matveyev خشمگین

Anonim

matveyev خشمگین 45766_1

"من در اوایل دهه 80 در اوایل دهه 80 در اوایل دهه 80 در اوایل دهه 80،" در اوایل دهه 80 در اوایل دهه 80 در اوایل دهه 80 وارد "شد.

- متاسف! - من گفتم، بدون بالا بردن چشم از طبقه (من چنین عادت داشتم) و می خواستم یک قدم به سمت به سمت ...

"چشمان من"، چانه من بلند شد، اطاعت از حرکت یک دست بزرگ ... من خودم را از ترس بسته بودم، و هنگامی که یک چشم افتتاح شد، خنده ای از چهره Evgenia Semenovich Matveev را دیدم.

- آه، شما، بازیگر آینده، و کارگردان از ...

"من در همه بازیگر نیستم،" من از دست دادم، "من بیش از هیچ چیز ...

سالها طول خواهد کشید و در یکی از جشنواره ها ما با Evgeny Semenovich در یک جدول خواهیم بود.

"نه، شما فقط فکر می کنید،" او راز من را به کسانی که نشسته نشسته اند خیانت کردند. - این Pigalian، که پس از آن از قدرت سال پانزده ساله بود، رویای آن را اعلام کرد که او به هیچ وجه بازیگر نیست که او ادعا می کند، هیچ چیز دیگری برای انجام دادن به بازیگران ... - همه چیز متولد شد.

Semenovich ادامه داد: "اما هنوز هم، من به خوبی انجام می شود که من شما را در vgik عمل می کنم، ادامه دادم.

این بود و ... یک مرد عاقل بدون عالی به من توضیح داد که در بهترین حالت من فیلم دیپلم من را روی دیوار آویزان می کنم ... خوب، به طور کلی، حدس می زنم که این دیوار خواهد بود. با تشکر از شما، Evgeny Semenovich! من همیشه به شما گفتم - در هر جلسه ما، در هر مکالمه تلفنی ...

"Matveyev خشمگین" - به همین ترتیب اغلب همکارانش نامیده می شود. او شانه خود را قطع کرد، گفت که او فکر می کرد، از دشمنان. "من می خواهم یک شخص را به بهترین و فوق العاده آلوده کنم. این همه خاکی که ما را احاطه کرده است، به ما نمی چسبد. برای آن من باید مبارزه کنم باید محافظت می شود. شمشیربازی از انواع حملات. اما بسیار سخت است ... و فقط به نام "عشق در روسیه"، او گفت، و او متهم به کنگره و در کنگره V اتحادیه انجمن سینماگران شد. که "بسته بندی" او تا پایان عمر خود به یاد می آورد.

Lidia Aleksevna می گوید: "Lada، Lidia Aleksevna یک بار، Lidochka مورد علاقه خود را، که او پنجاه و شش ساله زندگی کرد. - خب، به من بگو حتی این احمق، که غیر ممکن است. در حال حاضر همه چیز را فراموش کرده ام، و او به یاد می آورد. به عنوان یک کودک، او خداست!

و او یک کودک بود. خوب، دست زدن و ساده لوحانه.

- آیا می دانید که من به Lidochka به عروسی طلایی می دهم؟ - و متاسفانه لبخند

- چگونه می توانم بدانم، عمو Zhenya - با دست خود را از Evgenia Semenovich، او یک بار به عمو Zhenya برای من تبدیل شد.

- کت خز مرطوب او هرگز او را نداشت. و من قبلا هرگز پول نداشتم و اکنون، فقط به او هنوز به او نگویید ...

و او میز میز خود را گذاشت. و من یک آویز طلایی را روی یک زنجیره طلا دیدم.

- زیبا، هر چند؟ - نگاه کاملا کودکان است. - اوه، زود به رفتن به او ...

و با چنین اشتیاق، او گفت که من آماده بودم که از طریق تمام کتهای خز و الماس من روی انگشتانم قرار بگیرم.

"در تمام نقاشی های من، من یک زن را در پایه گذاشتم. من به او دعا می کنم، زیرا، به نظر من یک زن پدیده الهی ترین است. " "عشق شایستگی نیست، آن را به وسیله طبیعت داده می شود، اما شما باید بتوانید این را مطالعه کنید. عشق باید حفظ شود، شما باید از آن محافظت کنید. " او به رمان ها با زیباترین بازیگران سینمای شوروی نسبت داد و او لیدیک را دوست داشت.

"شما می دانید، یک روز من خیلی دور رفتم ... او را با خلق و خوی او جذب کرد." من او را در کار در صحنه دیدم. او به من یک بازیگر را فتح کرد. و به نظر من این بود که این عشق است. و لیدا اجازه دهید برو برو، گفت: "برای شما دشوار است. خودتان را گول بزنید، از بین برود. " و مادرم به من گفت: "شما مجازات نخواهید شد، اما من با لیدا باقی خواهم ماند."

- این است - و من نام بازیگر معروف را گفتم. - او، بله، عمو Zhen؟

- بله خیر ... - و او به اطراف نگاه کرد. - با یک بازداشتگاه ما برای مدت طولانی ازدواج کردیم. بلافاصله پس از انتشار فیلم "خون بومی". و حتی گفتم که من پدر دخترش بودم.

و او نام خانوادگی بازیگر را نام برد. نجوا. در گوش

"آه،"، ​​من ناخواسته ای را از دست دادم.

- و شما، یک دهقان باشید، در عشق نمی افتد؟ بله، همه چیز در مورد آن دیوانه شد. اما من از دروازه به نوبه خود داده شدم. این وفادار و وفادار است. شوهرش برای دو هفته، من از یک دوست زندگی کردم، من به خودم آمدم. و بازگشت به خانه، شنیده می شود: "امروز صبحانه بودید؟" و از آن به بعد، از آن زمان، من به من یادآوری نکردم.

در سال های گذشته زندگی او، او از من یک سوال از من پرسید:

- خدا را ممنوع کنید لیدن اولین را ترک خواهد کرد، پس چه کاری انجام خواهم داد؟

"همسر عمو"، من buff. - بله، شما پیش از زمان خود را دفن کنید، و لیدیا الکوائوا.

شروع سال 2003 من قصد دارم آپارتمان خود را ترک کنم، به طور معمول، ما به طور معمول در حال مذاکره به چیزی در دفتر، عمو Zhenya در نهایت به برخی از داستان های خنده دار می گوید و به طور ناگهانی به طور ناگهانی من را به او فشار می دهد، و من می شنوم: "خداحافظ". من به شدت در چشم او نگاه می کنم و درد را می بینم، آنها پر از اشک هستند. او همه چیز را در مورد خود می دانست، عاقلانه من عمو زنیا.

ادامه مطلب