زندگی و درس هایش: 3 خروجی مهم

Anonim

یکی از درس های اصلی بازی در زندگی من 17 سال پیش به صورت غیر منتظره دریافت کردم.

من در مدرسه تحصیل کردم و یک موقعیت اجتماعی فعال را اشغال کردم. مثل هر فعالیت در یک مکان اجتماعی، من خودم را به صورت دوره ای گرفتم.

این آخرین سال تحصیل بود، کلاس 10-11. به عنوان شهردار مدرسه یا کلاس قدیمی تر من می خواستم کمتر و کمتر، اما یک بار خودم را بیان می کنم، نه پنهان کردن.

زمان ها چنین بود که فعالان دوباره محاسبه شدند. و ترک مجموعه های مختلف و مسابقات بین مدارس به همین ترتیب است. من به رقابت بین شهرداران مدارس فرستاده شدم! بسیار عجیب بود. علاوه بر این، روشن نبود که از این رویداد انتظار داشته باشید.

در چند روز، وظیفه شناخته شده بود - برای نگه داشتن یک درس بازی با کودکان کلاس های ابتدایی.

من سخت شدم و متوجه شدم که این بار دقیقا. تمام دانش من در مورد کودکان کلاس های ابتدایی به خواهر من رسید، در رابطه ای که من می دانستم چیز اصلی - نه به لمس او.

چند شب دیگر و شب من به عنوان اگر در تب بود. در ابتدا من به دنبال برخی از کتاب ها، پلاستیک و دیگر نیاز به کودکان بودم (اینترنت هنوز در آن لحظه مورد علاقه من بود). برخی از سرگرمی ها را در مورد نوع تعطیلات کودکان پیدا کرد، اما به نحوی از دفتر بلیط گذشته بود.

در شب قبل از سفر، همه چیز را به یاد می آورم که من توسط من زده شدم. آنچه در همان زمان شگفت زده شد بسیار آسان بود.

و شما می دانید، من به یاد نمی آورم کلاس ها، اما احساساتی که تا به حال تجربه کرده اند. با استفاده از تکنیک های ساده، این احساسات توسط متخصصان مدارس مختلف رهبری، اردوگاه ها و آموزش ها ایجاد شده است.

من، همانطور که در آن روز به یاد می آورم، به کلاس می روم و 25 زوج دیگر به من نگاه می کنم. آنها می خواهند سر و صدا، اجرا و پرش، من از ترس نمی میرم.

اولین چیزی که ما با اجازه معلم انجام دادیم، از میز کار می کردیم و یک دایره بزرگ را ساختیم، جایی که من به آنها آموختم که "جریان الکتریکی" را از دست بگذارند (کف دست ها را به نوبه خود فشار دهید).

و سپس ما از طریق جنگل با چشمان بسته راه می رفتیم، و به آنها گفتم که آنها یک مسیر را می بینند، سپس دریاچه، دیوار، حیوانات و غیره و ما 15 دقیقه دیگر مورد بحث در مورد حیوانات سحر و جادو، مسیرها و دیوارها بود. و بحث در مورد چگونگی رفتار آنها در جنگل و نحوه تاثیر آن بر خواسته های آنها. حتی معلم علاقه مند به گوش دادن به چیزی جدید در مورد بخش های خود بود.

از این وضعیت، من سه درس بسیار مهم را حذف کردم.

1. فعالیت بی فایده وجود ندارد. هر کار شما را غنی می کند، تجربه، مهارت های شما، به دنبال آن است.

2. هر کسب و کار با حداکثر بازگشت انجام شده است. این جایزه قطعا خواهد بود، هرچند شما نمی توانید بلافاصله متوجه شوید که این پاداش است.

3. به طور کامل هر پدیده را می توان از طریق احساساتی که به شما می دهد مشاهده می شود. و انتخاب مناسب ترین تصورات و احساسات را که می خواهید به مردم منتقل کنید - مهم ترین و ضروری ترین هنر را انتخاب کنید.

P. S. در آن روز من اول دریافت کردم. من هنوز نمی دانستم که راه من برای احساس گروه، روانشناسی و ایجاد سحر و جادو عاطفی برای دیگران آغاز شده است.

ادامه مطلب