داستان های زنده: "تغییرات بدون از دست دادن غیر ممکن است"

Anonim

ما همچنان به دریافت نامه هایی با داستانهایی که دشوار است سکوت می کنند - آنها فوق العاده حیاتی هستند، آشنا، احتمالا، احتمالا، هر یک از ما. خوانندگان ما اوکسانا تصمیم گرفتند بگویند که چگونه قدرت قدرت به نقطه شروع تغییرات عمده در زندگی او تبدیل شد و به شیوه ای مثبت بود.

اوکسانا می گوید: "من همیشه یک مرد شرکت بوده ام، دوستانم من هستند." - با بسیاری از آنها از دوران کودکی ارتباط برقرار می کنیم، حتی زمانی که من در یک شهر کوچک زندگی می کردم. شرکت من با من بود در حالی که من در مدرسه تحصیل کردم، سپس به دانشگاه رفتم و در نهایت به مسکو رفتم. من نمی توانم بگویم که من یک مرد قهوه ای هستم، اما آسان است که متقاعد شود، که اغلب پشیمانم. همانطور که در بسیاری از شهرهای نوع شهری، در عملا سرگرمی نبود، به جز جلسات شبانه پشت یک لیوان "سوخت". به طور طبیعی، من نمی خواستم از جمعی دور شوم و فعالانه در همه احزاب الکلی شرکت کنم. در ابتدا، قرض گرفتم من در مورد من منعکس نشده بود، در صبح ها در این زوج آسان نبود، اما این مشکلات من بود و محدود بود. پس از چند سال، من از موسسه فارغ التحصیل شدم و به همراه چند دوست از شرکت مشترک به مسکو رفتم. زندگی در مسکو "آمار" من در سر من - همه چیز در اینجا متفاوت بود: من مجبور شدم خیلی کار کنم تا بیشتر یا کمتر کار کنم. جلسات آرامش بخش وجود دارد!

داستان های زنده:

"برای من دشوار بود که بگویم" نه "

عکس: www.unsplash.com.

یک سال و نیم طول کشید و ناگهان ناتاسکا به نام من - همان دوست، که ما یک بار در اتوبوس به مسکو نشسته بود. "اوکسان، چطوری؟ دوست شما نمی خواهید فردا ملاقات کنید، من شما را برای مدت طولانی دیده ام، "یک دوست من را گفت. من علیه نبودم اگر بتوانم به آینده نگاه کنم ... جلسه ما به خم شدن الکلی هفتگی تبدیل شده است، همه چیز در جوانان است. فقط در حال حاضر من شروع به درک اینکه بدن من برای چنین بارها آماده نیست. در یکی از شبها، من توسط آینه گذشتم، یک نگاه سریع را پرتاب کردم و وحشت زده شدم: یک زن به من نگاه کرد، بیش از 10 سال داشت، با چاقو چربی در اطراف بدن، پوست، مو و به طور کلی، تمام من را راه اندازی کرد "تعظیم" در مورد emacut میزبان به بدن خود صحبت کرد. من ناراحت شدم وقتی توانستم زیبایی طبیعی را از دست بدهم که همیشه افتخار می کرد؟ چرا نمی توانم بگویم "نه"، زمانی که یک دوست با دوستان به شما می گوید نوشیدن "کمی"؟ آن روز متوجه شدم که من نمی خواهم خیلی نگاه کنم، می خواهم اول از همه خودم را دوست داشته باشم.

در حال حاضر روز بعد، زمانی که ناتاشا دوباره "تلفن را شکست، دعوت به من به باشگاه دیگر، من" گلو من را گرفتم "و گفت:" نه ". احتمالا این تصمیم درست در زندگی من بود. شش ماه بعد من از زیبایی شناسی بازدید کردم و روانشناس کمتر از دفتر، جایی که او در آن زمان کار می کرد. من مهم بود اگر نه به بازگشت آنچه که با بدن من پیشتر بود، حداقل از اثرات اثر الکل بر ظاهر من خلاص شد.

داستان های زنده:

"بدن من برای چنین بار آماده نیست"

عکس: www.unsplash.com.

پس از یک سال از تلاش های مشترک ما با متخصصین از دنیای زیبایی و ورزش، من شروع به حسادت کردم: پوست صاف، روشن کردن کانتور چهره، عضلات خشک و اعتماد به نفس باور نکردنی. آیا قدرت را پیدا کردم تا دوستان سمی را رها کنم؟ آره. البته، ما خیلی گره خورده ایم، اما متوجه شدم که دیگر نمی تواند ادامه یابد، زندگی من و کیفیت آن تنها به من بستگی دارد. من آرزو می کنم همه کسانی که داستان من را بخوانند این است که به قدرت خود اعتقاد داشته باشیم، هیچ چیز مانع از برداشتن اتصالات که شما را در پایین می کشاند، تغییرات بزرگی بدون از دست دادن غیر ممکن است، اما ارزش آن را دارد، به من اعتماد کن. "

اگر می خواهید تاریخ تغییر خود را به اشتراک بگذارید، آن را به ایمیل ما ارسال کنید: [email protected]. ما داستان های جالب ترین در وب سایت ما را منتشر خواهیم کرد و یک هدیه انگیزشی دلپذیر را به دست آوریم.

ادامه مطلب