بسیار زندگی

Anonim

در کافه فرودگاه در جدول بعدی شرکت پر سر و صدا وجود دارد. مردان به قفسه بوفه رفتند و ظاهرا مایل به تحت تاثیر قرار دادن خانم های خود بودند و در عین حال به دیگران، آنها از آنجا فریاد زدند:

- و چه کنیاک؟ "آرارات" یا ماتل؟

- خوب، بر روی کارتل آمده، - یکی از خانم های سرسبز در جدول، ملانکولی پاسخ داد.

خلق و خوی بهتر شد به طور کلی، Katya فکر، روس ها در فرودگاه - جاذبه ویژه. فریاد، به طور خاص مست مست، به عنوان آخرین بار، این نوشیدنی های گران قیمت ...

در گودال ها بر روی چشم بسته، ابرهای سنگین سنگین مانند تکه های پشم خاکستری مرطوب منعکس شده بودند. اما زمانی که آنها برداشتند، آسمان بر روی ابرهای تنگ برف به نظر می رسید که برخی از سرگرم کننده، رنگ آبی رنگ آمیزی کودکان ... درست مثل چشمان Ksyushkin ...

Katya به دیزنی لند پرواز کرد. دختر با نوه خود، Ksyushka، از بوداپست او خارج خواهد شد، و او با آنها می آید - کمی در دیزنی لند، و سپس به پاریس شکسته، مانند خرید، و یا ...

Ksyushka یک ایجاد شگفت انگیز از چهار سال بود. Katya او را دوست داشت، و دخترش، اما هنوز هم به عنوان یک شوهر نیست. البته، او به کسی نمی پذیرد - بچه ها باید دوست داشته باشند که مردان بیشتری را دوست داشته باشند و نوه ها فرزندان بیشتری دارند. اما او بیشترین استاس را در جهان دوست داشت. او او را تنها بیست و پنج سال پیش دوست داشت، زمانی که او فقط شروع به مراقبت از او کرد. کاتیا پس از آن کاملا با موفقیت ازدواج کرد، STAS به تازگی طلاق گرفته بود و فقط گفت، هیچ کس. هیچ کس نمی توانست تصور کند که کاتا یک شوهر موفق و والدین امن او را پر می کند و ازدواج می کند، هرچند امید اعمال شده، اما هنوز هم بسیار نامحدود است. در حال حاضر STAS و موفقیت آمیز و ثروتمند است و شوهر سابق در این زندگی به نحوی از دست نرفته بود و در همه چیز موفق نبود ... و سپس ... سپس Stas او را به این واقعیت که شب ها اشعار را نمی خواند، فتح کرد یادگیری که او دوست داشت رقص، ثبت نام در مدرسه رقص ... آنها داغ و پرشور دوست یکدیگر، آنها جوان و خوشحال بودند.

آنها اکنون خوشحال هستند البته همه چیز اتفاق افتاد، اما همه جان سالم به در بردند. استاس همیشه او را دوست داشت - او آن را تردید نکرد، اما در جوانانش عجله کرد. هیچ چیز جدی، و نه رمان، هیچ معشوقه دائمی نیست، اما زنان از زمان به زمان در زندگی او ظاهر شدند، و او همیشه آن را می دانست. نمد. فقط زمانی که شوهر پس از اجتماعات با دوستانش آمد، و زمانی که پس از یک سونا با BABS آمد، احساس کرد.

در ابتدا، Katya بسیار نگران این بود. به خودم افتادم، سعی کردم درک کنم: برای شوهرش چیست، زیرا او به دنبال آن در کنار آن است؟ سپس، متوجه شدم که STA ها به طور مداوم به او باز می گردند، شروع به اشاره به وام گیرندگان خود، به عنوان آنفولانزا، که گاهی اوقات اتفاق می افتد. هیچ کس به دلیل این واقعیت که او به صورت دوره ای با آنفلوآنزا بیمار نیست، شوهرش را از بین نمی برد؟

و با سن و فرش متوقف شد. و هیچ چیز در حال حاضر مسموم به زندگی خانوادگی خود، غالب و خوشحال نیست. دختر ازدواج کرد، به بوداپست رفت، به بوداپست تولد داد، و Katya با STAS با هم در جوانان عمیق ماند.

خوب، نه کاملا با هم. هنوز کریستف وجود داشت. قدیمی در حال حاضر CRYSTOPH، عضو خانواده است. سگ همیشه به عنوان یک عضو خانواده می شود، زمانی که مدت ها طول می کشد در خانواده. این پسر آنها بود، همانطور که استاس به نام او، گوسفند هوشمندانه، همه درک و پذیرش.

در اینجا کریستوف، شاید تنها کسی که اخیرا نگران کاتیه است. سگ بی سر و صدا از پیری محو شد، STAS، به خصوص به او متصل شد، از نزدیکی از دست دادن دیوانه شد.

"اگر منتظر بودم،" کتیا در هواپیما فکر کرد. - STAS می تواند در مورد آنچه که ...

کریستوف منتظر بود هنگامی که کاتیا بازگشت - شل، همه در لباس های جدید، تماس با جلسه STAS - و فرار به اتاق که در آن سگ قرار داده بود، او هنوز زنده بود، اما در حال حاضر بسیار بد است.

کتیا، تفکر کتیا، از بین بردن پنهان، "لازم است بخوابد." - سگ عذاب است ...

دست در باران گیر کرده است، و Katya مسدود در وسط اتاق، احساس چیزی ...

او به آرامی به اتاق خواب رفت، ایستاده بود، گوش دادن به خود.

خوب، بله، این است.

از نو.

او یک زن را رهبری کرد.

اینجا.

در اتاق خواب خود.

Katya در نهایت یک باران بارانی را با شانه ها کشید، روی تخت نشست.

شوهر اجازه نداد که او حتی نمی داند که او نمی داند چگونه به آن واکنش نشان دهد. آیا سکوت می کند، به طوری که او چیزی را احساس نمی کند؟ رسوایی را اجرا کنید تا گاهی اوقات در گذشته اتفاق افتاد؟

این بار، به دلایلی، به ویژه دردناک بود. انجام داد، به خودم کاتینا شد.

"آیا شما در بیمارستان رانندگی می کنید؟" او از لحن ترین خنثی پرسید.

- نه، من به خانه من مراجعه کردم.

اوه، این است! دکتر و معشوقه در یک بطری. بسیار راحت

- آیا با او خوابیدید؟ - Katya قصد ندارد آن را صحبت کند و نمی فهمید که چگونه او گفت.

- چه کسی، گربه؟ شما چی هست؟

دیر به عقب نشینی شد

- با یک دکتر، با شخص دیگری!

- کت، آیا خلق و خوی بد دارید؟ چه دکتر؟ دکتر در واقع یک مرد بود ...

کاتا به STAS نگاه کرد. او یاد نگرفت که چگونه دروغ بگوید. خوب، بیهوده او همه را شروع کرد.

- بله، من شوخی کردم خوب، من باید اطمینان حاصل کنم که شما در اینجا شلیل نبودید ...

آنها بوسیدند، و همه چیز به مرد خود رفت. لازم بود که وظایف خود را انجام دهیم و انجام دهیم.

اما این بار چیزی اشتباه بود. اگر در جوانان خود، تمام خیانت ها در رابطه جنسی داغ حل شده و با خیال راحت فراموش شده اند، در حال حاضر Katya نمی تواند این داستان را از سر خود پرتاب کند. او در مورد روز و شب خود فکر کرد. در نهایت، من در یک دامپزشک تماس گرفتم، نام خانوادگی دامپزشک را پیدا کردم که Stas نامیده می شود و به او رفت.

دامپزشک معلوم شد که ضخیم، نه بسیار شسته و رفته و نه خیلی جوان است، با آنها، به خوبی، آن را غیر ممکن بود ارائه تعدادی از STAS چشمگیر. برای اولین بار در زندگی Katya لمینبر در شهود خود. لازم بود بررسی شود.

کاتیا به صف عذرخواهی کرد، گفت که برای یک دقیقه، و به دفتر رفت.

- والنتینا پترونا؟ او به آرامی خواسته بود. - من همسر Stanislav Chrysanfovich هستم، به یاد داشته باشید، شما به سگ تماس گرفتید؟ سگ در حال مرگ بود ...

کاتیا رنگ را متوجه شد، که شروع به ریختن گردن و صورت داریسا که هدیه را از دست داده بود، پودر کرد.

اشتباه نیست

کتیا رنج می برد

"شما به خاطر خدا، به خاطر خدا، ببخشید، اما باید به venereologist بروید." شوهر من آلوده بود، اما او وقت نداشت که بگوید. من فکر نمی کنم، شما می دانید که کسی خیلی سریع به او در رختخواب بستگی دارد. بنابراین شما او را ندیده اید، نه با شر او ...

Katya از دفتر خارج از دفتر خارج شد و هیچ وقت برای گفتن چربی نداشت.

به نظر می رسد انتقام گرفتن است.

تنها رضایت نبود برعکس، حتی بدتر شد.

کاتا به خانه آمد او در اطراف اتاق نگاه کرد، با افکار رفت.

در شب، هنگامی که STAS به خانه آمد، یک بطری از یک نشانگر را که از فرانسه بر روی میز آمده است، قرار داد.

- توسط چه اتفاقی یک ضیافت است؟ - Stas Lamb، پس از خیابان با دست خود را سرد می کند.

"شما باید مشورت کنید،" Katya لبخند زد. "شما می بینید، استاس، به نظر می رسد که من هنوز واقعا صدمه دیده هنگامی که شما را تغییر دهید." خوب، من نمی توانم کاری با من انجام دهم، من مقابله نمی کنم. اما شما نمیتوانید کاری را با شما انجام دهید. چند زبانه، بله؟ ما باید طلاق، Stasik.

و با وحشت من دست یک شوهر را دیدم که قدرت را فشار داده است یک شراب شکننده را فشرده، شیشه ای بسته شده در وین و خون فورا پیراهن، سفره، دست ...

بیست دقیقه بعد، هر دو در خون و کنیاک، آنها را تکان دادند، محکم محکم شدند. STAS دست خود را از طریق موهایش به سر می برد، آنها چیزی را به شدت تکان دادند، یکدیگر را در عشق و وفاداری سوگند یاد کردند، خواستار بخشش از یکدیگر و امیدوار کننده بیش از هر زمان دیگری ...

بنابراین آنها دامپزشک بی رحم را پیدا کردند، که آمدند تا رابطه خود را با اولین و ظاهرا، دومی در زندگی خود پیدا کنند.

ادامه مطلب