Seraphim Nodovskaya: "من همه خطرات را درک می کنم، اما من هنوز به آنجا می روم."

Anonim

- چه کسی شما را Seraphim نامید؟

- پدر با مامان عجیب و غریب به اندازه کافی (خنده).

- یک نام به اندازه کافی غیر معمول حتی در زمان ما، که انتخاب آن متصل بود؟

"من یک مادربزرگ سیمیما داشتم، مادر پدرم، با این حال، من مطمئن نیستم که او یک سرپرست بود." این فقط یک سیمو بود. و والدین تصمیم گرفتند نام او را کمی افزایش دهند. اما دقیقا نیست.

- اعتقاد بر این است که Seraphim و Seraphim افرادی هستند که دوست دارند طنز، پر سر و صدا و شرکت های خنده دار دوست دارند، آنها به تساوی بیگانه نیستند. آنها آن را می خواهند یا نه، اما همیشه در مرکز توجه قرار می گیرند. آیا همه چیز در مورد شماست؟

- بله، به طور کلی، همه چیز در مورد من گفته شده است. اما تنها چیزی که من مردم را با نوع Extrovert Extrovert درمان می کنم. بنابراین، من باید به طور دوره ای به تنهایی بمانم.

- احساس در سرنوشت خود را از چنین نام قدرتمند تحت تاثیر قرار دهید؟ بنابراین فرشتگان آسمانی را که در بالاترین مرحله سلسله مراتب بهشت ​​هستند تماس بگیرید. این نام مقدس Seraphim Sarov، Seraphim Vyritsky بود، پس از مرگ کانونیزه شد.

- به نظر من این است که بله، این نفوذ وجود دارد. و به اندازه کافی قوی است، در برخی لحظات کمک می کند.

- و اگر نه یک راز؟

- بله، متفاوت است. هنگامی که شما احساس می کنید که کمی کمرنگ می کنید. سپس شروع به کشیدن برخی از نیروی ناشناخته می کند. می توان گفت که این نوعی انرژی است، اما شما می توانید باور کنید که نام انرژی نیز وجود دارد. و من برخی از وضعیت پیچیده را تسلیم می کنم، به نظر می رسد بدون دردسر. کسی در چنین شرایطی می تواند چیزی بدی رخ دهد، و من خوبم. به عنوان مثال، به نحوی من به پورتوریکو رفتم به طور کامل به تنهایی. اما من به طور کامل وقت صرف، به طور کلی زرق و برق دار. من به من کمک کرد همه مردم با من ملاقات کنند، آنها پیشنهاد کردند که چگونه به ساحل، به هتل به هتل گفتم، آنها گفتند که در آن کجایی که همه چیز را دارد، یک میان وعده ای برای اجاره دادن یک ماشین دارد. و وقتی برگشتم، به من گفته شد که من فقط غیر طبیعی بودم. پس از همه، بسیاری از آنها را به طور کامل ناامن در پورتوریکو ببینید. بله، من بعضی از مکان های نامطلوب را دیدم، اما همیشه تمام این مشکلات را لگد کردم. من هرگز به شرایطی رسیدم که در آن شکست شکست خورده بود. از تمام داستان های پیچیده و غیر قابل درک، به دلایلی همیشه کوتاه ترین خروج وجود دارد.

- به طور کلی، به عنوان کتاب به اصطلاح کمی سرنوشت، در پیش فرض اعتقاد داشته باشید؟

- من هنوز هم فکر می کنم که سرنوشت دست انسان است. ایمان ناخواسته به سرنوشت - این بسیار ضعیف است. این ساده ترین راه برای استراحت است و می گوید: "بله، این صلیب من است، و من آن را به خودم تحویل خواهم داد." اگر می خواهید چیزی را تغییر دهید، منحصرا در دستان شماست.

- این موقعیت شما ...

- آره.

Seraphim Nodovskaya:

"من مردم را با نوع درونی Extrovert درمان می کنم. بنابراین، من باید به صورت دوره ای به تنهایی بمانم. "

عکس: آرشیو شخصی

- و با این حال، همانطور که شما در مورد زندگی احساس می کنید: همه چیز را که اتفاق می افتد، می گوید: "همه چیز انجام می شود، همه برای بهتر،" یا بی نظمی، سرکش، مقاومت در برابر؟

- شما می دانید، این توانایی تماشا، در هر وضعیت مثبت لحظات مثبت را ببینید، من قطعا در طول زندگی ام آموخته ام. از آنجا که اگر چیزی منفی اتفاق می افتد، و دستان خود را از دست می دهید و شروع به نگرانی کنید، بازتاب در این موضوع، پس از آن بهتر از این نیست. و هنگامی که شما یک منبع برای تلنگر صفحه و می گویند: "خوب، این اتفاق افتاد، از پیش تعیین شده بود، اما اجازه دهید آن را تجربه من." همه چیز باید مثبت باشد البته، ما روبات نیستیم. همیشه غیرممکن است که همیشه خوشحال باشید، اما قادر به پیدا کردن مثبت در تجربه خود هستید - بسیار مهم است، و این باید یاد بگیرد.

- بنابراین شما یک دختر ساده لوحانه هستید یا هنوز یک "زن وحشیانه" هستید، چگونه خود را به نحوی نامید؟

- هیچ چیز تغییری نکردم. همه ی همان وحشیانه امروز. من در چهره من حقیقت را نگاه می کنم Naivety هیچ، بیشتر از بین رفته است. من تمام خطرات را درک می کنم، اما هنوز به آنجا می روم.

- این است که شما ناامید هستید؟

- نه ناامید کننده، چنین اعمال صادقانه ناامید کننده ای وجود ندارد. آنها همه شرایط کافی کافی دارند. گاهی اوقات شما نمیتوانید کاری انجام دهید، اما هنوز هم می روم، من ریسک می کنم، سعی خواهم کرد. و در غیر این صورت خسته کننده است برای زندگی (خنده).

- آیا در برخی لحظات به مصالحه می روید؟

- همیشه مصالحه بخشی از زندگی است، آنها بدون آنها را ترک نخواهند کرد. شروع از خانه، برقراری ارتباط با کودکان، همیشه جستجو برای راه حل های سازش، به طوری که یک نفر خوب بود، و دیگری. کسی را دوباره مجازات نکن چیزهای ناخواسته را انجام ندهید.

"اعتراف کنید، چرا به نحوی به طور غیر منتظره آیا شما بومی سنت پترزبورگ را به مسکو ترک کردید؟"

- بله، من در سنت پترزبورگ در آکادمی تئاتر تحصیل کردم. اما در حالی که من مطالعه کردم، تئاتر مورد بررسی قرار گرفت، گزینه های کار احتمالی، فیلمبرداری کمی در طول یادگیری من وجود داشت. در سال چهارم، پارامترهای نقاشی من در چمدان من گذشت. و چنین، بیایید بگویم، نه فوق العاده. در نهایت متوجه شدم که نمی خواهم در هر تئاتر کار کنم. اول از همه، من ترک کردم چون مسکو چنین یک شهر ناشناخته بود. من همچنین سعی کردم پس از مدرسه در پایتخت عمل کنم، اما شکست خوردم، تنها به دورهای دوم رسید. پس از آن مسکو پس از آن، من را با دامنه، جنبش بزرگ، جنبش بزرگ، به من رساند. این احساس زمانی که شما به مسکو و یا هر شهر بزرگ دیگر می روید. و من او را گرفتم در آن سالها هنوز در پایتخت بسیار زیاد بود، خیلی بیشتر از سنت پترزبورگ. و ما معاون فوق العاده ای را در موسسه داشتیم، و درک آنچه که ما با استعداد ما بود، او برخی از Miraculi ما را به سفر به پایتخت سازماندهی کرد. ما فقط بلیط ها را به یک ماشین کلاس دوم خریداری کردیم. در مسکو، ما در خوابگاه Hichtis قرار گرفتیم، و او با پنج تئاتر موافقت کرد که موافقت کردند ما را ببینند. و من پیشنهادات را از چهار تئاتر دریافت کردم. از "مدرن" و تئاتر جوزف DisticThelgayza "مدرسه بازی های مدرن" آنها به جای مبهم، بدون وعده های خاص، فقط آمده است. تئاتر تحت رهبری مارک روسوفسکی "دروازه نیکیتسکی" بسیار می خواست من را به گروه بگیرد، به کوه های طلایی وعده داده شد، بلافاصله هفت نقش اصلی. اما من آمدم، به یک عملکرد نگاه کردم ... من آن را دوست نداشتم. و یک پیشنهاد دیگر از Volodya Mirzoyeva بود، او تنها به "تئاتر Stanislavsky" آمد و گروه را به روز کرد. او، به شدت صحبت کرد، سه نفر را از این دوره در یک زمان گرفت، جایگاه را در خوابگاه اختصاص داد و بلافاصله تمام سه نقش را به دست آورد. وقتی او را دیدم، متوجه شدم که نمی خواستم به هر کس دیگری بروم.

Seraphim Nodovskaya:

"توانایی تماشا، در هر شرایطی لحظات مثبت را ببینید، من قطعا در طول زندگی آموختم"

عکس: آرشیو شخصی

- به نظر می رسد، زندگی در پایتخت شروع به توسعه بلافاصله، همه درست با کار، فیلمبرداری، تقاضا اتفاق افتاد؟

- بله، همه چیز اتفاق افتاده است. این اتفاق افتاد که او به جای خود نمی آمد، شروع به سرگیجه در اطراف شهر کرد، همه چیز بلافاصله به نحوی بود.

- آیا تا به حال پشیمان شده اید که ما نقل مکان کردیم؟

- نه هرگز. اما صادقانه، من می گویم که سال اول خیلی سنگین بود، زیرا آنها بلافاصله شروع به فعالانه ادامه دادند. پس از چند ماه، پروژه بسته شد، رکود شروع شد، من شروع به ورود به بازی قدیمی کردم. درست است، کمی بعد ما شروع به تمرین دیگر کردیم. به طور کلی، زمانی که سعی کردم یک شغل را در فیلم ها پیدا کنم، بسیاری از شکاف ها وجود داشت، اما نمونه ها ناموفق بودند، آنها من را در هر نقطه نگرفتند. سپس، یک سال بعد، من احتمالا به قرعه کشی "Sportllo" کردم. یک بار در هفته من رفتم به نوشتن آنچه که نامیده می شود، برای حفظ شلوار. این هواپیما را داد، زیرا یک خدمه فیلم بسیار دلپذیر بود، نوعی ارتباطات ظاهر شد. به طور کلی، آن را کار نمی کرد، ورود به مسکو، بلافاصله تبدیل به ملکه، همه چیز درست نیست. افرادی که در شهرهای متروپولیتن متولد شده بودند، در شرایط گلخانه ای رشد کردند، من هنوز در موسسه سخنرانی والری Gelendeev گفت: "شما، دختر سنت پترزبورگ، در حرفه دشوار خواهد بود!" بله، زمانی که دندان وجود ندارد، واقعا آسان نیست. لازم است که سرمایه گذاری، تکان دادن، قدم زدن و رفتن به آنجا، جایی که لازم است و من می خواهم هر بازیگر باشد. در واقع، من خیلی چپ بودم اگر چه او از دست داد و با چنین ویژگی هایی به عنوان هوش، مودب بودن، تاکتیک، مدافع مبارزه کرد. اما متأسفانه آنها با من باقی مانده بودند. من تداخل، صادقانه، زیرا گاهی اوقات شما نیاز به قرار دادن آرنج من، خاموش و می گویند: "من اصلی ترین چیز اینجا هستم!"

- سری "Molodechka" تبدیل به یک نشانه در سرنوشت شما یا نه؟

- قطعا. یک شناخت بزرگ در مقیاس بزرگ وجود داشت. این سری یک برجسته برای همه هنرمندان بود که در تیراندازی شرکت کردند.

- شخصا نگرش شما به هاکی است؟

- من به اولین مسابقه رسیدم، زمانی که من برای نقش دختر مربی تایید شدم. و دنیس نیکیفوروف بلافاصله من را به تماشای هاکی هدایت کرد. این جام جهانی بود. من واقعا آن را به شدت دوست داشتم. مکان های خوب وجود داشت، به وضوح قابل مشاهده بود. از همان زمان من این ورزش را دوست دارم.

- یعنی گاهی اوقات به خانه نگاه کن

- بله، و هنگامی که فرصت به نظر می رسد، من به مسابقه می روم.

- پس از تبدیل شدن به یک فرد شناخته شده، شما همچنان به ریخته گری بروید، خودتان را ارتقا دهید، آیا شما یک عامل دارید؟

- کمی، اما به طور دوره ای من بروید همانطور که همیشه، با امید. اما ما تعداد کمی از مردم می گویند که حرفه ای عمل عمدتا در حال انتظار است. ما باید بتوانیم صبر کنیم. هیچ کس در این موسسه در مورد آن گفت. این یک مهارت بسیار مهم است - صبر کنید، نه ناامید، ایمان خود را از دست ندهید. سخت شدن جدی و عامل واقعا مقابله نمی کند.

بازیگر زن دو پسر را به ارمغان می آورد - هکتور و Savelia

بازیگر زن دو پسر را به ارمغان می آورد - هکتور و Savelia

عکس: آرشیو شخصی

امور خانوادگی

- چند بار ازدواج کردید با تولید کننده تلویزیون سرگئی Kechishev و با بازیگر ویتالی Kudryavtsev، شما بچه های مشترک، پسران - هکتور و به زودی. امروز ارتباط با "سابق" چیست؟

- روابط صاف، آرام است. ما ارتباط برقرار می کنیم، عمدتا در مورد فرزندان ما. شما نمی توانید بگویید که ما دوست هستیم، به شرح زیر است، این نیست، اگر چه، به عنوان من فکر می کنم آن بزرگ است زمانی که چنین روابط است. ما می دانیم، چه کسی و چه اتفاقی می افتد. به طور کلی، در تماس.

- همسران مانند چه کسانی بودند، یا به طور کامل افراد متفاوت بودند؟

- چطور می گویید؟ از یک طرف، آنها متفاوت هستند، اما از سوی دیگر ... چیزی که در آنها رایج بود هنوز کشف شد (می خندد).

- آنها می گویند اولین همسر حضور در زایمان و دوم؟

- دوم نبود او به تیراندازی رفت. اما او خیلی عصبی بود که دکتر که زایمان را گرفت، گفت: "خدا را شکر، که او ترک کرد! چرا ما در این حالت به آن نیاز داریم؟ "

- و برای شما، حضور یک شوهر مهم بود؟

- برای من - بله، مهم است. به نظر می رسد که بچه ها چنین داستان مشترک هستند. و من متاسفم که ما خیلی کم "گنجانده شده" پدران - اساسا زنان در تربیت فرزندان مشغول به کار هستند. به نحوی بسیار پذیرفته شده است. سنت ما در کشور چنین بود (می خندد). به نظر من این است که اگر تصمیم به ایجاد کودکان با هم داشته باشید، لازم است که در این فرایند و مشارکت مساوی برخورد کنید. کودکان هنگامی مفید هستند که پدران با آنها در دوران کودکی اتفاق می افتد، در انطباق اجتماعی شرکت می کنند، در مهد کودک ها، مدارس می روند. این توجه در هر دو طرف مهم است. هنگامی که من چنین مشارکت متقابل را در خانواده می بینم، آن را گرم و خوب می شود، آن را سرد، باید باشد.

- کودکان با پدران خود ارتباط برقرار می کنند؟

- بله، به طور فعال ارتباط برقرار کنید دائما در همان زمان من هیچ کاری انجام نمی دهم، بلافاصله پس از طلاق های ما گفتم که رابطه ما رابطه ما است، و شما مال شماست. آنها را بسازید بنابراین او گفت هر دو فرزندان و پدران، به طوری که آنها خود را نامیده اند، خودشان ارتباط برقرار کردند. این همه به آنها بستگی دارد، چه می توانم اینجا انجام دهم؟ زور تحریک به نحوی؟ به نظر من این است که این یک زمان صرفا بی معنی است. همه چیز باید با تمایل و فرصت های متقابل رخ دهد. امروزه همه چیز امروز اتفاق می افتد ارتباط آنها تبدیل شدن به چگال تر و چگال تر است.

- اغلب مشکلات زمانی وجود دارد که یک مرد به یک خانواده از یک فرد دیگر به یک خانواده تبدیل می شود. همسر دوم شما اولین فرزند شما را به عنوان شما گرفت؟

- من نمی گویم به عوامل زیادی بستگی دارد. ویتالی خود را در شرایط سخت و سخت به ارمغان آورد. او دارای یک ورزشکار جامد بود، خانواده یک پاتریابایی داشت. و اولین پسر من در یک خانواده دموکراتیک متولد شد. این اتفاق افتاد از آنجا که سرگی شامل پدر بود. و ما هر دو به طرز وحشیانه یک هکتور را به ارمغان آوردیم. بسیاری از مردم می گویند من یک مادر بسیار نرم است. ما و پدر خیلی نرم هستند. و ویتالی، تا زمانی که Sovelius متولد شد، غرایز پدر هنوز شامل نشده بود. او کمی خشن، خشن بود، و پسرش دشوار بود، زیرا او در شرایطی بود که عموی بزرگ دیگران آمد و شروع به دیکته قوانین و قوانین خود کرد. و پسر در آن زمان تنها سه سال بود، کودک. به طور کلی، آسان نبود. هر کس نمی تواند در شرایط پیشنهادی جدید ایستاده باشد.

Seraphim Nodovskaya:

"هیچ دلیلی وجود ندارد که بدون کمک و دوست داشتن یکدیگر باشند"

عکس: آرشیو شخصی

- چرا با نیمه خود جدا شده؟ و چه فکر می کنید، چرا مردم همگرا، واگرایی می کنند؟

- به نظر می رسد که ما به صورت موازی به عنوان قطار حرکت می کنیم. در برخی موارد، فلش ها همگرا می شوند، و قطار بر روی برخی از ریل ها افزایش می یابد. به عبارت دیگر، دو قطار تبدیل به یکی می شوند. و سپس شروع به ادامه راه خود را با هم. مردم شروع به توسعه می کنند، برخی از اطلاعات را به اشتراک می گذارند. و آنها به هر حال تغییر می کنند. چیزی شروع می شود، آنها می توانند ارزش ها را تغییر دهند و به تغییر نگاه کنند. و سپس یک فلش دیگر ممکن است شکل بگیرد. و قطارها دوباره دوباره ظاهر می شوند. بنابراین ما داشتیم. ما این فلش را متوجه نشدیم. به نظر می رسید که این خیلی مهم نبود. ما تصمیم گرفتیم که همه چیز دوباره به نحوی شکل گرفته و در یک قطار قرار گیرد. در چنین مواردی، لحظه ای از دست رفته است. سپس به نظر می رسد، شما باید از آن جدا شوید. لازم است بخشی از آن و سپس زمانی که توسعه کلی به پایان می رسد. مردم کاکاران خود را بسته بندی می کنند و هر دو و یک را متوقف می کنند. متوقف کردن کمک به یکدیگر. چگونه پدربزرگ من می گوید: "مردم ملاقات می کنند، شروع به همکاری می کنند تا بتوانند پایداری یکدیگر را افزایش دهند! مادر شما افزایش می یابد، بنابراین ما در حال حاضر 25 ساله هستیم! " این خیلی مهمه. و هنگامی که زنده بودن شما در اتحاد ازدواج می افتد، این رابطه مورد نیاز نیست. و هیچ چیز برای آنها وجود ندارد. هیچ دلیلی وجود ندارد که بدون کمک و دوست داشتن یکدیگر باشند. هیچکدام از کودکان نمی توانند علت و نه اموال مشترک و رفاه سنگین باشند. اگر سطح بقا شما کاهش یابد، ممکن است هیچ دلیلی وجود نداشته باشد.

- پسران چه کار می کنند؟

- اکنون ارشد ما در دوره حاد نوجوانی داریم. او در اوایل او را آغاز کرد، در یازده سال، اکنون او چهارده خواهد بود. این حادثه قبلا خواب گرفته است، بگذارید بگوییم، اما لحظاتی وجود دارد زمانی که نوجوان چیزی نمی خواهد چیزی، کمی طول می کشد، تمایل به نظر می رسد شکسته شد. صرف نکنید، اما انرژی را نجات دهید. اگر چه هنوز درک نمی کند، که او آن را صرفه جویی می کند (می خندد). اما احساس می کنید که شما باید مراقب باشید. هکتور دوست داشتنی رقص باله است. رفتن به کلاس ریاضی سال گذشته او شروع به شرکت در یهودی کرد، قبل از آن، این سال تصمیم به پرتاب کرد. متاسفانه نمیتوانستم او را متقاعد کنم. بنابراین لازم است. یادگیری عادی، من تنها درخواست آن را دارم: "لطفا، بدون سه برابر!" به طوری که همه چیز ارزشمند است. من او را تکرار می کنم که من شرمنده هستم که در مورد سه نفر برتر با مغز خود یاد بگیرم. بنابراین به سرعت آماده می شود، من به سرعت چیزی را تسلیم می کنم، ارزیابی ها به ارمغان می آورد و می گوید که ما پشت سر او هستیم. و جوانتر در مدرسه Staki Komarov می رود. ما او را با شانس رادیو ملاقات کردیم. دوستان بسیار ساخته شده اند. او قهرمان المپیک است. و مدرسه او فقط در منطقه ما است. من به نوعی از او پرسیدم، آیا پسر شخصیتی را می گیرد؟ او بلافاصله پاسخ داد که او می خواهد. و او آنجا گذشت این سال شروع به رفتن به بسکتبال کرد، او می خواست با توپ بپوشد. اسپانیایی را آموزش می دهد، علاقه مند به یک ردیف، خواندن زیادی است.

جهان کامل

- جهان ایده آل شما چیست؟

- شما می دانید، در حال حاضر نوعی کامل (خنده). البته، با مشکلات خود، اما بدون آنها. اما این مورد زمانی است که من می خواهم به خانه بروم وقتی که هیچ چیز آزار دهنده زمانی که شما را در حال اجرا از گربه ها، سگ. شادی کردن. هنگامی که به حیوانات خود نگاه می کنید و درک می کنید که آنها به عنوان تانک آرام هستند. این بسیار مهم است که حیوانات به ترتیب باشند، به این معنی است که شما خوب هستید. و لازم نیست که تکان بدهیم.

- آیا شما در شهر یا در مسکو زندگی می کنید؟ سوال این است که به دلیل داستان حیاتی حیوانات ...

- در مسکو. ما فقط از لحاظ تاریخی توسعه یافته ایم، من آگاهانه فقط یک گربه گرفتم. سپس ما یکی دیگر از همپوشانی سقف را پیدا کردیم. یک روز اندیشه، ما تخلیه می کنیم، بیرون می رویم، و پس از آن ما می دهیم، اما تا کنون من ماه را تغذیه می کنم، شکم را به عنوان یک نوزاد ماساژ دادم، به او عادت کرده ام که آنها نمیتوانند آن را در هر کجا بدهند. و سال گذشته، بزرگترین خواهان یک سگ بود، من به مدت طولانی مقاومت کردم، به عنوان یک نتیجه، من به راه. و من یک گزینه را کاملا در محیط داخلی پیدا کردم، من واقعا این نژادها را دوست ندارم، سگ باید با دندان های شما باشد.

"شما یک زن بسیار زیبا و پارچه ای هستید، و شما بسیاری از عکس های داغ و زیبا را که در شبکه اجتماعی پست می کنید، دارید. اعتراف کنید، این یک نوع تحریک کننده است که شما نیاز دارید و یا چیز دیگری نیاز دارید؟ برخی می گویند که در حالی که من جوان و زیبا هستم، همه چیز را به آنچه که باید در پی ببیند، انجام دهم.

- نه، این به جای یک بازی، خود را تحریک نمی کند، و دیگران. گاهی اوقات می خواهم درست شلیک کنم به ویژه از آنجایی که من همه چیز را برای این موضوع دارم. و به نظر می رسد زیبایی شناسی طبیعی است. من بعضی از چهره ها را نادیده نمی گیرم تا عکس های من را می توان به پورنوگرافی یا عجیب و غریب نسبت داد. هنگامی که ما با عکاسان عکسبرداری می کنیم، آن را آسان می کند. آنها مرا می بینند، آنها همچنین می خواهند نوعی از اولویت ها را بخواهند. بنابراین معلوم می شود. سپس ما به این عکس ها نگاه می کنیم و ما درک می کنیم، به زیبایی معلوم شد. آن را کاملا به طور خاص نمی آید. ما در لباس ها شروع می کنیم، پس از آن چیزی که ما به صورت شانس اتفاق می افتد، چیزی اتفاق می افتد (می خندد). من به تازگی به عکاس می گویم که من چنین پاهای طولانی دارم، اما در پاسخ است: "بله نه، وجود دارد!" خیلی آسان می شود (می خندد). و پس از آن، هنگامی که آنها را در شبکه اجتماعی نمایش می دهید، خنده دار است که تماشا کنید که همه ی همکاران ما جوانان را داشته باشند! به محض این که شما این را نشان می دهید، بسیاری از دوستداران وجود دارد. معمولا متن که در آن شما می خواهید برخی فکر می کنید که می خواهید بیان کنید، فقط خیلی جالب است و اگر هنوز به او جوان هستید، آن را خوانده و فکر می کنید (می خندد). قرار دادن چیزهای ساده: جوانان، غذا و برخی اقدامات تحریک آمیز.

در خانواده بازیگر در یک بار دو گربه و یک سگ

در خانواده بازیگر در یک بار دو گربه و یک سگ

عکس: آرشیو شخصی

- نگرش به تنظیمات پلاستیک، بوتکس، موضوعات طلایی؟

- اگر همه اینها در اعتدال باشد، من موافقم. این باید زیبایی طبیعی را حفظ کند و به زیبایی و زیبایی نگاه کند. من به طور مرتب چیزی صاف می کنم، اساسا، نوعی مرطوب کننده است. در نهایت یک متخصص زیبایی شناختی پیدا کرد، که من 38 سال آمدم. او به من نگاه کرد و پرسید که چند ساله هستم؟ جواب دادم سپس او به من آرام گفت: "شما عالی نگاه کنید، شما نیازی به انجام کاری ندارید! اگر می خواهید، تماس بگیرید. " این بسیار صحیح بود، شما چنین زیباییشناسان را در بعد از ظهر با آتش پیدا نخواهید کرد، کسانی که می بینند که شما نمی بینید که شما هیچ جنایتکار ندارید، هیچ چیز شناور نیست، به هیچ وجه اجرا نمی شود، آنها به شما می گویند که شما نباید هر کاری را انجام دهید. زنان بسیار وابسته به هورمونی هستند. و گاهی اوقات هورمون ها در همان سطح هستند که خودشان مقابله می کنند. و هنگامی که دختران از 21 سالگی شروع به ساخت پلاستیک در یک دایره می کنند، به نظر من وحشتناک است.

- شما گفتید دوست دارید استراحت کنید و سفر کنید آیا جهان به تنهایی یا فرزندان شما؟

- و یکی، و با بچه ها. این طور که مشخص شد. سال گذشته ما اولین سفر طولانی را با ماشین انجام دادیم. ما به گرجستان رفتیم مادر من یک طرفدار بزرگ Lermontov است. من واقعا می خواستم از Pyatigorsk بازدید کنم، از مکان های Lermontov بازدید کنید. و جاده نظامی و گرجستان را ببینید. من هنوز دوست دختر در تفلیس دارم، او همچنین دارای فرزندان است. همه چیز به نحوی توسعه یافته است. چیزی برای یادآوری وجود دارد. ما فقط به ماشین رفتیم و رانندگی کردیم. مسیر خیلی سنگین بود. اما، من باید بگویم، نه تنها این که آن را زیبا، آموزنده و فراموش نشدنی بود، همچنین میوه را به سوار شدن در گرجستان در نوجوانی کودک به ارمغان آورد. او چنین دوره ای داشت که کودکان از والدین خود خارج می شدند، بسیاری از آنها انتقاد می کنند تا برخی از کاستی ها را ببینند. درست است، من فکر می کنم این برای هر کودک بسیار درست است، زیرا زمانی که این اتفاق می افتد، فقط می گوید که او به عنوان یک فرد پاره می شود. هنگامی که چنین دوره های دشوار وجود ندارد، این فقط خطرناک است. اما هنوز هم سخت است، آنها در مورد همه چیز نگران هستند، به طور طبیعی، شما سعی می کنید زندگی را زیبا و پسر در پاسخ به این ادعا. اما به لطف این سفر، او به نوعی به خود آمد. از آنجا که شرایط دشوار بود. جایی بنزین در مسیر به پایان رسید، من فراموش کرده ام که سوخت گیری (خنده). اولین بار در زندگی این اتفاق افتاد. پسر خواستار خدمات اضطراری شد، با آنها صحبت کرد، برای بنزین رفت، مجبور شد تصمیم بگیرد همه چیز را مانند یک مرد تصمیم بگیرد. دوست دختر به من یک یخچال و فریزر در جاده داد، که از طریق سیگار سبک تر شارژ شد. از آنجا که من چنین یخچال و فریزر ندارم، فراموش کردم که سیم را برای شب بکشم. و هنگامی که ما در Pyatigorsk در صبح از آپارتمان اجاره شده بیرون آمد، معلوم شد که باتری نشسته بود. پسر تصمیم گرفت تا یک تاکسی را بفرستد، و سپس من فقط ماشین را به SearCate گرفتم. و در این شهر، مردم خشن هستند. این در حال حاضر قفقاز است. انجیر که گرفتار شدند (می خندد). برای حدود چهل، او در این مورد مشغول به کار بود، به عنوان یک نتیجه، کسی با سیم گرفتار شد. من خودم همه چیز را متصل کردم، معلوم شد که او می تواند ماشین را جدا کند و جمع آوری کند، زیرا بسیاری از مواد در یوتیوب در این موضوع مورد مطالعه قرار گرفتند. این به خوبی در ماشین است، اگر آن را. به تازگی آمد و می گوید: "من به دختر با تعمیر ماشین کمک کرد." او مشکلی داشت، هود را باز کرد، چیزی اصلاح کرد، او رفت. و هنگامی که ما به عقب برگشتن، به هر حال، ما در آنجا به مدت 14 ساعت پشت سر گذاشتیم، شش ساله، ما موفق به لغزش در مرز گرجستان شد، پس از آن Stonepad، Hail، Snow، این وحشت، بنابراین، بنابراین مرز بسته شد و هنگامی که آنها به Vladikavkaz رفتند، چنین دوش شروع شد، که غیرممکن بود. جاده های تاریک، روشنایی وجود ندارد. ما تصمیم گرفتیم به آرامی برویم، مسکن تصمیم نگرفت. فکر کردم که به روستوف بروم، اما کار نمی کرد. ما فقط متوقف شد و درست در ماشین خوابید. یک سنگ سخت واقعی وجود داشت. اما ما آن را دوست داشتیم.

- شجاع شما هنوز به من بگویید، امروز قلب شما آزاد است؟

- خب ... نه خیلی (خنده).

ادامه مطلب