تاب خوردن

Anonim

تاب خوردن 43163_1

"حقیقت این است که بگویم که انسان چنین نوسانات را تحمل خواهد کرد. این عشق هدف است! سپس ما همگام می شویم - سپس ما می رویم ... "- Whunehit همچنان به انتشار داستان های ناتالیا مچا ادامه می دهد.

"دینا احمقانه به فنجان نگاه کرد. بر روی سطح آمریکایی های کوچک قهوه ای از قهوه زمین شناور شده است.

لعنتی که او انجام داد!

این حتی زمانی نبود که او یک بار دیگر گاش را فرستاد. این مورد این بود که این بار او به نظر می رسید باقی مانده است. شاید با توجه به آدرس آن نامیده شود، اما از او - مطمئنا.

حقیقت این است که بگویم که انسان چنین نوسانات را تحمل خواهد کرد. این عشق هدف است! سپس ما همگرا هستیم - سپس رویاییم. ما به Geneva می رویم - من نمی روم.

ژنو، در واقع، یک کاتالیزور را برای این فرآیند ساخته است. دینا تمام سال گذشته کار کرده است، همه چیز که موضع را در شعبه سوئیس شرکت را رد کرد، به او می رسد. همه چیز اتفاق افتاد، شما می توانید اسناد را جمع آوری کنید. این سوال تنها بود - برای رفتن با Gosha یا بدون او. مهلت های مورد فشار قرار گرفتند، لازم بود تصمیم گیری، دینا عصبی. او نمیتوانست درک کند، من نیاز به گوشا دارم یا نه. آیا این مردی است که شادی خود را می سازد یا اینطور است، یکی دیگر از فریب؟

دینا بیست و پنج بود. پشت شانه ها یک ازدواج کوتاه بود - خدا را شکر، بدون فرزندان - و چندین رمان دردناک. در ابتدا، در رمان ها، همه چیز به نظر می رسید خوب بود: عشق، یک عاشقانه نانوایی نامزدی ... اما پس از آن، بسیار سریع، یک فلیکر عاشقانه تحریک شد، و یک موضوع عجیب و غریب در این نزدیکی یافت شد. او یا غیر قابل اعتماد به عنوان آندره، یا خالی، به عنوان دیما، و یا الکل به طور کلی، مانند یک خرگوش. یا آنها اهداف زندگی را با Gauche هماهنگ نکردند. و این نه این نیست که دینا منتظر "چرخش" بود - او کاملا یک دختر زمینی متولد شده تحت نشانه ای از ویرجین بود، خود را گزارش داد که همه مردم کمبودهایی دارند که لازم است مربوط به آن باشد. اگر دوست دارید

شاید این در مورد این بود، و او هنوز عاشق واقعی نیست؟ اما او در حال حاضر بیست و پنج ساله است، زمان فاجعه بار به طور فاجعه بار ... چند سال دیگر، و تمام شوهران بالقوه در ازدواج متفاوت خواهد بود. و دینا خواستار یک خانواده عادی، با کودکان، با حق، شوهر عزیز، به عنوان آن باید ...

برای اولین، منطقی، نگاه، Gosha برای چنین نقش بسیار مناسب بود. او او را دوست داشت، یک مرد عادی بود. اما روح بی روح دینا به صدای ذهن گوش نداد. "ما همیشه چیز دیگری را می خواهیم،" این آهنگ باستانی Grebenshchikov فقط در مورد او بود. دینا بی نهایت روح را به مردان و دخترانش ریخت، آن ها را تجزیه و تحلیل کرد و احساسات خود را تبدیل کرد. و بیشتر او آن را انجام داد، کمتر درک آنچه که او با زندگی به اصطلاح خود را به اصطلاح انجام شد.

- شما افزایش می دهید؟ - مالانا به او گفت، دوست دختر. "شما به ژنو بروید، شما یک سوئیس را انتخاب کنید و همه چیز را انتخاب کنید." به دست آوردن شما نوعی زیبایی دارید!

آن را به سوئیس، فکر می کند دین. مشکلات او با او باقی خواهد ماند، و چه کسی با مشکلاتش نیاز دارد - حداقل در اینجا، حداقل وجود دارد؟

دینا، حتی اشک در چشم خود را انجام داد: بنابراین ناامید و ناامید به نظر می رسید زندگی خود را در حال حاضر. این خیلی تنهایی بود و برای خودتان متاسفم - هیچ ذخیره ...

تلفن زنگ زد. گاش در حال حاضر دوباره می شود، از گناه غیر موجود عذرخواهی کنید، از ابتدا همه چیز را از ابتدا شروع کنید ...

- آره.

- شما می دانید، دینا، من اینجا فکر کردم. شما هنوز هم زباله نادر است شما می خواهید با مردان پیچ خورده باشید. شما چنین شاهزاده ای هستید - آن را به آن بدهید. و هنگامی که آنها را ارائه می دهند - شما خسته می شوید. شما قبلا دزدیده اید، دینا. و این بار من به شما نخواهم رفت، به دنبال یک احمق دیگر. و من را صدا نکن! من نمی توانم شما را تحمل کنم

صدای گوشا سقوط کرد.

دینا نشسته بود. آیا این گاش است؟ درخواست های او، Gosha خوب فقط گفت که او نمی تواند او را تحمل کند؟ این می تواند توسط چنین عباراتی پراکنده شود، و Gosha نمی تواند، نباید! چه چیزی در پایان است!

دینا قطعا تعداد گوز را به ثمر رساند.

در حالی که بوق رفتن بود، او به پارک نگاه کرد، جایی که یک کافه وجود داشت، نوسان کرد. بالا پایین، بالا پایین ...

سرانجام گوشا پاسخ داد. "

ادامه مطلب