چگونه یک زن کار بدون "دست شلاق" را باز می کند؟

Anonim

1993 من دانشگاه را به پایان رساندم و به مدرسه فارغ التحصیل در تخصص "هیدرودینامیک مغناطیسی" وارد شدم. چشم انداز به وضوح به وضوح پرداخت شد - سفرهای روزانه به آزمایشگاه، آزمایش های بی پایان، لوله های آزمایش مایع مغناطیسی، نوشیدن چای طولانی با همکاران، به طور پیش بینی خوش بینانه - دستیار بخش و پایان نامه در پنج سال. با تشکر از احزاب سلسله مراتب نهادی به جای رئیس هوشمند خود، یک دانشمند مشهور جهان، من به دین مشهور هستم. او دارای چهره قابل توجهی قرمز بود، بلاروس صحبت کرد و به سختی سخنرانی های Feynman یا حداقل Landau را با Lifshitz خواند. حتی کارآموزی احتمالی در فرانسه به خصوص تصویر را روشن نکرد. من چیز دیگری را می خواستم من در درس های زبان روسی برای کره جنوبی کار کردم و شوهر جوان من آندری، همان دانشجوی فارغ التحصیل غیر واقعی، به عنوان یک Vertellor در یکی از اولین خانه های چاپ خصوصی کار می کرد. جاه طلبی های مالی دیوانه من در آن زمان، شامل حذف آپارتمان، در سفر تابستانی به Gelendzhik با چادر، ژاکت جین و خرید میوه های منظم برای کودک نیست. به دلایلی من غرور را به یاد می آورم که از فروشندگان از یک سینی خواسته ام تا گیلاس یا انگور را وزن کنم. به نظر می رسید لوکس غیر قابل تصور بود.

زندگی ما یک نظم بزرگ را تغییر داده است، که آندری به عنوان یک کارآفرین خصوصی تشکیل شده بود، و پس از شش ماه، اولین شرکت ما را در همکاری با یک طراح ثبت نام کرد، آندره همکار سابق. این شرکت به این روز با نام شاداب "رنگ جهانی" وجود دارد، که از رشد سریع و سقوط و عبور از کشور بومی از طریق تمام بحران ها و آزمایش های دوم × 20 سال به سر می برد. به یاد داشته باشید که چگونه ما در روز آوریل سوار شدیم که ما در نیمکت های کمیته اجرایی منطقه مسکو مینسک نشستیم و اسناد مستمر را در چاپگر جوهر افشان چاپ کردیم. آندره مدیرعامل شد، من یک حسابدار هستم، استاندارد آن زمان.

اولین رایانه های کامپیوتری ... به یاد داشته باشید که آیا وقت خود را به یاد می آورید، به یاد می آوریم؟ .. کپی ما LC نامیده می شود یا خیر، زیرا آن را به نام "اپل" طرفداران "Elsushka" نامگذاری شده بود. او نه چندان دور دست خود را در کابینت های اداری آمد، اما برای سالهای زیادی به ما اعتماد کرد. او برای پول ناخواسته در سال 1993 خریداری شد - چیزی شبیه به سه و نیم هزار دلار - و برای برخی از زمان ما در یک آپارتمان قابل جابجایی ایستاده بود، همراه با لیزر (!) چاپگر ارزش بازار خود را دو برابر می کند. به هر حال، چاپگر چاپ شده در وجدان بیش از پنج سال پیش ...

سپس ما در یک آپارتمان استودیویی با یک آشپزخانه بزرگ زندگی کردیم. دوستان ما برای روزها و شبها در آشپزخانه آویزان شدند، به طور دوره ای در خوابگاه آشپزخانه می خوابند و یک پسر سرخ شده در شرکت "Elsushki" در اتاق فوت کرد. این وضعیت در روح مینیمالیسم بود - یک میز نوشتن، قفسه کتاب، بسته بندی بافلس، کمد لباس و یک کمد بود. برای کار در یک کامپیوتر، گاهی اوقات لازم بود که کسی را از دوستان یک مدفوع حذف کنید و آن را به اتاق برسانید. دوستان متهم نبودند و مرتب شده اند، بدون وقفه مکالمات، آهنگ ها، بازی ها در پل، یا چه چیز دیگری که ما آن را انجام دادیم.

اما در طول زمان، آنها هنوز دفتر را حذف کردند، آنها به ماشین چاپ قدیمی رمایور اجاره می کردند و یک بزرگسال را آغاز کردند. سپس همه همه چیز را در یک ردیف انجام دادند. ما همچنین علاوه بر فعالیت های تبلیغاتی چاپ شده نیز برای دریافت تنها در تجارت عطر فرانسه مورد استفاده قرار گرفتیم. در Ascetic × 90s، ما رویای یک زن بلاروس ساده در مورد عطر فرانسوی، تحویل در مغازه های شهر یک حزب کوچک ارزان، اما روح واقعی فرانسه. گواهینامه مبدا متصل شده است. عطر ها در "هورا" جدا شدند، نیمی از احزاب فروشندگان، جدا شدند، نه به فشار انکار نکردند. ما در تمام فروشگاه های بزرگ شهر تماس گرفته ایم و آموخته ایم که سربار را بر روی کامپیوتر انجام دهیم. دست ها و پاها برای دور زدن تمام مغازه ها و کالاها نبود. آنها دستیار پسر عموی پسر خود را - اولین کارکنان دفتر خود را بردند. جدید 1995 ما با Sangriya از فروشگاه ارز در زیرزمین ساختمان ما ملاقات کردیم، دقیقا در مقابل خانه چاپ (2.5 دلار برای 1.5 لیتر، من به یاد داشته باشید، من خودم یک لباس ایتالیایی پشمی از زیبایی باور نکردنی، صورتی با خاکستری خریدم نامه بالا، پایین جهان چکرز، ما در کار جشن شاد قرار گرفتیم. همه پر از شور و شوق و برنامه های رنگین کمان بیشتر برای آینده بودند.

یو پی اس و شکست، درگیری های کار و بررسی های وحشتناک، طلاق با بنیانگذاران و بحران روابط شخصی وجود داشت. اگر کسی به من در سال جدید دور، یک عکس از من در 10، 15، 20 ساله نشان داد، به احتمال زیاد اعتقاد ندارم. اما این داستان کاملا متفاوت است ...

ادامه مطلب