اولگ گازمنوف: "هر فرزند من به من یک زندگی دیگر می دهد"

Anonim

- اولگ، به یاد داشته باشید که یک خانه دارید که در آن بزرگ شده اید؟ سنت ها در خانواده تان چیست؟

- کاملا به یاد داشته باشید این یک خانه آلمانی بود، بسیار طولانی مانند باراک بود. شش ورودی و دو و نیم. نیمی از کف توسط اتاق زیر شیروانی اشغال شد. در یک ورودی دو خانواده وجود داشت که توسط یک باغ مشترک به اشتراک گذاشته شدند. به تنهایی با همسایگان جمع آوری سیب هایی که تا ماه مه از ما نگهداری می شدند. من خاطرات کودکان بسیار روشن دارم از هفت سال، من بدون پدر بزرگ شدم، و مادرم به عنوان یک دکتر کار می کرد، برای تمام روز رفتم، و خودم را به آن دادم. به یاد داشته باشید که برای سال جدید ما همیشه درخت کریسمس، یک پنیر واقعی و بویایی را پوشانده ایم. و مادر من و من اسباب بازی خود را انجام دادم، آنها را از کاغذ بیرون بریزید. از آنجا که در Kaliningrad پس از جنگ با اسباب بازی ها مشکلی داشت. و در باغ ما یک تمشک خیره کننده، انواع آلمانی رشد کردیم. و در آن هیچ کرم وجود نداشت. من در تابستان، در تعطیلات، مسابقات Flawlshelushka، آن را دریافت کردم، آنجا، کتاب های ماجراجویی را بخوانید، دست خود را به لمس راول مالینا لمس کرد. و هنگامی که توت ها به پایان رسید، من به کوش بعدی نقل مکان کردم. و بنابراین می تواند تمام روز را صرف کند.

- اگر به دوران کودکی بازگردید، چه چیزی آن را یک روز می شود؟

- من نمی دانم چه روزی را انتخاب می کنم. من بیشتر از دوران کودکی من خوشحال شدم. با وجود وضعیت نسبتا شدید پس از جنگ، مشکلات غذایی و لباس های لباس. هر روز، به جز اولین ماه سپتامبر، زمانی که من به کلاس اول رفتم. در این روز، علیرغم این واقعیت که مادرم دست من را نگه داشت، یک زن مست شده بر روی یک مورچه شلیک شد. و من به بیمارستان رفتم، عملیات را ساختم، ابرو را دوختم. من هنوز یک زخم را ترک کردم

"آیا شما به یاد داشته باشید که چگونه اولین بار دیدم و پسر خود را از رانگون گرفتم؟"

- البته یادم هست. به هر دلیلی به نظر می رسید که او دارای یک بینی بسیار بزرگ، قفقازی بود. (می خندد.) اما در طول زمان، همه چیز تمام شد. و من یک لحظه را به یاد می آورم زمانی که rodion چند ماه بود - من کاملا کوچک بودم، من در صندلی چرخدار دروغ می گوییم و هنوز نگفتم. و قبل از پیش بینی آب و هوا، ملودی معروف بازی کرد. و rodion او را با صدای نازک تکرار کرد. این، من بلافاصله متوجه شدم که او آواز خواندند.

Rodion Gazmanov در مورد سگ به نام لوسی زمانی که او 7 ساله بود، آواز خواند

Rodion Gazmanov در مورد سگ به نام لوسی زمانی که او 7 ساله بود، آواز خواند

- چه چیزی را دوست دارید به rodion بگویید، اما نمی گفت؟

- احتمالا، اغلب شما باید بگویید که من او را دوست دارم. اما به نحوی بین مردان بسیار پذیرفته نشده است. من او را دوست دارم. او پسر من است. اولین بار من

- پس پسر به شما آموخت؟

- نه تنها rodion، بلکه تمام کودکان همه ما، بزرگسالان، آموزش می دهند. آنها ما را خوشحال می کنند - در مورد مشکلات فکر نکنید. همه بچه ها خوشحال هستند و سپس آنها رشد می کنند، بسیاری از نگرانی ها ظاهر می شود، و شادی به جایی تبخیر می شود. در حال حاضر من یک کودک سوم، جوان ترین، دختر Maryshka دارم، - من زندگی سوم را از طریق چشم سوم کودک زندگی می کنم. این است که هر فرزند من به من یک زندگی دیگر می دهد. همراه با آنها من به اطراف جهان تعجب می کنم و به لطف آنها است که من درک می کنم که گاهی اوقات فقط به نگاه کردن به دریا، خوشبختی است.

- به نظر شما، آیا شما یک پدر خوب هستید؟

- احتمالا بهتر است از rodion بپرسید. و او، البته، شما نمی گوئید که من بد هستم (می خندد.) بنابراین حقیقت واقعا پنهان است. من حدس می زنم که من یک پدر بسیار خوبی نیستم، زیرا به ندرت فرزندانم را می بینم. من می خواهم آنها را بیشتر ببینم، اما برنامه توریستی این فرصت را به من نمی دهد.

rodion gazmanov

rodion gazmanov

Rodion Gazmanov: "من واقعا سعی می کنم یک پسر خوب باشم"

- RODION، به یاد داشته باشید که یک خانه دارید که در آن بزرگ شده اید؟ سنت ها در خانواده تان چیست؟

- من در Kaliningrad زندگی کردم، و در مسکو، و در حومه. مکان های مختلف و خانه های مختلف. هنگامی که ما در نقره ای زندگی می کردیم، دوست داشتم یک دوچرخه را با یک سگ سوار کنم. در حال حاضر در خانه ما دوست داریم گوشت را با پدر سرخ کنیم. این یک سنت بسیار خوب است. ما با او رقابت می کنیم، که طعم دهنده را طبخ می کند. و هنگامی که ما فقط به مسکو رفتیم و در نزدیکی Suschevsky Vala زندگی کردیم، خانه ما یک خط تراموا را برگزار کرد. و اگر تراموا گذشت، این کار بر روی حجم کامل تلویزیون کار نمی کرد. و من مجبور شدم با یکدیگر صحبت کنم.

- اگر به دوران کودکی بازگردید، چه چیزی آن را یک روز می شود؟

- احتمالا روزی که من برای اولین بار پشت صحنه بودم. من کمی بیش از سه سال بود. پدرم با من در تور گرفت. او سپس در گروه Kaliningrad Group "Galaxy" کار کرد.

- مهمترین عضو پدر شما؟

- فقط، احتمالا، لحظه ای که او را با خود در تور برد. من دیدم آن را در صحنه کار می کند. سپس تعداد کمی از مردم در این کشور می دانستند که اولگ گازمنوف. هیچ "اسکادران" و "افسران" و نه "ملوان" وجود نداشت. اما پدر پدر در حال حاضر انجام داد. و مخاطبان آن را شگفت انگیز گرفتند. من نمی دانستم پس باید خیلی زود به شلیک شود. اما اتمسفر، که البته پوشیده شده بود، منحصر به فرد است.

اولگ و راون گازمنوی با هم تقریبا 30 سال به مرحله می روند

اولگ و راون گازمنوی با هم تقریبا 30 سال به مرحله می روند

- چه چیزی را دوست دارید پدر بگو، اما نمی گفت؟

- من فکر می کنم که هرگز بیش از حد به پدر و مادر که شما آنها را دوست دارید بگویید. این غیرممکن است که این زمان کافی را بگویم. بنابراین، من سعی می کنم و پدرم، و مامان آن را در مورد هر یک دیگر می گویند.

- پدرت به شما آموخت؟

- او تدریس کرد و همچنان یاد می گیرد که به خودش سخت باشد. خواستار شاید این شخصیت من را خراب کند، زیرا من حتی به دیگران نیاز دارم. اما لحظه ای که می دانید آنچه را که می توانید انجام دهید بهتر، و انجام دهید، بسیار مهم است. شما می توانید همه چیز را به عنوان آن را ترک، اما بر روی آن آرام نیست. این لغو پذیری برای آنچه شما انجام می دهید بسیار مهم است. این فاقد بسیاری از نوازندگان برای موفقیت است.

- به نظر شما، آیا شما یک پسر خوب هستید؟

- من واقعا سعی می کنم. این برای من مهم است

ادامه مطلب