Starbiy: تعطیلات غیر معمول ترین

Anonim

Lera Tumanova، خواننده، آهنگساز، نویسنده موسیقی به فیلم "رعد و برق سیاه"، "سلول"، "اولین فریزر"، و همچنین موزیکال "آلیس در سرزمین عجایب" و "خورشید سفید کویر"

هیچ یک

داستان های دیوانه ترین با من همیشه برای سال جدید رخ می دهد! و بهترین آنها عروسی من دقیقا 31 دسامبر است. واقعیت این است که تصمیم به ازدواج با ما در ماه اکتبر به صورت خود به خود آمد، من می خواستم تنها در دفتر رجیستری Griboedovsky در مسکو امضا کنم، این رویا کودکی من بود - دفتر رجیستری و رجیستری زیبا. و مکان هایی وجود دارد که برای ماه های طولانی وجود دارد، بنابراین زمانی که ناگهان، در ماه اکتبر، ما می خواستیم با عزیزانمان ازدواج کنیم، ما با امتناع از همه "تاریخ های انسانی"، ما را با یک عروسی در ماه آوریل ارائه دادیم. انتظار چند ماهه ما نمی خواستیم به طور قطعی باشیم. من شروع به گریه کردن به تلفن کردم و از "عمه بر روی سیم" پرسیدم تا کاری انجام دهم که در دفتر رجیستری کار می کنم، به آن پاسخ دادم: "ما فقط چند تاریخ برای دیوانه - 31 دسامبر و 1 ژانویه داریم. " پس از مشاوره با معشوق خود، ما تصمیم گرفتیم که در 1 ژانویه - این در حال حاضر یک تاریخ کاملا متفاوت برای روان بود، و ما فقط دیوانه هستیم، بنابراین در 31 دسامبر، ما ازدواج کردیم. در این روز من 2 کنسرت در مسکو داشتم، و ما از جشن ما در رستوران فرار کردیم، در حالی که پیشرو همه این کنسرت کار را سرگرم کرد، درست در ماشین از عروس به یک لباس کنسرت تغییر کرد! این سال نو واقعا باور نکردنی در زندگی من بود، و در تاریخ 1 ژانویه، ما در مکزیک در ماه عسل برداشتیم. "

Bozhenov زنان (Bojena)، نویسنده هنرمند، تولید کننده

هیچ یک

"من به نحوی در نخستین فیلم فوق العاده ای بود، یا به جای آن، در نمایش Premiere. و نشستن در کنار من چنین مرد جوان فوق العاده - به خوبی لباس پوشیدن، به طرز وحشیانه تراشیده شده، با یک قطار طعم فوق العاده. من چند بار نگاه کردم، چند بار با کلمات تعویض کردیم. هنگامی که فیلم به پایان رسید، ما بلند شدیم، یک مکث ناخوشایند بوجود آمد، و او را با یک exhale قوی نگاه کرد: "من نمی توانم شما را به یک کافه دعوت کنم، حداقل در بعد از ظهر؟" من واقعا دوست داشتنی چنین مداتی قدیمی بود. من یک دختر آزاد جوان هستم ... البته، من موافقت کردم. و به تدریج در جلسه ملاقات، ما نزدیک تر و نزدیک تر شد.

یک ماه بعد، سال نو آمد. زمان لمس است - با انتظارات هیجان، هدایا و همه چیز. شباهت سال نو را برای دیدار با هم ملاقات کرد. او معلوم شد بسیار بزرگ و فقط یک آپارتمان زرق و برق دار، بسیار الهام بخش بود. در شب، شام با والدینش شام بود، همه چیز بسیار فرهنگی و حتی کمی تلخ بود. و نزدیک به زمان سال نو، بهترین دوست او که او نیم سال ندیده بود. جوان من واقعا می خواست ما را معرفی کند، به طور مستقیم او را از داخل تمایل به افتخار بریزید. خوب، بگذار آن را بگذار، آن را فقط آن را فلج می کند.

زمان 23.45، تماس به درب، آن را به بهترین دوست خود می آید، به شرطی اجازه دهید او را الکساندر تماس بگیرید. دیدن او، من در واقع هدیه سخنرانی را از دست دادم. به طور خلاصه توضیح دهید که موضوع چیست. دقیقا نیم سال پیش، من با یک مرد جوان شکست خوردم که سفر تجاری طولانی را به لبه دیگری از جهان ترک کرد. برای او مهم تر از من بود از زندگی من، خدای من، و غیره این انتخاب او بود، اما معلوم شد. و در اینجا این به اصطلاح الکساندر ایستاده در درها با شامپاین و گل ها، و همچنین مشکلات آشکار با سخنرانی، زیرا مکث اندازه غول پیکر بود. شما می توانید تصور کنید که جشن سال نو چه زمانی بود که دو نفر از سه شرکت کننده به سادگی موشک و نود و نمی توانند یک حرف را تلفظ کنند؟ البته، هیچ چیز بیشتر از این روابط وجود نداشت، زیرا فقط شروع شد، و بسیاری از سوالات، بسیاری از فتنه ها، اندیشه های دردناک. احتمالا شما باید یک سال جدید را با یک ورق خالی شروع کنید، همانطور که انجام دادم. راه اندازی مجدد راه اندازی مجدد سعی کنید هرگز به چنین داستان هایی ریختن، مراقبت از اعصاب! "

خواننده Alina Diskis

هیچ یک

"البته، سال نو یک تعطیلات خانوادگی است، ما همیشه سعی می کنیم او را در یک دایره از عزیزان و بستگان ملاقات کنیم. و هنگامی که تصمیم گرفتم مهمانان را به خودم دعوت کنم. من فقط تعمیرات در آپارتمان را به پایان رساندم، بنابراین برای من این بود تعطیلات دوگانه - خانه های خانه و سال نو. سپس 24 ساله بود، من همه ی جوانان، روحانی، هوا، افزایش یافتم، زمان را دنبال نکردم. لازم بود زمان زیادی برای انجام این کار انجام دهم: برای بازگشت از یک شهر دیگر خانه، لباس درخت کریسمس، خود را به ترتیب، خرید محصولات، پوشش محصولات، پوشش بر روی میز. من نمی دانم چگونه آن اتفاق افتاد، اما من وقت نداشتم. در نهایت، مژه ها را با یک دست نقاشی کردم دیگر سوسیس را بریزید. در برخی موارد متوجه شدم که من وقت نداشتم تا هر کاری را انجام دهم، مهمانان قبلا در راه بودند، و من هیچ چیز به پایان نرسیده ام. آپارتمان تنها پس از تعمیر، مبلمان هنوز هم نیست جذب شده، ظروف نبودند، نه به ذکر سفره یا عینک برای شامپاین. این خوب است که دعوت شده مردم بستگان من بودند. احتمالا به نظر می رسد که احتمالا عجیب و غریب است که هیچ وقت در خانه وجود ندارد دکوراسیون سال نو، دکوراسیون سال نو را پوشش داد. اما بستگان با یک لبخند از تلاش های من قدردانی کردند. من فقط توانستم سوسیس را بریزم، شامپاین را باز کنم، جعبه ای از آب نبات را روی میز گذاشتم و بگویم: «پس چه سالی ما ملاقات می کنیم؟ میمون عالی! "، دسته های رعد و برق موز را بر روی میز خانگی با کلمات گذاشتم:" چیز اصلی این است که میمون کار کنم! " بنابراین ما در سال جدید قدم گذاشتیم. او به اندازه کافی جالب بود! من می توانم با اطمینان بگویم که به عنوان یک سال جدید شما را ملاقات خواهید کرد، با چه خلق و خوی شما در این شب خواهد بود، چنین خلق و خوی خواهد بود که شما را به همراه تمام سال همراه است.

پیش از این، من همچنین یک سنت را ترجیح دادم تا میل به کاغذ را ثبت کنم تا منتظر او باشم و در یک شامپاین تحت مبارزه با شامپاین قرار دهم. و آنچه مهم است، لازم بود تمام این مراسم را داشته باشیم تا ساعت را در طول زمان در حالی که آنها را ضرب و شتم، و سپس یک مقاله ترسناک با تمایل مجاز بنوشید. هنگامی که معلوم شد به طوری که من وقت نداشتم و این قطعه کاغذ نیمه رشد شده را به یک شیشه پرتاب کردم و به یاد داشته باشید که چگونه باید صبر کنم. بامزه بود. در هر صورت، سال نو همیشه احساسات است، این چیزی است که بهانه ای است. شما همیشه در انتظار در نیمه شب "کدو تنبل به یک حامل تبدیل می شود" و در سال جاری خواسته های شما قطعا برآورده می شود. در حقیقت، من چندین بار به طوری که من در شب سال نو دمار از روزگارمان درآورد، پس از آن انجام شد. چه چیزی می خواهید! من امیدوارم که شما "حق" را دمار از روزگارمان درآورد! "

سرگئی Voitenko، خواننده نویسنده، آهنگساز، برنده جایزه حق بیمه سال شانسون، "ستاره رادیو رادیویی" و "گرامافون طلایی"، Boyanist Virtuoso، خالق دوئت افسانه ای "Bayan-Mix"

هیچ یک

"اولین سال نو ما با همسرم ما در معنای واقعی کلمه در بزرگراه، در خیابان جهان ملاقات کردیم. ما به سخنرانی رفتیم! دقیقا در نیمه شب، زمانی که همه افراد عادی در نزدیکی جدول پوشش داده شده است اعتصابات Kraural، ما از راننده تاکسی برای متوقف کردن، خارج از ماشین در نزدیکی هتل "کیهان"، یک بطری شامپاین را باز کرد، بلعیده شد و آن را در یک تاکسی به پایان رساند!

و یک داستان دیگر از دوران کودکی است. من 10 ساله بودم، و من بابا نوشتم را نامه نوشتم، من واقعا می خواستم اسلحه با پیستون. و بابا نوئل به من یک تفنگ بزرگ دزدان دریایی را با ضربه ای مانند یک لوله به من داد. من تمام پیستون ها را برای دو روز اول صرف کرده ام و پیستون ها کوتاه بودند. بنابراین، پس من فقط با این تپانچه بازی کردم و بازی کردم. اما من بسیار خوشحال شدم چون من یک سرماخوردگی داشتم و آنچه را که من پرسیدم ارائه کردم. این شادترین سال من در دوران کودکی بود. و در 13 سال من یک دکمه قرمز را از بابا نوئل دستور دادم، اما او هرگز به من نگفت. پس از آن، من شروع به تردید وجود سانتا کلاوس! "

ادامه مطلب