داستان های زنده: "خودت را دوست دارم و هرگز شک ندارم که تو زیبا هستی"

Anonim

"سلام! من نمی دانم که آیا داستان من به شما مناسب خواهد بود یا خیر، "یوجین نامه اش را آغاز کرد. دختر به یاد می آورد که چگونه داستان به جوانانش افتاد، برای همیشه زندگی را تغییر داد. هنگامی که شما آن را برای اولین بار بخوانید، فکر می کنید: "آیا واقعا در زندگی واقعی اتفاق می افتد؟" پس از همه، تنها در سری ها و فیلم ها، ما از صحنه هایی از نحوه برخورد با افراد سابق سال گذشته استفاده کردیم. با این حال، در تاریخ Zhenya، هیچ جایی برای سقوط اخلاقی مرد و بسیاری از بازگشت زیبایی های مرسوم وجود ندارد - تاریخ آنها با اسلحه دوستانه و شناخت خطاهای جوان به پایان رسید. آیا می خواهید بدانید که چه اتفاقی برای قهرمان این داستان افتاد؟ زیر را بخوان.

"به نظر می رسد که من فقط 16 ساله بودم - فقط پرونده پس از امتحان های فارغ التحصیلی از کلاس 9 بود. پیش از این دو سال قبل از پذیرش در دانشگاه باقی ماند، پس به نظر می رسید که در حالی که شما می توانید از آن لذت ببرید و در مورد هر چیزی فکر نمی کنم. به طور کلی، تابستان من گذشت - با دوستان خود در نیمکت های پاتکس نشسته و به کل صدای زنگ زد، به شدت در پارک گورکی رفت و به جلسات گذشته در فیلم ها با دوستان رفت - هر کدام با دوست پسرش، که پس از آن به عدم امکان بزرگسالان فکر کرد آنها قبلا مدرسه را تکمیل کرده اند و به دانشگاه می روند. همه چیز خوب پیش رفت اگر یک بار به طور تصادفی برای دیدار با دوستان دیر شد - تلفن ها پس از آن تنها ظاهر شدند، ما بیشتر نبودیم. من نشسته ام، منتظر آنها در یک مغازه در نزدیکی مترو - 5، 10، 20 دقیقه - هیچ کس. فقط بعدا متوجه شدم که در آن زمان آنها قبلا در پارک همراه با دوستان ما بوده اند - آنها به خاطر اتهامات دائمی من را مجازات کردند و تصمیم گرفتند آموزش دهند. به طور خلاصه، من شروع به نشستم، من در حال حاضر قصد داشتم بلند شوم و به خانه برگردم، به عنوان یک مرد من را قلاب کرد. من، پس هنوز جوان هستم، اما خیلی گرم نیست، موافقت کرد که با او ملاقات کند. "

در نوجوانی، Offead برای زنده ماندن دشوار است

در نوجوانی، Offead برای زنده ماندن دشوار است

عکس: unsplash.com

بیشتر Zhenya به یک داستان طولانی از این که چگونه پسر جدید خود را نیز، به هر حال، سرنوشت به معنای واقعی کلمه به او به ارمغان آورد. رمان آنها روشن بود، اما خیلی سریع به پایان رسید - این مرد احساسات دختر را در لحظه ای صمیمی ترغیب کرد. قهرمان، حتی پس از آن یک دانش آموز، مانند بسیاری از دختران در سن او، یک اسکوسیوم را با یک لایه سه گانه faudo پوشیده بود - فکر می کرد که به نظر می رسد سرد به نظر می رسد، و او به اندازه "صفر" سینه خجالتی بود. پاراگراف را با جزئیات صمیمی در کنار ما قرار دهید - بیایید در مورد لحظه ای که کمتر احساسی است، بگوییم. Evgeny، پس از دیدن یک برهنه محبوب جدید، خندید: گفته می شود او نمی تواند فکر کند که Zhenya، که دارای باسن گرد بود، و پس از آن نه کمر باریک ترین، شاید "مخزن" قفسه سینه.

"من هرگز در زندگی ام به عنوان در این دو هفته غرق شده ام - پس از لحظه ای که به سرعت لباس پوشیدن و فرار از آپارتمان خود را فرار کرد. من نمی توانم فکر کنم که او، پسر هوشمندانه و بالغ، می تواند چنین دختر 16 ساله را بگوید! حتی Goosebumps در حال حاضر از طریق پوست فرار می کردند - من خوشحال شدم که به این داستان بگویم که به دوستانم بگویم، با اشاره به این واقعیت که با این مرد ما اهداف مختلفی در زندگی داشتیم. " یوجین می نویسد که او برای اولین بار به سخنان خود اعتقاد داشت و ظاهر او را به دار آویخته - او موهایش را به کاره پوشانده بود، که از کمر استفاده می کرد، شروع به رنگ آمیزی بیش از حد به رنگ "زشت" کرد، خود را به عرق هفتم تسلیم کرد تمرینات برای خلاص شدن از باسن گرد شده. او در مورد این واقعیت که کمی بیش از 18 ساله بود، بلافاصله یک عمل جراحی پلاستیک را انجام داد. "اما خدا را شکر، مادر من به نجات رسید. او به معنای واقعی کلمه من را به یک روانشناس تبدیل کرد. ما حدود یک سال در مارینا مشغول به کار بودیم، تا زمانی که اعتقاد بر این که هر فردی به شیوه ای زیبایش است و هیچ کس حق ندارد انتقاد از آنچه که به طبیعت به من داده شده است انتقاد کند. پس از کلاس ها با روانشناس، من توسط کتاب های فروید، یونگ، پیاژه، مجذوب شدم. من حتی متوجه نشدم که چگونه امتحانات را تصویب کردم و به دانشکده روانشناسی به دانشگاه اصلی کشور وارد شدم. می گویند که من خودم را دوست داشتم و در مورد پلاستیک را فراموش کرده ام، من حتی - من تمام سینه های قدیمی را برداشتم و دستور دادم حتی مجموعه های بیشتری از توری را مرتب کنم. "

چه کسی می داند که انتظار قهرمان پشت سر او است

چه کسی می داند که انتظار قهرمان پشت سر او است

عکس: unsplash.com

"ما سالها در پنج سال گذشته با Zhenya ملاقات کردیم، احتمالا، زمانی که من فقط در سال سوم دانشگاه بودم. او مدت ها به پایان رسیده است، او توسط یک وکیل مشغول به کار بود و به نظر می رسد یک متخصص خوب است. معلوم شد همه چیز مسخره است و به عنوان حتی در سریال تلویزیونی - من یک کارآموزی را با یک روانشناس در یک کلینیک خصوصی واقع در مجتمع اداری تصویب کردم. او معاینات پزشکی را برای مراجع، امتحانات سالانه کارمندان انجام داد و گاهی اوقات کودکان را گرفتند. مردم از طریق کوه ها راه می رفتند، به طوری که با تفاوت های آنها از یکدیگر متوجه نشدند، زیرا او به دفتر آمد. من فقط گوشی را در کیسه پاک کردم (همیشه قبل از مصرف آن را انجام می دهم، خاموش می کنم)، فک را به کف تبدیل کردم. در مقابل من مردی بود که پنج سال پیش از آن متنفر بود. زیبا، برنزه شده - فقط از اسپانیا از تعطیلات با دوست دختر خود بازگشت و به معاینه فیزیکی سالانه به ترتیب سر آمد - بقیه برای مدت طولانی برگزار شد. من از خودم انتظار نداشتم که خوشحالم که او را ببینم. به جای بازرسی، ما این 15 دقیقه صحبت کردیم - او به خاطر کلماتش عذرخواهی کرد، گفت که متوجه شده است که چه اعتماد به نفس من تبدیل شده است. و من نیز خشم نداشتم - حتی او را خداحافظی کردم. "

یوجین از داستان خود به اتمام برساند. "من به خودم رفتم تا خودم را به خودم تحمیل کنم، و در 21 سالگی متوجه شدم که من نه تنها امکان پذیر نیست، بلکه خودم خودم را مجازات نمی کنم. هر روز من با لبخند بیدار می شوم، من به انعکاس من نگاه می کنم و می گویم: "چه اتفاقی می افتد، شما قوی هستید، شما می توانید مقابله کنید. عشق خود را و هرگز شک نکنید که شما زیبا هستید. "

شرکت در داستان های زندگی ما پروژه. ارسال داستان ها در مورد تحول خود - خارجی یا داخلی - در ایمیل ما: [email protected].

ادامه مطلب