روز ولنتاین

Anonim

روز ولنتاین 42444_1

روز ولنتاین

ادامه کتاب ناتالیا سیاه "در قلب، یا داستان یک خانه."

Dusia، که خود را یک isolde، صدمه زدن به گوش ها را متهم کرد و سرش را پایین آورد. افرادی که معمولا در این روز به او توجه می کنند - 14 فوریه - به دلیل ناوگان داستانی، عاشقان در مورد وجود یک گربه فراموش کرده اند. یک دوست Lyuva فرار کرد در اعمال فرزندان خود در جایی، مستاجران دیگر در اطراف نوسانات جدید پیشرفت کرده اند و پر جنب و جوش صحبت می کنند.

گربه سعی کرد در مقابل دوربین قرار بگیرد، که شامل روزنامه نگاران بود که وارد شدند، اما ستاره روی صفحه نمایش را نمی بینند. پس از افزایش بطری چند ثانیه، به میلنا سبیل پر انرژی تبدیل شد، شوهر که مدتهاست که محل دنیای او را به دست آورد. شات گرفتگی گربه در یک وحشت کشیده شد، اما معلوم شد - این فقط یک بطری است، از گردن که چشمه مایع را پر می کند.

هر کس خندید، نوشیدنی زرد را با حباب نوشید و نوسان عشق را گرفت، تلاش کرد تا حداقل شادی کمی را بکشد. Dusya عاقلانه تصمیم گرفت که او صدمه نبیند تا بتواند به آغوش بگیرد. صرفه جویی بین پاهای متعدد، او پیشانی خود را در مورد پای آهن نوسان مالش کرد - این اولین بار نبود. فورا یک معجزه اتفاق نمی افتد، و Duskey در راه پله خود ناامید شد، جایی که بقایای نخود دیروز پنهان بود.

اما چیزی هنوز اتفاق افتاده است. لذت بردن از یک میان وعده، او صدای آشنا از حیاط را شنید، آوردن یک ملودی عاشقانه. بدون شک وجود دارد - صاحب مورد علاقه خود را از رویاهای خود آواز خواند! سوئیچینگ تحت برف مرطوب، گربه دید که یک مرد، گیاهی خوشمزه، پنیر و گلدوزی، در کنار نوسان قرار می گیرد و یک آهنگ در مورد چای زیر گیتار می گیرد. افرادی که او را با یک حلقه متراکم قرار می دهند، حتی جرأت نمی کنند که کلمات را از تحسین آسیب برسانند، فقط آه. و در اینجا ناراحتی است! ساده ترین به صاحب کامل، Igor مخالف از ورودی پنجم است، روز دیگر دوباره درخواست کرد تا DUS را از فرش عزیزان خود به ارمغان بیاورد. اما خواننده، ظاهرا، او را پاره نمی کند، او به یک دشمن گربه از اشک های درمان شده نگاه می کند. "این مراقب باشید که به Igor نگاه کنید،" Motally یک نشانه را در سر Pestrushka ساخته شده است.

معجزه دوم اتفاق افتاد در جشنواره، به طور غیر منتظره توسط ایستگاه استالین ظاهر شد، با توجه به آن در حال حاضر من برای هفته ناامید شده ام. این زن چمدان را بر روی چرخ ها حمل می کرد و گربه را حسادت کرد، متوقف شد تا یک پرنده تدی تمشک را از آنجا بر روی خط ماهیگیری متوقف کند. "احتمالا این هدیه من است،" قدیمی تایمر قدیمی تصمیم گرفت و فقط در مورد او سپاسگزار بود.

برف همه رفت و مردم پراکنده نشدند. این مدت طولانی بخش مهمی از باز شدن نوسان است. اما چت ادامه داد، زیرا بسیاری از همسایگان برای اولین بار ملاقات کردند، و آنها واقعا می خواستند یکدیگر را بدانند. جمعیت خوشمزه توسط استالین احاطه شده بود، و در حالی که تسایا در مورد چیزی که او به او گفت، مشتاق بود، کوچکی کوچیک اولین کلمه خود را تکان داد. او گفت: "بابا،" - به دنبال حق مدیر، او گفت و خندید. Lyudochka از آپارتمان 327 ساخته شده ساخته شده و قرار دادن یک سینی کامل از کیک های داغ با یک گیلاس، دیدن آن، Misha Prince فرار در مواد غذایی برای پنیر با قالب و شراب.

حتی استالین نینکاکا Milatov، که استالین را در راز دوست داشت، امروز خود را دوست نداشت. او از شادی به دست آورد، نگه داشتن دست یانا Pavlensky، که یکی از آپارتمان های گران قیمت را در "قلب" خریداری کرد. "و هنگامی که آنها موفق به آشنا شدن ..." - توسط مدیر شل شده است.

برای تعطیلات، کارشناسی ارشد شریف با سه پسر و همسر باردار آمد. در راز، آنها به استالین ویکیستنا گفتند، که در نهایت منتظر دختر است. و Marina Kulikova تصمیم گرفت تا همسایگان خود را سرگرم کند و مینی سیرک را در زمین بازی قرار داد. گربه آموزش دیده Vitya از طریق حلقه پرید، در پاهای عقب و تیم، مانند سگ، به صدای بلند شد. درست است که او فرصتی برای مدت طولانی نداشت، بچه ها می خواستند با حیوانات صحبت کنند، پرتاب کردند و او را برداشتند، گربه مقاومت نکرد.

یک گودری ایستاده بود و نه تنها Twit، بلکه همه این افراد را نیز نادیده گرفت، به طوری که به سرعت دوستان خود را ساخته و چیزی را با هم ساخته بود. او همچنین می خواست در سرپرست عمومی شرکت کند، و سپس به ورودی و خانه، در آشپزخانه گرم آمد. اما تعداد معجزه سه، احتمالا دیگر ...

یا آیا خواهد بود؟ لبه چشم گربه دید که چگونه علامت به آن فرستاده شد. من از شادی دیدم و مسدود کردم در حال حاضر مرد او را بر روی آغوش خود گرفت و کت خود را برای گرم شدن باز کرد. "شما با من می روید؟ - او پرسید و به آرامی در پشت گوش خراشیده شد. "و اجازه دهید آن را بپذیریم،" صدای استالین ها موتلی را شنیده اند، "شما هنوز در ترافیک هستید، و حیوانات دوست ندارند به تنهایی باقی بمانند." مارک لیوینون چشمانش را بالا برد و چیزی را به شدت در ظاهر بزرگان آشنا کرد، اما زن را لمس کرد و پر انرژی کرد. کرم های مرطوب و موهای تیره - یک ترکیب نادر است. خود را نمی خواهم، موسیقیدان امیدواریم: "آیا می توانم از گربه بازدید کنم؟" و دریافت پاسخ مثبت، مانند یک پسر سرخ کرد.

روز بعد، در اخبار کانال تلویزیونی محلی، باز کردن نوسانات عشق را نشان داد. و البته، آنها گفتند که به نصف آنها کمک می کنند. در پایان هفته، روبان ها و قلعه ها به طور قابل توجهی بر روی نوسان اضافه شدند. خانم های تنها در تمام سنین، و گاهی اوقات حتی نمایندگان یک طبقه قوی تحت پوشش شب به نوسانات آمد، سرنوشت را ترک کرد تا فرصتی برای پیدا کردن نیمی از آنها داشته باشد.

پس از 14 فوریه، خاطرات Dusi با توجه به یک یادداشت دیگر دوباره پر شده بود. "یک ماشین طولانی بلند سفید، تزئین شده با روبان ها و چراغ ها، به حیاط ما وارد شد. روی سقف این دو لیوان طلایی بود. یک شاهزاده خانم از ماشین در یک لباس رقص سفید بیرون آمد و روی نوسان نشست. پسر (ظاهرا، صفحه او) یک شاهزاده خانم کوچک تکان داد. سپس او یک دسته بزرگ از گل رز قرمز بر روی صندلی نوسان قرار داد، در یک ماشین بلند نشسته و برای کسب و کار خود را ترک کرد. بزرگسالان آب نبات، غلات و سکه های درخشان خود را پرتاب کردند. "

من این رکورد را انجام دادم، نشسته در آشپزخانه خودم. ورود شته عروسی او پنجره Stalin Vikenteevna را تماشا کرد. در حال حاضر گربه در ساعت تغذیه شد، Zooshampune Fragraded و گاهی اوقات به عنوان یک ارتقاء به میزبان اجازه داد تا او را در دست خود بگیرد.

فصل قبلی کتاب را اینجا بخوانید.

ادامه مطلب