدواج، من متوجه شدم که چه کسی منتظر تمام زندگی من بود. من هرگز تمایل به قطعا ازدواج نکردم، ما حتی در این موضوع با دوست دختر بحث کردیم، آنها به من اعتقاد نداشتند. در آن زمان، ازدواج به عنوان شاخصی از تقاضای زن محسوب می شد. من بارها حکمرانی را که با آنها ملاقات کردم، حکم می کردم، اما متوجه شدم که رابطه ما تمام زندگی من را ادامه نخواهد داد، اما من ازدواج موقت را نمی خواهم. من حتی احساساتم را در جوانانم به یاد می آورم، در هفده سال، زمانی که من برای اولین بار در عشق افتادم. این مرد واقعا دوست داشتم، اما در عین حال متوجه شدم که اتحادیه ما طولانی نخواهد بود و نمی توانستم به دفتر رجیستری بروم. در مسکو، من در ابتدا من فقط زنده ماندم، اتاق را برداشتم، و من برای ثبت نام بسیار مفید بودم، اما هدف از پیدا کردن یک شوهر مسکوئیدی نداشتم که با یک عقب قابل اعتماد به من کمک کرد. من متقاعد شدم که یک جلسه دیگر از مرد من. و تنها در حال حاضر متوجه شدم که من به دنبال آن هستم - مقیاس شخص. من بسیار نزدیک هستم و فورا خسته کننده با افراد کوچک می شود. این مربوط به پول نیست، بلکه به قدرت، انرژی، قدرت است. در اینجا پدر قدرت و هوش بزرگ بود. به محض اینکه من با یک مرد که خیلی بزرگ نبود، من شرمنده شدم و برای این واقعیت که من با او بودم شرمنده شدم. این کاملا متفاوت بود با Pavel Nikolaevich. شوهر آینده من خیلی زود است (ما فقط جلسه را شروع کردیم) از من پرسید: "آیا شما با من ازدواج می کنید؟" در آن زمان، او در یک فرآیند جدا از شکسته بود، و من گفتم که یک سوال مشابه به نظر می رسد عجیب و غریب از دهان فردی است که هنوز ازدواج کرده است. اما من می خواستم به او پاسخ دهم: بله من متوجه شدم که با این شخص راحت هستم و با تمام حجم خودم (و من اغلب از افرادی که آنها را سرکوب می کنم شنیده ام، من بیش از حد هستم) کنار او به نظر می رسد کوچک است.

- قبل از آشنایی شخصی، آیا چیزی در مورد او شنیدید، خواندن؟

- من نام Pavel Gusev را شنیدم، اما حتی عکس ها را نمی بینم. شگفت انگیز است که نود و نه درصد از عزیزانش و دوستان خوب من هستند، اگر نه به دوستانتان بگویند، اما ما هرگز در شرکت به اشتراک گذاشته نشدیم. مطمئنا من چندین بار در مقابل آنها آواز خواندم، اما او حتی متوجه نشد. ظاهرا، مذاهب سرنوشت - و ما قبلا ملاقات نکردیم، زمانی که آنها برای این آماده نبودند.

- و در چه نقطه ای که او را متوجه شد، کجا اتفاق افتاد؟

"ما در سالگرد برنامه Alexey Pushkova بودیم، و من به طور تصادفی خود را در میز خود یافتم." این یک میز برای نزدیکترین و مهمترین مهمانان بود، اما من دیر کردم - و محل من مشغول بود. آلکسی من را به آنها دعوت کرد، من با همسرش دوست داشتم. پاول نیکولاویچ در مقابل من نشسته بود. و هنگامی که من به صحنه رفتم و عاشقانه به اشعار مارینا Tsvetaeva افتادم، اشک ها را دیدم. من فقط شگفت زده شدم، زیرا آن را نشان می دهد که آن قوی، سخت، سلطه است. من فکر کردم: چه نوع درد او را در داخل نگرانی؟ .. این علاقه مند به این است. من نمی خواهم بگویم این یک فلاش بود، عشق در نگاه اول. ما شروع به دیدار کردیم، و با هم به راحتی، به راحتی، من برنامه های دور افتاده ای نداشتم.

- به نظر من به نظر می رسد که احساسات قوی جذب می شوند. شما در خواننده احساسات عمیق یافت نمی شوید.

- روح من تنها می تواند توسط یک مجتمع پیچیده لمس شود. وقتی شروع به خواندن کردم، بسیاری از مردم به من توصیه کردند که در ژانر پاپ حرفه ای، من به صدای من اتفاق افتاد، اما من علاقه مند نبودم.

لباس، m.Reason؛ حلقه و گوشواره، همه - اموال قهرمان

لباس، m.Reason؛ حلقه و گوشواره، همه - اموال قهرمان

عکس: کنستانتین خوااها

- فقط با افراد ساده جالب نیست، احتمالا.

- بله، من بلافاصله یک فرد را اسکن می کنم، و اگر او به من قابل فهم باشد، دو بار دو بار، خسته ام. من از دوران کودکی چنین دوست دخترم را دوست دارم، من آنها را دوست دارم، محافظت می کنم، از آن قدردانی می کنم، زیرا با سن دوستی آن کمتر و کمتر می شود. اما یک مرد باید بی پایه باشد، در غیر این صورت خسته کننده است.

- به نوعی شما گفتید: اگر من آواز را متوقف کنم، چیزی برای دوست داشتن ندارم. واقعا اینطور فکر می کنی؟

- آره. من بیشتر می گویم: اگر من آواز را متوقف کنم، من نخواهم بود. من بلافاصله از "اینترنت فضایی" خاموش می شود. من چنین ارتباطی دارم (لبخند می زند.) به عنوان یک کامپیوتر که در آن اطلاعات زیادی در هارد دیسک ذخیره می شود، اما هنگام رفتن به وب جهانی، ناپایدار می شود. همچنین، من، وقتی آواز می خوانم، به فضا متصل می شوم، پر از انرژی و بی نهایت می شود. و اگر من برای مدت طولانی به صحنه نرفته ام، چرت زدن، درست در مقابل چشمانم محو می شود. من فکر می کنم همه مردم خلاق هستند.

- از این شب یادگاری اغلب مجبور شد شوهرش بخواند؟

- بله، او دوست دارد و هنگامی که مهمان به ما می آید، او اغلب از من می خواهد چیزی بخواند. رفتن به کنسرت های من اخیرا با من به Yaroslavl رفتم، جایی که من با ارکستر سمفونیک انجام دادم.

- آیا شما عاشقانه مهم هستید؟

"بله (آه)، اما Pavel Nikolaevich یک عاشقانه نیست، و من باید با آن برخورد کنم." من اعتراف می کنم، او یک دانش آموز دشوار است، اما حرکات خاصی وجود دارد. (لبخند می زند.)

- اما آیا این عاشقانه نیست، چه چیزی در روز تولد شما ازدواج کرده اید؟

- نه، ما یک هفته قبل امضا کردیم. صادقانه بگویم، صبر کردم و مراسم عروسی کلاسیک را نمی خواهم. این چنین وحشت است، من چندین بار در آنها صرف کردم! اگرچه دوست دخترم اکنون گریه می کند، که ما عروسی صعود کردیم. (خنده حضار) به هر حال، مادر من آن را نداشت. آنها فقط ازدواج را با پدر ثبت نام کردند، او با نام خانوادگی خود ماند. برادر من همان داستان داشت، حالا من دارم. احتمالا خوب نیست اگر یک دختر رویاهای عروسی، او او را می گیرد، اما برای من همیشه جوهر روابط بود. من می خواهم باشم، و به نظر نمی رسد. من تلاش نمی کنم که افسانه ها را در مورد خودم ایجاد کنم. چنین افرادی وجود دارد، بلافاصله برای مقایسه عذرخواهی می کنم (مقیاس آن با من غیرممکن است)، اما آنا آندریونا آخماتووا یک اسطوره واقعی بود. و او فهمید: همه چیز که او با او خواهد آمد، در تاریخ باقی خواهد ماند. من افسانه ها را در مورد خودم نمی خواهم، اما پارادوکس این است که کمتر من این را می خواهم، چیزهای جالب تر در مورد خودم. مهم نیست چند بار من گفتم که من هرگز به عنوان یک مدل مد در ایتالیا کار نمی کردم، هنوز در مصاحبه ای از من می خواهم.

- باور نکن، احتمالا. شما تمام داده ها را برای این موضوع دارید.

- در آن زمان، من تحت دو کیلوگرام وزن قرار گرفتم و نمی توانستم بر روی حرفه ای مدل حساب کنم. اما من واقعا پرتره های سیاه و سفید منحصر به فرد دارم، که در آن زمان تنها می تواند در مدل حرفه ای ظاهر شود، و این روسیه نیست. آنها یک عکاس ایتالیایی را ساختند که ستاره های جهان را حذف کردند.

ژاکت و شلوار، همه - Loro Piana (Vipavenue)

ژاکت و شلوار، همه - Loro Piana (Vipavenue)

عکس: کنستانتین خوااها

- و اگر شما به مطبوعات اعتقاد دارید، شما یک عشق بزرگ با او داشتید ...

- بله، همه چیز جدی بود. او پیشنهاد من را به من داد و حتی به Yaroslavl رفت تا از دستان خود از پدر و مادرش بپرسد. او خیلی بزرگتر از من بود. Pavel Nikolaevich فقط یک پسر نسبت به او است، منظورم تفاوت ما در سن است. در کنار این شخص، من خودم به نظر خودم یک احمق روستایی شدم، هرچند او قبلا تحصیلات خود را در سنت پترزبورگ دریافت کرده بود. ما با مخلوط روسیه، ایتالیایی و فرانسوی صحبت کردیم - چنین زبان پرنده ای، و من هنوز از آن استفاده می کنم وقتی می خواهم به عکاسان توضیح دهم، چگونه به من شلیک کنم. او به من کمک کرد تا آشکار شود او صداقت و فوریت را دوست داشت. او گفت که این بزرگترین ارزش در جهان است.

- چرا با او ازدواج نکردید؟

- من عاشق شخص دیگری هستم.

"نینا، شوهرتان از شما حسادت نمی کند؟"

- من آن را به او اختصاص نمی دهم، شما هیچ داستان تند را در مورد من پیدا نخواهید کرد. والدین من همیشه از من الهام گرفته اند: لازم است زندگی کنیم تا قطار کشش ندهد. بنابراین، هیچ چیز به حسادت.

- تو حسودی؟

- بسیار اما اکنون هیچ دلیلی ندارم، اما به گذشته، حسادت می کنم. ما هر دو بزرگسال هستیم. من فکر می کنم فردی را برای مدت طولانی اخراج کردم تا برای وفاداری مبارزه کنم. پدرم از جنس زیبایی بسیار محبوب بود و عاشق رفتن به سمت چپ بود. در نهایت، مادر نمی توانست آن را تحمل کند، با او شکست خورده است. ما می توانیم از یکپارچگی رویا باشیم، اما واقعیت ها می گویند که اکثر مردان چند زبانه هستند. با این حال، شریک بالغ بیشتر، شانس بیشتری برای به دست آوردن وفاداری او بیشتر است. من در مورد فیزیولوژی صحبت نمی کنم، اما یک فرد بالغ یک انتخاب آگاهانه را انتخاب می کند، متوجه می شویم که این می تواند آخرین داستان عشق قوی در زندگی خود باشد.

- آیا می توانید خیانت را ببخشید؟

- من هرگز نمی گویم "هرگز." من بیش از یک بار متقاعد شدم که به محض این که آنها چیزی را ثبت کنند، این اتفاق می افتد. این به من هزینه می دهد تا محکوم شود - و من خودم در چنین شرایطی معلوم شدم.

- وضعیت همسرش چیزی را در دنیای شما تغییر داد؟ در روابط با دیگران؟

- من هنوز درک نکرده ام، صادق باشم سالها گذشت اما در حال حاضر شروع به متوجه شد که مردم رفتار نامناسب دارند. من می دانستم: اگر یک فرد به من لبخند بزند، او این کار را می کند، زیرا من را دوست دارم و به خوبی می خوانم. حالا من فکر می کنم: اگر او آن را انجام دهد، چه چیزی نیاز به چیزی از Pavel Nikolaevich؟

- شما یک مسافر بزرگ هستید، کتاب نوشت. شوهر در حوزه منافع خود دخالت می کند؟

- او همچنین مسافر است، حتی بیشتر از من. اما ما اهداف مختلف سفر داشتیم. برای او، این یک سفر تجاری یا شکار ماهیگیری است. در ماهیگیری، من نیز چندین بار داشتم، من آن را دوست دارم، ماهی را با پسران از هفت سال گرفتم. شکار من نیست، من متاسفم برای حیوانات، من دوست دارم آنها را عکس بگیرید. شکارچی سفر - گردشگری از یک گونه خاص. اما اخیرا، با Pavlom Nikolayevich، من با هم به پرو رفتم - همانطور که من آن را دوست دارم: با تغییر مکان، با بهترین راهنمایی که همه ما را جالب ترین نشان داد. اما پرو برای من هنوز تمدن است. من واقعا دوست دارم شوهرش را متقاعد کنم تا به آفریقا بروم. اگر من موفق شوم، من بی نهایت خوشحال خواهم شد.

لباس، لورل؛ کلاک، Gucci (Vipavenue)

لباس، لورل؛ کلاک، Gucci (Vipavenue)

عکس: کنستانتین خوااها

- آیا راحت سفر دارید؟

"من نیستم، و پاول نیکولایویچ مهم است." من همچنین عاشق آسایش هستم، اما کشورهایی هستند که در اصل نیستند، و من می توانم بدون دردسر بمانم.

- و آنچه آفریقا جذب می کند؟

"یک جمله وجود دارد:" پرواز گوزن آفریقا "- هنگامی که شما در عشق به کشور در نگاه اول سقوط و تمام وقت شما می خواهید به آنجا برگردید. شاید حافظه ژنتیکی کار کند - پس از همه، یک فرضیه وجود دارد که اولین افراد در این قاره ظاهر شدند. این تاسف است که سنت ها به تدریج به گذشته می روند. هنگامی که من شروع به سوار شدن ده سال پیش، آفریقایی ها برهنه رفتند، و در حال حاضر در حال حاضر در سینه ها رقص وجود دارد. اینترنت ظاهر شد اما گوشه های حیات وحش هنوز باقی مانده است، و فوق العاده جذاب است. از آفریقا، من به آرامی به آسیای مرکزی و مرکزی حرکت می کنم. من ایران، پاکستان، افغانستان را دیدم. در افغانستان، شما واقعا به زمان قرون وسطی می روید، به طوری که با زمان ماشین حرکت کرد.

- لذت بردن از چیزی از سفرها علاوه بر احساسات؟

- لباس ملی Pavlu Nikolaevich آن را دوست ندارد، گزش: دامن کولی دوباره ترسید! او ترجیح می دهد یک سبک ظریف، و من دوست دارم ethno. این نیز چیزهای بسیار راحت ساخته شده از مواد طبیعی: کتان، پنبه، پشم - پوست بسیار زیبا، رنگ های روشن، جالب است.

- بازگشت شما به سرگرمی های قدیمی - بافندگی از دانه ها چیست؟ شما به شما گفتید که در این زمان دخیل هستید، زمانی که پدر رفت.

- بله، پس من یک کت و شلوار کنسرت بزرگ رانده شدم. هنگامی که شما به تنهایی زندگی می کنید، شما شروع به شنیدن بدن خود، نیازهای آن. من حدس می زنم که من نیاز به این گلدوزی برای تغییر از افکار غم انگیز و نمی توانم دیوانه شود. و حالا من نمی دانم چرا. من دانه های پراکنده شدم، و تصمیم گرفتم آنها را به نحوی جالب تر کنم. مروارید باروک فقط به صورت مد. من رفتم، دانه های بیشتری را خریدم، جمع آوری شد - زیبایی معلوم شد. من شروع به شنیدن از دوست دختر: من می خواهم همان! من دکوراسیون را زمانی که زمان وجود دارد.

- شغل شما چگونه توسعه می یابد؟ آیا پس از شرکت در "صدای" چیزی تغییر کرده است؟

- در واقع، خیلی زیاد نیست مخاطبان من به خوبی در برنامه عاشقانه عاشقانه در کانال Culp می دانند. و این افراد به فیلارمونیک می روند. مخاطبان کانال اول، که به "صدا" نگاه می کنند، به فیلارمونیک نمی روند. اما برخی از طرفداران اضافه شده اند، و خوب است. من ژانر موسیقی را تغییر ندادم، من نمی خواهم. گاهی اوقات من در باشگاه های مسکو با برنامه "Hooligan" انجام می دهم، همانطور که من آن را می نامم. چنین شانسون شوروی خوب، آهنگ های اودسا. وقتی که مردم پر سر و صدا هستند، فضای کاباره را دوست دارم. من متاسفم، من در دامن کوتاه، رقص - من یک بار بزرگ انرژی را دریافت می کنم!

- هنوز چنین داستان وجود دارد: یک مرد عاشق یک زن می شود و شروع به بازنگری می کند.

"او فکر می کند: در حال حاضر من او را کمی تحت خودم، که قرعه کشی. پس مردان احمقانه اگر چه ... من شروع به سفر کمتر، من از دست دادن آن. اما، به افتخار شوهرم، باید بگویم، او را در خلاقیت محدود نمی کند. من فکر می کنم او درک می کند: این جاده به هیچ جا نیست.

ژاکت، Fendi (Vipavenue)؛ بالا و شلوار، همه - emka؛ کلاه، Lia Gureeva؛ حلقه، قهرمان املاک

ژاکت، Fendi (Vipavenue)؛ بالا و شلوار، همه - emka؛ کلاه، Lia Gureeva؛ حلقه، قهرمان املاک

عکس: کنستانتین خوااها

- شما یک چرخه بسیار جالب از برنامه های موسیقی ایجاد شده با Olga Cabo ...

- بله، و ما آنها را با الیا ادامه می دهیم. به طور کلی، آن را در مورد شخصیت من بسیار صحبت می کند. برای اولین بار در بیست و دو سال، عاشقانه Svet در شعر Akhmatova، من فقط بیست سال بعد به منظور ایجاد عملکرد موسیقی. ما در حال حاضر سه عملکرد داریم! دو نفر از آنها به Akhmatova بزرگ و Tsvetaeva اختصاص داده شده، آنها نیاز به توجه و اتصال دارند. سومین آسان تر است، یک تعطیلات عالی، جایی که هر آهنگ و شاعرانه Stanza دوست داشتنی و شناخته شده است. عملکرد بسیار شبیه به این عموم است، اما آنها را در شرایط کنونی حمل و نقل دشوار است. مقاله هزینه های عالی. و در حال حاضر من یک پروژه دیگر که من به مدت سه سال رفتم. چنین سازنده آرژانتین Astor Piazzolla وجود داشت که با استفاده از موز، مجاهدین خواننده، آنها را در زبان های مختلف اروپایی انجام دادند. وقتی اولین بار پیشنهاد دادم این ballads را بخوانم، رد شدم، زیرا کلمه برای من مهم است. اما پس از آن ایگور پیسریا آنها را به روسی ترجمه کرد، و من به خاطر زندگی به من آسیب رسانده ام. فقط من هنوز رمان Marquez "عشق در طول طاعون" را بخوانم - فقط از لذت جان سپردم - و متوجه شدم که هر دو piazzale ballads، و این رمان در اصل، در مورد همان چیز. من توسط سرگئی Sotnikov مدیر جوان توصیه می شود، که فورا یک رمان بزرگ را تحت فرمت عملکرد سازگار کرد. بازیگر Grigory Siavinda بازیگر من شد. ما کاملا با او متفاوت هستیم، و همچنین بسیار جالب است. در 22 آوریل، ما یک برتر داریم.

"نینا، آیا چنین عاشقانه ای وجود دارد یا یک رشته ای است که می تواند ماهیت درونی شما را بیان کند؟"

- در حالی که من ازدواج نکردم، فکر کردم این ردیف مارینا Tsvetaeva بود:

خوش شانس و خوشبختی وجود دارد

بدون نیاز به آواز خواندن آنها -

اشک پور! چقدر شیرین می شود

Griefly - ریختن ریختن!

و آن را به پایان می رسد مانند این:

برای یک بار صدای، شاعر،

دن، بقیه گرفته شده است.

به نظر من این است که این در مورد زندگی من است. و سپس من با Pavel Nikolaevich ملاقات کردم، همچنین با صدای بزرگ. اما، ظاهرا، او در زندگی در زندگی نبود. و حالا ما توسعه یافته ایم - و شادی کردم.

ادامه مطلب