روده مردانه

Anonim

روده مردانه 41792_1

- آیا شما یک خواننده اپرا هستید؟ - راننده تاکسی از انگلیسی وحشتناک پرسید: به او در آینه نگاه کنید.

- نه. چرا؟

- شما مانند یک خواننده اپرا نگاه می کنید.

شاید از دیدگاه ترک، مو بور های جادویی و شبیه به خوانندگان اپرا باشد، اما هنوز هم چنین لانکا را در آدرس خود شنیده است. به طور کلی، این راننده تاکسی یک اتاق رس بود: هنگامی که او به ماشین رسید، او با یک لهجه وحشی او را به چندین زبان خوش آمدید:

- صبح بخیر. صبح بخیر. صبح بخیر. سلام علیکم! - و من سرگرم کننده پرسید که در آن او و چه زبان ترجیح می دهد.

در واقع، او ترجیح می داد او را خاموش کند. این هواپیما صبح بود، نه نور به صبحانه بیدار شد، او صبحانه را ترک کرد، جایی که، نیمی از دست، به جای قهوه با شیر با چای پرسید.

- قهوه با چای؟ - من به یک پیشخدمت Tupik رفتم

Lenka خواب، بازیابی، پیشخدمت نیز خندید. قهوه پراکنده DORMO. این خیلی زود است که من نمی خواهم، او Bresel مورد علاقه خود را برداشت - یک برنج از یک نمک بزرگ سقوط کرد، گل رز. زمان رفتن به فرودگاه بود.

صبح مونیخ زیبا بود: تازه، سبز، آشکار. او حتی پچ پچ راننده تاکسی را که به او گفت که او هنوز هم مطمئن است که برای کریسمس به اینجا آمده است، به این دلیل که برای کریسمس بود که در اینجا بود.

- من می آیم، من می آیم، - Lenka زمزمه می شود. - پول فقط جاروبرقی و بیا.

Lenka به خرید مونیخ آمد. هیچ موزه یا نجات پروردگار، اپرا او را دوست نداشت، اما فروشگاه ها اینجا بودند - کامل آلز! Lenka تا صبح تا عصر در شیشه مناسب، انتخاب، ارزیابی، لمس، لذت بردن از خنک، آرام، آرام، طعم دهنده ها - به طوری که بدون آن که مغازه های گران قیمت غیر قابل تصور هستند. فروشندگان روسی صحبت می کنند در اینجا بسیاری از روس ها در ارزیابی ها و Gucci دوست داشتند - این روس ها بودند، همانطور که قبلا گفتند، این فروشگاه این فروشگاه را انجام دادند.

Lenka دوست داشتنی پوست ملایم را با یک کیف دستی جدید - صورتی، عزیزم - و خوشبختانه نفس بکشد.

ویتالی به فرودگاه راننده فرستاده شد، به سرعت به خانه برگشت، بدون ترافیک. Lenka به آرامی، وزن خود را به دست لباس های جدید بدون وزن، یک چمدان را باز کرده و به حمام با فوم عنکبوت افتاد. ویتالی به نام، هشدار داد که او به تأخیر افتاده است، نمایندگی بعدی بازدید می شود.

خداوند، همانطور که خوب بود، اگر همه چیز آن بود، و آنجا نبود، من قبلا در حال حاضر در حال حاضر فکر می کنم lenka.

نه او همسرش را دوست ندارد او فقط نمی دانست که او در کنار او انجام می شود - زیبا، روشن و جوان. در دانش آموز، او مراقبت از آن را لمس کرد: من خواندن Yesenin، نوازش او را در امتداد زانو. او رهبری کرد. اگر چه همیشه می خواست با یک پسر، شبیه به براد پیت ازدواج کند. اما برادز از دست رفته است - برنده، حتی آنیستون یک مرد را نگه ندارد! خوب، ویتالی در همه براد پیت نبود. طولانی، برخی از مزخرفات، عینک و شلوار، که او تقریبا به زیر بغل کشیدند. چنین پیشگام از یک افسانه کودکان در مورد زمان از دست رفته، که پس از آن به یک بازنشسته تبدیل شد. پیش از بازنشستگی، ویتالی، البته، هنوز هم دور بود، اما او دارای طاس زیادی بود، محافظه کارانه وحشتناک شد و تصور کمیک در شلوار خود تحت پستان خود بود. هنگامی که یک دانش آموز امیدوار کننده، او، خوشبختانه، Lenkina توجیه شده امید را به عنوان یکی از مدیران در یک شرکت جدی، همه چیز به منظور پول بود، و Lenka با حضور یک شوهر خسته کننده در نزدیکی، پیدا کردن لذت بردن از در خرید، ماساژ، جلسات با دوست دخترانی که رک و پوست کنده به رغم رفاه او را تحسین می کنند.

آنها فرزندان نداشتند در ابتدا قبل از آن نبود: ویتالی در یک معدن مشغول به کار بود، او خانه بود. سپس کار نکرد. اما Lenka به جای گذشت: در حال حاضر تعجب خواهد شد، نه به مونیخ و پاریس خواهد بود ... و آنها توسط فرزندان خود را با Vitaly ساخته نمی شود اتحادیه از جمله افراد مختلف که به طور تصادفی نزدیک بود. آنها چیزی درباره صحبت کردن ندارند. Vitaly در شب ها ناپدید می شود - پس از آن ترجیحات از دوستان، حوادث با ورود به همکاران، آنها را بدون پایان دادن به تئاتر، و سپس در کنسرت ها ... در ابتدا، او را به نام او، اما او علاقه مند به اولویت نیست، او علاقه مند نیست بدانید که چگونه در اولویت بازی کنید، همه چیز به نظر می رسید نوعی مصنوعی بود. پس حل و فصل: او به خودی خود، او به خودی خود است. نکته اصلی معمول است.

حدود یک ماه پس از یکشنبه مونیخ، ویتالی در خانه باقی ماند. من در آپارتمان با برخی از دیدگاه های عجیب و غریب، تا زمانی که کاهش می یابد:

- پاپولا، چیزی را از دست دادید؟

"بله،" او تصمیم گرفت. "ما باید صحبت کنیم." من، لن، ترک تو

- دوباره، ترجیحات والرا؟ - او نمی فهمد - خب، برو

- نه، نه اولویت. من ترک می کنم. به طور کلی ترک من زن دیگری را دوست داشتم

به او آمد. او به او نگاه کرد: در حال رشد، در حال رشد، مسخره، مسخره در یک پیراهن خانگی بافتنی، پرش، به عنوان آن باید، در شلوار های ناخواسته و سفت و محکم.

"خداوند، او را تکان داد،" او به اطراف نگاه کرد. - چه کسی بر روی شما آویزان است، آپولو من است؟

- چرا شما چنین هستید؟ - شوهر کبابی "شما هرگز من را دوست نداشتید، لنا." و او دوست دارد و من عاشقشم.

- آیا دوست داری؟ Yesenina او را بخواند! "چقدر خوب، به عنوان گل رز تازه بود ..." - Lenka رنج می برد.

- لنا، نه ارنچای! گل رز نه Yesenin نیست، "Vitaly اصلاح، که همه چیز را دوست داشت، حتی در روشن کردن روابط. - بیایید به نحوی خوب، بدون رسوایی شرکت کنیم. بیایید نشستن و بیایید همه چیز را بحث کنیم.

seli

- اون کیه؟ Lenka پرسید: - کجایی؟ در اولویت؟

- در تئاتر

Lenka به نظر می رسد غیرقانونی. چگونه می توانم در تئاتر آشنا شوم؟

- او یک خواننده اپرا است. ما یک رویداد داشتیم، و او آنجا را آواز خواند، و ما او را ملاقات کردیم، و به طور کلی ... بیایید طلاق، لن.

وای. خواننده اپرا. یک راننده تاکسی به نظر می رسید در آب. و چگونه او، Lenka؟ دوست دختر چه خواهد کرد؟

- و در مورد من چطور؟ - LOUT خواسته LENKA. - برای چه چیزی زندگی می کنم؟

"من قبلا فکر کرده ام،" ویتالیا احیا شد، با این واقعیت که به نظر می رسد بدون رسوایی انجام می شود، خوشحال شد. - این، من می روم، و شما طرف قربانی را دوست دارید، بنابراین من آپارتمان را ترک خواهم کرد. خوب، و در خانه ما با ایريشا زندگی خواهیم کرد. بنابراین همه چیز حل خواهد شد.

- آپارتمان خوب است و چه چیزی در آن زندگی می کنم؟

- خوب، لن، شما درک می کنید، در حال حاضر ما به پول با ایریشا نیاز داریم، او باردار است ... خوب، من نمی دانم، شما به کار خود ادامه دهید، شما هنوز هم به پایان رسید Econifact ...

- آره، فارغ التحصیل، - ZLO گفت: لنا. - صد سال پیش. و هیچ روز در تخصص کار نمی کرد. همانطور که شما به یاد داشته باشید کار نمی کند. پیراهن به شما ضربه زدن و بورچت پخته شده است. و شما، شما، e. RY-Pioneer یافت شد، به کودک مبتلا به خواننده و همسر مشروع در ضرب و شتم پیوست؟

Borshi، لطفا، Lenka کوک هرگز آموخته، آنها به کلمه سقوط، چرا که Lenka به طور ناگهانی درک کرد: جهان سقوط، به طوری که به سادگی اشکال زد و مرتب شده است. خدا با او، با ویتالی، اجازه دهید او را به تمام جهنم، به تمام خوانندگان اپرا از جهان! اما او نباید، نمی تواند متفاوت زندگی کند! او عادت های خود را داشت که نیاز به پول قابل توجهی دارد. در نهایت، او بهترین سال های زندگی خود را به این نمرات استخوانی داد و نمی خواهد در شکاف شکسته باقی بماند.

- به طور کلی، صدای Lenka حتی از تصمیم گیری خارج شد. "حالا من به شما می گویم که مقدار هر ماه من را ترتیب می دهد." من موافقم - تا حدودی صلح آمیز است. نه - من بلند و بلند می شوم به نظر نمی رسد کمی. درآمد شما را می دانم

Lenka یک دسته، دفترچه یادداشت و ماشین حساب را گرفت. تعداد اعداد هر دو به خوبی درک می شود.

به نظر می رسد در مونیخ برای کریسمس باشد، او هنوز هم می رود.

ادامه مطلب