ماریا لوگواوا: "ما با آیه ها با عزیزان خود بازنویسی می کنیم"

Anonim

پیش بینی فوق العاده به دست آمده است. و هنگامی که شما یک مصاحبه با یک فرد با یک پتانسیل آشکار نیست، نه در اوج حرفه ای یا رکود اقتصادی او، یعنی یک کشور خاص است. نام مری چمن در حال حاضر شنیدن است. با هر مرحله جدید - سری "مو قرمز"، "شیاطین"، "شکار برای شیطان"، "Murka" - موقعیت آن در حوزه سینمایی به طور فزاینده تقویت می شود. و روند که زمانی که همه چیز به منظور کار است - نه همه چیز خوب در زندگی شخصی، در اینجا، خوشبختانه، آشکار نیست. او دوست دارد و دوست دارد.

- ماریا، شما یک سنت پترزبورگ نادر هستید، که واقعا مسکو را دوست داشت و قصد دارد "این اژدها را به آتش بکشد"، با توجه به بیان شما ...

- بله، من قبلا مکان های مورد علاقه من را در اینجا، خوب، و البته، دندانپزشک خود، Massseur، استاد مانیکور داشته ام. همانطور که برای این واقعیت است که بومیان شهر در نوا، سرمایه را دوست ندارند، این احتمالا از جهل است. ما اغلب مردم را عجله می کنیم تا نتیجه گیری کنیم، من واقعا بدون فهمیدن، بدون هیچ چیز احساس می کنم. تا به امروز، حقیقت اینجا بسیار خوب است، اما من بلافاصله به این کشور آمده ام. به نحوی من به طرز شگفت انگیزی گفتم، و من موافقت کردم که مسکو مانند آی فون است. شما خودتان را با انتخاب برنامه های لازم که روزانه ادامه می دهند، شهر خود را جمع آوری می کنید.

- و املاک و مستغلات در اینجا شما قبلا به دست آورده اید؟

- من دوران کودکی بسیار ضعیف داشتم، که او به آن آموزش داد، به درستی اولویت ها را بیان کرد. بنابراین، من مدت ها شروع به صرفه جویی در آپارتمان کرده ام و آن را دو سال پیش در خانه قدیمی استالینیست با سقف های بالا در منطقه دینامو، در کنار پارک خریدم. و تنها postfactum آموخته است که این یک منطقه خلاق است که در آن بسیاری از شخصیت های مشهور فرهنگی و هنری زندگی می کردند. و چند سال پیش، من با تئاتر الکساندرینسکی بودم که در آن پس از آن کار کرد، در اینجا بر روی ماسک طلایی، و ما در یک هتل به طور مستقیم در مقابل خانه فعلی من زندگی کردیم. من با خوشحالی خانه ام را مجهز کردم، خودم را چنین پروانه ای داشتم، با رنگ های ملایم، کمی انباشته شده، آبرنگ. هرگز یک تلویزیون در Berroda من وجود ندارد، من سکوت می کنم، خواندن داستان برای روح. افسوس، اغلب پس از سناریوهای بدون استعداد. اگر خلق و خوی وجود داشته باشد، می توانم در بزوها تحت مایکل جکسون رقابت کنم یا با پودل مونیکا زردآلوم بازی کنم. (لبخند می زند.)

در دوران کودکی، قهرمان ما نوعی دختر بابونه بود که درگیر رقص و موسیقی بود

در دوران کودکی، قهرمان ما نوعی دختر بابونه بود که درگیر رقص و موسیقی بود

عکس: آرشیو شخصی از Mary Meadow

- و احساس نوعی از ترویج از شما آمده است: پس از همه، درگیری های باله در دوران کودکی و مدرسه موسیقی در کلاس ویولن خود را احساس کردند. ظاهرا، شما فقط یک کودک نمونه بود، یک چیز عالی ...

- درست! چنین دختر دیزی. (لبخند می زند.) از دوران کودکی، من به نوعی از فانتزی بودم: "درام، یک دایره در عکس، من نیز شکار را می خوانم" - همه چیز در مورد من است. عاشقانه من به زودی با موسیقی آغاز شد (انتخاب بر روی ویولون سقوط کرد) - و آن را به پناهگاه من، اولین سفر من به دنیای بی پایان فانتزی تبدیل شد، زیرا زمانی که شما پخش موسیقی - هیچ کس نمی داند آنچه شما در سر خود را نمی دانم.

همانطور که برای باله، گاهی اوقات به نظر می رسد که من قبل از صحبت کردن شروع به رقص کردم ... من جذاب هستم من در مدرسه به من نگفتم - من هنوز نمیتوانستم تصمیمات را بپذیرم، بنابراین خیلی دیر است که در مورد آن صحبت کنم. اما من عاشق باله من هستم، من با من بیمار هستم.

آن را همانطور که ممکن است، کودک، پس نوجوان، من در اطراف ساعت مشغول بودم، و من را به من ندیدم به عاشق حیاط. واضح است که برخی از پسران دوست داشتند، اما هیچ ارتباطی نداشت. به نظر من به نظر می رسید که بچه ها در کلاس به هیچ وجه به من توجه نکردند و البته شرم آور بود. احتمالا، آنها از من ترسیدند: در مدرسه عالی نیست. من فارغ التحصیلی وحشتناکی را به یاد می آورم، که من برای مدت طولانی آماده شدم، من یک مدل موهایم داشتم، مادرم و من یک لباس صورتی لوکس داشتم ... من مدال طلای را در این جشن دادم، آنها یک سخنرانی خداحافظی برای همه به دست آوردند کلاس ها، و پس از آن من تمام شب را به تنهایی سپری کردم، زیرا من هر پسر را به رقص دعوت نکردم. من نشستم و فکر کردم که در این لحظه من آماده بودم که این مدال را برای تبدیل شدن به یک شاهزاده خانم واقعی در توپ آماده کنم. شاید در حال حاضر بچه ها نیش زدن ... (لبخند.)

- مسلما! شما به سرعت در حرفه خود قابل توجه بود. به شدت در بذر اسپیکک در Skbgati مورد مطالعه قرار گرفتید، شما تنها یکی از کل دوره هستید - آنها بلافاصله به تئاتر معروف Alexandrinsky تبدیل شده اند، در حال حاضر تلویزیونی با صدای بلند با مشارکت شما در دیگری وجود دارد ... اما شما نیز مناطق جایگزین برای شما بودید شغلی - چرا آنها آنها را انتخاب نکردند؟

- من پدر و مادر دارم - فیلسوفان توسط آموزش و پرورش. پدر در دانشگاه GPS وزارت امور خارجه وزارت امور خارجه، مامان نیز در دانشگاه سینما و تلویزیون و در آکادمی باله روسی است. A. ya. Vaganova یک فلسفه رقص را تدریس می کند، که در حال حاضر تنها متخصص در این منطقه است. به طور کلی، مادر از دوران کودکی من را به طعم و مزه برای کلمه، عشق به ادبیات، شعر. مامان تدریس کرد که کلمه ژست، عمل، گاهی اوقات سلاح هایی است که می توانید کلمات را بازی کنید. ترکیب آنها می تواند به عنوان دسر خوشمزه باشد، و شاید تیز، مانند یک کرگدن ... من آن را به شدت دوست دارم، بنابراین من فکر می کنم که من می توانم تبدیل به یک فیلسوف یا همچنین یک فیلسوف. اما در حالی که این اشتیاق من به یک سرگرمی تبدیل شده است، و گاهی اوقات بعضی از یادداشت ها را برای خودم نوشتم. این غیرممکن است که با یک دفتر خاطرات تماس بگیرید، زیرا حقایق وجود دارد. من پیتر ویل و الکساندر Genis را تحسین می کنم و سبک مشابهی را بنویسید: بازتاب ها، طرح ها ...

بازیگر با خواهر بزرگتر ویکتوریا. او مدیر تئاتری است

بازیگر با خواهر بزرگتر ویکتوریا. او مدیر تئاتری است

عکس: آرشیو شخصی از Mary Meadow

به تازگی من از این فکر بیدار شدم که توجه به شخص من را احساس می کنم، من تحلیل می کنم و متقاعد می کنم که تا چه حد موفقیت را تصور کنم. موفقیت چیست؟ به نظر می رسد، او بوی می دهد؟ به نظر من به نظر می رسید که این شادی فوق العاده ای است، که در آن من حمام می کنم، من را متهم می کنم، می گویند: "به خوبی انجام شد!" ما همه در رقص عمومی شادی و غرور از کار انجام می شود. و معلوم شد که این یک آزمون جدی است. فرض کنید من همیشه ماشا را برای مادربزرگم داشتم، و اکنون این دختر تا حدودی کاملا متفاوت است، نه به عنوان او برای دیدن من استفاده می شود. بستگان ظاهرا یک واکنش محافظتی را روشن می کنند و نمی توانند آن را بپذیرند. من در مادربزرگ "مورکا" فقط خشمگین شدم. و پدر حتی به من نگفت تا تبریک بگوید. اما مامان خوشحال بود او مرا درک می کند و چگونه هیچ کس نمی داند که اگر من به چیزی اهمیت دهم، بی فایده است که من را نادیده بگیرم. من همیشه می دانستم که چه می خواهم. (لبخند می زند.)

- ظاهرا، آیا شما یک مرد بسته هستید، و شما دوستان کمی دارید؟

- دایره بسیار باریک مدرسه تنها یکی از بهترین دوست بود، و در موسسه من نیز تبدیل به روح شرکت نیست. من تنها در سال چهارم بودم که دعوت شده بود تا در تئاتر کار کنم - بنابراین من با همکلاسی هایم ارتباط برقرار کردم، شروع به زندگی بزرگسالان کردم. در همان زمان من نیاز به ارتباطات، پشتیبانی. با مردم من، من باز بود، سخاوتمندانه - من آخرین پیراهن را به من می دهم، اما با دیگران آن کاملا محکم است، کسی ممکن است به نظر برسد که سرد است - من پانبراس را تحمل نمی کنم. و در واقع، من تنها با خودم راحت هستم. اغلب من حتی به تنهایی سفر می کنم. برای مدت طولانی، هر کس توسط خودپنداره عزیزم در سفرها دیده می شود. به طور کامل، اگر آن را با سر خود را پوشش می دهد، من تصمیم به رفتن به جایی در شب، خرید یک بلیط و من از صبح روز بعد پرواز خواهم کرد. چهار روز در اروپا به من یک استراحت زیبا می دهد: من از وضعیت حذف می کنم، من اجازه می دهم بروم، و بلافاصله روشن می شود، که لازم است برای مبارزه، و برای آنچه که - نه.

- برای هالیوود - ارزش؟

- صحبت کردن به زبان انگلیسی، اما در مورد این ایده شک و تردید دارد. اگر فرصتی وجود داشته باشد - من از دست نخواهم داد. اما به طور کلی، باید در پشت اقیانوس برگزار شود، باید آنجا باشد. من واقعی هستم

- و در عشق؟

- دوست دارد این انرژی لازم برای خلاقیت است. تقریبا همیشه احساسات من به یک رمان متمایز نیستند، اما باید متولد شوند. من می توانم عاشق یک مرد در خیابان در خیابان های شگفت انگیز، من بروید و تصور کنید که او واقعا است، و پس از آن من درک می کنم که او حتی به صورت او نگاه نمی کند. و چقدر سرد به عشق ورزیدن به استعداد! وقتی یک مهارت Virtuoso را می بینم - فورا جذاب است! بدون شک، هیچ ارتباطی با عشق، به جای آن، به جادو جذاب جذاب.

ماریا دوست دارد به تنهایی سفر کند، اما احساس تنهایی نمی کند

ماریا دوست دارد به تنهایی سفر کند، اما احساس تنهایی نمی کند

عکس: آرشیو شخصی از Mary Meadow

- اولین عشق شما در موسسه اتفاق افتاده است؟

- مانند بسیاری. اما خوشبختانه، نه یک همکلاسی بود. و، علیرغم این واقعیت که من توسط احساسات دستگیر شدم، این مطالعه از آن رنج نمی برد. همه چیز هماهنگ اتفاق افتاده است. به طور کلی، برگشت، من درک می کنم که من آن را درست انجام دادم. اگر من قبلا خانواده ای داشته باشم، بچه ها، من، با احساس مسئولیت هیپرتروفی من، همه چیز را حل نمیکند تا آن را در سن بیست و پنج سالگی پرتاب کند، تئاتر معتبر ترین را در سنت پترزبورگ، به مسکو برود. و من آن را در تماس قلبم انجام دادم، نه به خاطر نوعی از آینده ای بهتر: برای من دشوار است که به یک کار سخت افزاری که وضعیت وضعیت متعلق به آن است، تماس بگیرد. جاه طلبی های سالم حضور دارند، اما در عین حال، عشق به معنای واقعی کلمه برای حرفه ای، که من را هماهنگ می کند، به خودشان کمک می کند.

من خوش شانس بودم که کار من را پیدا کردم من همیشه به دنیای خیالی و خیالی فانتزی هایم و در حال حاضر در دبیرستان بوده ام و در حال حاضر در دبیرستان از تئاتر خلاقیت جوانان بازدید شده است، و سپس آن را فقط در حال تکامل بود. من از Alexandrinka سپاسگزارم، که در آن من در شش سال تحصیل کردم، اما زمانی که متوجه شدم که برای من دیگر رشد وجود ندارد، این قلمرو را ترک کرد. در حال حاضر خدمت در MTSEU - و خوشحال. این مرد تمام زندگی من را نگه داشت و صفوف هنرمندان آزاد را دوباره پر کرد، اما هیچ تمایل نداشت. شما می بینید، من علاقه مند به خلاقیت هستم، زمانی که زمانی که زمانی که آن را متوقف می کند، من به دنبال فضا برای او در همه جا هستم. تئاتر مانند یک ورزشگاه برای یک ورزشکار است: فرصتی برای حفظ یک فرم خوب وجود دارد، این یک آموزش روزانه است. بسیاری از بازیگران جوان و مدرن تئاتر ثابت را به نفع فیلمبرداری مداوم برای درآمد مناسب و شهرت خود رد می کنند. چنین مسیری اغلب فقط از بین می رود، چیزی را در عوض نمی دهد. و هیچ ارتباطی با هنر ندارد. پس از همه، پول و شکوه چیست؟ حباب صابون افتخار کوتاه است، و پول دارای ملک برای ناپدید شدن است - چه چیزی باقی خواهد ماند؟ ..

- هنوز در فیلسوف شما فوت کرده است. شما به طور کامل خود را در محراب بازیگران قرار دهید: به خاطر نقش دراماتیک قادر به تسلط بر مبارزه دست به دست، اسب سواری، تیراندازی ...

- به هر حال، من واقعا دوست داشتم شلیک کنم، گاهی اوقات حتی ممکن بود به هدف برسد. این خیلی هیجان انگیز است! شما می بینید، من سعی می کنم همه چیز را به صورت کیفی انجام دهم، هرچند، من امیدوارم که مجتمع پریشانی، تمایل به ایجاد یک تصور، به همه بدون استثنا - این مدت طولانی است. زندگی مبهم است، نه سیاه یا سفید - این فقط در فواصل است. و من سعی می کنم شخصیت های خود را به حجم، ابهام بدهم. در طبیعت خود من، گاهی اوقات ناسازگار، به عنوان همان کم، کمی از صدای خیره کننده، و به معنای واقعی کلمه از دوران کودکی، و شکنندگی خارجی، مینیاتوری ... از آنجا که آن را تحمیل نقش خاص، من تمایل به مقاومت در برابر، چرا که من می خواهم مقاومت کنم در آنجا جا نیست امروزه، عادت به چسبندگی برچسب ها وجود دارد، برخی از کلیشه را در هنرمند قرار دهید. من اکنون مطمئنا - یک افسر اجرای قانون جوان با نسخه Mauser؟!

ماریا لوگواوا:

نقش در سری "Murka" مادربزرگ مریم ظالمانه، اما یک بازیگر جوان محبوب ساخته شده است

- اما شما نمی توانید در مورد یکنواختی نقش ها شکایت کنید: نجیب و دختر بازرگان و پیانیست کور و عامل NKVD ...

"اما من به پروژه های باشکوه خوش شانس، با این حال، به عنوان شرکای که من یاد می گیرم. پس از همه، من با Bogdan Mal، و با سرگئی Garmash، و با سرگئی Makovetsky، و با میخائیل Porechenkov، و با سرگئی Bezrukov، و با بسیاری از دیگران. در حال حاضر، سری "فردا مبارک ما"، که در آن بیننده از قهرمان من از پانزده تا چهل تا چهل و پنج سال پیروی می کند، و در حال حاضر من در سری فوق العاده "بهتر از مردم" با Paulina Andreva حرکت می کنم. و در حالی که همه چیز به من رفت، برآورده شد. به استثنای رویای - نقش جین دلارک. امیدوارم (لبخند می زند.)

درست است که من به تازگی متوجه شدم که شایعات مربوط به من در مورد بازیگر نقش مکمل زن با یک شخصیت پیچیده وجود دارد، و همه به این دلیل که من در مورد کیفیت بسیار مورد نیاز است، من غیر حرفه ای را انتقال نمی دهم. برای من مهم است که نه تنها نقش من، بلکه همچنین هر صحنه را به طور جداگانه معلوم کرد. این نادرست است، ظاهرا، نباید به آشپزخانه شخص دیگری صعود کنید. نقش من قلمرو من است، اما نه بیشتر. در جهت من هرگز مرا کشیدم در عین حال، من بیننده بسیار سپاسگزار هستم. وقتی بازی کلاس فوق العاده ای را می بینم، شادی، هیچ محدودیتی وجود ندارد. نگاهی به همان مریل استریپ - او همان الهه است !!!

- شما همچنین خودخواه هستید: در اولین دو برابر "شکار برای شیطان"، یکی از بازیگران در صحنه شکنجه، نیروی تأثیری را محاسبه نکردید و بلافاصله به "آمبولانس" به بیمارستان رفتید - به نظر می رسد، در خدمت رنج می برد ...

- آه، خوب، این یک تصادف است. این مرد، البته، به خاطر من بود. او به طور خاص نیست همه چیز اتفاق می افتد، هیچ چیز وحشتناک - آسیب تولید. (لبخند می زند.)

- آیا شما با خیال راحت در زندگی واقعی گرا هستید؟ چگونه به آن اقتباس شده است؟

- اغلب احساس کمی، هیجان زده، گیج شده است. توجه داشته باشید کودکان بی دفاع در من هنوز هم به نظر می رسد. اما من آن را به طور عمومی نشان نمی دهم: برای همه من قوی هستم، زیرا واقعا یک میله دارم. و حساسیت به آن متصل است. عشق من برجسته اصلی در زندگی ... من سرطان در نشانه زودیاک، بنابراین عشق، خانواده در وهله اول است. مانند یک خانه که باید یک قلعه باشد، یک لانه مقدس خاص، جایی که غریبه ها مجاز نیستند. بنابراین من یک عشایر نیستم و، با تمام وقایع حرفه ای، صدمه دیده است که خود را به عنوان یک جوایز قدیمی در شب به افتخار خود در مرحله برخی از تئاتر افسانه ای. بهتر است همراه با پیرمرد خود، احاطه شده توسط کودکان و نوه ها، در خانه در جایی در ساحل ...

ماریا لوگواوا:

در فیلم تلویزیونی "فردا مبارک ما" هروئین علفزار در سنین مختلف ظاهر می شود

- و یکی دیگر از آن را حذف نمی کند.

- بی معنی است که چیزی را بسازید. زندگی می نویسد سناریوهای درخشان ترین - بیایید ببینیم که چطور وجود خواهد داشت.

- قلب شما در حال حاضر مشغول است؟

- بله، هفت ماه، همانطور که ما با هم، و من هنوز نمی توانم این معجزه را باور کنم! (لبخند می زند.) بنابراین، آماده نیست که شخصی را به اشتراک بگذارد، که ساحل است، به ویژه از زمان من، اگر چه با هنر، دور از احزاب محبوب محبوب است. برای من، جنسیت یک مدل ظاهر نیست، بلکه یک هوش، حس شوخ طبعی، تجربه زندگی شخصیت، نگاه فردی به جهان است، و تمام این ویژگی های من در انتخاب من شناسایی شده است. ما همان زبان صحبت می کنیم. وقتی به او اشعار مقاله خود را می نویسم، او نیز به من پاسخ می دهد. ما آیات را بازنویسی می کنیم! علاوه بر این، هر دو به جلسه با یکدیگر نمی توانند توانایی خواندن را داشته باشند. (لبخند می زند.) برای سال نو گذشته، من او را هدیه دادم - کتاب شاعرانه مشترک ما. در عین حال، او یک رمانتیک زخم نیست، و صد درصد انسان قوی تر از من، عاقل تر، Talenter است، و من خودم یک زن واقعی احساس می کنم. این یک زن، یک دوست، شریک، و نه یک دختر است که به دنبال مورد علاقه پدر است. من از طریق چنین رویکردی رفتم پدرم من را با مادرم طلاق داد، من را به من نگرفتم، و من ابتدا از من خواست که به من بازپرداخت آنچه را که در دوران کودکی از دست داده بود، بازپرداخت کرد رمان. امیدوارم این خطا را اصلاح کنم. امروز من به سختی کار می کنم، من به شیوه های معنوی با معلم من مشغول هستم، مدیتیشن، کتاب های زیادی را در مورد افشای زنانه بخوانم. بنابراین من می توانم بر روی صفحه نمایش با Mauser اجرا کنم، و در خانه نرم و کرکی است. (لبخند می زند.)

ماریا لوگواوا:

با سرگئی Bezrukov، در "شکار شیطان"

- آیا واقعا مستقیما و شام از هفت ظروف آشپزی می شود؟

"ما با شخص مورد علاقه من زندگی نمی کنیم، بنابراین چنین کاری پیش از من وجود ندارد." در عوض، او را دوست دارد به من تعجب من با برخی از ظرف های پیچیده. او لذت بردن از تغذیه من است اما در صورت لزوم، من می توانم طبخ و بورچ، و حتی چیزی را برای دسر پخت.

- کنجکاو، جرقه بدنام در اولین جلسه شما بین شما قرار گرفت؟

- احتمالا، برخی از نوع شیمی با دستاورد ما آغاز شد، و پس از رسیدن به دوست دختر، من فقط در مورد او صحبت کردم. و اکنون سعی می کنم مراقب باشم، درک کنم که رابطه ما هر روز عمیق تر و عمیق تر شده است. در حال حاضر من در شادی زندگی یک زندگی واقعی هستم، و زمانی که من در نهایت از یک پروژه هیجان انگیز زندگی می کنم، تبعیض آمیز نیست.

ادامه مطلب