گربه که دفتر خاطرات را هدایت کرد

Anonim

گربه که دفتر خاطرات را هدایت کرد 45728_1

Tricolor، یک گربه سیاه و سفید قرمز در حیاط کنار پمپ نشسته و به طرز شگفت انگیزی بازتابش را در آن بررسی کرد. گربه به وضوح آن را به وضوح دوست داشت، او بی سر و صدا به آب از یک پا و تورا کاراکتی از لذت به عنوان یک موتور کوچک لمس کرد. آب و هوا خشن بود، فوریه: برف کوچک با باران بود. اما گربه به آن توجه نکرد. درست مثل چکمه های رنگارنگ و چکمه های رنگی فلش. او در غرور مردم در اطراف نوسان تازه ساخته شده و در تعطیلات آینده خود - روز همه دوستداران جمع نشده است. گربه در خود مشغول شد و تنها شنیده شد: "Dusya، Duskey!"، احیا شد، سر خود را تبدیل کرد و پسر کوچولو را دید که او را در تمام جفت های پسر حمل می کرد.

لو دکین او را دوست داشت - او همیشه قطعات مرغ یا سوسیس را از خانه به ارمغان آورد، و گاهی اوقات حتی قطعات خود را برای صندلی خود را با غذا خریداری کرد. برادران و خواهرانش گربه را دوست داشتند: جوانتر رازکین در تلاش بود تا او را از بین ببرد، بلندترین - در یک دستمال کاغذی پشم و آواز خواندن لالایی را گرفت. Levka، به گفته گربه، بهترین و بی ضرر در خانواده بود، اما او همچنین نام او نام وحشتناک "Duskin" نامیده می شود. "من Isolde هستم!" - بیش از یک بار گربه را در زبان خود توضیح داد. اما هیچ کس نمی دانست، نمی شنود و به عنوان افتخار از شخص سلطنتی او پرداخت نمی شود. در همین حال، او همکار این خانه و مهمترین تایمر قدیمی قدیمی بود.

Dusia-Isolde در تابستان متولد شد زمانی که یک زمین در محل حیاط و یک مجموعه چند طبقه چند طبقه چند طبقه "قلب" در شهر پوشکین وجود داشت. مادر مادر مادر قرمز خود را به شهر منتقل شد، و جنگل های گره خورده از بچه گربه ها از ماشین در امتداد جاده فرود آمد، در اولین محل متروکه. برادران و خواهران خوشمزه خوش شانس بودند - آنها بچه ها را در گربه جدا کردند. Herus Herus، تنها سه رنگ در کل خانواده، در زمین باقی مانده است. اغلب مردم پس از آن گفتند که مانند لاک پشت نامیده می شود و شادی را به ارمغان می آورد. اما تا کنون من در زندگی شما موفق نبوده ام. درست است، یک نکته وجود داشت: هنگامی که او قبلا یخ زده بود و جمع شده بود تا با گرسنگی بمیرد، کارگران در زمین بذر ظاهر شدند، زمان را قرار دادند و شروع به تغذیه غول پیکر شاورم و بلیشا کردند. خوب، و سپس ساخت و ساز جوش داده شد، و در میان کارگران لودا بسیار سخاوتمندانه و شرافتی بودند.

هنگامی که خانه شروع به سود کرد، یک گربه دوستان جدید ظاهر شد. بسیاری از صاحبان آپارتمان تغذیه شده به دوازده، با او بازی کردند. و حتی فرش خز را بر روی یکی از پله های سیاه پوشانید، به طوری که او در آب و هوای بد پنهان شده است. اما بیشتر از همه در جهان Duskey رویای عشق واقعی بود. برای دیدن هر شخصی و نه فقط تغذیه، اما به او رفت تا زندگی کند. تا کنون، کسانی که می خواهند شادی را به دست آورند، مطلقا چیزی نیست. Snooch سکوت است چند بار در مورد نوسان قرمز، که در آن مردم در حال حاضر شلوغ شده اند. او شنیده بود مردم گفتند: چرخش سحر و جادو، آنها آرزوهای خود را انجام می دهند.

مردم و حدس زدند که Duskey یک گربه مدرن و تحصیلکرده بود. او دانش خود را از یک کشو کوچک برداشت، که زندگی انسان را نشان داد. گربه در زمان کارگران با او آشنا شد، زمانی که ساخت و ساز تازه شروع شد. سپس او همان جعبه را با تصاویر متحرک در یک غرفه وظیفه از افسر وظیفه دید، نشسته در مانع پارکینگ. او اغلب شروع به اطراف کرد و مراقب آنچه اتفاق می افتد بر روی صفحه نمایش.

جعبه همه چیز را نشان داد: چگونه مردم در داخل آپارتمان خود زندگی می کنند، همانطور که آنها با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند، چه چیزی برای ناهار می خورند و حتی با هم می خوابند. و یک روز باور نکردنی درمان شد - چنین گودال بزرگ که برای او قابل مشاهده نیست، و جایی که دور از موجهای درخشان خورشید بود، خورشید بود. این کلمه "دریای پوندلر" نامیده شد. به دلایلی، به دلایلی، نزدیک به گودال ها، آنها بر روی مردم قهوه ای نشسته بودند و از شادی به گوش ها لبخند زدیم.

از کشوی Dusya یک ایده جالب برای خود آموخت. او آموخت که بسیاری از دختران و دختران یک دفتر خاطرات را هدایت می کنند - این یک نوت بوک است، جایی که همه چیز در مورد عشق و روابط با بچه ها نوشته شده است. از آنجایی که اشتیاق در زندگی گربه هنوز اتفاق نمی افتد ("تصور" در حیاط خود، همراه با صاحبان داماد، Dusia بی رحم، به طرز وحشیانه ای، تصمیم گرفت که در مورد مردم از حیاط بنویسد. بله، و نوت بوک های گربه نیز نبود، او فقط افکار خود را بر روی یک ماشین کوچک از دست داد در تابستان نوعی از مرد. این تکنیک با یک کلمه پیچیده "ضبط صوت" نامیده شد.

... یک دختر در یک ژاکت طلایی و در چکمه های خود را در پاشنه بلند، سکوت را دوست نداشت. این همه زمان عذاب به حذف آن از جاده و غربال می شود: "زیر پای خود را اشتباه نگیرید!" در خاطرات خود، گربه اشاره کرد: "نینا. نگاه و تصور گربه ها دوست ندارند. " چند روز بعد اضافه شد: "با عشق، او به طور کلی تنگ است. هنوز هم مضر خواهد بود. "

دوزه یک یقه بزرگ را در یک ترس از ژاکت دخترانه به ارمغان آورد. از خز حیوانات بود، یک رنگ مشابه دامن خود بود. و اگر آن را نیز یک گربه، تنها بزرگ، که به خاطر هذیان انسانی کشته شد؟ در کلیدهای ماشین در نینا، دم دمنده چت کرد. و هنگامی که دختر به حیاط در کفش های جدید رفت، با خز روشن قرمز اشتباه گرفت، روح گربه نمی توانست ایستاد.

Dusya متوجه شد که همسایه آن را نفهمیده بود - شکارچی. او حیوانات را در خیابان های شهر می کشد، و سپس لباس و کفش را از خز از غنائم خود سفارش می دهد. بالای قرمز بوت نینا، رنگ نارنجی گرد و غبار مادر گربه او را یادآوری کرد و همکار فقیر تقریبا گریه کرد. برای زنان کشته شده، یک گربه سیاه و سفید قرمز تصمیم گرفت انتقام بگیرد. او آپارتمان دختر را می دانست و، به آرامی در ورودی فریب خورده بود، یک فرش جدید بافته شده در آستانه نینا تیز کرد. و سپس، sneaking، پرید، پرید و آویزان در درب، پوشیده شده با چیزی بسیار با دوام. گربه به شدت سعی کرد و یک پیاده روی قابل توجهی را با پنجه در اثاثه یا لوازم داخلی ترک کرد.

فصل بعدی کتاب را اینجا بخوانید.

ادامه مطلب