داستان های زنده: "من می توانم بگویم اکنون خودم را دوست دارم"

Anonim

امروز، زمان داستان جدید، قهرمان، الکساندر خواننده ما بود، که برای مدت طولانی نمی توانست با پوست خود آشتی کند.

"مشکلات پوستی تمام زندگی من را همراهی کرد. حتی در مهد کودک، تمام استرس ها و تجربیات بر روی پوست منعکس شده بود - درماتیت ماهواره دائمی من بود. مامان در چنین مواردی به سادگی با کرم من را لکه دار می کند و گفت که من فقط به کمبود عصبی نیاز داشتم، که برای یک کودک پنج و شش سال مشاوره بی فایده بود، زیرا من برای مقابله با احساساتم نبودم. خوشبختانه، به سن نوجوان، درماتیت شروع به زخمی شدن من در کمتر، زخم های شانه به مهمانان نادر در قسمت های باز از بدن تبدیل شد، من تقریبا به آرامی آهی کشید. اما نه برای مدت طولانی. در حدود 15 سال، من به معنای واقعی کلمه بیش از نیم سال بود، من با قایقهایی که با آنها هنوز مبارزه می کردم، پاشیده شدم. بیشترین آسیب دیده چهره و پشت، همانطور که بعد از آن از متخصص پوست آموختم - فعال ترین میله ها در این مناطق واقع شده اند. مامان دید که نگرش من نسبت به زندگی تغییر کرده است: من نمی توانستم در تابستان کارهای فضای باز را بپوشم، به استخر رفتم، که خیلی دوست داشتم، من فقط نمی توانستم مردم را در چنین ایالت ببینم. ما یک متخصص پوست را از طریق آشنایان یافتیم، با این حال، این وجوه حتی بدتر از آن بدتر شد - به دلیل "Bolties" بر اساس الکل، پوست نه تنها مشکل ساز، بلکه خشک تر نیز بود، که نبود، که نمی توانستند پنهان کردن هر کرم تن من دستم را پایین انداختم - حتی یک متخصص نمیتوانست به من کمک کند. من تمام فعالیت های ورزشی را رها کردم: رقص، استخر شنا و پیلاتیز، که اکثریت زندگی را درگیر کردند. به معنای واقعی کلمه یک سال بعد، وزن من بیش از حد از هنجار دو بار، از آنجا که من ترجیح داد به "خوردن" استرس در فعالیت کم. من می دانم که من "خوب انجام شده" ...

من نمی توانستم به طور معمول با مردم ارتباط برقرار کنم

من نمی توانستم به طور معمول با مردم ارتباط برقرار کنم

عکس: www.unsplash.com.

با داشتن زندگی در این حالت تا بیست و هفت سال، متوجه شدم که چطوری در طرفین مانع از زندگی و ارتباط با مردم می شود، زیرا برای همه این مدت من یک مجتمع وحشتناک از نابودی را توسعه دادم. با پوست، من نمی توانستم یک "زبان مشترک" پیدا کنم. یک سال پس از شروع ایروبیک، وزن من به تدریج به یک رقم راحت برای من نزدیک شد، علاوه بر این، در اتاق قفل من فردی را دیدم که برای چند سال آینده بهترین دوست من شد - تاتیانا با من در سالن مشغول به کار بود ما به نحوی به سرعت آشنا شدم، من "فریاد زد" به او در مورد پوست، معلوم شد، تانا کار می کند توسط متخصص پوست. من هرگز به هیچ چیز امیدم، اما تصمیم گرفتم سعی کنم مشکل را تحت رهبری او حل کنم. و آنچه ... در حال حاضر من 35 ساله هستم، پوست من تقریبا کامل است، البته، من نمی توانم به طور کامل از ظهور التهاب جلوگیری کنم، اما مجتمع های من به تدریج حل شد، مانند نقاط سیاه و سفید تحت یک دستگاه اولتراسونیک تانیم. در حال حاضر من درک می کنم که دست های خود را حتی در وضعیت در حال اجرا پایین تر، اگر من می توانم ده سال پیش به خودم بگویم ... با این حال، من خوشحالم که اکنون زندگی من در یک تخت کاملا متفاوت جریان دارد - من تمایل به ارتباط برقرار کردن، من اعتماد به نفس داشتم و اکنون می توانم با اعتماد به نفس بگویم - من خودم را دوست دارم. "

اگر می خواهید تاریخ تغییر خود را به اشتراک بگذارید، آن را به ایمیل ما ارسال کنید: [email protected]. ما داستان های جالب ترین در وب سایت ما را منتشر خواهیم کرد و یک هدیه انگیزشی دلپذیر را به دست آوریم.

ادامه مطلب